سلام سلام نگاری:11:
اوهووووم. این اوّلین قدم یک موفقیت بزرگ و افتخارآمیزه. قدمات استوار نگار عزیزم.
میدونم سرت شلوغه. احتمالاً دیگه روزا هم نتونیم ببینیمت. اینطوریه؟:نمیدونم: امیدوارم کمرنگ نشی و بعد از کارت بتونی بیای.چون جات خالی میشه بدددد:گل:
موفق باشی. همه چیز رو به خدا بسپار و بتاز به سمت آینده:داغ::دست: برات خیلی خوشحالم.
یه بابایی سوار تاکسی میشه
به راننده میگه : این رادیو را خاموش کن ، چون در مذهب ما شنیدن موسیقی حرام است...
بعد اضافه میکنه که :
درزمان پیغمبررادیو و موسیقی نبود، مخصوصا" موسیقی فرنگی که مال کفار است.
راننده رادیو را خاموش میکنه، تاکسی را متوقف میکنه و درب تاکسی را باز میکنه ...!
... ... یارو میپرسه : چرا ایستادی؟؟
راننده میگه : در زمان پیغمبر تاکسی نبود!!! شما بفرمایید پایین منـتظر شتر بشید...
خواهري يه جك؟
تو یه مسجد کوچیک همه تو صف دستشوی بودند با دوتا نمره که یارو تودست شوی گوزید اونم چه گوزی مثل توپ صدادا
معتاده که تو بغل دستیش بود باصدای بلند گفت ناژ نفشت
این که توپش بود در کردی اگه چلچله شه چه خواهد کرد
بنده خدا نزدیک یک ساعت روش نشد بیاد بیرون
می آیی و در حنجره ها تیر سکوت است
این شهر زمانیست که درگیر سکوت است
يک ساز مخالف بزن این بی غزلی را
این خانه پر از نغمه ی دلگیر سکوت است
زندانی من خواب خودش را به که گوید؟
تا یوسف او خسته ی تعبیر سکوت است