• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.
N
امتیاز کسب شده
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام نگارم خوبی عزیزم؟:بغل:
    دلم برات بسیار تنگ شده:دوست:
    امروز امتحان شیمی داشم وااااااای خیلی سخت بود:هنگ:
    امیدوارم هر جا هستی لبخند رو لبات باشه:5:
    :19:
    بسیار لایککک. مرسی نگار مهربون:گل:
    نگاری به سلامتی کم کم داری به روز بزرگ نزدیک میشی:12:. موفقیت و شادی رو برات آرزو دارم.:شاد::گل:
    ماهيان،
    از تلاطم دريا به خدا شکايت بردند ...
    و چون دريا آرام شد، خود را... اسير تور صيادان يافتند.
    تلاطم هاي زندگي ، حکمتي از خداوند است.
    پس بيا اي دوست!
    از خدا بخواهيم دلمان آرام باشد ...
    نه درياي دور و برمان.
    سلام نگارجان

    ممنون بابت عکسای قشنگی که میذاری :احترام: میام آنلاین میشم این عکسا رو میبینم واقعا آرامش یهم میده.

    دمت گرم
    واااااااااااااااای پروفایلش رو نگاه کن چقدر خوشگللللللللللللللل:شاد: سلیقت تو حلقم:دوست:
    سلام به روی ماهت نگار چطوری کبد خوبی؟:نیش:
    خوشی؟سلامتی؟
    مرسی مرسی ....عکسی که گذاشتی خیلی خیلی قشنگ بود:دوست:
    سلام نگار مهربونم خوبی؟:بغل:
    امیدوارم هر جا هستی لبخند رو لبات باشه...:گل:

    سلاااااام نگارییییییی جونم :بغل:
    خوبییییی عزیزم ؟؟؟
    دلم برات تنگیده بود :گل:
    خوش حالم کردی :39:
    گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
    گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
    گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
    گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
    گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
    گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
    گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید...
    ممنون نگاری...
    واقعا جالب بود...
    فقط نور زد چشمام یه خورده اشکی شد...:نیش:
    خواهررررررررررررر عزيزم الان واست چندتا ماشين ميزارم ببينم كدومو دوست دارييييييييييييييي؟
    ه مرد و یک زن به طنابی آویزان بودند. طناب تحمل وزن یازده نفر را نداشت. باید یکنفر طناب را رها می کرد وگرنه همه سقوط می کردند
    زن گفت: من در تمام عمر همیشه عادت داشتم که داوطلبانه خودم را وقف فرزندان و همسرم کنم و در مقابل چیزی مطالبه نکنم.
    من طناب را رها می کنم چون به فداکاری عادت دارم

    در این لحظه مردان سخت به هیجان آمدند و شروع به کف زدن کردند...:)))
    خواهر گلم يه جك ميگم از خنده ميميري؟ ایرانسل !
    نوکرتم !
    داداش !
    به امام حسین من دوست ندارم تو مسابقه شما شرکت کنم!
    به جون مامانم adsl دارم!
    صبح به صبح، ساعت ٧ منو با اس ام اس فروش ویژه بیدار نکن.
    شارژ جایزه بخوره تو سر عمت 100000تومان شارژ کنم 100تومن بدی!
    موبایل بانک نمیخوام!
    اینقدر واسه هر چی تبریک نگو!
    نکن برادر من !
    ... ... ... ... ‌نکن پدر من !
    نکن بي ........!
    من تا حالا از شما پیشواز گرفتم؟
    بابام گرفته؟
    ننم گرفته؟؟؟؟کی گرفته؟؟
    چی میخوای از جوووون ِ من اخه ؟
    دس از سرم وردااااااااااااااااااااااااار :|
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
بالا