شام سنگینی خورده بودم و معده ام بدجور ترش کرده بود. پدربزرگ، در حالی که یک بطری بزرگ دارو را در دستش تکان می داد، به طرفم آمد. یک قاشق بزرگ سوپ خوری از مایع سفید رنگ آن را برایم ریخت و گفت: " شربت معده است. این را بخوری، خوب می شوی!" مزه ای بین گسی و شیرینی داشت. پیش ترها زیاد تجربه ی...