• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

آرشیو ابیات برای مشاعره با حرف " ز "

Maryam

متخصص بخش ادبیات

زیبا,
شیرین,
آرام جانی,
خندان خندان دل می ستانی...

غزلخوان,
گل افشان
چو بازآیی,
جهان را چه زیبا بیارایی


بيتي از فريدون مشيري


:گل:
 

Xaniar

متخصص بخش زوم
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "

زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون
جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا
رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی
در حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "

زندگی گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست

فریدون مشیری
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "





زینهار از صحبت بدطینتان پرهیز کن

زشتی یک رو هزار آیینه را رسوا کند
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "

زندگی بافتن یک قالیست،به همان نقش و نگاری که خودت میخواهی...
نقشه را اوست که تعیین کرده..
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین، نکند آخر کار، قالی زندگیت را نخرند...

 
آخرین ویرایش:

yalda1375

کاربر ويژه
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "

زهی خجسته زمانی که یار باز اید بکام غمزدگان غمگسار باز اید
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "




ز آرمیدگی ظاهرم فریب مخور

اگرچه ساکن شهرم، دلم بیابان است

 

khale suske

کاربر ويژه
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "

ز راهی دورم و تشویش دارم
که راهی دورتر در پیش دارم
ز ره وامانده ای از کاروانم
شگفتی ها به کار خویش دارم
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "



.

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا ورستم دستانم آرزوست...!
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "




زندگی آب روان است، روان می گذرد

دوستی آتش جان است، گران می گذرد
 

مهشید

کاربر ويژه
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "

ز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هرچه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجري نيشش ز فولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : مشاعره با حرف " ز "




زود برگشتی و دير آمده بودی به كفم

ديرگشت آمدنت دير مكن زود بيا
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
زندگي رسم خوشايندي است‌.
زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ‌، پرشي دارد اندازه عشق‌.
زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.
زندگي جذبه دستي است كه مي چيند.
زندگي نوبر انجير سياه ، كه در دهان گس تابستان است‌.
زندگي ، بعد درخت است به چشم حشره‌.
زندگي تجربه شب پره در تاريكي است‌.
زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.
زندگي سوت قطاري است كه در خواب پلي مي پيچد.
زندگي ديدن يك باغچه از شيشه مسدود هواپيماست‌.
خبر رفتن موشك به فضا، لمس تنهايي «ماه» ، فكر بوييدن گل در كره اي ديگر.
زندگي شستن يك بشقاب است‌.
زندگي يافتن سكه دهشاهي در جوي خيابان است‌.
زندگي «مجذور» آينه است‌.
زندگي گل به «توان» ابديت‌،
زندگي «ضرب» زمين در ضربان دل ما،
زندگي « هندسه» ساده و يكسان نفسهاست‌.

سهراب سپهری

 

parastu

متخصص بخش گالری عکس
زوركی نخند عزیزم ...

می دونم اومدی بازی ، نمی خوام تو این آخرین بازی زندگیم ، ببازی ، خودتو راحت كن و فكر كن كه جبران گذشتست ، اومدی بشكن
ی بشكن ، از من ساده چی مونده ؟ قبل تو هر كی بوده تموم تار و پود و سوزونده ، تو هم از یكی دیگه سوختی میخوای تلافی باشه ، بیا این
تو و دل و باقی احساسی كه مونده ، دل ما اونقده پارست ، موندنش مرگ دوباره است ، آسمون سینه ی ما خیلی وقت بی ستارست ، همینی ك
ه باقی مونده ، واسه دلخوشیه تو ، بشكن ، تیكه تیكه هام رو بردن ، آخرینشم تو بكن و ببر ، یقتو نمی گیره هیچ كس آخه من اینجا غریبم ، بزن
وبرو عزیزم مثل هر كس كه زد و برد ، طفلی این دل كه همیشه به گناه دیگرون مرد ، نفرتت
رو از غریبه سر یك غریب خراب كن ، خنده ی كوتاهمم رو بیا گریه كن ، عذاب كن ، مهمم نیست كه چه جرمی یا گناهی داشت این دل ساده من ،
باقی دلم یه مشت خاك ، همینم میخوام نباشه ، عقده های یك شكست رو خالی كن سر دل من ، دیگه متروك مونده و سرد خاك پیر ساحل من ، از نگاهات خوب می فهمم كه تو فكرت یه فریبه ...
 

asl_davood

متخصص بخش کتابخانه الکترونیکی
زخم شمشیر غمت را به شکیبایی و عقل

چند مرهم بنهادیم و اثر می نرود
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
زندگی صحنه‌ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه‌ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد




ژاله اصفهانی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ز نیرو بود مرد را راستی

ز سستی کژی زاید و کاستی:سوت:





فردوسی‌

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
زندگی باید کرد... گاه با یک گل سرخ , گاه با یک دل تنگ...
گاه باید رویید در پس این باران...
گاه باید خندید بر غمی بی پایان.


558751_358252180905724_100001628357874_1016224_67064589_n.jpg
 

baroon

متخصص بخش ادبیات





ز آه خود مشو نومید گر صدق طلب داری

که تیر راست خواهد خورد روزی بر نشان آخر
 

مهشید

کاربر ويژه
زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست
 
بالا