هرودوت مورخ یونانی سده پنجم پیش از میلاد درباره ی اخلاق و آداب ایرانیان می نویسد :
« ایرانیان به فرزندان خود - از پنجسالگی تا بیست سالگی - آداب نیکوی زرتشتی و بویژه سواری ، تیراندازی و راستگویی می آموختند . آنها دروغگویی را بدترین عیب می دانستند و برای آنکه ناگزیر به انجام این کار زشت نشوند ، حتی از وام خواستن خودداری می کردند – چه ممکن بود وامدار به جهتی ناگزیر به دروغگویی شود – آنان از آب دهان افکندن در آب و در رهگذر ها و نزد دیگران ابا داشتند . در آب روان دست و رو نمی شستند و آنرا به نا پاکی نمی آلودند . ایرانیان کهن ، فرزندان خود را از دوران کودکی به ورزش هایی چون دویدن ، تحمل سرماوگرما ، بکار بردن سلاحهای گوناگون ، سواری و ارابه رانی عادت می دادند و بزرگترین صفات ایشان مردانگی ، رشادت و دلاوری بود .»
گزنفون نیز چنین می نویسد :
« ایرانیان کودکان را در دادگاه حاضر می کردند تا دادرسی را به چشم ببینند و با اصول داوری و اجرای عدالت و دادگستری آشنا شوند . همچنین خاصیت گیاهان را به جوانان می آموختند تا از آنچه که مفید است بهره گیرند و از آنچه که زیان آور است بپرهیزند . از دیگر ویژگیهای اخلاقی ایرانیان این بود که همسایگان خود را محترم می داشتند . به کسانی که در راه نگاهداری میهن و حفظ کشور خدماتی عرضه داشته بودند ، پاداشهای بزرگ می دادند . از رشوه گیری ، دزدی و تصرف در مال دیگران خودداری می کردند . از پرخوارگی و شکم پرستی پرهیز داشتند . به هنگام راه رفتن چیزی نمی خوردند . شکار را به اعتبار جنبه ی ورزشی آن دوست داشتند .»
آقای علی سامی پژوهشگر و باستان شناس ارزنده معاصر ، در کتاب « هخامنشی» در فصل مربوط به آموزش و پرورش در دوران سلطنت این دودمان چنین سخن می گویند :
« از روایات مورخین یونانی و مانده های آثار و از برتری پایه ی ارجمندی که این قوم تحت رهبری پیشوایان خود بر معموره های جهان پیدا نمودند ، می توان فهمید که مادی ها و پارسی ها دارای سجایای اخلاقی و ملکات فاضله و تربیت صحیح و علمی بوده که اغلب ضمن گفته های تاریخ نویسان منعکس و با تحسین و تمجید یاد گردیده است . پس از آنکه پیشروی پارسی ها از مرز هایشان گذشت و به تمام آسیای غربی و قسمتی از قاره ی اروپا و آفریقا رسید و شاهنشاهی پهناوری تشکیل شد ، احساس کردند که نگاهداری این شاهنشاهی بسته به ادامه و تقویت پرورش نیک است درباره ی نسل های آینده ، تا همانطور که آن مزایای اخلاقی و تربیتی چنان شاهنشاهی منظمی را بوجود آورد ، بتواند از هم گسیختگی شیرازه ی آن هم جلو گیری نماید . زیرا کوروش و داریوش همیشه زنده نبودند تا نگهبان آن شاهنشاهی باشند ، بلکه پرورانیدن و بوجود آوردن جوانهایی که دارای همان حس انظباط وشهامت باشند ضروری بود . بنابراین در تربیت اجتماعی کوشا بودند که خردسالان را به احترام قوانین جاریه ، حفظ رسوم و آداب ملی و دینی ، عزیز داشتن افتخارات نژادی و قومی و محترم داشتن حقوق دیگران و کار و کوشش و قناعت آشنا سازند و جوانها را در اثر تربیت فردی و پرورانیدن شخصیت و استعداد های گوناگون مهیا برای خدمات اجتماعی و زندگی در جامعه و آموختن پیشه و کار نمایند .
می توان گفت که در حقیقت زندگی در ایران هخامنشی بیشتر روی روش علمی استوار بود . نونهالان و نوجوانان را از روز نخست زندگی یعنی از سن کودکی به کارهایی که برای آتیه ی خود و جامعه شان لازم و ضروری بوده عادت می دادند . هدفهای تربیتی روشن و جوانانی که با این روش تربیت
می گردیدند ، مردان {و زنانی} پرکار ، بردبار ، با نشاط ، سالم ، آزاده و میانه رو بار می آمدند .»
طبق گفته ی ایشان عامل مؤثر این نوع تربیت ، اعتقاد به قوانین و فرامین زرتشت بوده است . زیرا در این قانون رفاه دنیوی و سعادت اخروی بدست خود شخص بوده است و با کار و کوشش و خردمندی و غلبه بر اهریمن نفس می توانسته است آسایش دو گیتیخود را فراهم سازد .
دکتر آدلف راب نیز معتقد است :
« چیزی که در تاریخ ایران بیش از هر چیز جالب توجه است و روح معنوی ایرانیان را در زندگی اجتماعی آنان مجسم می سازد ، طرز تعلیم و تربیت آنها بوده است . این تعلیم و تربیت از طفولیت در روح جوانان ایران منشأ احساسات نیکی گردیده ، ایشان را در هر کاری به شاهراه راستی و ترقی راهنمایی می نموده است . از ابتدا به طوری قوای روحانی و جسمانی ایشان را مهیای کار نموده و جامعه ی صحیح و سالمی را تربیت می نمود که افراد آن در آتیه به آسانی می توانستند با خدمات شایان ، وظایف خود را به وطن و ملت خود انجام دهند .»
پس اگر کمی اندیشه کنیم می فهمیم که این شاهنشاهان نبودند که روز به روز بر قدرت ایران می افزودند بلکه این فرهنگ و کردار نیک مردمی کهن بود که این مرز و بوم را سراپا نگه می داشت و بزرگترین تمدن آن روزگار که در جهان بی سابقه بود را ساخت .
جالب این است که آن چیزی که تخت جمشید را از سایر آثار باستانی به جا مانده در جهان متمایز می کند همین فرهنگ غنی و مهربانی است که در حکاکی های آن وجود دارد .
بن مایه ها:
تاریخ ده هزار ساله ایران - استاد عبدالعظیم رضایی
تاریخ تمدن - ویل دورانت
« ایرانیان به فرزندان خود - از پنجسالگی تا بیست سالگی - آداب نیکوی زرتشتی و بویژه سواری ، تیراندازی و راستگویی می آموختند . آنها دروغگویی را بدترین عیب می دانستند و برای آنکه ناگزیر به انجام این کار زشت نشوند ، حتی از وام خواستن خودداری می کردند – چه ممکن بود وامدار به جهتی ناگزیر به دروغگویی شود – آنان از آب دهان افکندن در آب و در رهگذر ها و نزد دیگران ابا داشتند . در آب روان دست و رو نمی شستند و آنرا به نا پاکی نمی آلودند . ایرانیان کهن ، فرزندان خود را از دوران کودکی به ورزش هایی چون دویدن ، تحمل سرماوگرما ، بکار بردن سلاحهای گوناگون ، سواری و ارابه رانی عادت می دادند و بزرگترین صفات ایشان مردانگی ، رشادت و دلاوری بود .»
گزنفون نیز چنین می نویسد :
« ایرانیان کودکان را در دادگاه حاضر می کردند تا دادرسی را به چشم ببینند و با اصول داوری و اجرای عدالت و دادگستری آشنا شوند . همچنین خاصیت گیاهان را به جوانان می آموختند تا از آنچه که مفید است بهره گیرند و از آنچه که زیان آور است بپرهیزند . از دیگر ویژگیهای اخلاقی ایرانیان این بود که همسایگان خود را محترم می داشتند . به کسانی که در راه نگاهداری میهن و حفظ کشور خدماتی عرضه داشته بودند ، پاداشهای بزرگ می دادند . از رشوه گیری ، دزدی و تصرف در مال دیگران خودداری می کردند . از پرخوارگی و شکم پرستی پرهیز داشتند . به هنگام راه رفتن چیزی نمی خوردند . شکار را به اعتبار جنبه ی ورزشی آن دوست داشتند .»
آقای علی سامی پژوهشگر و باستان شناس ارزنده معاصر ، در کتاب « هخامنشی» در فصل مربوط به آموزش و پرورش در دوران سلطنت این دودمان چنین سخن می گویند :
« از روایات مورخین یونانی و مانده های آثار و از برتری پایه ی ارجمندی که این قوم تحت رهبری پیشوایان خود بر معموره های جهان پیدا نمودند ، می توان فهمید که مادی ها و پارسی ها دارای سجایای اخلاقی و ملکات فاضله و تربیت صحیح و علمی بوده که اغلب ضمن گفته های تاریخ نویسان منعکس و با تحسین و تمجید یاد گردیده است . پس از آنکه پیشروی پارسی ها از مرز هایشان گذشت و به تمام آسیای غربی و قسمتی از قاره ی اروپا و آفریقا رسید و شاهنشاهی پهناوری تشکیل شد ، احساس کردند که نگاهداری این شاهنشاهی بسته به ادامه و تقویت پرورش نیک است درباره ی نسل های آینده ، تا همانطور که آن مزایای اخلاقی و تربیتی چنان شاهنشاهی منظمی را بوجود آورد ، بتواند از هم گسیختگی شیرازه ی آن هم جلو گیری نماید . زیرا کوروش و داریوش همیشه زنده نبودند تا نگهبان آن شاهنشاهی باشند ، بلکه پرورانیدن و بوجود آوردن جوانهایی که دارای همان حس انظباط وشهامت باشند ضروری بود . بنابراین در تربیت اجتماعی کوشا بودند که خردسالان را به احترام قوانین جاریه ، حفظ رسوم و آداب ملی و دینی ، عزیز داشتن افتخارات نژادی و قومی و محترم داشتن حقوق دیگران و کار و کوشش و قناعت آشنا سازند و جوانها را در اثر تربیت فردی و پرورانیدن شخصیت و استعداد های گوناگون مهیا برای خدمات اجتماعی و زندگی در جامعه و آموختن پیشه و کار نمایند .
می توان گفت که در حقیقت زندگی در ایران هخامنشی بیشتر روی روش علمی استوار بود . نونهالان و نوجوانان را از روز نخست زندگی یعنی از سن کودکی به کارهایی که برای آتیه ی خود و جامعه شان لازم و ضروری بوده عادت می دادند . هدفهای تربیتی روشن و جوانانی که با این روش تربیت
می گردیدند ، مردان {و زنانی} پرکار ، بردبار ، با نشاط ، سالم ، آزاده و میانه رو بار می آمدند .»
طبق گفته ی ایشان عامل مؤثر این نوع تربیت ، اعتقاد به قوانین و فرامین زرتشت بوده است . زیرا در این قانون رفاه دنیوی و سعادت اخروی بدست خود شخص بوده است و با کار و کوشش و خردمندی و غلبه بر اهریمن نفس می توانسته است آسایش دو گیتیخود را فراهم سازد .
دکتر آدلف راب نیز معتقد است :
« چیزی که در تاریخ ایران بیش از هر چیز جالب توجه است و روح معنوی ایرانیان را در زندگی اجتماعی آنان مجسم می سازد ، طرز تعلیم و تربیت آنها بوده است . این تعلیم و تربیت از طفولیت در روح جوانان ایران منشأ احساسات نیکی گردیده ، ایشان را در هر کاری به شاهراه راستی و ترقی راهنمایی می نموده است . از ابتدا به طوری قوای روحانی و جسمانی ایشان را مهیای کار نموده و جامعه ی صحیح و سالمی را تربیت می نمود که افراد آن در آتیه به آسانی می توانستند با خدمات شایان ، وظایف خود را به وطن و ملت خود انجام دهند .»
پس اگر کمی اندیشه کنیم می فهمیم که این شاهنشاهان نبودند که روز به روز بر قدرت ایران می افزودند بلکه این فرهنگ و کردار نیک مردمی کهن بود که این مرز و بوم را سراپا نگه می داشت و بزرگترین تمدن آن روزگار که در جهان بی سابقه بود را ساخت .
جالب این است که آن چیزی که تخت جمشید را از سایر آثار باستانی به جا مانده در جهان متمایز می کند همین فرهنگ غنی و مهربانی است که در حکاکی های آن وجود دارد .
بن مایه ها:
تاریخ ده هزار ساله ایران - استاد عبدالعظیم رضایی
تاریخ تمدن - ویل دورانت