چند و چون امور نظامی «مردم اوستایی» - یعنی ایرانیان شرقی که در میانشان زرتشت برخاست و ادبیات اوستایی توسعه یافت - را میتوان از اشارات پراکندهی یافته شده در بخشهای کهن متون اوستایی که از طریق مقایسههای زبانشناختی با اصطلاحات «ودایی» و اشارات موجود در روایات متأخر تکمیل شده، استنباط نمود. «ویدیوداد» (فرگرد 14/ بند9) فهرستی دوازده فقرهای را برای تجهیز کامل یک «جنگجو» ارائه میکند. اما این فهرست، بسیار متأخر جلوه میکند و شاید، حتا شیوهی ساسانی را نشان میدهد، بنابراین نمیتوان در این جا از آن بهره گرفت.
جامعهی اوستایی عموماً به سه گروه تقسیم شده بود: روحانیان، دامداران، و جنگجویان. برای اشاره به گروه اخیر، در گاثهها از واژهی Nar به معنی «مرد» و سپس «جنگجو» استفاده شده است، در حالی که اوستای نو، بدین منظور، واژهی Rathaeshtar > Rathaeshta به معنای «بر گردونه ایستاده» و سپس «گردونهران/ جنگجوی سوار» و با تعمیم معنا، «جنگجو» را عرضه کرده است.
در عصر اوستایی، هر طایفهای به ایجاب و نشانهی اعتبار اجتماعیاش، شماری جنگجو را فراهم میآورد. از این رو، «سربازان جنگجو» از جملهی بیشترین حاجاتی بودند که ایرانیان از خدایانشان درخواست میکردند. جنگجویان دارای نسبت خونی، درکنارهم، زیر درفش (پرچم) رییس قبیله جای میگرفتند به طوری که قبیلهی مسلح شده، همزمان، سپاهی قبیلهای بود. به سخن دیگر، همهی اعضای قبیله، جنگجویان آن نیز به شمار میآمدند.
خاوندها(Lords)ی محلی، سپاه (به اوستایی: سپاذه/ Spadha)را رهبری میکردند، ردههای آن را سامان میدادند (بسنجید با: یشت13/ 39)، برای پیروزی به درگاه مهر (به اوستایی: میثره/ Mithra) نیایش میکردند (یشت10/ 8)، و کاملاً مجهز و آماده، رهسپار نبرد میشدند. اشراف نظامی جنگجو از گردونههایشان بخش اصلی سپاه (Spadha) را تشکیل میدادند؛ مردم عادی، پیاده به جنگ میپرداختند؛ سوارکاران (به اوستایی در حالت مفرد: باشر/ Bashar) نیز در ارتش خدمت میکردند، در ابتدا گهگاه، اما بعدها و به مرور، به طور فزایندهای به آنها روی آورده شد.
ساز و برگ رزمی «مردم اوستایی» بدین شرح بود: یک نیزه (Arshti)ی لبهدار با نوک برنجی تیز، برای پرتاب کردن؛ یک گرز (Vazra) اغلب با سر فلزی برای استفاده در زد و خورد؛ یا تیز شده به صورت گوشهدار برای پرتاب، که به کمربند بسته میشد؛ یک شمشیر دولبهی کوتاه، ساخته شده از برنج و با دسته و تیغهای آراسته که آن نیز به کمربند بسته میشد؛ کمانی با سی تیر دارای ناوک برنجی؛ یک «چکوشه» (Chakusha)، ظاهراً تبرزینی فلزی که از دو سر آن استفاده میشد؛ و یک خنجر. جنگافزارهای دفاعی عبارت بود از پوششی از زره (به اوستایی: زراذه/ Zradha) با طرحی نامعلوم، احتمالاً ساخته شده از پولکهای فلزی؛ یک کلاهخود ظاهراً چرمی یا فلزی؛ و در مواردی نادر، یک «سپر».
لشکرکشیها و نبردها احتملاً ابعاد کوچکی داشتند و یک جنگ تمامعیار، بسیار شبیه صحنههای توصیف شده در رزمنامهی «ایلیاد» (Iliad) بود: جنگجوی گردونهسوار با یک یار، به میدان جنگ میراند، و در حالی که گردونهران، اسبها و گردونه را اداره میکرد، او دشمن را گرفتار میساخت؛ سپس آنان درکناری میایستادند و اجازه میدادند که تودهی سپاهیان، حملهور شوند و نبرد فیصله داده شود (1).
جامعهی اوستایی عموماً به سه گروه تقسیم شده بود: روحانیان، دامداران، و جنگجویان. برای اشاره به گروه اخیر، در گاثهها از واژهی Nar به معنی «مرد» و سپس «جنگجو» استفاده شده است، در حالی که اوستای نو، بدین منظور، واژهی Rathaeshtar > Rathaeshta به معنای «بر گردونه ایستاده» و سپس «گردونهران/ جنگجوی سوار» و با تعمیم معنا، «جنگجو» را عرضه کرده است.
در عصر اوستایی، هر طایفهای به ایجاب و نشانهی اعتبار اجتماعیاش، شماری جنگجو را فراهم میآورد. از این رو، «سربازان جنگجو» از جملهی بیشترین حاجاتی بودند که ایرانیان از خدایانشان درخواست میکردند. جنگجویان دارای نسبت خونی، درکنارهم، زیر درفش (پرچم) رییس قبیله جای میگرفتند به طوری که قبیلهی مسلح شده، همزمان، سپاهی قبیلهای بود. به سخن دیگر، همهی اعضای قبیله، جنگجویان آن نیز به شمار میآمدند.
خاوندها(Lords)ی محلی، سپاه (به اوستایی: سپاذه/ Spadha)را رهبری میکردند، ردههای آن را سامان میدادند (بسنجید با: یشت13/ 39)، برای پیروزی به درگاه مهر (به اوستایی: میثره/ Mithra) نیایش میکردند (یشت10/ 8)، و کاملاً مجهز و آماده، رهسپار نبرد میشدند. اشراف نظامی جنگجو از گردونههایشان بخش اصلی سپاه (Spadha) را تشکیل میدادند؛ مردم عادی، پیاده به جنگ میپرداختند؛ سوارکاران (به اوستایی در حالت مفرد: باشر/ Bashar) نیز در ارتش خدمت میکردند، در ابتدا گهگاه، اما بعدها و به مرور، به طور فزایندهای به آنها روی آورده شد.
ساز و برگ رزمی «مردم اوستایی» بدین شرح بود: یک نیزه (Arshti)ی لبهدار با نوک برنجی تیز، برای پرتاب کردن؛ یک گرز (Vazra) اغلب با سر فلزی برای استفاده در زد و خورد؛ یا تیز شده به صورت گوشهدار برای پرتاب، که به کمربند بسته میشد؛ یک شمشیر دولبهی کوتاه، ساخته شده از برنج و با دسته و تیغهای آراسته که آن نیز به کمربند بسته میشد؛ کمانی با سی تیر دارای ناوک برنجی؛ یک «چکوشه» (Chakusha)، ظاهراً تبرزینی فلزی که از دو سر آن استفاده میشد؛ و یک خنجر. جنگافزارهای دفاعی عبارت بود از پوششی از زره (به اوستایی: زراذه/ Zradha) با طرحی نامعلوم، احتمالاً ساخته شده از پولکهای فلزی؛ یک کلاهخود ظاهراً چرمی یا فلزی؛ و در مواردی نادر، یک «سپر».
لشکرکشیها و نبردها احتملاً ابعاد کوچکی داشتند و یک جنگ تمامعیار، بسیار شبیه صحنههای توصیف شده در رزمنامهی «ایلیاد» (Iliad) بود: جنگجوی گردونهسوار با یک یار، به میدان جنگ میراند، و در حالی که گردونهران، اسبها و گردونه را اداره میکرد، او دشمن را گرفتار میساخت؛ سپس آنان درکناری میایستادند و اجازه میدادند که تودهی سپاهیان، حملهور شوند و نبرد فیصله داده شود (1).