• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

از دل تا قلم

behamin

کاربر ويژه
با چنگ و دندان من که نه
با نگاه تو باز می شود
گره ای که دلم را به چشمانت بست
:گل:
 

behamin

کاربر ويژه
به شانه ام میزنی که تنهاییم را تکانده باشی به چه دل خوش کرده ای تکاندن برف از شانه آدم برفی !!!! :گل:
 

behamin

کاربر ويژه
اینقدر خودت رو نگیر ! اینقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن ! وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد ، فکر نکن که فوق العاده ای ، شاید اون کم توقعه :گل:
 

behamin

کاربر ويژه
رسماً من زن هستم و تو مـــــــــرد!!! امـا نگـران نباش به کسی نخواهم گفت که در پس مشـکلات و درد هایی که تو برایم ساختی و تحمل کردم . . . در پس نامــردی و نامهــربانی که دیدم و دم نزدم در پس بی معــرفتی هایی که دیدم و معرفت به خرج دادم . . . من " مــَـــــــــرد " تـر بودم !!:گل:
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
ساده لباس بپوش! ساده راه برو!

اما در برخورد با دیگران ساده نباش!!

زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند!

برای درهم شکستن غرورت!!!
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
ای مسافر ! ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید ...
بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را .
مسافر من ! آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش . با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمی تابم ...
جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز... آرام تر بگذر ...
وداع طوفان می آفریند... اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی ؟! باران هنگام طوفان را که می بینی ! آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری ...
من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است ...
ای پرنده ! دست خدا به همراهت ...
اما نمی دانی ... نمی دانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست ...
از خود تهی شده ام ... نمی دانم تا باز گردی مرا خواهی دید ؟؟؟
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
بیخودی خندیدیم
که بگوییم دلی خوش داریم/ بیخودی حرف زدیم که بگوییم زبان هم داریم/ ما به هر دیواری آینه بخشیدیم که تصور بکنیم یک نفر با ماهست
بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود/ بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسم ها خوردیم /ما به هم بد کردیم ما به هم بد گفتیم
بیخودی ترسیدیم/ از بیان غم خود و تصور کردیم که شهامت داریم
ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم/ چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم/ از شما می پرسم ما که را گول زدیم ؟!
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
شاید میان این همه نامردی باید شیطان را ستود که دروغ نگفت . .

جهنم را به جان خرید اما

تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد . . .
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
یعنی میشود روزی برسد

که بیایی

مرا در آغوش بگیری

بخواهم گله کنم

بگویی هیس

همه کابوس ها تمام شد ..
 

behamin

کاربر ويژه
اينجا قلب من است...خانه ی عاطفه ام. بی غَل و غَش. صاف و يکرنگ.. بوق نزنيد .. تردد و تعلل با تظاهر ، ممنوع.. دروغ بر باور من هم ، ممنوع.... برف باریده به فردای دلم....مکتب عشق دلم تعطیل است...:گل:
 

زینب

کاربر ويژه
«دلم گرفته ،
دلم عجيب گرفته است‌.
تمام راه به يك چيز فكر مي كردم
و رنگ دامنه ها هوش از سرم مي برد.
خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.
چه دره هاي عجيبي !
و اسب ، يادت هست ،
سپيد بود
و مثل واوه پاكي ، سكوت سبز چمن وار را چرا مي كرد.
و بعد، غربت رنگين قريه هاي سر راه‌.
و بعد تونل ها ،
دلم گرفته ،
دلم عجيب گرفته است‌.
و هيچ چيز ،
نه اين دقايق خوشبو،كه روي شاخه نارنج مي شود
خاموش ،
نه اين صداقت حرفي ، كه در سكوت ميان دو برگ اين
گل شب بوست‌،
 

behamin

کاربر ويژه
دیگر ﻧﻤﯽ گویـــم ﮔﺸﺘـــﻢ ﻧﺒــــﻮﺩ , ﻧﮕﺮﺩ , نیست! ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ بگویــــم ﮔﺸﺘـــــﻢ! ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺑﻮﺩ ! ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ من ﻧﺒﻮﺩ... تو بگرد، شاید مال تو باشد.:گل:
 

behamin

کاربر ويژه
در همین حوالی کسانی هستند که تا دیروز میگفتند: بدون تو حتی نفس هم نمیتوان کشید و امروز در آغوش دیگری نفس نفس میزنند:گل:
 

زینب

کاربر ويژه
یعنی چه شده ؟ نمی دانم چرا دلم دوباره دلتنگ شده است .
دلتنگ.......................
دلتنگ تو . آری تو . باورت نمی شود.
نه نباید باورت بشود . تو حق داری . من ....................
بد کاری با تو کردم.
 

behamin

کاربر ويژه
هر بار که می خواهم به سمـتـت بیایم یادم می افتد

”دلـتـنـگی”

هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست….!
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
درد می کشم،از این به ظاهر آدمها که نمی فهمند
و خود فکر می کنند خیلی می فهمند
و من آرام نگاه تلخی می کنم،لبخند تلخی می زنم و آرام درد می کشم،سکوت می کنم
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
دلگیرم از مرغهایی که دانه خوردنشان پیش ما بود و حالا برای دیگران تخم میگذارند . . . !
برو ولی میدانم روزی بوی کباب شدنت به مشامم میرسد
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
گوسفندها میدانند که چوپان
دوستشان دارد
... !!
اما نمیدانند که چوپان
دوست صمیمی قصاب است
... !!
 

زینب

کاربر ويژه
ه راستی چه زیباست این قلم..................
تو میدانستی ؟ ..........................
من دیری ست که فهمیدم .......................
ولی درک نکردم !
ولی کنون درک می کنم
قوه ی جادویی قلم را..........
 
بالا