رسماً من زن هستم و تو مـــــــــرد!!! امـا نگـران نباش به کسی نخواهم گفت که در پس مشـکلات و درد هایی که تو برایم ساختی و تحمل کردم . . . در پس نامــردی و نامهــربانی که دیدم و دم نزدم در پس بی معــرفتی هایی که دیدم و معرفت به خرج دادم . . . من " مــَـــــــــرد " تـر بودم !!:گل:
ای مسافر ! ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید ...
بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را .
مسافر من ! آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش . با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمی تابم ...
جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز... آرام تر بگذر ...
وداع طوفان می آفریند... اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی ؟! باران هنگام طوفان را که می بینی ! آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری ...
من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است ...
ای پرنده ! دست خدا به همراهت ...
اما نمی دانی ... نمی دانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست ...
از خود تهی شده ام ... نمی دانم تا باز گردی مرا خواهی دید ؟؟؟
بیخودی خندیدیم
که بگوییم دلی خوش داریم/ بیخودی حرف زدیم که بگوییم زبان هم داریم/ ما به هر دیواری آینه بخشیدیم که تصور بکنیم یک نفر با ماهست
بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود/ بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسم ها خوردیم /ما به هم بد کردیم ما به هم بد گفتیم
بیخودی ترسیدیم/ از بیان غم خود و تصور کردیم که شهامت داریم
ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم/ چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم/ از شما می پرسم ما که را گول زدیم ؟!
اينجا قلب من است...خانه ی عاطفه ام. بی غَل و غَش. صاف و يکرنگ.. بوق نزنيد .. تردد و تعلل با تظاهر ، ممنوع.. دروغ بر باور من هم ، ممنوع.... برف باریده به فردای دلم....مکتب عشق دلم تعطیل است...:گل:
«دلم گرفته ،
دلم عجيب گرفته است.
تمام راه به يك چيز فكر مي كردم
و رنگ دامنه ها هوش از سرم مي برد.
خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.
چه دره هاي عجيبي !
و اسب ، يادت هست ،
سپيد بود
و مثل واوه پاكي ، سكوت سبز چمن وار را چرا مي كرد.
و بعد، غربت رنگين قريه هاي سر راه.
و بعد تونل ها ،
دلم گرفته ،
دلم عجيب گرفته است.
و هيچ چيز ،
نه اين دقايق خوشبو،كه روي شاخه نارنج مي شود
خاموش ،
نه اين صداقت حرفي ، كه در سكوت ميان دو برگ اين
گل شب بوست،
یعنی چه شده ؟ نمی دانم چرا دلم دوباره دلتنگ شده است .
دلتنگ.......................
دلتنگ تو . آری تو . باورت نمی شود.
نه نباید باورت بشود . تو حق داری . من ....................
بد کاری با تو کردم.
درد می کشم،از این به ظاهر آدمها که نمی فهمند
و خود فکر می کنند خیلی می فهمند
و من آرام نگاه تلخی می کنم،لبخند تلخی می زنم و آرام درد می کشم،سکوت می کنم
ه راستی چه زیباست این قلم..................
تو میدانستی ؟ ..........................
من دیری ست که فهمیدم .......................
ولی درک نکردم !
ولی کنون درک می کنم
قوه ی جادویی قلم را..........