هيچ گاه تنها نبوده
و تنها نيستي
زيرا او با توست
آن خالق مهربان
وآن دادار دادگستر
اويي كه از رگ گردن به تو نزديك تر است
از خنده و غصه ها و شادي هايت
از نفس كشيدن هايت
اوست كه تو را مي خنداند
اوست كه تو را مي گرياند
اوست كه عشق را در نهانخانه قلبت به وديعه نهاده
تا به تمامي بندگانش عشق بورزي
اوست كه معناي حيات را
در تاروپود تمامي آفريده هايش به نمايش گذارده است
اوست كه در وزش باد
جاري شدن آب
و صداي جيرجيرك ها
وآواز قناري ها جاري ست
پس ايمان بياور "او" را
و باور كن خود را كه "او" باتوست
با "او" هر نا ممكني را ممكن توان نمود
آري او در درون توست، او با توست
و تنها نيستي
زيرا او با توست
آن خالق مهربان
وآن دادار دادگستر
اويي كه از رگ گردن به تو نزديك تر است
از خنده و غصه ها و شادي هايت
از نفس كشيدن هايت
اوست كه تو را مي خنداند
اوست كه تو را مي گرياند
اوست كه عشق را در نهانخانه قلبت به وديعه نهاده
تا به تمامي بندگانش عشق بورزي
اوست كه معناي حيات را
در تاروپود تمامي آفريده هايش به نمايش گذارده است
اوست كه در وزش باد
جاري شدن آب
و صداي جيرجيرك ها
وآواز قناري ها جاري ست
پس ايمان بياور "او" را
و باور كن خود را كه "او" باتوست
با "او" هر نا ممكني را ممكن توان نمود
آري او در درون توست، او با توست