از دل تا قلم

[South Boy]

هنوز هم از بازی کلاغ پر می ترسم...
میترسم بگویم :تو
آرام بگویی:پر!!!

 

[South Boy]

از دور دوستت داشتم !
بی هیچ عطری
آغوشی
نگاهی
یا حتی بوسه ای
تنها دوستت داشتم …
اما حالا اگه دور شی …
چه کنم با اینهمه وابستگی ..
​

 

[South Boy]

دوری ات

آزاری است که

تحمل کردنش را

دوست دارم!!
​

 

[الهه خورشید]

هیـــچـــ وقتـــــ از خـــدا نخــواستــمـــ ؛

همــــهــ ی دنیــــا مـــالــ مـــنـ بـــاشهـــ...

فقـــط خــواستـــمــ...

اونـــیـ کـــه دنیــــایــ منــــهـــ ؛واســــــــه هیچــــکــــیـــ نبــــــاشــهــــ
​

 

[South Boy]

یک جفت چشم قهوه ای

یک جفت چشم آسمانی

یک جفت چشم سبز

خیلی ها برای اینها شعر مینویسند

اما تو

صاحب آن چشم های سیاه ساده هستی

که شعرت را

تنها من میدانم

 

[South Boy]

مــی دانـــی
اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم
برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!
شــایـــــد
آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم ...!!

 

[کیمیا]

زیباترین ها و بهترین ها را در تو جستجو میکنم برگرد

 

[ریحانه69]

اسفند که رسید باورم شد که تنها چیزی که یک لحظه هم درنگ ندارد، و بی خیال از غم و شادی من و تو می گذرد ... زمـــان است ...

اسفند همیشه تلنگریست برای من که نمی دانم چرا هر سال، هزار تصمیم می گیرم که آدم دیگری شوم و نمی دانم این آدم دیگر باید چه کند که بتواند در اسفند

سال بعد، سرش را بالا بگیرد و از این عبور شتابزده زمان ... پریشان نباشد ...

شاید زیاد سخت می گیرم ...

من نه دلی را شکستم و نه لحظه ای از دلم غافل شدم ... ولی اسفند ... ؟

دل به دریا بزن و با خودت روراست باش ... و به قلب هایی که شاید، شاید ...

امان از این شایدها که نمی دانم چرا درست در اواسط اسفند هرسال، دلــم را می لرزاند ...

و مجبورم می کند سعی کنم سال دیگر ... اسفند دیگر، شایدی نباشد و دلم آرام تر باشد از همه اسفندهایی که رفته و هیچ گاه باز نمی گردد ...


متن پایانی رادیو هفت – یکشنبه 13/12/91
​

 

[ریحانه69]

​

خُدايا مَن مــــــــ ـــــــيدانَم​

تُو هـَــ ــم ميدانــي​

کـه شُدَنــ ـــ ـــ ـــي نيست​

حَتـي اَگر مُعجِزه کُنــ ـــــــی

باز هَم...​

او يِک آرِزوي ِمَحـــ ـــ ــــ ـــــال اَست​

 

[ریحانه69]

تقصیر من نیستــــــــــ...

به تـــــ♥ـــو که می رســــــــــم...

تب می کنمــــــــــ،

به تـــــ♥ـــو که می رســــــــــم...

هوس آغوشتـــــــــ میسوزاندم،

به تـــــ♥ـــو که می رســــــــــم...

لبــــــــــــــانم از عطشت له له میزنند،

به تـــــ♥ـــو که میرســـــــــــــــم...

نگاهم خمـــــــــــــار نگاهت میشود،

به تـــــ♥ـــو که میرســـــــــــــم...

تقصیر تـــــ♥ـــو نیستـــــــــــــ،

نفسهـــــــــایت دیوانه ام میکند ...
​

​

 

[کیمیا]

دیگر دلی نمانده برایم که بنویسم از دردش
نامرد وقتی رفت دلم را هم برد

 

[الهه خورشید]

ما فڪر میڪنیـم بدتـریـטּ درد ؛
اَز دستـ ـ ـ ـ دادטּ ڪسیہ ڪہ دوستـش داریم !
اَمّــ ــــا ….
حَقیقتـ ـ ـ ـ اینہ ڪہ :
اَز دستـ ـ ـ دادטּ خـودمـوטּ ،
و اَز یــاد بُردטּ اینڪہ ڪے هستیـم و چقدر اَرزش داریم ؛
گاهے وقتہا خیلے دردنــاڪ تـره .… !
​

 

[الهه خورشید]

هميشه
پشت جمله ی :

' عیبی نداره مهم نیست '

يك دل شكسته خوابيده....!

شك نكن
​

 

[Miss zahra]

زیر خودم خط کشیدم
که مهم شـــــوم...
ولی.. فک کردن غلط املایی ام
پاکم کردند...

 

[الهه خورشید]

عطرها وآهنگ ها بی رحمترین عناصر زمینند!
بی انکه بخواهی می برندت تا قعر خاطراتی..

که برای فراموشییشان تا پای غرور جنگیدی….
​

 

[fatemeh]

​

گاه پرندگان آنقدر سرگرم دانه چیدن می شوند که پرواز را فراموش و آسمان را از یاد می برند.
پرتاب سنگ کودکی بازیگوش می تواند یادآور پرواز باشد.

کاش سنگی هم به ادمها می خورد که بدانند آسمانی هم هست. پرواز و آسمان را بخاطر بسپار...
​

 

[کیمیا]

قدری صبور باش که این نیز بگذرد / این روزهای زرد و غم انگیز بگذرد

آری بهار پشت زمین لانه کرده است / چیزی نمانده که پاییز بگذرد

گفتم کنار مردم نامرد زندگی ؟؟ / گفتی صبور باش که این نیز بگذرد . . .

 

[ریحانه69]

عشق یعنی خاطرات بی غبار، دفتری از شعر و از عطر بهار ،

عشق یعنی یک تمنا یک نیاز ، زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او ، زیر باران دست تو در دست او

 

[shakira]

برو استاد خوبی ها ...

به من درس وفا دادی ...

و من هم خوب فهمیدم:

وفا یعنی خداحافظ ...

​

 

[fatemeh]

​

بهار که می آید، دستان باد بوی شکوفه می دهد
جوانه های تک درخت باغچه، با نوازش نسیم جان می گیرند
آرام و آهسته...
خدایا، رویش یک دانه تمام عظمت تو را فریاد می زند...​