نمی گوید تو را می خواهم ! نمی گوید باش ! حتی نمی گوید به من برو راحتم بگذار معشوق من ، حرف های عاشقانه ام را می خواند شاید گاهی لبخندی میزند و ... ... و بی هیچ واژه ای از احساسم میگذرد. هر روز هر روز هر روز
گفتم: خدايا سوالـــي دارم.
گفت: بپـــــرس.
گفتم: چرا هر موقع من شــــــادم، همه با من ميخنـــــــدند
ولــــــي
وقتي غمگينم كســــي با من نميگــــريد؟
گفـــت:
خنده را براي جمـــع آوري دوست
و غــــــم را بــــــراي انتخاب بهتــــــــرين دوســــــت آفريدم.