ولايات دوردست اگر چه علناً ابراز نارضايتى يا سركشى عليه قدرت مركزى نمى كردند ليكن داريوش جانب احتياط را از دست نداد. در ليديا و مصر حكمرانانى از سوى كوروش و كبوجيه منصوب شده بودند كه اكنون مى توانستند براى قدرت مركزى دردسرساز باشند. اين مسئله هنگامى كه داريوش سخت درگير شورش هاى داخلى بود محرز شد. اما فكر پادشاه را چنان به خود مشغول مى داشت كه فرصت رسيدگى به خيانت اين ساتراپ ها را نداشت. اكنون اين موقعيت مناسب ايجاد شده بود. به اين توضيح كه: در ليديا، اروآتس كه توسط كوروش بر آنجا حكومت مى كرد، پس از اطلاع از درگذشت كبوجيه، پولى كراتس جبار جزيره ساموس را كه چنانكه گفتيم در فتح مصر با پادشاه ايران همراه بود، با خدعه به قتل رسانده بود و به اين عمل خود مباهات مى كرد.
افزون بر اين و به علت مهم تر وى به داريوش به رغم درخواست كمك در شورش ها به خصوص فتنه بابل هيچ گونه مساعدت نظامى حتى لفظى و ضمنى نيز از شاه ايران نكرد بالعكس وى با كشتن دو نجيب زاده پارسى، به نام هاى ميترو باتس ساتراپ ايالت داسكيليون و فرزندش كرسنپس خطايى ديگر را مرتكب شد حتى قاصدى را كه داريوش به سارد فرستاده بود تا براى دور ساختن شورش ماد از قواى پارسى گارد خود بخشى را به عنوان نيروى كمكى اعزام دارد با اين توجيه كه وى را شايسته اين ماموريت نمى داند، كشت و اين نخستين سرپيچى يك ساتراپ از حكومت مركزى بود. در نتيجه داريوش از ميان بيست مرد پارسى كه مشتاقانه و داوطلبانه نزد او شتافته بودند تا هر ماموريتى را كه مى خواهد به آنان واگذار كند قرعه را به نام مگابازوس زد و او نيز پس از رفتن به سارد براى اينكه از ميزان وفادارى گارد هزار نفره پارسى كه در خدمت ارو آتس بودند آگاه شود حيله اى به كار برد آن گونه كه پس از خواندن تعدادى از پيغام هاى داريوش به پارسيان ساكن ليديا توسط منشى، آخرين نامه را گشود كه در آن داريوش از آنها خواسته بود اروآتس را بكشند و آنان نيز چنين كردند. مصر نيز همين وضعيت را داشت. هر چند كه سفر داريوش به قصد دلجويى از مصريان صورت گرفت اما در سال هاى ۵۲۲- ۵۲۰ ق.م حوادثى رخ داد كه مردم مصر را تشويق كرد به استقلال خود بينديشند.ياغيان تسليم مى شوند
آرياندس امير پارسى كه توسط كبوجيه حاكم بر مصر بود زمانى فرتيمه مادر آژزيلاس رهبر يونانى تبار جزاير سيدن و سيرنائيك را كه در يك توطئه خانوادگى كشته شده بود، به دربار او آمد و به آرياندس گفت كه فرزندش در سال ۵۲۲ ق.م با پرداخت خراج، وفادارى و اطاعت خود را از كبوجيه ابراز كرده است. اين واقعه موجب شد كه آ رياندس پس از مشورت با داريوش سپاهى را به فرماندهى دو نجيب زاده پارسى به نام هاى امازيس از طايفه مارافين ها و بدرس از تيره پازارگاديان در سال ۵۱۳ ق.م به جنگ «برقه» واقع در مرز هاى غربى ليبيا بفرستد. برقه اى ها پس از مقاومت طولانى سرانجام تسليم شده و طى معاهده اى خراج گزار شدند اما بعد ها آنها اسير و تحت الحفظ به مصر نزد داريوش _ وقتى كه به آنجا رفت _ آورده شدند و پادشاه نيز در ايالت باختريش (باكتريان) شهركى جهت اسكان آنها ساخت كه به نام آنها شهرت يافت. اكنون آرياندس فوق العاده قدرتمند شده بود. داريوش او را حذف كرد. معابد را تجديد سازمان كرد و كاهن معبد سائيس را مورد لطف قرار داد.
افزون بر اين و به علت مهم تر وى به داريوش به رغم درخواست كمك در شورش ها به خصوص فتنه بابل هيچ گونه مساعدت نظامى حتى لفظى و ضمنى نيز از شاه ايران نكرد بالعكس وى با كشتن دو نجيب زاده پارسى، به نام هاى ميترو باتس ساتراپ ايالت داسكيليون و فرزندش كرسنپس خطايى ديگر را مرتكب شد حتى قاصدى را كه داريوش به سارد فرستاده بود تا براى دور ساختن شورش ماد از قواى پارسى گارد خود بخشى را به عنوان نيروى كمكى اعزام دارد با اين توجيه كه وى را شايسته اين ماموريت نمى داند، كشت و اين نخستين سرپيچى يك ساتراپ از حكومت مركزى بود. در نتيجه داريوش از ميان بيست مرد پارسى كه مشتاقانه و داوطلبانه نزد او شتافته بودند تا هر ماموريتى را كه مى خواهد به آنان واگذار كند قرعه را به نام مگابازوس زد و او نيز پس از رفتن به سارد براى اينكه از ميزان وفادارى گارد هزار نفره پارسى كه در خدمت ارو آتس بودند آگاه شود حيله اى به كار برد آن گونه كه پس از خواندن تعدادى از پيغام هاى داريوش به پارسيان ساكن ليديا توسط منشى، آخرين نامه را گشود كه در آن داريوش از آنها خواسته بود اروآتس را بكشند و آنان نيز چنين كردند. مصر نيز همين وضعيت را داشت. هر چند كه سفر داريوش به قصد دلجويى از مصريان صورت گرفت اما در سال هاى ۵۲۲- ۵۲۰ ق.م حوادثى رخ داد كه مردم مصر را تشويق كرد به استقلال خود بينديشند.ياغيان تسليم مى شوند
آرياندس امير پارسى كه توسط كبوجيه حاكم بر مصر بود زمانى فرتيمه مادر آژزيلاس رهبر يونانى تبار جزاير سيدن و سيرنائيك را كه در يك توطئه خانوادگى كشته شده بود، به دربار او آمد و به آرياندس گفت كه فرزندش در سال ۵۲۲ ق.م با پرداخت خراج، وفادارى و اطاعت خود را از كبوجيه ابراز كرده است. اين واقعه موجب شد كه آ رياندس پس از مشورت با داريوش سپاهى را به فرماندهى دو نجيب زاده پارسى به نام هاى امازيس از طايفه مارافين ها و بدرس از تيره پازارگاديان در سال ۵۱۳ ق.م به جنگ «برقه» واقع در مرز هاى غربى ليبيا بفرستد. برقه اى ها پس از مقاومت طولانى سرانجام تسليم شده و طى معاهده اى خراج گزار شدند اما بعد ها آنها اسير و تحت الحفظ به مصر نزد داريوش _ وقتى كه به آنجا رفت _ آورده شدند و پادشاه نيز در ايالت باختريش (باكتريان) شهركى جهت اسكان آنها ساخت كه به نام آنها شهرت يافت. اكنون آرياندس فوق العاده قدرتمند شده بود. داريوش او را حذف كرد. معابد را تجديد سازمان كرد و كاهن معبد سائيس را مورد لطف قرار داد.