• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

الان چه حالی داری؟

مهری

کاربر ويژه
سلام خانوما وآقایون عزیز با اجازتون :گل:

تو این تاپیک حالی که داریم مثل دلتنگی خوشحال رو بنویسیم. اگه ادبی باشه خیلی قشنگتره. ممنون اولیشو خودم میذارم که خیلی دلم هوای امام رضا کرده. باتشکر
.

از هزاران زائر درد آشنا من هم یکی
زین همه مسکین سر تا پا گدا من هم یکی


هر طرف بسته دلی قفل ضریح مهرِ تو
مُهر شد با خون دل این قفل را من هم یکی


هر یکی را کاسه ای از بی کسی پیشت فراز
پر شده از اشک دستِ کاسه ها، من هم یکی


پای بوست را ملائک، صف به صف، پر ریخته
خوش که ریزم در جوارت دست و پا من هم یکی


کیمیاگرتر ز مهرت هیچ اکسیری مباد
مس دلان، مسکینِ ایوان طلا، من هم یکی


راه دوری پشت سر دارم، فزون تر پیش رو
رهزنان بدکین و لطفت رهنما، من هم یکی


هر غبار مرقدت خاکستر پروانه ای است
سوخته، لب دوخته، بی ادعا، من هم یکی


گر چه خوارم، خار هم با گُل نشیند گاه گاه
در گلستان محبان رضا من هم یکی
 

ali jan

کاربر ويژه
در نوبتی دوباره ،دلت را مرور کن
از غم به هر بهانه ممکن ،عبور کن
گیرم تمام راه تو مسدود شد ،بگرد
یک آسمان تازه و یک جاده ،جور کن ( افکارم پریشون یه اتفاقه از صبح مشغولم کرده)
 

Silver Star

مدير ارشد تالار
شک، تردید، افکارم همه قاطی پاتی:73: بیشتر از همه دچار تردید هستم:53:
 

مهری

کاربر ويژه
مرگ او، زندگی دوم‌ او بود،

که‌ گردید آغاز...

شیشه عطری‌،

سربسته‌،

سرانجام‌ شکست‌.

همگان‌ بو بردند،

که‌ چه‌ چیزی‌ را دادند از دست‌...................
icon_sad.gif
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
دلتنگم، دلتنگ ...

کسی صدای مرا می شنود؟

او گفت بر خواهد گشت ...

پس چرا نمی آید؟

و من این همه زمان،

رفت و برگشت آونگ ساعت را می شمارم ...

پیر شدم از شوق انتظارش، در جوانی ...

این بی انصافی است..!

برای این همه عشق ...

برای این همه صبر ...​

آه دنیا پاسخت چیست برای این همه درد ...؟


:گل:
 

سمیه.ن

کاربر ويژه
خداوندا نمي دانم ...

در اين دنياي وانفسا كدامين تكيه گاه را تكيه گاه خويش سازم

نمي دانم خداوندا...نمي دانم

دراين وادي كه عالم سر خوش است و جاي خوش دارد

كدامين حالت و حال و دل عالم نصيب خويشتن سازم

نمي دانم خداوندا

به جان لاله هاي پاك و والايت نمي دانم

و مي گريم خداوندا

دگر گيجم خداوندا

خداوندا تو راهم ده پناهم ده

اميدم ده خداوندا كه ديگر نا اميدم من و مي دانم كه نوميدي ز درگاهت گناهي بس ستم بار است

وليكن من كه مي دانم

دگر پايان پايانم

و مي دانم كه آخر بغض پنهاني مرا بي جان و تن سازد

چرا پنهان كنم دردم؟

چرا با كس نگويم من؟

چرا با من نمي گويند ياران رمز رهگشايي را؟

همه ياران به فكر خويش ودر خويش اند گهي پشت وگهي پيش اند

ولي در انزواي اين دل تنهاچرا ياري ندارم من كه دردم را فرو ريزد؟

دگر هنگامه تركيدن اين درد پنهان است

خداوندا نمي دانم نمي دانم

ونتوانم به كس گويم... نمي دانم خداوندا

فقط مي سوزم ومي سازم وبادرد پنهاني

بسي من خون دل دارم ولي بي آب وگل دارم

به پوچي ها رسيدم من

به اين دوران نامردي رسيدم من

نمي دانم...

نمي جويم...

نمي پرسم...

نمي گويند...

نمي جويند...

جوابي را نمي دانند...

سوالي را نمي پرسند و از غمها نمي گويند

چرا من غرق در خويشم؟

چرا بي گانه از خويشم؟

خداوندا رهايي ده

كلام آشنايي ده

خداوندا آشنايم ده... خداوندا پناهم ده...اميدم ده...

خداوندا در هم شكن اين سد راهم را كه ديگر خسته از خويشم

كه ديگر بي پس و پيشم

فقط از ترس تنهايي

هر از گاهي چو درويشم و صوتي زير لب دارم

وبا خود ميكنم نجواي پنهاني...كه شايد گيرم آرامش

ولي ان هم علاجي نيست

و درمانم فقط درمان بي درديست

و آن هم دست پاك ذات پاكت را نيازي جاوداني ست
 

مهری

کاربر ويژه
یاد دوران مدرسه به خیر. صبحا انقدر هوا خنک بود کیف میکردم. بعضی وقتا سردم میشد لباس گرم میپوشیدم برگشتنی آفتاب خانوم زل میزد منم میپختم. خلاصه ما این وسط بین دو هوا مونده بودیم. به یاد دوران خوب مدرسه این شعر تقدیم به همه شما عزیزان.

اولین روز دبستان باز گرد
کودکی ها شاد وخندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وخروس
روبه مکارو دزدو چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز وسرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پر از تصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای دردورنج کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بودو تفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک میشدیم
لا اقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام وهم یادت بخیر
یاد درس آب بابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشقها را خط بزن

 

maksemos

متخصص بخش خودرو
حالم داره بهخ هم میخوره :هنگ:ولی نمیدونم چرا ....فک کنم از این بازی فلش مهدی باشه....:73: بابا اونقدر هم آدم میشه آویزون کرد آخه :52:
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
 
بالا