• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

القاب بانوان دربار هخامنشى / مادر شاه (ميترو بازيليوس)

kuruš

متخصص بخش تاریخ
«ما مى مانيم» و اصطلاح دومى كه در سوگنامه « پارسيان » اثر آشيل به كار رفته است ، يعنى «مادر شاه». اين اصطلاح در منابع يونانى مكرر استفاده شده است. افلاطون به آمستريس مادر اردشير اول با عنوان « مادر شاه » اشاره مى كند (الكبياديس ، 123c) ؛ در « زندگى تميستوكل » اثر پلوتارك ، نيز همين طور است (29.6). گزنفون پريستاس را « مادر كورش و شاه » توصيف مى كند (آناباسيس ، 2.4.27) ، ديودوروس و آريان بارها از اين لقب براى مادر داريوش سوم ، يعنى سيسيگامبيس استفاده مى كنند.
در كتيبه بيستون ، كمبوجيه و برديا فرزندان يك پدر و مادر توصيف شده اند: « hamata : hamapita » (بيستون ، متن فارسى باستان ستون يكم ، س 10) .اين مى رساند كه پسران ديگرى نيز بوده اند كه از يك مادر نبوده اند ، بلكه شاه زنان ديگرى نيز داشته كه مقام ديگرى به جز همسرى شاه داشته اند. نسب همسر شاه بى شك داراى اهميت بوده حتى اگر فقط براى دست يافتن پسرى از يك شاه بانو به تاج و تخت بوده باشد (هرودوت ، كتاب سوم ، 84.2). اين موضوع براى نويسندگان يونانى قرن چهارم پيش از ميلاد ، حقانيت يافت و جاى تعجب نيست كه آنان از آن همسر « قانونى » شاه ياد مى كردند كه پسرش مى توانست به سلطنت برسد. خشايارشاى دوم ظاهرا تنها فرزند قانونى اردشير و داماسيپا بوده است (كتزياس ، قطعات پراكنده مورخان يونان ، ش 688 ، قطعه 15 / در چاپى ديگر 44) و داريوش دوم ، اخوس و اريستس برادران تنى بودند زيرا مادرشان يكى بوده است (كتزياس ، قطعات پراكنده مورخان يونان ، ش 688 ، قطعه 15 / در چاپى ديگر 50).
اگر چه آگاهى از تخمه و نژاد فرزندان خانواده سلطنتى وجود داشت و اهميت مادر واقعى شناخته شده بود ، در منابع يونانى و خاور نزديك شاهد گسترش چشمگير اصطلاحات پدرانه هستيم. در بافت عبارت « حق حكمرانى » ، اشاره به پدر و مادر وارث بود كه ميراث قدرت سياسى و حقانيت جانشينى شاه براى سلطنت را براى فرزند مشخص مى كرد. بنا بر گفته كتزياس (قطعات پراكنده مورخان يونان ، ش 688 ، قطعه 9 / در چاپى ديگر 2) ، آستياجس شاه شكست خورده ماد ، و دخترش آميتيس ، را براى اقامت به كاخ كورش بردند. در آنجا كورش به آستياجس به چشم پدر نگاه مى كرد و آميتيس را چون مادرى محترم مى شمرد. اسكندر ، به روايتى ، آدا اهل كاريا را مانند مادر دوم خود مى دانست (پلوتارك ، اسكندر ، 22.7). سيسيگامبيس ، مادر شاه ايران نيز مادر اسكندر شناخته مى شد (ديودوروس ، 17.37.6) و اين زن در مرگ اسكندر چنان عزادارى كرد كه گويى اسكندر فرزند خود او بوده است (كورتيوس ، 10.5.21). ظاهرا از نظر سياسى مصلحت چنين بوده كه مناسبات بين شاه (به عنوان پسر) و خلف او (به عنوان پدر) به شكلى مثبت بيان شود و اگر نسبت مستقيم وجود نداشت ، القابى كه چنين نسبت هاى خانوادگى را نشان مى دادند معانى گسترده اى پيدا مى كردند. براى شاه جديد كافى نبود كه قدرت سياسى را فقط از طريق برترى نظامى به دست آورد ، بلكه مى بايست حقانيت خود را براى حكمرانى هم از راه شناسايى رسمى حكمران قبل از خود و مادر وى نيز نشان دهد.
دلايلى وجود دارد كه مى توان قبول كرد سر منشا اين رويه در خاور نزديك بوده است. گواه اين گفته را مى توان در سنگ نبشته اى به قدمت هزاره دوم قبل از ميلاد يافت متعلق به هوته لوتوش _ اين شوشيناك شاه عيلامى (حدود 1110 _ 1120 ق.م.) و شيلهك _ اينشوشيناك (1120 _ 1150 ق.م.) ، به عنوان پدران خود با احترام ياد مى كند قطعا چيزى است جز قدرشناسى از پدر واقعى. گريو (1988) به طرز متقاعدكننده‌اى نشان داده است كه هيچ يك از اين دو پادشاه پدر واقعى هوته لوتوش _ اين شوشيناك نبوده اند ، اما آن طور كه مى توان از سنگ نبشته ديگرى دريافت ، اين دو عموهاى وى بوده اند. پدر واقعى وى يعنى برادر سوم اين دو پادشاه آن قدر عمر نكرد كه پادشاه شود. طبق سنت عيلامى ها ، سلطنت از برادر به برادر مى رسيده است. اين مورد جاى شك باقى نمى گذارد كه اگر پادشاهى سلطنت را با جانشينى مستقيم از خاندان سلطنتى به ارث نمى برد ، فرصت آن را داشت كه با استفاده از القاب و عناوين خانوادگى ادعاى وراثت سياسى كند و به حق مشروع خود براى سلطنت برسد. طبق نوشته هرودوت (كتاب اول ، بند 137 ، سطر 2) اين يكى از رسوم ايرانى بود كه فرد جان پدر و مادر خود را محترم بشمارد. نمى توان گفت كه اين رسم در جامعه ايرانى به طور اعم نيز رواج داشته يا نه ، ولى مداركى كه در بالا ذكر شد نشان مى دهد كه قطعا در خانواده سلطنتى رعايت مى شده است.
تا چه حد مى توان با استناد به مدارك ايرانى اين استدلال را تاييد كرد كه ميتر توبازيليوس اصطلاحى براى ناميدن مادر شاه بوده ، ولى مادر شاه لقب رسمى نداشته است؟ منبعى وجود ندارد كه استفاده از لقبى دربارى معادل « بازيليا » را براى زنان ايرانى دوره هخامنشى مستند سازد. در سنگ نبشته هاى سلطنتى ، لقب شاه ايرانى سونكى است و تنها مدرك در مورد مادر شاه كلمه امّه (Amma) ، به معنى مادر ، در بيستون ، ستون يكم ، سطر 10 است. كلمه امّه به دفعات در سنگ نبشته هاى عيلامى قديم آمده است. در نوشته هاى آشورى ، نام زكوتو ، همسر سناخريت شاه آشورى (680 _ 704 ق.م.) و مادر اسارهادون (669 _ 680 ق.م.) ذكر شده است. در گاهنامه نبونئيد (سال هفتم ، ستون 2 ، سطور 15 _ 13) و در متن لوح يادمان حرّان به مادر شاه به عنوان اومى شرى اشاره مى شود.
آيا شواهد منابع آشورى نوين و بابلى نوين و اشاره كتيبه بيستون براى تاييد اين مطلب كه عبارت اومى شرى را مى توان اصطلاحى براى ناميدن مادر شاه ايران دانست ، كافى است؟ به كار رفتنش در كتيبه بيستون براى تاييد اين استدلال كافى نيست اگر چه اين كتيبه مسائل زيادى را روشن مى كند. همچنين ممكن است اعتراض شود كه به سبب غصب تاج و تخت بابل از سوى نبونئيد ، مقام ادد _ گوپى (Adad _ guppi) به عنوان مادر شاه موقعيتى استثنايى بوده است. از طرف ديگر ، بعيد به نظر مى رسد كه نبونئيد به منظور تاكيد بر حق پادشاهى خود نيازى به تاكيد بر اهميت مقام مادر شاه داشته است. بيشتر محتمل است كه وى آداب و رسوم دربار بابل را برگزيد كه بر اساس آن احترام به مادر شاه با برگزارى عزادارى رسمى براى مدتى كه شايسته يك عضو دربار سلطنتى بود ابراز مى شد. اگر چه متن كتيبه بازسازى شده است ، كتيبه هاى زكوتو نشان مى دهد كه اين عنوان در مدارك بابلى نوين مورد استفاده بوده است. اسناد حقوقى آن دوره اين اصطلاح را بيشتر تاييد مى كنند. به تاريخ 663 ق.م. به يك منشى از مادر شاه اشاره مى كند (LU* .A.B.A[MAN]; Kwasman 1988:302, no. .256;2 ) و يك متن قديمى تر متعلق به ، 674 ق.م. به اجاره زمين زنى به نام ابى _ رامى (Abi _ rami) اشاره مى كند كه خواهر مادر شاه بوده است. (1988:5, no. 3:13-14 MI.AD-ra-mi / NIN-sa sa AMA Lugal; Kwasman). لوحه اكدى كه در تخت جمشيد پيدا شده است (PT 85) ، و تاريخ بيستمين سال سلطنت داريوش را دارد ، به نام زنى به نام ايندوكا (Induka) به عنوان «مادر توتو (Tutu) ، رئيس التجار » اشاره مى كند : (ummu sa Tutu rab DAM. GAR). از اينجا معلوم مى شود كه عبارت « مادر شاه » براى ناميدن مادر شاه و تشريح مقام وى در دربار به كار مى رفته است. صفات يا خصايصى كه بيان كننده نقش وى بوده است بر حسب اوضاع در دربارهاى خاور نزديك متفاوت بوده است. اما اين اندازه روشن است كه مقام وى در دربارهاى آشور و بابل رسمى بوده و به احتمال زياد مادر شاه در ميان عيلاميان نيز مقام مهم مشابهى داشته است. دربار سلطنتى ايران ، كه ساختارش را مطابق نمونه دربارهاى پيشينيان بنا مى كرده است ، به سنت آنها اقتدا مى كرده كه مادر شاه را به والا مقامى در ميان زنان شاهى دربار متمايز مى ساخته چنان كه احتمالا در منصب حتى از زن شاه هم برتر شمرده مى شده است.
منبع : زنان هخامنشى ، نوشته ماريا بروسيوس ، ترجمه هايده مشايخ

 
بالا