• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ایران ، سرزمین همیشگی آریاییان

kuruš

متخصص بخش تاریخ
بيشتر منابع تاريخى، مردمان امروزه ايران را بازماندگان آرياييانى مى دانند كه از سرزمين هاى دوردست شمالى به سوى جنوب و سرزمين فعلى ايران كوچ كرده اند و مردمان بومى و تمدن هاى اين سرزمين را از بين برده و خود جايگزين آنان شده اند. تاريخ اين مهاجرت ها با اختلاف هاى زياد در دامنه وسيعى از حدود ۳۰۰۰ سال تا ۵۰۰۰ سال پيش، و خاستگاه اوليه اين مهاجرت ها نيز با اختلاف هايى زياد تر، در گستره وسيعى از غرب و شمال و مركز اروپا تا شرق آسيا، حوزه درياى بالتيك، شبه جزيره اسكانديناوى، دشت هاى شمال آسياى ميانه و قفقاز، سيبرى و حتى قطب شمال ذكر شده است.

دامنه وسيع اين اختلاف ها، خود نشان دهنده سستى نظريه ها و كمبود دلايل و برهان هاى اقامه شده براى آن است. اغلب متون تاريخى معاصر، اين خاستگاه ها و اين مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت كوتاه و مبهم و غير دقيق به پايان رسانده و اين مبادى مهاجرت را دقيقاً معرفى نكرده و آن را به طور كامل و كافى مورد بحث و تحليل قرار نداده اند. در اين متون اغلب به رسم نقشه اى با چند فلش بزرگ اكتفا شده است كه از اقصى نقاط سيبرى و از چپ و راست درياى مازندران به ميانه ايران زمين كشيده شده است.

از آنجا كه مى دانيم مهاجرت هاى انسانى و جابه جايى تمدن ها در طول تاريخ همواره به دليل دستيابى به «شرايط بهتر براى زندگى» بوده است، در دوران باستان اين «شرايط بهتر» به ويژه عبارت از آب فراوان تر و خاك حاصلخيز تر بوده است. اگر چنانچه بتوانيم دلايلى براى اين گمان فراهم سازيم كه در روزگار باستان ويژگى هاى آب و هوايى و چشم انداز طبيعى در فلات ايران مناسبت تر از روز گار فعلى بوده است، و از سوى ديگر مشخص شود كه خصوصيات آب و هوايى در سرزمين هاى شمالى ايران نامناسب تر از امروز و حتى روزگار باستان بوده است، مى توانيم مهاجرت بزرگ آرياييان به ايران امروزى را با ترديد مواجه كنيم و حتى احتمال مهاجرت هايى از ايران به نقاط ديگر جهان را مطرح سازيم.

از آنجا كه رشد و ازدياد جمعيت همواره در زيست بوم هاى مناسب و سازگار با انسان رخ داده است، بعيد به نظر مى رسد كه جوامع كهن، سرزمين با اقليم مناسب و معتدل ايران را ناديده گرفته و در سرزمين هاى هميشه سرد و يخبندان سيبرى، روزگار به سر برده و پس از آن متوجه ايران شده باشند و همچنين مى دانيم كه در تحقيقات ميدانى نيز سكونتگا ه هايى نيز در آن مناطق پيدا نشده است. ما در اين گفتار به اين فرضيه خواهيم پرداخت كه ايرانيان با آرياييان «به ايران» كوچ نكردند، بلكه اين آرياييان از جمله همان مردمان بومى ساكن در ايران هستند كه «در ايران» و «از ايران» كوچ كردند و پراكنش يافتند.


• شواهد باستان زمين شناسى


مى دانيم كه آخرين دوره يخبندان در كره زمين، در حدود ۱۴۰۰۰ سال پيش آغاز شده و در حدود ۱۰۰۰۰ سال پيش پايان يافته است. دوره هاى يخبندان موجب ايجاد يخچال هاى بزرگ و وسيع در قطب ها و كوهستان هاى مرتفع شده و در سرزمين هاى عرض هاى ميانى و از جمله ايران به شكل دوره هاى بارانى و بين بارانى نمودار مى شود. دوره هاى بارانى همزمان با دوره هاى بين يخچالى و دوره هاى بين بارانى همزمان با دوره هاى يخچالى ديده شده اند.

رسوب هاى چاله هاى داخلى نشان مى دهد كه ايران در دوره هاى گرم بين يخچالى شاهد بارندگى هاى شديدى بوده كه موجب برقرارى شرايط آب و هوايى مرطوب و گسترش جنگل ها در نجد ايران شده و در دوره هاى سرد يخچالى به استقبال شرايط آب و هوايى سرد و خشك مى رفته است. بدين ترتيب در حدود ۱۰۰۰۰ سال پيش، با پايان يافتن آخرين دوره يخبندان، شرايط آب و هوايى گرم و مرطوب در ايران آغاز مى شود. شواهد باستان زمين شناسى نشان مى دهد كه با آغاز دوره گرم و مرطوب و عقب نشينى يخچال ها به سوى شمال، به مرور بر ميزان بارندگى ها افزوده مى شود. به طورى كه در حدود ۵۵۰۰ سال تا ۶۰۰۰ سال پيش به حداكثر خود كه ۴ تا ۵ برابر ميزان متوسط امروزى بوده است، مى رسد. متعاقب آن آب درياچه هاى داخلى بالا مى آيد و به بالاترين سطح خود مى رسد و تمامى چاله ها، كوير ها، دره ها و آبراهه ها پر از آب مى شوند. اين دوره اى است كه در اساطير ملل مختلف با نام هاى گوناگون و از جمله توفان عصر جمشيد و توفان نوح ياد شده است. افزايش بارندگى و طغيان رودخانه ها يك بار ديگر در حدود ۴۵۰۰ سال پيش شدت مى گيرد، اما به زودى بارندگى ها پايان يافته و در حدود ۴۰۰۰ سال پيش خشكسالى و دوره گرم و خشكى آغاز مى شود كه در ۳۸۰۰ سال پيش به اوج خود مى رسد و همان طور كه پس از اين خواهيم ديد، اين زمان مصادف با جابه جايى بزرگ تمدن ها در فلات ايران و افول و خاموشى بسيارى از سكونتگاه ها و شهر ها و روستا هاى باستانى ايران است.


آب و هواى گرم و مرطوب دوران ميان ۴۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال پيش، پوشش گياهى غنى و جنگل هاى متراكم و انبوهى را در سرزمين ايران و حتى در صحراى امروزى خشك و بى آب و علف ترتيب داده بوده است. در آن دوران گسترش جنگل ها و عقب نشينى صحراهاى گرم، سرزمين سبز و خرمى را در ايران بزرگ شكل داده بود و دشت هاى شمال افغانستان امروزى از ساواناهاى وسيع (جنگل هاى تنك) و علفزار هاى مرطوب پوشيده بوده است.

فراوانى دار و درخت در شمال افغانستان و به خصوص بخش غربى آن كه بادغيس (در اوستا «وئيتى گئس») خوانده مى شود، در متن پهلوى بندهش گزارش شده است: «واتگيسان جايى است پر از دار و پر از درخت». اين وضعيت اقليمى شمال افغانستان در متون تاريخ عصر هاى ميانه نيز آمده است، مسعودى در مروج الذهب از بلخ زيبا با آب و درخت و چمنزار هاى فراوان، ياد مى كند، واعظ بلخى در فضائل بلخ از صد هزار درخت بلخ نام مى برد، نظامى عروضى از قول شهريار سامانى آنجا را به جهت خرمى و سرسبزى از بهشت برتر مى داند و فريه سياح، مراتع بادغيس را بهترين مراتع تمام آسيا مى داند. امروزه بخش هاى وسيعى از بادغيس و بلخ از صحارى خشك و شن هاى روان تشكيل شده است. اين شن هاى روان و بيابان هاى سوزان به ويژه در پيرامون كرمان و سيستان با گستردگى هر چه بيشتر ديده مى شوند، در حالى كه در متون تاريخى دو هزار سال پيش به جنگل ها و چمنزار هايى در اين نواحى اشاره شده است. در اين زمان سرزمين ايران داراى مراتع بسيار غنى و زيستگاه هاى انبوه حيات وحش بوده است. در اين منطقه بركه ها، آبگير ها و تالاب هاى طبيعى با آب شيرين كه محل زيست انواع آبزيان و پرندگان بوده و همچنين جنگل هاى وسيع و نيزار هاى متراكم وجود داشته است.

بنابر داده هاى بخش هاى بالا در فاصله ۴۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال پيش، آب و هواى گرم و بارانى در سراسر فلات ايران حكمفرما بوده است كه علاوه بر آن سطح زمين و رود ها و همچنين مصب رود ها پائين تر از امروز و سطح درياچه ها و آبگير ها بالاتر از سطح امروزى آنها بوده و در نتيجه همه چاله هاى داخلى، سرزمين هاى پست كنار درياچه ها، دره ها، كوير ها و رود هاى خشك امروزى از آب فراوان و شيرين برخوردار بوده اند و در سراسر ايران اقليمى سرسبز با مراتع پهناور و فرآورده هاى گياهى و جانورى غنى وجود داشته و شرايط مناسبى براى زندگى انسانى مهيا بوده است.


• شواهد باستان شناسى


شرايط آب و هوايى گرم و مرطوب در ما بين ۴۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال پيش را يافته ها و نشانه هاى باستان شناختى نيز تائيد مى كند. از سويى بخش بزرگى از تپه هاى باستانى و سكونتگاه هاى كهن ايران از نظر زمانى به همين دوره ۶۰۰۰ ساله گرم و پرباران تعلق دارند و همه آنها در كنار كوير هاى شوره زار، رود هاى خشك و مناطق بى آب و علف پراكنده اند كه اين نشان از شرايط بهتر آب و هوايى در زمان شكل گيرى و دوام آن تمدن ها دارد. استقرار اين تمدن ها در كنار چاله ها و كوير هاى خشك و نمكزار، نشانه وجود آب فراوان و شيرين در آنها بوده است و خشك رود هاى امروزى مجاور تپه ها، آب كافى و زلال اهالى شهر يا روستا را تامين مى كرده است. از سويى ديگر در كنار درياهاى امروزى نشانه اى از تپه هاى باستانى به چشم نمى خورد. تپه هاى باستانى در جنوب با ساحل خليج فارس فاصله اى چند صد كيلو مترى دارند كه نشان مى دهد در دوران يخبندان كه سطح درياهاى جنوب پائين تر از سطح فعلى بوده، پس از بالا آمدن آب دريا، سكونتگاه هاى انسانى به زير آب رفته است و در دوران بين يخبندان كه سطح درياهاى جنوب بالاتر و همچنين سطح زمين پائين تر بوده و رسوب هاى ناشى از سه رود بزرگ كارون، دجله و فرات كمتر جايگير شده بودند، آب خليج فارس تا نزديكى هاى تمدن هاى آن روز در شوش و سومر مى رسيده است. كتيبه هاى سومرى به روايت اين نفوذ آب ها به درون مياندورود پرداخته و از شهر باستانى «اريدو» به عنوان «شهرى در كنار دريا» نام برده اند. سكونتگاه هاى باستانى در شمال و در كرانه درياى مازندران نيز با ساحل فاصله اى ده ها كيلومترى دارند، كه نشان مى دهد در زمان رونق آن باشگاه ها، سطح درياى مازندران بالاتر از امروز بوده است.

همچنين باقى مانده سد هاى باستانى و از جمله سد و بند هاى ساخته شده بر روى دره ها و آبراهه هاى كوه خواجه در سيستان نيز نشانه بارندگى هاى بيشتر در زمان خود است. اين بند ها آب مصرفى لازم براى نيايشگاه ها و ديگر ساختمان هاى بالاى كوه خواجه را تامين مى كرده اند. امروزه نه تنها آن آبراهه ها، بلكه حتى درياچه هامون نيز كاملاً خشك شده است.

خشكسالى هاى كوتاه مدت اخير در ايران نشان داد كه حتى چند سال كمبود بارندگى مى تواند به سرعت درياچه ها و آبگير ها و رود هاى بزرگ را خشك سازد و چرخه حيات و محيط زيست را در آنها نابود كند. خشك شدن درياچه ارژن در فارس و زاينده رود در اصفهان نمونه اى از اين پديده نگران كننده بود. نشانه هاى باستان شناختى، همچنين آثار رسوب هاى ناشى از سيل هاى فراوان در حدود ۵۵۰۰ سال پيش را تائيد مى كند. به عنوان نمونه مى توان از حفارى قره تپه توسط استاد مير عابدين كابلى در منطقه قمرود كه با هدف ثبت دامنه دگرگونى ها و تغييرات ناشى از طغيان آب ها انجام شد، نام برد. بر اين اساس در حدود ۵۵۰۰ سال پيش وقوع سيل هاى مهيبى منجر به متروك و خالى از سكنه شدن كل منطقه قمرود و مهاجرت مردم به ناحيه هاى مرتفع تر مجاور شده است.

علاوه بر اينها، وجود نگاره هاى روى سفال از غزال، فيل، گوزن، پرندگان وابسته به آب و آبزيان و حتى لاك پشت، ماهى و خرچنگ، نشانه شرايط مطلوب آب و هوايى در زمان گسترش آن تمدن ها بوده است. در اينجا بايد به اين نكته مهم نيز اشاره كرد كه همزمان با دوره اى كه در فلات ايران شرايط محيط زيست بسيار مطلوب براى جوامع انسانى وجود دارد و از آن بهره بردارى نيز مى شود، در سراسر سرزمين سيبرى و شمال آسياى ميانه و شمال قفقاز كه آن ناحيه ها را محل كوچ و مهاجرت آرياييان، به حساب مى آورند، تنها چند نمونه معدود از گورپشته يا شواهدى از زندگى غير يكجا نشينى پيدا شده است كه از جمله آنها مى توان از پناهنگاه هايى در بخش هاى شمالى حوضه آبريز درياچه آرال نام برد. در آن زمان، در آن سرزمين ها تنها سرما و يخ هاى باقى مانده از دوره يخبندان حكمفرما بوده و آنچه پيدا شده عموماً متعلق به عصر هاى جديدتر و كوچ ايرانيان و اقوام ديگر به آن نقاط مى باشد.


• شواهد اسطوره شناسى و متون كهن


از نگاه اسطوره شناسى و متون كهن، افسانه توفان يادگارى از دوران پرباران و مرطوب گذشته است. در متون پهلوى و از جمله بندهش آمده است كه «تيشتر» بارانى بساخت كه درياها از او پديد آمدند و همه جاى زمين را آب فرا گرفت و خشكى هاى روى زمين بر اثر بالا آمدن آب به هفت پاره يا هفت كشور تقسيم شدند.

در ونديداد از ويدى به نام «مهرك اوشا» كه در برخى نامه هاى پهلوى به «ملكوش» و در مينوى خرد به نام «ملكوس» آمده، نام برده شده كه ديوى است مهيب كه به مدت چند سال زمين را دچار باران و تگرگ و برف و باد و باران مى كند. به روايت ونديداد، اهورامزدا جمشيد را از اين آسيب آگاه مى سازد و دستور ساخت جايگاهى به نام «ور» را به جمشيد مى دهد تا هر يك از آفريدگان پاك آفريدگار، از مردم و مرغان و پرندگان و چارپايان و گياهان و تخم گياهان و آتش و هر آنچه زندگى مردمان را به كار آيد در آن جايگاه نگاه دارد و پس از سپرى شدن هجوم اين ديو و فرو نشستن توفان، از آن پناهگاه به در آيند و جهان را دوباره آبادان سازند و از نيستى برهانند.

اين سرگذشت ايرانى به شكل هاى گوناگونى روايت شده است. از جمله هندوان بر اين اعتقادند كه توفان بزرگ موجب گرفتارى «مانو» شد، اما «ويشنو» كه خود را به شكل يك ماهى با شاخى بزرگ ساخته بود، كشتى او را راهنمايى كرد تا بتواند در «كوهستان هاى شمالى» فرود آيد. ويشنو خود قبلاً مانو را از توفان بزرگ آگاه كرده و به او فرمان مقابله داده بود. مانو به هفت دانشمند و يك جفت نر و ماده كه از همه جانداران گيتى در كشتى داشت، فرمان داد تا از كشتى پياده شوند و همراه با خشكيدن آب ها در سرزمين ها گسترده شوند. مانو تخم همه گياهان را نيز با خود برداشته بود. عبارت «كوهستان هاى شمالى» در داستان هاى هنديانى كه در سرزمين هاى پيرامون رود سند (هند) و پنجاب زندگى مى كردند، اشاره آشكارى است به كوچ آنان از كوهستان هاى پامير و بدخشان افغانستان امروزى كه از اصلى ترين سرزمين هاى ايرانى بوده است. روايت ديگرى از توفان بزرگ، داستان توفان نوح است كه قديمى ترين روايت شناخته شده آن به سومريان تعلق دارد و بعد ها مورد اقتباس بابليان و اكديان قرار مى گيرد و در كتاب عهد عتيق (تورات) هم تكرار مى شود.

سرگذشت توفان بزرگ و سيلاب ها، همچنين در تاريخ هاى سنتى چينيان نيز آمده است. به موجب «كتاب هاى خيزران» در زمان «يو» YU، موسس سلسله «شيا» يا نخستين سلسله، سيلاب هاى عظيمى سراسر امپراتورى را تا بلند ترين تپه ها در بر گرفت. «يو» با كمال شايستگى موفق به فرونشاندن سيلاب ها در مدت سيزده سال مى شود. شواهدى از وضعيت درياهاى باستانى در آثار ابوريحان بيرونى (همچون «تحديد نهايات الاماكن») نيز به چشم مى خورد. بيرونى هنگام شرح ساخته شدن آبراهه سوئز به فرمان پادشاهان ايرانى، از دريايى به جاى. سرزمين هاى سفلاى مصر ياد مى كند؛ دريايى كه وجود آن در آثار هرودت نيز نقل شده است. او اعتقاد دارد كه در دوران پادشاهى ميانه مصر، اين دريا به حدى گسترش داشته است كه كشتى ها نه تنها شاخابه نيل، بلكه بر روى دشت هاى خشك امروزى نيز ره مى سپرده اند و هنگام عزيمت به ممفيس از كنار اهرام مى گذشته اند. افسانه ها و روايت هاى شفاهى نقل شده از زبان مردمان مناطق كويرى مركزى ايران، وجود دريايى بزرگ در جاى كوير خشك امروزى را تاييد مى كند.

نگارنده داستان هاى متعددى در شهرهاى دامغان، ساوه، كاشان، زواره، ميبد، نايين، يزد و بردسكن شنيده است كه در اغلب آنها به درياى بزرگ، جزيره هاى متعدد، بندر گاه و لنگر گاه و حتى به فانوس دريايى اشاره شده است. در ادامه، نگارنده به دو نكته ديگر تنها شاره اى مى كند: نخست، روايت فرگرد دوم ونديداد و پهناور شدن زمين و گسترش مردمان به خاطر افزونى جمعيت در زمان جمشيد و به سوى نيمروز و به راه خورشيد، كه به گمان نگارنده سوى نيمروز يا جنوب در اين جا اشاره به سوى تابش خورشيد گرم نيمروزى و گرم شدن هوا است و نه اشاره به سمت گسترش جوامع انسانى، كه در اين باره تعبير «به راه خورشيد»، سمت و سوى پراكنش كه از «شرق به غرب» است را بهتر روشن مى سازد. و ديگر، سرگذشت فريدون در شاهنامه فردوسى و تقسيم پادشاهى جهان بين سه پسرش ايرج و سلم و تور كه اشاره اى به مهاجرت ايرانيان از دل ايران به سوى سرزمين هاى شرقى و غربى است. سلم و تورى كه بعدها و به موجب گزارش هاى ايرانى به برادر كوچك خود تاختند و اشاره اى است به يورش باشندگان سرزمين هاى شرقى و غربى ايران به سرزمين مادرى خود.


اما پس از اين دوران طلايى يعنى در حدود ۳۸۰۰ تا ۴۰۰۰ سال پيش خشكسالى و قحطى بزرگى به وقوع مى پيوندد و دوره گرم و مرطوب جاى خود را به دوره گرم و خشك مى سپارد. در اين زمان سطح آب ها به سرعت پايين مى رود و درياچه ها و رودهاى كوچك تر خشك مى شوند و سكونتگاه هاى انسانى را با بحرانى بزرگ مواجه مى سازد. بحرانى كه با كمبود آب آغاز شده و به سرعت تبديل به كمبود مواد غذايى، ركود و نابودى كشاورزى، گسترش بيابان ها، نابودى مراتع، از بين رفتن زيست بوم طبيعى و عواقب بغرنج آن مى شود. اين خشكسالى موجب مى شود تا مردمان ساكن در ايران، مردمانى كه پس از توفان بزرگ از كوهستان ها فرود آمده و سرزمين هاى پيشين خود را دگرباره آباد ساخته بودند، باز هم دگرباره و به رغم ميل قلبى خود، به دنبال يافتن سرزمين هاى مناسب تر به جست وجو و كوچ هاى دور و نزديك بپردازند و بى گمان چنين رويدادهاى نامطلوب طبيعى و كمبودهاى نيازمندى هاى انسانى، موجب اختلاف ها، درگيرى ها، جنگ ها و ويرانى ها مى شده است. درگيرى هايى كه وقوع آن مابين ساكنان واحه اى كوچك و هنوز كم و بيش حاصلخيز، با تازه از راه رسيدگان جست وجوگر آب و زمين، اجتناب ناپذير است. اين پيامدها را كاوش هاى باستان شناسى تقريباً در همه تپه هاى باستانى ايران تاييد كرده است: «پايان دوره زندگى انسان در حدود ۴۰۰۰ سال پيش و همراه با لايه اى از سوختگى و ويرانى.» نابودى و سوختگى اى كه نه فرآيند يورش آرياييان، بلكه نتيجه درگيرى هايى بر سر منابع محدود نيازهاى بشرى بوده است و تا حدود ۳۵۰۰ سال پيش به طول مى انجامد، صدها سالى كه به جز معدودى تمدن هاى جنوب غربى ايران و شهرهاى مياندورود، به ندرت در تپه هاى باستانى آثار زندگى در اين دوره را به دست مى آوريم. اين سال هاى سكوت نسبى در سرگذشت ايران، شباهت زيادى به شرايط پادشاهى ضحاك در شاهنامه فردوسى دارد.


در پايان اين دوره همزمان با آغاز عصر آهن يعنى در حدود ۳۵۰۰ سال پيش، بهبود وضعيت آب و هوايى به تدريج آغاز مى شود و زمينه را براى گسترش و شكوفايى تمدن هاى نوين ايرانى فراهم مى سازد كه در حدود ۲۸۰۰ سال پيش به شرايط مطلوب اقليمى پيشين خود دست مى يابد. با توجه به نكات بالا مسئله كوچ آرياييان از شمال به سوى سرزمين فعلى ايران و آسياى ميانه ممكن به نظر نمى رسد. آنچه بيشتر به ذهن نزديك مى آيد، اين است كه آرياييان همان مردمان بومى اى هستند كه از روزگاران باستان در اين سرزمين كه از هر حيث براى زندگانى مناسب بوده است، زيسته اند و آثار تمدن به فراوانى در اين سرزمين ديده شده و در جاى ديگرى اثرى از سكونت آنان به دست نيامده است. به درستى كه تغييرات فرهنگى و تمدنى عصر آهن نتيجه منطقى تكامل عصر مفرغ است و نه تحولاتى ناشى از ورود اقوام ديگر به منطقه. اين آرياييان ساكن بومى ايران، هنگام افزايش شديد بارندگى دست به مهاجرت به سوى سرزمين هاى مرتفع مى زدند؛ و هنگام كاهش شديد بارندگى به زمين هاى پست و هموار پيشين باز مى گشتند. اينان پس از توفان بزرگ دست كم دو بار از دل ايران به سوى نقاط ديگر مهاجرت كرده اند:


۱- يك بار پس از عقب نشينى درياها و درياچه هاى داخلى و خشك شدن باتلاق هاى باقى مانده از توفان بزرگ، كه از كوهستان هاى مجاور به سوى جلگه ها و دشت هاى رسوبى هموار و حاصلخيز، كوچ كرده و فرود آمدند؛ كه در نتيجه، اين مهاجرت ها كوچى «عمودى»، از ارتفاعات به سوى دشت ها و وادى ها بوده است. زمان آغاز اين جابه جايى ها در ميانه دوره گرم و مرطوب و پس از پايان بارندگى هاى شديد موسوم به توفان عصر جمشيد يا توفان نوح، و حدود ۵۵۰۰ سال پيش بوده است. به عنوان نمونه اى از اين گونه مهاجرت ها مى توان از دو كوچ بزرگ نام برد: نخست، كوچ هنديان آريايى از پيرامون كوهستان هاى هندوكش به سرزمين هاى تازه خشك شده پنجاب و پيرامون رود سند كه يادمان تاريخى آن در متون كهن «ريگ ودا»ى هندوان باقى مانده است؛ و ديگرى، كوچ عيلاميان و سومريان، كه از كوهستان هاى غربى ايران به سرزمين هاى باتلاقى تازه خشك شده خوزستان و مياندورود يا بين النهرين انجام شده است. در بخش هاى كهن كتاب عهد عتيق يا تورات (سفر پيدايش، باب يكم)، رويداد كوچ سومريان آشكارا مهاجرتى «از مشرق» به سوى زمين سومر يا شنعار، مورد توجه و اشاره قرار گرفته است. اين گروه اخير انديشه ايجاد تمدن را با خود تا دره نيل و مصر در آفريقا پيش بردند و مصريان با بهره گيرى از آن به پيشرفت هاى بزرگى نائل آمدند. در اين باره حتى فرضيه هايى داير بر مهاجرت فنيقيان از سواحل خليج فارس به كرانه درياى مديترانه مطرح است. از سوى ديگر مى دانيم كه سومريان از نظر جسمانى شباهت كاملى به ساكنان بلوچستان و افغانستان امروزى و دره سند داشته اند؛ آثار هنرى و معمارى آنان گواهى مى دهد كه تمدن سومر و تمدن شمال غرب هندوستان يا سرزمين هاى شرقى ايرانى، به يكديگر همانند بوده اند و بى گمان از يك خاستگاه سرچشمه گرفته اند. كاوش هاى اخير استاد يوسف مجيدزاده در منطقه جيرفت اين فرضيه را بيش از پيش تقويت كرده است.

۲- و بار ديگر، مهاجرت هايى به هنگام خشكسالى مابين ۳۵۰۰ تا ۴۰۰۰ سال پيش كه به دنبال ناحيه هاى مناسب تر، محل زندگانى خود را تغيير داده و از پى زيستگاه هاى بهتر، از ايران يا به تعبير سومريان، از «سرزمين مقدس» مادرى خود به سوى سرزمين هاى ديگر متوجه شدند و سكونتگاه هايى را كه در ۵۵۰۰ سال پيش فراهم ساخته و مدت ۱۵۰۰ سال در آنها زندگى كرده بودند بر اثر رويدادهاى ناگوار اقليمى ترك كرده اند.

۳- در سرزمين باستانى ايران بزرگ، اقوام و مردمان گوناگونى زندگى مى كرده اند كه يكى از آنان و احتمالاً نام عمومى فرهنگى همه آنان «آريايى» بوده است. «همه اقوام و مردمان ايران امروزى» فرزندان «همه آن اقوام و مردمان كهن» و از جمله آرياييان هستند. اينان در طول زمان و همراه با تغييرات اقليمى و آب و هوايى دست به كوچ هاى متعدد و پرشمار كوچك و بزرگى زده اند كه عمدتاً از بلندى هاى كوهستان به هموارى هاى دشت و بالعكس بوده است. خاستگاه تاريخ ايرانيان را نمى توان تنها به انگاره مهاجرتى كه زمان نامشخص، مبداء نامعلوم، مقصدى ناپيدا و مسيرى ناشناخت دارد، منسوب دانست و تنها آنان را نياكان ايرانيان امروزى شناخت.

۴- در باورهاى ايرانى كهن «شمال» يا «اپاختر» پايگاه اهريمن است؛ جايگاه ديوان و نابكاران و در ورود به دوزخ است.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ

تاپیک تایید شد

 
بالا