در حين فرو خواباندن شورش ها و زدودن لكه ها از قلمرو پادشاهى بود كه داريوش دريافت امپراتورى هخامنشى نيازمند تشكيلات ادارى سازمان يافته ترى است. انسجام بخشيدن به اين تشكيلات نيرومند خود از مهم ترين اقدامات و دستاورد هاى نخستين پادشاهى داريوش بود. پربيراه نيست كه مولفه در كتاب ايران باستان خود، در آستانه پادشاهى داريوش مى نويسد: «شاهنشاهى پارس روز هاى زيبايى براى زيستن در پيش دارد.»
داريوش نخستين تختگاه بزرگ سلسله هخامنشى را در شوش باستان بنا مى نهد و بدان نام آپادانه مى دهد، شاه جوان خود در كتيبه اى ماجراى بناى اين پايتخت نوظهور را شرح مى دهد:
«اين كاخى است كه من در شوش بنا كرده ام. تزئينات آن از راه دور آورده شده، چندان خاك كنده شد كه من به بستر آن رسيده ام. پس از آنكه زمين حفر شد، آن را با ريگ درشت انباشته اند كاخ بر روى اين ريگ ها بنا شده... اين جا در شوش دستور ساختن ساختمان باشكوهى داده شد و آن به طرزى عالى تحقق يافت. اهورامزدا مرا حمايت كناد و همچنين پدرم ويشتاسب و مملكت مرا.»
كاخ سلطنتى شكوهمند شوش با دستان هنرمند مردمى از ملل مختلف بنيان نهاده مى شود. البته در معمارى اين بنا برترى با آميزه اى از هنر ايرانى و بابلى است. مصالح اين بنا هم از نقاط گوناگون فراهم گرديد. چوب سدر از لبنان، سنگ لاجورد از خوارزم، طلا از سارد و بلخ و عاج از حبشه و هند. اينها همه هويت شاهنشاهى را برملا مى كرد.
گيرشمن بر اين باور است كه بناى كاخ شوش، تصوير واقعى شاهنشاهى هخامنشى را باز مى تاباند و البته «آنچه كه پادشاه مقتدر از ملل خواستار بود: «زيستن براى او، كار كردن براى او، انجام دادن كوچك ترين خواهش هاى او، مردن براى او.» ( گيرشمن _ همان - ص ۱۹۴).
كاخ پرعظمت به گونه اى بازتاب گستردگى قلمرو امپراتورى در اين زمانه هم بود. وسعت قلمرو هخامنشيان شگفت انگيز بود. امپراتورى همچون چتر بزرگى بر مجموعه سرزمين هاى ميان رود سند در شرق و درياى مديترانه در غرب سايه افكنده بود و پادشاهى داريوش نقطه اوج اين سلطنت بود و البته بازمانده هاى تاريخى به كرات نشان داده است كه هر اوجى، فرودى در پس خود دارد. داريوش تقريباً تنها شاهى بود كه توانايى كنترل اين قلمرو پهناور را داشت بى آنكه حتى تكه اى از اين پازل پهناور را گم كند. درست پس از سركوبى شورش هاى داخلى بود كه داريوش دستان خود را سايبان پيشانى كرد و كوشيد واليان ليديه و مصر را كه گمان مى كرد در انديشه سوءظنند بيش از پيش مطيع خود كند. داريوش آن هنگام كه دريافت مصر در انديشه جدايى طلبى است خود عازم آن سرزمين دوردست شد. اقدام جالب داريوش در اين سفر جبران بدنامى بود كه از سوى سلف پريشان حالش، كمبوجيه، در مصر شكل گرفته بود. وى «در ورود به ممفيس در عزادارى گاو آپيس كه مقارن همان ايام مرده بود شركت كرد و جايزه اى هنگفت وعده داد به كسى كه يك آپيس جديد پيدا كند. به علاوه داريوش پاره اى معابد خدايان مصرى را تعمير كرد. كاهن بزرگ سائيس را كه در شوش همچون تبعيدى مى زيست بازخواند و فرمان داد تا خرابى هاى سپاه كمبوجيه را مرمت كند و چنان خود را در دل مصرى ها جا كرد كه آنها او را همچون يك فرعون خويش نيايش كردند و در يك كتيبه مصرى اين آنتريوش ( داريوش) را زاده خدايان خويش شمردند.» ( دكتر زرين كوب - تاريخ مردم ايران - ص ۱۳۱) و در همين سفر بود كه داريوش رود نيل را به درياى احمر گره زد و اين اقدام مهم را به نام خود در تاريخ ثبت كرد. اينجاست كه درمى يابى آن رگه هاى پررنگ غرورآميز كه در لابه لاى كتيبه هاى داريوش كاملاً مشهود است، واقعيتى برخاسته از عظمت و اقتدار پادشاهى اوست. غرور و جبروتى كه همواره در برابر نام بلند پروردگار باستانى، اهورامزدا، ترك مى خورد، مى شكند و فرو مى ريزد. داريوش خود را گماشته اهورامزدا مى داند و هر پيروزى اى كه به چنگ مى آورد به لطف و مدد او گره اش مى زند.
داريوش به نيكى درمى يابد كه اداره پهنه پهناور امپراتورى جز با توسل و تمسك به قانون محكم شدنى نيست. قانون، راستى و همان چيزى كه باز تو را به ياد ايزد مهر و جشن شادمانه مهرگان مى اندازد. ارتش در زمان داريوش خود از نمونه هاى برجسته تبعيت از قانونى سراسرى بود. ارتشى نيرومند و مجهز، حتى داريوش در بازگشت از مصر، پادگانى در آن سرزمين از خود به جا گذاشت و سپاهى آبديده در آن پادگان مستقر كرد. تشكيل سپاه جاويدان كه يونانيان آن را سپاه بى مرگ خوانده اند يكى ديگر از اين نشانه هاست. تقسيم سرزمين به بيست ساتراپى تحت لواى قوانين مدون و يكپارچه گام ديگرى در همين راستا بود. نظام ماليات گيرى پرورده داريوش كاملاً اصولى و اخلاقى بود. او از برزگران بر اساس توليد و ميزان محصولشان ماليات مى گرفت و نه بر اساس پهنه مزارعشان و البته مرغوبيت زمين و حاصلخيزى خاك هم در ميزان ماليات تفاوت عمده اى محسوب مى شد. به اين ترتيب بود كه كشاورزان كم تر متضرر مى شدند و در نتيجه كشاورزى شكوفنده تر از پيش به جلو مى تاخت. داريوش براى صحت اجراى اين قوانين، سازمان جاسوسى پيچيده و منظمى ترتيب مى دهد كه به نام باستانى «اسپزگان و گاوشگان» معروف است. اسپزگان به معناى آنكه دزدانه يا مخفيانه مى نگرد و گاوشگان به معناى آنكه استراق سمع مى كند. همين تشكيلات مقدمه ايجاد يك نظام پستى هدفمند به نام پيك بود كه شهرتى بى مانند در تمام دنياى آن روزگار داشت.
در كنار همه اينها شكفتگى كشاورزى باعث شد كه داريوش براى اولين بار در تاريخ به انديشه ضرب سكه بيفتد. سكه هايى كه اين شاه قدرتمند ضرب كرده است به نام دريك معروفند. دريك به تجارت و بازرگانى نوپاى هخامنشى قدرت و شكفتگى بخشاييد. دستاورد اين بالندگى، نگاه دوباره شاهنشاه ايران به بازسازى و بنا نهادن راه هاى بازرگانى بود. داريوش چند گام از روزگار خود هم جلو بود. او كوشيد به ضرورت راه هاى دريايى بينديشد. اسكولاكس، دريانورد يونانى، در همين دوره و به دستور همين پادشاه مامور شد كه به تحقيق در سواحل دريا هاى شرقى قلمرو دست بزند. ظاهراً دريانورد گماشته شاه، از مجموعه اين تحقيقات كتابى تاليف كرد كه امروز اصل آن از ميان رفته است اما از ميان برخى كتب يونانى مى توان رد پايش را پيدا كرد. اين نشانگر اهميت ماجرا از نگاه داريوش هخامنشى است. عظمت امپراتورى در حكاكى هاى ديواره هاى تخت جمشيد كاملاً پررنگ و برجسته است. نقش برجسته آورندگان خراج و هدايا و نقوش سربازان و نيروهاى پاسدار قصر، آجر هاى لعابى با نقش شير كه همواره در ايران باستان سمبل سنتى قدرت بى نظير بوده است، همه و همه بازتاب برجسته قدرت شگرف اين شاه نوخاسته است. اما با همه اين برجستگى ها باز برخى از مورخان حاكميت داريوش را مخدوش مى انگارند. هرودوت كه به پدر تاريخ معروف است، هماره در نوشته هايش بر اين باور تاكيد مى كند كه داريوش با تكيه بر نيرنگ بر تخت شاهى نشسته است.
اما تاريخ نشان مى دهد كه داريوش در طول پادشاهى خود با تلاشى ستودنى مى كوشد ثابت كند كه به راستى شايسته اين منزلت بادآورده بوده است. مهم ترين عملى كه مى توانست به سلطنت داريوش، شاه سى وسه ساله قدرتمند، مشروعيت بيشترى ببخشايد، پا نهادن بر جا پاى سلف پيروزمندش، كوروش كبير بود. به هيچ شكلى نمى شد عظمت و جبروت كوروش را زدود، كوروشى كه كم كم و با مرور زمان داشت جامه افسانه مانند اساطيرگونه اى هم به تن مى كرد و در واقع همچون ملاك و معيارى براى سنجش محبوبيت و عظمت شاهان بعدى مى درخشيد. شايد تلاش داريوش جهت تسامح دينى را بتوان شگردى براى نزديك تر شدنش به چهره اسطوره اى كوروش قلمداد كرد.
داريوش نخستين تختگاه بزرگ سلسله هخامنشى را در شوش باستان بنا مى نهد و بدان نام آپادانه مى دهد، شاه جوان خود در كتيبه اى ماجراى بناى اين پايتخت نوظهور را شرح مى دهد:
«اين كاخى است كه من در شوش بنا كرده ام. تزئينات آن از راه دور آورده شده، چندان خاك كنده شد كه من به بستر آن رسيده ام. پس از آنكه زمين حفر شد، آن را با ريگ درشت انباشته اند كاخ بر روى اين ريگ ها بنا شده... اين جا در شوش دستور ساختن ساختمان باشكوهى داده شد و آن به طرزى عالى تحقق يافت. اهورامزدا مرا حمايت كناد و همچنين پدرم ويشتاسب و مملكت مرا.»
كاخ سلطنتى شكوهمند شوش با دستان هنرمند مردمى از ملل مختلف بنيان نهاده مى شود. البته در معمارى اين بنا برترى با آميزه اى از هنر ايرانى و بابلى است. مصالح اين بنا هم از نقاط گوناگون فراهم گرديد. چوب سدر از لبنان، سنگ لاجورد از خوارزم، طلا از سارد و بلخ و عاج از حبشه و هند. اينها همه هويت شاهنشاهى را برملا مى كرد.
گيرشمن بر اين باور است كه بناى كاخ شوش، تصوير واقعى شاهنشاهى هخامنشى را باز مى تاباند و البته «آنچه كه پادشاه مقتدر از ملل خواستار بود: «زيستن براى او، كار كردن براى او، انجام دادن كوچك ترين خواهش هاى او، مردن براى او.» ( گيرشمن _ همان - ص ۱۹۴).
كاخ پرعظمت به گونه اى بازتاب گستردگى قلمرو امپراتورى در اين زمانه هم بود. وسعت قلمرو هخامنشيان شگفت انگيز بود. امپراتورى همچون چتر بزرگى بر مجموعه سرزمين هاى ميان رود سند در شرق و درياى مديترانه در غرب سايه افكنده بود و پادشاهى داريوش نقطه اوج اين سلطنت بود و البته بازمانده هاى تاريخى به كرات نشان داده است كه هر اوجى، فرودى در پس خود دارد. داريوش تقريباً تنها شاهى بود كه توانايى كنترل اين قلمرو پهناور را داشت بى آنكه حتى تكه اى از اين پازل پهناور را گم كند. درست پس از سركوبى شورش هاى داخلى بود كه داريوش دستان خود را سايبان پيشانى كرد و كوشيد واليان ليديه و مصر را كه گمان مى كرد در انديشه سوءظنند بيش از پيش مطيع خود كند. داريوش آن هنگام كه دريافت مصر در انديشه جدايى طلبى است خود عازم آن سرزمين دوردست شد. اقدام جالب داريوش در اين سفر جبران بدنامى بود كه از سوى سلف پريشان حالش، كمبوجيه، در مصر شكل گرفته بود. وى «در ورود به ممفيس در عزادارى گاو آپيس كه مقارن همان ايام مرده بود شركت كرد و جايزه اى هنگفت وعده داد به كسى كه يك آپيس جديد پيدا كند. به علاوه داريوش پاره اى معابد خدايان مصرى را تعمير كرد. كاهن بزرگ سائيس را كه در شوش همچون تبعيدى مى زيست بازخواند و فرمان داد تا خرابى هاى سپاه كمبوجيه را مرمت كند و چنان خود را در دل مصرى ها جا كرد كه آنها او را همچون يك فرعون خويش نيايش كردند و در يك كتيبه مصرى اين آنتريوش ( داريوش) را زاده خدايان خويش شمردند.» ( دكتر زرين كوب - تاريخ مردم ايران - ص ۱۳۱) و در همين سفر بود كه داريوش رود نيل را به درياى احمر گره زد و اين اقدام مهم را به نام خود در تاريخ ثبت كرد. اينجاست كه درمى يابى آن رگه هاى پررنگ غرورآميز كه در لابه لاى كتيبه هاى داريوش كاملاً مشهود است، واقعيتى برخاسته از عظمت و اقتدار پادشاهى اوست. غرور و جبروتى كه همواره در برابر نام بلند پروردگار باستانى، اهورامزدا، ترك مى خورد، مى شكند و فرو مى ريزد. داريوش خود را گماشته اهورامزدا مى داند و هر پيروزى اى كه به چنگ مى آورد به لطف و مدد او گره اش مى زند.
داريوش به نيكى درمى يابد كه اداره پهنه پهناور امپراتورى جز با توسل و تمسك به قانون محكم شدنى نيست. قانون، راستى و همان چيزى كه باز تو را به ياد ايزد مهر و جشن شادمانه مهرگان مى اندازد. ارتش در زمان داريوش خود از نمونه هاى برجسته تبعيت از قانونى سراسرى بود. ارتشى نيرومند و مجهز، حتى داريوش در بازگشت از مصر، پادگانى در آن سرزمين از خود به جا گذاشت و سپاهى آبديده در آن پادگان مستقر كرد. تشكيل سپاه جاويدان كه يونانيان آن را سپاه بى مرگ خوانده اند يكى ديگر از اين نشانه هاست. تقسيم سرزمين به بيست ساتراپى تحت لواى قوانين مدون و يكپارچه گام ديگرى در همين راستا بود. نظام ماليات گيرى پرورده داريوش كاملاً اصولى و اخلاقى بود. او از برزگران بر اساس توليد و ميزان محصولشان ماليات مى گرفت و نه بر اساس پهنه مزارعشان و البته مرغوبيت زمين و حاصلخيزى خاك هم در ميزان ماليات تفاوت عمده اى محسوب مى شد. به اين ترتيب بود كه كشاورزان كم تر متضرر مى شدند و در نتيجه كشاورزى شكوفنده تر از پيش به جلو مى تاخت. داريوش براى صحت اجراى اين قوانين، سازمان جاسوسى پيچيده و منظمى ترتيب مى دهد كه به نام باستانى «اسپزگان و گاوشگان» معروف است. اسپزگان به معناى آنكه دزدانه يا مخفيانه مى نگرد و گاوشگان به معناى آنكه استراق سمع مى كند. همين تشكيلات مقدمه ايجاد يك نظام پستى هدفمند به نام پيك بود كه شهرتى بى مانند در تمام دنياى آن روزگار داشت.
در كنار همه اينها شكفتگى كشاورزى باعث شد كه داريوش براى اولين بار در تاريخ به انديشه ضرب سكه بيفتد. سكه هايى كه اين شاه قدرتمند ضرب كرده است به نام دريك معروفند. دريك به تجارت و بازرگانى نوپاى هخامنشى قدرت و شكفتگى بخشاييد. دستاورد اين بالندگى، نگاه دوباره شاهنشاه ايران به بازسازى و بنا نهادن راه هاى بازرگانى بود. داريوش چند گام از روزگار خود هم جلو بود. او كوشيد به ضرورت راه هاى دريايى بينديشد. اسكولاكس، دريانورد يونانى، در همين دوره و به دستور همين پادشاه مامور شد كه به تحقيق در سواحل دريا هاى شرقى قلمرو دست بزند. ظاهراً دريانورد گماشته شاه، از مجموعه اين تحقيقات كتابى تاليف كرد كه امروز اصل آن از ميان رفته است اما از ميان برخى كتب يونانى مى توان رد پايش را پيدا كرد. اين نشانگر اهميت ماجرا از نگاه داريوش هخامنشى است. عظمت امپراتورى در حكاكى هاى ديواره هاى تخت جمشيد كاملاً پررنگ و برجسته است. نقش برجسته آورندگان خراج و هدايا و نقوش سربازان و نيروهاى پاسدار قصر، آجر هاى لعابى با نقش شير كه همواره در ايران باستان سمبل سنتى قدرت بى نظير بوده است، همه و همه بازتاب برجسته قدرت شگرف اين شاه نوخاسته است. اما با همه اين برجستگى ها باز برخى از مورخان حاكميت داريوش را مخدوش مى انگارند. هرودوت كه به پدر تاريخ معروف است، هماره در نوشته هايش بر اين باور تاكيد مى كند كه داريوش با تكيه بر نيرنگ بر تخت شاهى نشسته است.
اما تاريخ نشان مى دهد كه داريوش در طول پادشاهى خود با تلاشى ستودنى مى كوشد ثابت كند كه به راستى شايسته اين منزلت بادآورده بوده است. مهم ترين عملى كه مى توانست به سلطنت داريوش، شاه سى وسه ساله قدرتمند، مشروعيت بيشترى ببخشايد، پا نهادن بر جا پاى سلف پيروزمندش، كوروش كبير بود. به هيچ شكلى نمى شد عظمت و جبروت كوروش را زدود، كوروشى كه كم كم و با مرور زمان داشت جامه افسانه مانند اساطيرگونه اى هم به تن مى كرد و در واقع همچون ملاك و معيارى براى سنجش محبوبيت و عظمت شاهان بعدى مى درخشيد. شايد تلاش داريوش جهت تسامح دينى را بتوان شگردى براى نزديك تر شدنش به چهره اسطوره اى كوروش قلمداد كرد.