آیا می دانید تصویر جهان در اساطیر ایران چه بوده است؟
ایرانیان باستان جهان را گرد و هموار چونان بشقابی می پنداشتند.
نزد آنان آسمان نه فضای بی پایان بلکه ذاتی سخت داشت و همانند خر سنگی از
الماس جهان را چون پوسته ای در میان گرفته بود.
زمین در حالت اصلی مسطح و نه دره ای داشت و نه کوهی ،
و خورشید، ماه و صور فلکی بر فراز زمین در حالت نیمروز ایستاده بود
و همه چیز سرشار ازآرامش و هماهنگی بود.
نزد آنان آسمان نه فضای بی پایان بلکه ذاتی سخت داشت و همانند خر سنگی از
الماس جهان را چون پوسته ای در میان گرفته بود.
زمین در حالت اصلی مسطح و نه دره ای داشت و نه کوهی ،
و خورشید، ماه و صور فلکی بر فراز زمین در حالت نیمروز ایستاده بود
و همه چیز سرشار ازآرامش و هماهنگی بود.
***
ایرانیان باستان جهان را گرد و هموار چونان بشقابی می پنداشتند.
نزد آنان آسمان نه فضای بی پایان بلکه ذاتی سخت داشت و همانند خر سنگی از الماس جهان را چون پوسته ای در میان گرفته بود.
زمین در حالت اصلی مسطح و نه دره ای داشت و نه کوهی ،و خورشید، ماه و صور فلکی بر فراز زمین در حالت نمیروز ایستاده بود و همه چیز سرشار ازآرامش و هماهنگی بود.
اما این آرامش با ورود شر به جهان در هم شکسته شد.شر آسمان را شکست، به آب فرو شد و آن گاه با تاختن به میان زمین آن را هم به لرزه در آورد و از این لرزه کوه ها از زمین سر برآوردند .
کوه اصلی البرز بود که سر بر آوردن آن هشتصد سال به طول انجامید. دویست سال طول کشید تا البرز به ستاره پایه stat station رسید، دویست سال طول کشید تا به خورشی پایه رسید و چهارصد سال دیگر گذشت تا به انتهای آسمان رسید .
بدین سان این کوه میان کیهان کشیده شده و پایه آن به آسمان و جایی که جهان را احاطه کرده پیوسته است.
ریشه های این کوه کیهانی در زیر زمین پراکنده و زمین را به هم پیوند می زند و از این ریشه هاست که سایر کوهها سر بر آورده اند.
در وسط زمین کوه تیره tira یعنی قله البرز است و از آنجا تا به در ازای آسمان پل چینوت chinvat کشیده شده که ارواح پس از مرگ در سفر خود به جانب بهشت یا دوزخ باید از آن بگذرند.
ستیغ آرزورArezur بر لبه کوه البرز دروازه دوزخ و جایی است که دیوان در حال گفتگو نشسته اند.
تنها زمین نبود که با ورود شر به جهان به لرزه در آمد.خورشید، ماه و صور فلکی نیز از جای خود تکان خوردند، چندان که تا بازسازی جهان مثل تاج هایی پیرامون زمین می چرخند، هر روز از صد و هشتاد روزنه شرق کوه البرز داخل می شوند و از صد و هشتاد روزنه غربی بیرون می شوند.
دانه های باران را ایزد تیشتریه tishtarya شکل داد. باد دانه های باران را به سویی راند تا دریای کیهانی وروکشه Vourukasha یا دریای بی انتهایی را که در قله البرز است.(آناهیتا)
درون دریا دو درخت سر بر آورده اند، درختی در بر دارنده همه تخمه ها که همه درختان از آن بر آمدند و دیگری و دیگری درخت گوکرنه gaokarana یا هوم سپید که اکسیر جاودانگی را مردم همه در هنگام بازسازی جهان از آن دریافت می کنند.
شَر کوشید درخت زندگی بخش را تباه کند و سوسمار یا چلپاسه ای را هستی داد تا درخت را نابود کند، درخت را اما ده ماهی به نام کرkar پاسداری می کنند و یکی از آنان مدام چلپاسه را زیر نظر دارد.
بزرگترین آفریدگان اهریمن از لحاظ قدرت آن سوسمار است و بزرگترین آفریدگان اورمزد(هرمزد یا اهورا مزدا)آن ماهی است که چنان حساس است که بدان آب ژرف اگر به اندازه سوزنی آب افزوده یا کاسته شود او می فهمد.
درخت بس-تخمه که میان دریای فراخکرد(دریای بی انتها) رشد کرده است نیکو پزشکی(دارویی) دارد، و او را همه-پزشک می خوانند. در زیر تنه آن نُه کوه آفریده شده است که آب از آنجا به تمام هفت دریای کشورِزمین می ریزد و آب همه این دریاها از آن است.
با نخستین باران زمین به هفت کشور تقسیم کرد که خونیرث khwanirath نیمی از زمین را در بر گرفت و شش کشور دیگر پیرامون آن بودند.
انسان فقط با سوار شدن بر گاوی آسمانی به نام سریشوک srishok یا هدیوش hadhayos می توانست به کشور های دیگر برود.
سریشوک را گوپت شاه gopatshah یا موجودی که نیمه او گاو و نیمه دیگرش انسان است به دقت مراقبت می کند چون این گاو آخرین حیوانی است که در بازسازی جهان قربانی و همه انسانها جاودان می شوند.
در این تصویر باستانی جهان گاو تنها موجود شگفت انگیز نیست و حیوان دیگری نیز وجود دارد که از او نیز شگفت انگیز تر است. این باشنده خر سه پایی است که خاستگاه او روشن نیست و نیز نمی دانیم کدام حیوان اسطوره ای است.محققی می گوید این باشنده در اصل بخشی از اسطوره آسمانی است چرا که در روایتی آب های کیهانی را به جنبش در می آورد . و دیگران بر این عقیده اند که خر سه پا در اصل خدایی بیگانه(یا پیش زرتشتی) است که با اعتقادات ایرانیان تلفیق یافته است. خاستگاه این حیوان اسطوره ای هر چه هست تنها حیوان مقدسی است که سه پا، شش چشم، نُه دهان، دو گوش و یک شاخ دارد.
خر سه پا به اندازه کوهی است و گستره هر پای او در حد گستره ای است که هزار گوسفند را در خود جای دهد، وظیفه خر سه پا نابود کردن بیماری ها و بلاها است. و این کار را با گوشها چشمها و شاخهایش که خود هزاران شاخ به اندازه یک خر معمولی دارد انجام میدهد.ا
گر خر سه پا آب را تطهیر نمی کرد پلیدی ای که اهریمن برای مرگ آفریدگان هر فردی بر آب برده است، همه آبها نابود می شدند. و همچنین می گویند که عنبر سرگین اوست چرا که غذای او غذاهای مینوی(آسمانی) است.