آن زمان که بودي
باز هم تنها بودم
حالا كه...
ديگر خودت
تا آخرش را بخوان…
فکر می کنم برای همیشه گمش کرده ام
اما ناگهان...
گوشه جیب راستم
در طعم تلخ ته یک فنجان
در کنج زاویه آینه اتاقم
یا درگنگی گوش دادن به یک شعر غریبپیدایش می کنم
غم را همیشه پیدا می کنم...
همیشه
فقط زخم های قدیمی هی سر باز میکنند
که فدای سر شما…
حال خودتان چطور است؟؟!