دیشب خــــواب دیدم ...
او من را پیش چشمانت کُشت و انگار تو را برای اســـارت زنده نگه داشت ...
با فـــَــریاد از خواب بیدار شدم
آرام دستت را میان مــــوهایم بُردی و گفتی چیزی نیست من اینجــــام ...
.
.
.
مثل اینکه خوابم تعبیــــر شده ...
به کمک دروغ تو را از من گرفت!
من بی تو مــُــرده به حساب می آیم ...
اما نمی دانم تو را به اســــارت برد یا ...!!!
.
.
.
تو را به خــُـــدا حرفهـــــــایش را باور نکن مهـــــربانم ...!!!