براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس
اگه دلت گرفته؛ اگر فکر می کنی هیچی آرومت نمی کنه؛ اگه از همه کس و همه چی خسته شدی؛ اگه بی حوصله شدی؛ اگه از ته دل ناراحتی؛ اگه مدام اتفاقای بد می افته؛ اگه هیچ کس درکت نمی کنه؛ اگه... اگه... اگه...
بدون فقط یه کار باید بکنی... نگاهتو عوض کنی! خدا خیلی دوستت داره که وقتی درس نمی خونی نمره ت بد می شه. اگه نمره ت خوب می شد تو دیگه درس نمی خوندی و اتفاقای بدتری برات می افتاد. خدا خیلی دوستت داره که وقتی اشتباهی می کنی مامان دعوات می کنه... اگه دعوات نمی کرد تو مدام اشتباه می کردی و زندگیت نابود می شد. خدا خیلی دوستت داره که همه بهت گیر می دن. این نشون می ده که برای خیلی ها مهمی و دوستندارن از دست بری... خدا خیلی دوستت داره که امروز ماشین خراب بود و تو دیرتر به کلاست رسیدی. چون شاید تصادف می کردی و اصلا نمی رسیدی. خدا خیلی دوستت داره که قرارت با دوستت به هم خورد. چون شاید می خواست حرفای اشتباهی بهت بزنه و ناراحتت کنه و الان پشیمون شده... می بینی؟... می تونی با عوض کردن نگاهت همه چی رو مثبت کنی... به آرزوهات برسی و نگران نباشی. آروم بشی. وقتی دلمون گرفته، یا از چیزی ناراحتیم یا می ترسیم. یا غصه گذشته یا ترس از آینده... وقتی همه چی رو از خدا بدونیم، وقتی مطمئن باشیم خدا دوستمون داره و مواظبمون هست... کارهامون رو به سمت اون جهت می دیم و اون وقته که همه چی سر و سامون می گیره... توکلت الی الله...
---------
برامون آرامشبخشه. تقدیم به دلای تنگ و نا آروم :گل:
اگه خبر مرگ من را شنیدی...
هرگز گریه نکن...
زیرا نیاز ی به گریه و اشک تو ندارم...
وقتی زنده بودم دلت برام نمی سوخت
دیگه چه نیازیست وقت مرگم برام گریه کنی؟
درد تنهایی کشیدن مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی…!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خریده ام…
تو هر چه میخواهی مرا بخوان
دیوانه
خود خواه
بی احساس
نمیــــــــفروشــــــــــم
دلتنگی ات کوچه ی باریکی دارد یک طرفش من به انتظار نشسته ام و سمتِ دیگرش شب هایی که
فقط با تو...
صبح می شوند!
زنگِ هر خانه ای را که بزنی
هیچکسی در را باز نمی کند
احساسم را پهنِ زمین می کنم
رویش دراز می کشم
و ستاره ها را
دانه دانه می شمارم
اما باز هم صبح نمی آید
تنهایی تمام نمی شود
غصه ها فرصت نمی دهند
تا از تو بپرسم:
هیچوقت عاشقِ خودت بوده ای؟