• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

جوک و طنز و لطیفه

eliza

متخصص بخش
گپ عاشقانه یک زن و مرد
زن: عزيزم... اگه من بميرم تو چيکار مي کني؟
مرد: عزيزم! چرا اين سوالو مي پرسي؟ اين سوال منو نگران مي کنه!
زن: آيا دوباره ازدواج مي کني؟
مرد: البته که نه عزيزم!
زن: مگه دوست نداري متاهل باشي؟
مرد: معلومه که دوست دارم!
زن:پس چرا دوباره ازدواج نمي کني؟
مرد: خيلي خب! اگر تو اینطوری میخوای ازدواج مي کنم!
زن (با لحن رنجيده): پس ازدواج مي کني؟
مرد: بله!
زن (بعد از مدتي سکوت): آيا باهاش توي همين خونه زندگي مي کني؟
مرد: خب بله! فکر کنم همين کار رو بکنم!
زن (با ناراحتي): بهش اجازه ميدي لباسهاي منو بپوشه؟
مرد: اگه اينطور بخواد خب بله!
زن (با سردي): واقعا“؟ لابد عکسهاي منو هم مي کني و عکسهاي اونو به ديوار مي زني!
مرد: بله! اين کار به نظرم کار درستي مياد!
زن (در حالي که اين پا و اون پا مي کنه): پس اينطور... حتما“ بهش اجازه ميدي بجای من هر شب دست چپتو بغل کنه تا خوابش ببره !
مرد: البته که نه عزيزم!
زن: چرااااااااااااااااااااااا ا !!!
مرد: چون اون چپ دسته.!!!!!!
 

eliza

متخصص بخش
چرا میگن بچه ننه نمیگن بچه بابا؟
مامان
بعله ؟
من می خوام به دنیا بیام
باشه
مامان
بعله ؟
من شیر می خوام
باشه
مامان
بعله ؟
من جیش دارم
خب
مامان
بعله ؟
من سوپ خرچنگ می خوام
چشم
مامان
بعله ؟
من ازون لباس خلبانیا می خوام
باشه
مامان
بعله؟
من بوس می خوام
قربونت بشم
مامان
جونم ؟
من شوكولات آناناسی می خوام
باشه
مامان
بعله ؟
من دوست می خوام
خب
مامان
بعله ؟
من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی
چشم
مامان
بعله ؟
من یه مهمونی باحال می خوام
باشه عزیزم
مامان
بعله ؟
من زن می خوام
باشه عزیز دلم
مامان
بعله ؟
من دیگه زن نمی خوام
اوا ... باشه
مامان
.. بعله
من كوفته تبریزی می خوام
چشم
مامان
بعله ؟
من بغل می خوام
بیا عزیزم
مامان
بعله ؟
مامان
بعله
مامان
.... جونم ؟
مامان حالت خوبه
آره
مامان ؟
چی می خوای عزیزم
تو رو می خوام .. خیلی
....

***
بابا
بعله ؟
من می خوام به دنیا بیام
به من چه بچه .. به مامانت بگو
بابا
هان؟
من شیر می خوام
لا اله الا الله
بابا
چته ؟
من ازون ماشین كوكی های قرمز می خوام
آروم بگیر بچه
بابا
اههههه
من پول می خوام
چی ؟؟؟؟ !!!
بابا
اوهوم ؟
منو می بری پارك ؟
من ماشینمو نمی برم تو پارك تو رو ببرم ؟
بابا
هان ؟
من زن می خوام
ای بچه پررو .. دهنت بو شیر می ده هنوز
بابا
.....
من جیش دارم
پوففف
بابا
درد
من زن نمی خوام
به درك
بابا
بلا
تقصیر تو بود كه من به دنیا اومدم یا مامان
تقصیر عمه ات
بابا
زهرمار
من یه اتاق شخصی می خوام
بشین بچه
بابا
مرض
منو دوس داری
ها ؟
بابا
....
بابا
خررر پفففف
بابا
خفه
بابا
دیگه چته ؟
من مامانمو می خوام
از اول همینو بگو ...

:2::2::نیش::نیش:
 

eliza

متخصص بخش
دعاي پسر مجرد

اللهم ارزقنا
> حوريا تک دانه و کم توقعا و
> والدينها رو به موتا و جهيزيتها
> کامله و کدبانوا في اامور المنزل و
> تسليما لخشمنا و خدمت
 

eliza

متخصص بخش
چهار برادر چهاربرادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدمهای
موفقی شدند.
> چند سال بعد، بعد از شامی که با هم
> داشتند در مورد هدایایی که برای
> مادر پیرشون که دور از اونها در
> شهر دیگه ای زندگی می کرد فرستادن
> صحبت کردن.
> اولی گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم ...
> دومی گفت: من یک سالن سینمای یکصد
> هزار دلاری در خانه ساختم.
> سومی گفت: من ماشین مرسدسی با
> راننده تهیه کردم که مادرم به سفر
> بره....
> چهارمی گفت: همه تون می دونید که
> مادر چه قدر خوندن
> کتاب مقدس را دوست داشت و می
> دونین که دیگه هیچ وقت نمی تونه
> بخونه، چون چشماش خوب نمی بینه. من
> راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی
> هست که می تونه تمام کتاب مقدس رو
> از حفظ بخونه.. این طوطی با کمک
> بیست راهب و در طول دوازده سال
> اینو یاد گرفته. من تعهد کردم برای
> این طوطی به مدت بیست سال، هر سال
> صد هزار دلار به کلیسا بپردازم.
> مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها
> رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه..
>
> برادرای دیگه تحت تاثیر قرار
> گرفتن.
> پس از تعطیلات، مادر یادداشت
> تشکری فرستاد. اون نوشت:
> میلتون عزیز، خونه ای که برام
> ساختی خیلی بزرگه... من فقط تو یک
> اتاق
> زندگی می کنم ولی مجبورم تمام
> خونه رو تمیز کنم. به هر حال
> ممنونم.
> مایک عزیز، تو برای من یک سینمای
> گرونقیمت با صدای دالبی ساختی که
> گنجایش 50 نفر رو داره. ولی من همه
> دوستامو از دست داده ام، همچنین
> شنواییم رو از دست دادم و تقریبا
> ناشنوام. هیچ وقت از اون استفاده
> نمی کنم، ولی از این کارت ممنونم.
> ماروین عزیز، من خیلی پیرم که به
> سفر برم. من تو خونه می مونم، مغازه
> بقالی ام رو دارم پس هیچ وقت از
> مرسدس استفاده نمی کنم. این ماشین
> خیلی تند تکون می خوره.. اما فکرت
> خوب بود ممنونم.
> ملوین، عزیز ترینم، تو تنها پسری
> هستی که با فکر کوچیکت بعنوان هدیهات
> منو خوشحال کردی.
> جوجه خیلی خوشمزه بود!
> ممنونم!
 

Cube

متخصص بخش هاستینگ و دامین
دختر چی میگه...پسر چی میگه(کر کر خنده)

دختر چی میگه...پسر چی میگه

وقتي يک دختر حرفي نميزند »»»» ميليونها فکر در سرش مي گذرد

وقتي يک دختربحث نميکند »»» عميقا مشغول فکر کردن است

وقتي يک دختربا چشماني پر از سوال به تو نگاه ميکند »»» يعني نميداند تو تا چند وقت ديگر با او خواهي بود

وقتي يک دختر بعد از چند لحظه در جواب احوالپرسي تو مي گويد:خوبم »»» يعني اصلا حال خوبي ندارد

وقتي يک دختر به تو خيره مي شود »»» شگفت زده شده که به چه دليل دروغ مي گويي

وقتي يک دختر سرش را روي سينه تو مي گذارد »»» آرزو ميکند براي هميشه مال او باشي

وقتي يک دختر هر روز به تو زنگ مي زند »»» توجه تو را طلب مي کند

وقتي يک دختر هر روز براي تو[اس ام اس ]مي فرستد »»» يعني ميخواهد تو اقلا يک بار جوابش را بدهي

وقتي يک دختر به تو مي گويد دوستت دارم »»» يعني واقعا دوستت دارد

وقتي يک دختر اعتراف مي کند که بدون تو نمي تواند زندگي کند »»» يعني تصميم گرفته که تو تمام اينده اش باشي

وقتي يک دختر مي گويد دلش برايت تنگ شده »»» هيچ کسي در دنيا بيشتر از او دلتنگ تو نيست
 

Cube

متخصص بخش هاستینگ و دامین
وقتي يک پسر حرفي نمي زند »»» حرفي براي گفتن ندارد

وقتي يک پسر بحث نميکند »»» حال وحوصله بحث کردن ندارد

وقتي يک پسر با چشماني پر از سوال به تو نگاه مي کند »»» يعني واقعا گيج شده است

وقتي يک پسر پس از چند لحظه در جواب احوالپرسي تومي گويد: خوبم »»» يعني واقعا حالش خوبه

وقتي يک پسر به تو خيره مي شود »»» دو حالت داره يا شگفت زده است يا عصباني

وقتي يک پسر سرش را روي پات مي ذاره. »»» آرزو مي کند براي هميشه مال او باشي

وقتي يک پسر هر روز به تو زنگ مي زند »»» او با تو مدت زيادي حرف مي زند که توجه ات را جلب کند

وقتي يک پسر هرروز براي تو [اس ا م اس] ميفرستد »»» بدون که براي همه "فوروارد" کرده :نیش:

وقتي يک پسر به تو ميگويد دوستت دارم »»» دفعه اولش نيست-آخرش هم نخواهد بود

وقتي يک پسر اعتراف مي کند که بدون تو نمي تواند زندگي کند »»» تصميم شو گرفته که تورو اقلا واسه يه هفته داشته باشه:تعجب::فکر:
 
آخرین ویرایش:

eliza

متخصص بخش
ازدواج به سبك رسم ورسوم(خنده دار)







برای دیدن ادامه مطلب به ادامه مطلب برو
3.jpg


5.jpg

6.jpg

7.jpg

8.jpg

9.jpg

11.jpg

__________________
 

eliza

متخصص بخش
پری ها مونث هستند

یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچک رومانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.

ناگهان یک پری کوچک سر میزشان ظاهر شد و گفت:
چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستید و درتمام این مدت به هم وفادار موندید ، هر کدامتان میتوانید یک آرزو بکنین

خانم گفت: اووووووووووووووووه، من میخواهم به همراه همسر عزیزم ، دور دنیا را سفر کنم

پری چوب جادوئیش را تکان داد و دوتا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک در دستش ظاهر شد

حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت: خب، این خیلی رومانتیکه و فقط یکبار در زندگی اتفاق میافته، خیلی متاسفم عزیزم ولی من آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خود داشته باشم

خانم و پری سخت نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزو دیگه !
پری چوب جادوئیش را چرخاند و .....آقا 92 ساله شد!


پیام اخلاقی این حکایت:
مردها شاید موجودات ناسپاسی باشن، ولی پری ها مونث هستن

__________________
 

eliza

متخصص بخش
.....آلوچه.........


10218447.jpg




كوچه ها وآلوچه ها


مثل قلب كوچه خيلي ساكت است


دخترم آلوچه خيلي ساكت است


***


برده اي از ياد خود اين كوچه را


مهرباني را، مرا، آلوچه را


***


دم از تنهايي اين كوچه مي زد


به سمت بچه ها آلوچه مي زد


***


غم خود را درون كوچه مي خورد


به جاي نان شب آلوچه مي خورد


***


تمام شهر حتي كوچه هايش


نمي ارزد اگر آلوچه هايش...


***


كتاب كوچه بر ترك موتور داشت


دوتا آلوچه بر ترك موتور داشت


***


خوشا افطار رادر كوچه خوردن


سحر هفتاد من آلوچه خوردن


***


شكست لوله كارش كوچه بندي است


تمام كارها آلوچه بندي است


***


من وتنهايي و يك كوچه ترديد


مكن در خوردن آلوچه ترديد


***


كم بزن پرسه ميان كوچه ها


دست بردار از سر آلوچه ها


***


دست در دستان ترد كوچه داد


من هلو مي خواستم،آلوچه داد


***


گاه حتي كوچه را گم مي كنم


عشق را آلوچه را گم مي كنم


***


پلو با بستني در كوچه دادند


به دست من فقط آلوچه دادند


***


رد پاي عشق تو در كوچه هست


جاي نيشت روي يك آلوچه هست


***


ميان دستهايت كوچه مي سوخت


دو تا پك مي زدي آلوچه مي سوخت


***


هيچ شعري مثل شعر كوچه نيست


واژه اي زيباتر از آلوچه نيست


***


كجا پيدا كنم يك كوچهء خوب؟


دوتا شلغم دوتا آلوچه خوب...


***


هنر را مو به مو در كوچه مي ريخت


از انگشتان او آلوچه مي ريخت


***


من رييس كل چندين كوچه ام


من وزير اسبق آلوچه ام


***


آنكه مرد عاشق ابن كوچه بود


انتخاب اصلح آلوچه بود


***


ديگر آزادي درون كوچه نيست


هيچ فردي تابع آلوچه نيست


***


حرف ما از آبروي كوچه بود


اقتدار ملي آلوچه بود


***


از آن وقتي كه چشمت كو چه را ديد


چغندر گريه آلوچه را ديد


***


نه با باران نه شب نه كوچه هايم


فقط دنبال اين آلوچه هايم


***


طرح يك پسكوچه روي نيمكت


ما دو تا آلوچه روي نيمكت


***


بخوان امشب براي كوچه تا صبح


بيا با من بخور آلوچه تا صبح


***


خدا بركت به اين پسكوچه داده


درخت سيب ما آلوچه داده


***


خدا مي خواست يك كو چه بسازد


جهان را شكل آلوچه بسازد


***


دلم مي خواست تا دركوچه باشم


كنا ر گوني آلوچه باشم


***


غمي در حد چندين كوچه دارم


دلي اندازه آلوچه دارم


***


دختر پيري ته اين كوچه است


ترشي اش مانند يك آلوچه است


***


هيچ تفريحي براي كوچه نيست


كشك هست اما كمي آلوچه نيست


***


يكي بايد به فكر كوچه باشد


سبد بايد پر از آلوچه باشد


***


دم از رسوايي اش در كوچه ميزد


سر خود را به يك آلوچه ميزد


***


دلم را از هواي كوچه پر كرد


سرم را با كمي آلوچه پر كرد


***


تنش دايم به سطح كوچه مي خورد


تشنج كرده بود، آلوچه مي خورد!


***


رييسم را سر كوچه خريدم


براي رشوه، آلوچه خريدم


***


اگرچه هسته اش در كوچه ها بود


جهاني پشت آن آلوچه ها بود


***


چهل روز آب جوي كوچه خوردم


صد وشصت و سه روز آلوچه خوردم


***


مدرن و نو اگر اين كوچه مي شد


جهان كوچكتر از آلوچه مي شد


***


حرف حرف زندگي در كوچه است


فصل فصل چيدن آلوچه است


***


باغ در واقع دوسمت كوچه هاست


كوچه در واقع پر از آلوچه هاست


***


فكر ما در حد كشف كوچه است


مغز ما در حد يك آلوچه است


***


را هپيمايي به سمت كوچه بود


حرف مردم قيمت آلوچه بود


%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA-%D8%A2%D9%84%D9%88%DA%86%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%8A-%D8%B1%D9%88%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%85%D8%AD%D9%84%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.jpg





 

ناهید

متخصص بخش
زن، چراغ خانه است!

زن، چراغ خانه است!

می گویند زن، چراغ خانه است.
لابد شنیده اید که در همین راستا، بعضی ها طرفدار 'چهلچراغ' شده اند و بعضی ها طرفدار 'صرفه جویی در مصرف برق'!

با این حساب می شود این تعاریف را نیز ارائه داد:

* دوست دختر:
چراغ گرد سوز!
(در بلاد کفر، آن را GF می گویند)
تحقیقات نشان داده این لغت، مخفف عبارت Gerdsooz Fitile (فتیله گردسوز) می باشد که در شرایط اضطراری، روشنایی اندکی می افروزد و خاموش شدنش سه سوته است و یک فوته!


* معشوق:
لامپ مهتابی! (در راستای رمانتیک بودن قضیه!)


* همسر موقت:
لامپ کم مصرف!


* همسر دائم:
همان چراغ خانه.


* همسر مطلقه:
لامپ سوخته!

* همسر ایده آل:
چراغ جادو!( هردو افسانه اند!)

شعر مرتبط:
با غول چراغ ، آرزویی بکنید
از او طلب فرشته خویی بکنید
یک دانه بس است زن، مگر نشنیدید
'در مصرف برق صرفه جویی بکنید'؟!


* سوال کنکور ۸۸:
هدف وزارت نیرو از ایجاد خاموشی ها چیست؟

۱. یادآوری ارزش های فراموش شده به مردان هوسباز!
۲. دریافت مالیات بر همسر!
۳. چند دقیقه سکوت نوری(!) به احترام بنیاد ارزشمند خانواده!
۴. آیا شما هم شنیده اید که لذت خانواده داشتن(!) در تاریکی چند برابر می شود؟
 

Tasnim

New member
نامه غضنفر به زنش!

روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و

همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها کنه

خلاصه

همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟

غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم....

همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!!

غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟

خلاصه

غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..

این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

+
+
+
image002ndn.jpg


+
+
+

.
.
.
.
.
.

شما چیزی فهمیدید !!!!!!!من که نفهمیدم

این نامه رو فقط همسر غضنفر میفهمه چی نوشته شده

+
+
+

حال ترجمه از زبان همسرش

.
.
.
خط اول :حالت چه طوره زن ؟

خط دوم :بچه ها چه طورن ؟

خط سوم : مادرت چه طوره ؟

خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!!

خط پنجم : فقط برگردم خونه....

خط ششم : می کشمت

خط هفتم :غضنفر از آلمان...
 

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
سیندرلای ایرونی...بخونو بخند

يکي بود ، دو تا نبود ، زير گنبد کبود که شايدم کبود نبود و آبي بود ، يه دختر خوشگل بي پدر مادر زندگي مي کرد. اسم اين دختر خوشگله سيندرلا بود که بلا نسبت دختراي امروزي، روم به ديوار روم به ديوار ، گلاب به روتون خيلي خوشگل بود .


سيندرلا با نامادريش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنياش که اسمشون زري و پري بود زندگي مي کرد . بيچاره سيندرلا از صبح که از خواب پا مي شد بايد کار مي کرد تا آخر شب .​


آخه صغرا خانم خيلي ظالم بود . همش مي گفت سيندرلا پارکت ها رو طي کشيدي؟ سيندرلا لوور دراپه ها رو گرد گيري کردي؟ سيندرلا ميلک شيک توت فرنگيه منو آماده کردي ؟ سيندرلا هم تو دلش مي گفت : اي بترکي ، ذليل مرده ي گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسايده ،


و بلند مي گفت : بعله مامي صغي ( همون صغرا خانم خودمون ) . خلاصه الهي بميرم براي اين دختر خوشگله که بدبختيهاش يکي دو تا نبود . ...

القصه ، يه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشي زير دلش زده بود ، خر شد و تصميم گرفت که ازدواج کنه . رفت پيش مامانش و گفت​
مامان جونم ..... مامانش : بعله پسر دلبندم .... شاهزاده : من زن مي خوام ..... مامانش : تو غلط مي کني پسره ي گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ ديگه زن گرفتنت چيه؟......... شاهزاده :​

مامان تو رو خدا ، دارم پير پسر مي شم ، دارم مثل غنچه ي گل پرپر مي شم .....مامانش در حالي که اشکش سرازير شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شير و شکرم ، پسر گلم ، مي خواي با کي مزدوج شي؟ ....... شاهزاده : هنوز نمي دونم ولي مي دونم که از بي زني دارم مي ميرم ......

مامانش : من از فردا سراغ مي گيرم تا يه دختر نجيب و آفتاب مهتاب نديده و خوشگل مثل خودم برات پيدا کنم .​
خلاصه شاهزاده ديگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش
يه دختر با کمالات و تحصيل کرده و امروزي براش گير بياره.يه روز مامانش
گفت : کوچولوي عزيز مامان ، من تمام​


دختراي شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با
پس گردني برات بگيرمش ،


شاهزاده گفت : چرا با پس گردني؟ مامانش گفت
: الاغ ، چرا نمي فهمي ، براي اينکه​
مهريه بهش ندي، پس آخه تو کي مي خواي آدم بشي ؟

روز مهموني فرا رسيد
، سيندرلا و زري و پري هم دعوت شده بودند .
زري و پري هزار ماشاالله
، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند​

مثل 2 تا بچه ميمون ، اما سيندرلا ، واي چي بگم براتون شده بود يه
تيکه ماه ، اصلا" ماه کيلويي چنده ، شده بود ونوس شايدم ...( مگه من
فضولم ، اصلا" به ما چه شبيه چي شده بود ) . صغرا خانم​
حسود چشم در اومده سيندرلا رو با خودش نبرد ،

سيندرلا کنار شومينه نشست و قهوه ي تلخ نوشيد و آه کشيد و اشک ريخت . یهو ديد يه فرشته ي تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با يه دماغ سلطنتي و چشماي لوچ جلوي روش ظاهر شد ....سيندرلا گفت : سلام....... فرشته : گيريم عليک . حالا آبغوره​
مي گيري واسه من ؟ ...... سيندرلا : نه واسه خودم مي گيرم .......فرشته : بيجا مي کني ، پاشو ببينم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن ...... سيندرلا : آرزو مي کنم که به مهمونيه شاهزاده برم ...... فرشته : خوب برو ، به درک ، کي جلوي راهتو گرفته دختره ي​
پررو ؟ راه بازه جاده درازه........ سيندرلا : چشم ميرم ، خداحافظ ...... فرشته : خداحافظ ....

سيندرلا پا شد ، مي خواست راه بيفته . زنگ زد به آژانس ، ولي آژانس ماشين نداشت . زنگ زد به تاکسي تلفني ولي اونجا هم ماشين نبود . زنگ زد پيک موتوري گفت : آقا موتور داريد؟ يارو گفت :​
نه نداريم. سيندرلا نا اميد گوشي رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هي ميگي برو برو ، آخه من چه جوري برم؟ فرشته گفت : اي به خشکي شانس ، يه امشب مي خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبيا ببينم چه مرگته !!!! بلاخره يه خاکي تو سرمون مي ريزيم . با هم رفتند تو انباري ، اونجا يدونه کدو حلوايي بود ، فرشته گفت بيا سوار اين شو برو ، سيندرلا گفت : اين بي کلاسه ، من آبروم مي ره اگه سوار اين بشم . فرشته گفت : خوب پس بيا سوار من شو !!! سيندرلا گفت : يه آناناس اونجاست​
فرشته جون ، به دردت مي خوره؟ .... فرشته : بعله مي خوره .....سيندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگريش و رو هوا چرخوند و کوبيد فرق سر آناناس و گفت : يالا يالا تبديل شو به پرشيا. بيچاره آناناس که ضربه مغزي شده بود از ترسش تبديل شد به يه پرشياي نقره اي. فرشته به سيندرلا گفت : رانندگي بلدي؟ گواهينامه داري؟....... سيندرلا : نه ندارم ........ فرشته : بميري تو ، چرا نداري؟..... سيندرلا : شهرک آزمايش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم...... فرشته : اي​
خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ي يه سوسک بدبخت که رو ديوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشيا نگاه مي کرد . سوسکه تبديل شد به يه پسر بدقيافه ، مثل پسراي امروزي . سيندرلا گفت : من با اين ته ديگ سوخته جايي نميرم.....فرشته : چرا نميري؟........ سيندرلا : آبروم مي ره....... فرشته : همينه که هست ، نمي تونم که رت باتلر رو برات بيارم ....... سيندرلا : پس حداقل به اين گاگول بگو يه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختي بود حرکت کردند سمت خونه ي پادشاه.

وقتي​
رسيدند اونجا ديديند واي چه خبره !!!!! شکيرا اومده بود اونجا داشت آواز مي خوند ، جنيفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تيليت مي کرد . زري و پري هم جوگير شده بودند و داشتند تکنو مي زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه مي رفت (آخه بي چاره صغرا خانم از بي شوهري​
کپک زده بود ) خلاصه تو اين هاگير واگير شاهزاده چشمش به سيندرلا افتاد و يه دل نه صد دل عاشقش شد . سيندرلا هم که ديد تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ي ملوسم منو مي گيري ؟....... شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟........ سيندرلا : 37 ....... شاهزاده در حالي که چشماش از خوشحالي برق مي زد گفت : آره مي گيرمت ،​
من هميشه آرزو داشتم شماره ي پاي زنم 37 باشه. خلاصه عزيزان من شاهزاده سيندرلا رو در آغوش کشيد و به مهمونا گفت : اي ملت هميشه آن لاين ، من و سيندرلا مي خواهيم با هم ازدواج کنيم ، به هيچ خري هم ربط نداره . همه گفتند مبارکه و بعد هم يک صدا خوندند : گل به سر عروس​
يالا ... داماد و ببوس يالا ... سيندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسيد و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد) سپس با هم ازدواج کردند و سالهاي سال به​
کوريه چشم زري و پري و صغرا خانم ، به خوبي و خوشي در کنار هم زندگي کردند و شونصد تا بچه به دنيا آوردند​

 
آخرین ویرایش:

eliza

متخصص بخش
مهندسین کامپیوتر

سوالات متداولی که از مهندسین کامپیوتر در جمع دوستان و آشنایان پرسیده می شود:

-این کامپیوتر ما ویروسی شده، چیکارش کنیم؟

- الان یه کامپیوتر توپ تو بازار چنده؟
- این پسر من همش پای بازی کامپیوتره، مشکلی پیش نمیاد؟
- فیل.تر شکن تازه چی اومده؟
- چطوری میشه پسورد یکی رو فهمید؟
- چطور میشه فهمید دخترم تو اینترنت چیکار می کنه؟
- این عکسای ما همش یهو پاک شده، بدبخت شدیم چیکار کنیم؟
- کامپیوتر من بالا نمیاد، چیکارش کنم؟
- کی میای پیش ما یه حالی به این کامپیوترمون بدی؟
- الان ویندوز چی خوبه؟
- چطوری میتونم سریع تایپ یاد بگیرم؟
- به نظر تو رم بیشتر تو سرعت بازی تأثیر داره یا سی پی یو یا کارت گرافیک؟
- بخوام کامپیوترم رو ارتقاء بدم چقد پام در میاد؟
- الان بیل گیتس پولدارتره یا استیو جابز؟
- بخوام با کامپیوتر پول در بیارم چیکار کنم؟
- کلاس چی برم؟
- واسه این کامپیوتر ما مشتری سراغ نداری؟
- چرا من تو وصل کردن دوربین دیجیتالم به کامپیوترم مشکل دارم؟

اینترنت چنده؟!

و بالاخره:
- یکم این پسر ما رو نصیحت کن درس بخونه!!!

نمی دونم 142 واحدی که ما پاس کردیم، اینا کجاش بود؟









__________________
 

ناهید

متخصص بخش
اگر کریستوفر کلمب ازدواج کرده بود



اگر کریستوفر کلمب ازدواج کرده بود

اگر کریستوفر کلمب ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچ گاه قاره امریکا را کشف نکند٬چون به جای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زير می گذراند:

- کجا داری می ری؟
- با کی داری می ری؟
- واسه چی می ری؟
- چه طوری می ری؟
- کشف؟
- برای کشف چی می ری؟
- چرا فقط تو می ری؟
.
.
- تا تو برگردی من چی کار کنم؟!
- می تونم منم باهات بیام؟
- راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟
- بده لیستو ببینم!
- حالا کِی برمی گردی؟
- واسم چی میاری؟
.
.
- تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ این طور نیست؟
- جواب منو بده!
- منظورت از این نقشه چیه؟
- نکنه می خوای با کسی در بری؟
- چه طور ازت خبر داشته باشم؟
- چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟
- راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!
.
.
- من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟
- مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟
- تو همیشه این جوری رفتار می کنی!
- خودتو واسه خود شیرینی می اندازی جلو!
- من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده؟
- چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟
.
.
- اصلا من می خوام باهات بیام!
- فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!
- واسه چی؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!
- آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!
- خفه خون بگیر! تو به عنوان داماد وظیفته!
.
.
- راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟

 

Nani

کاربر ويژه
جغرافیای خانوم ها....

جغرافیای خانوم ها....


18 تا 21 سالگی:مانند آفریقا یا استرالیا هستند نیمه کشف شده,وحشی,با زیبایی ها ی افسون کننده ی طبیعی.

21 تا 30 سالگی:مثل آمریکا یا ژاپن هستند کاملا کشف شده,بسیار توسعه یافته,آماده برای معامله,مخصوصا معامله با پول نقد یا اتومبیل.

30 تا 35 سالگی:مانند هند و اسپانیا هستند بسیار داغ,آسوده خاطر و آرام و آگاه به زیبایی های خود.

35 تا 40 سالگی:مانند فرانسه یا آرژانتین هستند.بدین معنا که اگر چه ممکن است در جریان جنگ نیمه ویران شده باشند,اما هنوز جاده های بسیار برای تماشا دارند.

40 تا 50 سالگی:مثل یوگسلاوی یا عراق هستند,جنگ را باخته اند هنوز گرفتار اشتباهات پیشینند و به بازسازی کامل نیاز دارند.

50 تا 60 سالگی:مانند روسیه یا کانادا هستند,بسیار پهناور,آرام و مرزهای بدون مرزبان,اما سرمای زیاد خلایق را از آنان میرماند.

60 تا 70 سالگی:مانند انگلستان یا مغولستان اند,با یک گذشته ی درخشان و بدون آینده.

بعد از 70 سالگی:شبیه آلبانی یا افغانستان اند,همگان میدانند که در کجایند ولی هیچکس سراغشان نمیرود.
 

Nani

کاربر ويژه
اصفهانی ها(طنز)

جواب هيچ سوالي را نمي‌دهند و در جواب سوال شما آنها هم سوال مي‌پرسند!








مثل1 (وقتي مي‌خواهيد سوار تاکسي شويد:) :


شما: آقا کجا مي‌ريد؟


راننده: شوما کوجا مي‌خَين برين؟


شما: دروازه تهران


راننده: در بستي؟


(در اينجا اگر بگيد نه راننده ديگه جوابتون رو نمي‌دهد اما اگر بگيد بله) :


راننده: بيُين بالا


شما: چقدر مي‌شه


راننده: چندي مي‌خَي بدي؟


شما: ... تومن


مستقلا از مبلغ شما جواب راننده اينه: کَمِس دادا !




مثال2 (وقتي از دوستتون آدرس مي‌پرسيد) :


شما: خياط خوب سراغ داري؟


دوستتون: چي‌چي مي‌خَي بيدوزي؟


شما: کت و شلوار


دوستتون: پارچه داري؟


شما: بله


دوستتون: پارچِت خُبِس؟


شما: بله


دوستتون: چه رنگيِس؟


شما: چه فرقي مي‌کنه؟


دوستتون: فرق مي‌کونِد دادا! فرق مي‌کونِد


شما: خب، سورمه‌اي


دوستتون: مبارکِس، خَبِريِه؟


شما: نه بابا، بالاخره خياط سراغ داري يا نه؟


دوستتون: اگه خبري نيس کتا شلواري سورمِي مي‌خَي چيکار؟


(و آخرش هم جوابتون را نمي‌دهد! )
 

Nani

کاربر ويژه
جنیفر لو پز ، کاترین زتا جونز یا زن خودتون ( یا هر سه )

جنیفر لو پز ، کاترین زتا جونز یا زن خودتون ( یا هر سه )


روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود ، تبرش افتاد تو رودخونه
وقتي در حال گريه كردن بود يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟
هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده. فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت. '' آيا اين تبر توست؟'' هيزم شكن جواب داد: '' نه

فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه
فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبر توست؟

جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هيزم شكن خوشحال روانه خونه شد
يه روز وقتي داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب.

هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه چرا گريه مي كني؟
اوه فرشته، زنم افتاده توي آب

فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟

'' آره '' هيزم شكن فرياد زد

فرشته عصباني شد. '' تو تقلب كردي، اين نامرديه

هيزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. ميدووني، اگه به جنيفر لوپز '' نه'' ميگفتم تو ميرفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به كاترين زتاجونز ''نه'' ميگفتم تو ميرفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم ميگفتم آره . اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه اين بار گفتم آره
 

Tasnim

New member
از دید آقایون....

باافزایش بی رویه خانم ها چه کنیم؟
تعداد جمعیّت دختران ایرانی سه برابر تعداد پسران میباشد ، همین مسئله عامل نگرانی تعداد

بیشماری از دختر خانم ها شده .

از طرفی هم کارشناسان به همین راحتی میان قضاوت میکنن که :دخترها در دانشگاه و بخشهای

دیگه از آقایون پیشی گرفتن ، دیگه نمیان بگن که بابا جون تعدادشون زیاده ،ده اگه بنا به زور هم

باشه به والله زورشون با این همه داوطلب آزاد و غیر آزاد بیشتر از پسراست . چرا ؟!! چون

فلسفه دختر و پسر همون قضیه ضریب سه ، سه در برابر یک ، سه نفر به یه نفر ...ده آخه پسرا

چه گناهی کردن ، هان چرا چیزی نمیگید .


آهــــــــای ایهاالناااااااس ، مسئولیــــن کجایید که سر پسرارو دارن به همین راحتی میبرن .

ببخشید من یه مقدار احساساتی شدم .
بگذریم ، چرا گفتم که این مسئله موجبات نگرانی دختر خانم ها رو فراهم کرده ، الان میخوام به

همین مسئله بپردازم .


هم اکنون ، چیزی که فکر جوانان این مرز و بوم رو به خودش مشغول کرده امر ازدواجه ، آره بابا جون

ازدواج .
باز هم طبق آماره بدست آمده شصت و سه و هفت دهم درصد پسرا میلی به ازدواج ندارند .و فقط

سی و شش و سه دهم درصد از پسرا یه نیم نگاهی به وصلت دارن .



حالا یه پیشنهادی به دخترهای قند عسل داشتم :



آهای خاموما حواستونو جمع کنید و انقدر ناز نکشین ، تو این دورو زمونه ناز دیگه

خریدااااااار .ندااااااااره حالا از ما گفتن بود .میخوای بشنو میخوای نشنو ...

حالا اگه خدا خواست و انشاالله رفتید سره خونه زندگی


۱- زیاد سخت گیر نباشید ، آقاتونو اذیت نکنید
۲- چای سرد براش نیارین !
۳- پولاشو بیخودی هیف و میل نکنین !!
۴- وقتی میرین بیرون برای خرید ، پرتقالو درشت بخرین !!!
۵- نخود ، لوبیا ، لپه مپه اینجور چیزارو قشنگ سوا کنین !!!!
۶- صبحا با خشونت بیدارش نکنین ، قشنگ با لطافت با ملایمت با ظرافت ...


خلاصه اینا رو گفتم که حواستون باشه


چون طبق ماده 451 قانون مدنی :


هر فردی ( آقا ) تا 16 زن را آن هم از نوع دختر میتواند به همسری خود در بیاورد ، اگه تبصره بزنیم تا

20 تا هم جا داره .رو هم رفته زیاد سخت گیر نباشید میبینید که الان بیرون مگس پر نمیزنه چه

برسه به پسر .فکره دخترهای دیگه رو هم بکنین بی خیال مقابله با مثل باشید . بالاخره اونا هم

میخوان سروسامون بگیرن و ازدواج کنن .چه یه دونه هوو چه نوزده تا ... بحث ، بحثه حس انسان

دوستانست ، بحث معرفته ...پس خانوما بزرگوار باشید و دست به دسته هم دهید ایرانه خود را

کنید آباد !




 

Tasnim

New member
تفاوت مرد متاهل و مجرد (طنز)

مرد متاهل : 1- شکم برآمده (نه از اون شکمها )2- کله در حال بی

مو شدن 3- شلوار گشاد 4- لباس تمام دکمه دار 5- روزی یه بار

حمام 6-دستها همیشه تمیز



مرد مجرد : 1- شکم صاف 2- شلوار تنگ 3- تی شرت

4- کلش فرقی نمی کنه 5- حموم چیه 6- دست کدومه
 

Tasnim

New member
اعتراضات رسمی یک نی نی ۱۶ ماهه!

پدر گرامی!
مباحثات به اصطلاح سیاسی شما با عباس آقا میوه فروش، ممکن بود به قیمت جاگذاشتن اینجانب بر روی یک گونی خیار گندیده تمام شود!
به نظر بنده؛ شما به عنوان یک طرفدار دوآتشه برنامه های مبتذلی چون «باغ خاله شادونه» و «اخبار بیست و سی»، اصولا نباید ادعای شعور سیاسی داشته باشید!
بعد از این حادثه به این نتیجه رسیدم که سیب زمینی بودن مامان گلم در زمینه سیاست، بزرگترین شانس زندگی غیر سیاسی من بوده است!

مادر عزیز!
سپردن شخص شخیص اینجانب، به دختر همسایه طبقه پایین، نقض آشکار کنوانسیون منع آزار کودکان بوده و قابل پیگیری در مجامع ذی صلاح می باشد!
نظر به اینکه؛ این وحشی بیابانی در غیاب شما و در اوج غلیان علاقه و محبت، اقدام به امر شنیع گاز گرفتن لپهای بی پناه بنده می نماید! تصور اینکه این لپهای صاب مرده، مثل لپهای سگ نفهم کارتون تام و جری آویزان شود، اصلا جالب نیست! اصلا!
پدر گرامی!
این حجم از زی زی بودن شما لکه ننگی بر بیست هزار سال تاریخ پر افتخار زندگی ذکور است!
مقایسه ابهت و جنم پدر بزرگ با زن ذلیلی شما، گاهی این توهم کذا را در ذهن آدم ایجاد می کند که؛ لابد نسل ما باید کهنه بچه هم بشوید!


مادر عزیز!
بنابر اصل پایستگی شصت پا، هیچ انگشت شصت پایی با خورده شدن تمام نمی شود! پس لطفا کاسه داغتر از آش نشوید و اینقدر با جیغ و داد و اخ و تخ، اذهان عمومی و خصوصی را مشوش نکنید! خوردن انگشت پا یک مساله داخلی بوده ولزومی به رسانه ای شدن قضیه نیست!


پدر گرامی!
کله صبح زمان مناسبی برای طرح بهانه «از صبح تا شب به خاطر یک لقمه نون سگ دو زدم!» نیست! بپر از سر کوچه یک قوطی شیر خشک بگیر! شیر خانومتان علیرغم عدم اعمال سهمیه بندی روی شیر، کفاف امورات ما را نمی کند!


مادر عزیز!
هنگامی که فوران آلام و مصائب عمیق فلسفی و غیر فلسفی روح لطیف بنده، در قالب گریه بروز می کند، لفظ «وق نزن بچه!» تعبیر چندان زیبایی برای این دست احساست اهورایی نیست البته!
لااقل از گریه های شما در هنگام مشاهده فیلمهای بی مزه هندی معقولتر به نظر می رسد!

 
بالا