دور از تو
بر درگاه زمستاني ديگر
يلداي بي بديل بيداري رابه تماشا نشسته ام
با تمام دلتنگي
مي ترسم
دستي اگر براي ستاره اي تكان دهم
ترانه هاي تنهايي از آستين پاره ام فرو ريزد ...
بعد از تو من عاقل ترین دیوانه شدم بعد از تومن آبادترین ویرانه شدم بعد از تو من میدانستم هیچ عشقی نمی آید اما عاشق شدم بعد از تومن عاشق ترین تنهای بی معشوقه شدم بعد از تو سوختم اما به جای اتفای حریق، خود را بیشتر در کوره ی خاطراتت سوزاندم بعد از تومن تلخ ترین شیرینی ها را نوشیدم بعد از تو من کج ترین راه مستقیم را ساختم، که به ثریا می رسد اما چون خشت اول کج بود ...! بعد از تو من دیوانه ترین ویرانه ترین تنهاترین زندگی را عاشقانه، زیبا و شاد ساختم اما ...!
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانهخواهم به سر آید شب هجران تو یارا ای تیر غمت را دل عشاق نشانههر در که زنم صاحب آن خانه تویی توهرجا که روم پرتو کاشانه تویی تودر میکده و دیر که جانانه تویی تومقصود من از کعبه و بت خانه تویی تو مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه