• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

خــــــــــــــاطــــــــ ـــــــــــــرات شــــــــــــمــــا

Mahdi Askari

مدير فنی
دوستان سلام
یک مشورتی با ادمین خوب ایران انجمن داشتم تصمیم گرفتم این موضوع رو شروع کنم

چون ایران انجمن یک خانواده است پس اگر شادی یا غمی هست همه باید در آن سهیم باشیم
اگر بشه این پست دائمی بشه و هر از چند گاهی از نو شروع بشه بد نیست

«در طول یک ماه گذشته یکی از زیباترین و تلخ ترین خاطراتی رو که تجربه کردید برای ما بنویسید»

در ضمن شرکت در این موضوع اجباری نمی باشد

در ضمن امکان جایزه دار بودن این پست هست اما هنوز تصویب نشده مصوبه اش زیر دست آقا ادمین هست
به صورتی که هر نفر پسند بیشتری خورد به رسم یادبود یک هدیه دریافت می کند
پس شرکت کنید
هر نفر یک پست مگر نه امتیازات اون محسوب نمی شود
ممنون
 
آخرین ویرایش:

Nicol

متخصص بخش گردشگری
ممنون از تاپیک خیلی خوبت مهدی عزیز...

مطمئنم تاپیک قشنگی خواهد بود...
 

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
با تشکر از مهدی جان بابت تاپیک خوبشون.
خب به زودی فروشگاه ایران انجمن راه اندازی خواهد شد.
دوست برنده که توسط شما مهدی عزیز در همین تاپیک و برای من مشخص و اعلام خواهد شد، میتواند یک محصول از محصولات ایران انجمن رو انتخاب و به صورت رایگان از ما دریافت کند.
همه محصولات اورجینال و با برچسب شرکتی ایران انجمن هستند.

موفق باشید
 

فائزه حسین زاده

متخصص روانشناسی
سلام به همه ی دوستان ایران انجمنی خودم
خیلی دوست داشتم در پاسخ به این تاپیک زیبا یکی از شیرین ترین خاطراتم رو بنویسم ولی متاسفانه در یک ماه گذشته خاطره ی تلخی من رو آزرد.
پدرم در اثر دیابت یک کلیه اش رو از دست داد وکلیه دوم هم در سلامتی کامل نیست .همه چیز رو به خدا سپردم وامیدوارم مساله دیالیز براشون پیش نیاد .
در اثر این ناراحتی جسمی از لحاظ روحی در شرایط مناسبی نیستند وبه علت ضعف قادر به انجام برخی کارها نیستند من هم یک دونه دختر بابام هستم و از اینکه
می بینم ناراحت وضعیف شده آزرده خاطرم .از همه ی دوستان خوبم می خوام برای سلامتی همه ی بیماران وهمچنین پدر من هم دعا کنید .
 

Mahdi Askari

مدير فنی
زیبا ترین خاطره من اینه که بعد از دو سال توی یک ماه گذشته دوباره وارد ایران انجمن شدم و همچنین خاطرات خوبی که برای دوستان ایران انجمنی پیش میاد جز زیباترین خاطرات من است

تلخ ترین خاطره هم مشکلاتی است که برای دوستان ایران انجمنی پیش میاد
خودم به تمام مشکلات به صورت تلخ نگاه نمیکنم
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
سلام به همه ی دوستان ایران انجمنی خودم
خیلی دوست داشتم در پاسخ به این تاپیک زیبا یکی از شیرین ترین خاطراتم رو بنویسم ولی متاسفانه در یک ماه گذشته خاطره ی تلخی من رو آزرد.
پدرم در اثر دیابت یک کلیه اش رو از دست داد وکلیه دوم هم در سلامتی کامل نیست .همه چیز رو به خدا سپردم وامیدوارم مساله دیالیز براشون پیش نیاد .
در اثر این ناراحتی جسمی از لحاظ روحی در شرایط مناسبی نیستند وبه علت ضعف قادر به انجام برخی کارها نیستند من هم یک دونه دختر بابام هستم و از اینکه
می بینم ناراحت وضعیف شده آزرده خاطرم .از همه ی دوستان خوبم می خوام برای سلامتی همه ی بیماران وهمچنین پدر من هم دعا کنید .



فائزه خانوم از این خبری که دادین واقعا متاثر شدم من نمیخوام خاطره بگم البته با عرض پوزش فقط وقتی این نوشته شما رو دیدم واقعا دلم به درد آمد ماه محرم نزدیکه
بیایید توی این شبها که آقامون هم میاد به دیونه هاش سری بزنه دستامونو رو به آسمون بگیریم و برای همه عزیزان آرزوی سلامتی بکنیم مخصوصا پدر شما

ار ته دل آرزوی شفای عاجل پدر بزرگوارتان را از صاحب این ماه عزیز میخواهم
 

فائزه حسین زاده

متخصص روانشناسی
سلام به آقای چاوش برادرخوبم
صداقت وانسانیت را درکلام ونوشته ی زیبایتان با تمام وجود درک کردم که این شیوایی بیان از شما که اهل قلم هستید بعید ودور از انتظار نیست .
از اینکه خاطر شما رو مکدر کردم پوزش می خواهم واز حس همدردی شما بی نهایت سپاسگزارم .
به راستی ماه محرم ،ماه ایثار وفداکاری در پیش است وچه کسی مقرب تز از حسین در نزد پروردگار عالمیان .
چه کسی فداکار تر از ابوالفضل العباس و
چه کسی صبور تر از زینب کبری
که در بالاترین مصیبت دنیا جز زیبایی ندید .
بله به راستی اندوه من در برابر عظیم ترین مصیبت دنیا ذره ای بیش نیست
وچه زیبا من رو متذکر شدید .
از خداوند که خود قادر متعال است از صمیم قلب می خواهم همه ی بیماران را شفا عنایت فرماید .
جالب هست که براتون بگم دیشب که این خاطره رو می نوشتم حدود ساعت دو نیمه شب جمعه بود .نمی دونید وقتی می نوشتم اشک تو چشمانم بود .صبح که
تماس گرفتم تا جویای احوال پدرم بشوم با کمال تعجب شنیدم که پدرم در همان ساعت دو نیمه شب حالش نامساعد شده وبیهوش شدند واورژانس به بالای سرشون آمده وایشان رو از خطر مرگ نجات داده .
من یقین دارم بی جهت دلم هوای بابا را نکرده بود وایمان دارم دعای دوستانم در حق پدرم باعث شد تا ایشون من رو ترک نکنند .از همه ی کسانی که در حق پدر من دعا کردند ممنونم .
از کاربر محترمی که این تاپیک رو ایجاد کردند پوزش می خوام شاید این صحبت های من باید در جایی دیگر بیان میشد ولی.....
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
حالا یه خاطره خنده دار که چند روز پیش بهم اتفاق افتاد رو بهتون تعریف کنم

توی یه مسجد که اتفاقا نزدیک خونمون هم بود قرار شد برم واسه پانصد نفر غذا درست کنم ساعت نزدیک یازده صبح بود تو آشپز خونه مسجد بودم
کارمو شروع کردم و اونقدر مشغول بودم که همه چی یادم رفته بود

عصر که کارم تموم شد دیدم تو مسجد مجلس عزاداری بر پاست همه جا هم شلوغ بود با هزار بدبختی راهی پیدا کردم و از مسجد اومدم بیرون به آستانه در که رسیدم دیدم ای دل غافل

جا تره و بچه نیست این ور و بگرد اون ور رو بگرد دیدم خیر هیچ خبری ازشون نیست کفشامو میگم انگار یه قطره آب شدن رفتن تو زمین بلاخره وقتی دیدم جستجو کردنم فایده ای نداره
بیخیال کفشام شدم وبا یه جفت دمپایی زوار در رفته مسجد رو ترک کردم
بی اختیار یاد این جمله افتادم که چن وقت پیش نمیدونم کجا خونده بودم

(ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان قدم بزنم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم وبه کفشهایم فکر کنم)
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
البته هنوز 1 ماه نشده ولی بهترین خاطره من گردهمایی نمایشگاه با دوستان ایران انجمن بود
بهترین خاطره در سالهای عمرم شده
:13:
 
بالا