• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

داستان دوستی!!

rain bow girl

کاربر ويژه
داستان دوستی!!
دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا کردند. یکی به دیگری سیلی زد. دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت: « امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد».
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند.
ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.
او بر روی سنگ نوشت:« امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد .»
دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید:« چرا وقتی سیلی ات زدم ،بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی ؟» دوستش پاسخ داد :«وقتی دوستی تو را ناراحت می کند باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کند. ولی وقتی به تو خوبی می کند باید آن را روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند...»

دوستان عزیز نظر یادتون نره!!
4.gif
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
زیبا بود.:احترام:

سپاسگزارم.
:گل:

اما این دوران همه چیز برعکس شده.:کسل:

:گل:
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت

ممنونم داستان خیلی خوب و اموزنده ای بود ولی در این دوره زمانه دیگه از این نوع دوستی ها کم پیدا میشه

نمیگم نیست کم هست!

عمویم یک جریانی رو تعریف میکرد که خیلی ناراحت کننده بود

دو تا دوست بودند که از بچگی با هم بودند همه فامیلها و دوستانشان و هر کسی که آنها رو میشناخت می دونستند که اینها آنقده با هم دوستند که فکرشم نمی کردند رفیقش بدی کنه و بخواد دوستشو بکشه

همیشه هم خونه هم بودند طلافروش بود دوستش میاد خونه اش طبق معمول همیشگی

با چاقو می کشه و طلاهاشو ور میداره و میره بردارش میگفت نامرد می تونست طلاهاشو برداره خودشو نکشه

دیگه این دوره زمونه که گرونی شده و ... دوستی ها هم...
 
بالا