سنگ نبشته های هخامنشی در کانال سوئز و مصر تاريخشناسان دورهي چيرگي هخامنشيان را بر مصر، نخستين دورهي فرمانروايي ايران بر آن سرزمين ميدانند، چرا كه دومين دورهي فرمانروايي ايرانيان بر مصر در زمان ساسانيان بود. از آن دوره آثار فراواني شامل سنگنبشتهها، لوحها، مجسمهها، ظرفهاي گلي و سفالي، مهرها و نوشتههايي روي پاپيروس به خط مصري برجاي مانده است كه هر يك از آنها صفحهي درخشاني از تاريخ باشكوه هخامنشيان را نشان ميدهند و شايسته است اين آثار از نظرهاي متفاوت مورد بررسي و پژوهش قرار گيرند. اين مقاله نيز با همين هدف نوشته شده است و به شرح سنگنبشتههايي ميپردازد كه به فرمان داريوش بزرگ به مناسبت حفر كانال نيل برپا داشته بودند.
فكر ساختن كانالي كه درياي سرخ را به رود نيل، در قلب كشور مصر، پيوند دهد، از سال 517 پيش از ميلاد، يعني پس از لشكركشي داريوش به مصر در سال چهارم سلطنت به فكر داريوش رسيد.1 تا پيش از كندن اين كانال، براي رفتن به مصر بايد از راه خليج فارس و فرات به سوريه و از آنجا از شهر صور با كشتي و يا از راه فلسطين و شبهجزيرهي سينا به مصر ميرفتند2 و اين همان راهي بود كه كمبوجيه(521-529 پيش از ميلاد) نيز به سال 525 پيش از ميلاد از آن استفاده كرده بود.3
در اين سفر بود كه داريوش، كه خود نيز از همان راه قديمي به مصر رفته بود، به فكر يافتن راه كوتاهتري افتاد تا مركز امپراتوري او را با متصرفات آفريقايياش مرتبط كند. از سوي ديگر اهميت سرزمين زرخيز مصر6 هم ايجاب ميكرد راه كوتاهتري آنجا را به بازارهاي قلمرو امپراتوري ايران ارتباط دهد تا كالاهاي ايراني به سادگي بيشتر به مصر و فراوردههاي مصر به سرزمينهاي ديگر برسد.7
اين انديشه باعث شد زماني كه داريوش در مصر بود فرمان دهد دربارهي يافتن چنين راهي بررسي شود. اين بود كه به طرح كانالي بين خليج عربستان(شاخهي درياي سرخ) و رودخانهي نيل توجه شد و آگاهي از اين كه سالها پيش نيز فرعونهاي مصر به اين كار دست زده بودند، داريوش را در تصميم خود استوارتر كرد.
ژوليوس ژونگ در كتابي كه با عنوان داريوش يكم پادشاه پارسها نوشته است، دربارهي اهميت كندن اين كانال مينويسد:
" دورنمايي كه حفر كانال نيل به درياي سرخ پيش چشم شاه ميگشود، خاطر وي را به كلي فريفتهي خود ساخته بود ... ارادهي شماه بر اين قرار داشت كه در اينده كشتيهايي كه از ساحل فينيقي به درياي سرخ ميآيند و همچنين آنهايي كه از ايران و هندوستان پيرامون جزيرهالعرب را طي ميكند، بتوانند وارد نيل شوند و از آنجا به درياي روم بروند. از طرف ديگر ساحل جنوبي پارس در كنار خليج اهميت جهاني پيدا ميكرد و بده بستان كالا از راه دريا ميان بابل، ايران، عربستان و هندوستان برقرار ميشودژ و همهي كالاهايي كه از مغرب، از راههاي دشوار و سخت به ايران و از شرق و جنوب دور به درياي روم ميرسيدند، ميتوانستند با سرويس ناوگان منظم بازرگاني با سادگي بيشتر به مقصد خود بروند."5
در مورد پيشينهي كندن كانالي كه درياي سرخ را به رود نيل متصل سازد، نويسندگان قديم نخستين كار را به ستي اول(1318-1294 پيش از ميلاد) فرعون مصر نسبت دادهاند و پس از او، رامسس دوم6(1294-1322 پيش از ميلاد) و سپس نخائوي دوم(609-594 پيش از ميلاد) روي آن كار كردهاند.7
نكتهي ديگري كه در اينجا بايد به آن اشاره كرد، اين است كه مسير كانال نيل را با مسير كانالي كه "كنت دو لسپس" به سال 1869 ساخت و اينك از آن با نام كانال سوئز ياد ميشود، نبايد يكي دانست. زيرا با آنكه بخشي از اين دوكانال بر يكديگر منطبق هستند، در بخشهاي ديگري به كلي تفاوت دارند. در واقع، چون از درياي سرخ به سوي شمال حركت كنيد، مسير دو كانال تا درياچهي تمساح يكي است ولي از آنجا به بعد، مسير كانال داريوش به سوي غرب ميرود و در طول شاخهاي از رودخانهي نيل تا شهر بوباستي ادامه مييابد و اندكي بالاتر از بوباستي به شاخهي اصلي نيل ميپيوندد. اما مسير كانال لسپس از درياچهي تمساح به بعد رو به شمال تا بندر سعيد در ساحل درياي مديترانه ادامه مييابد.
نقشهي مصر و عربستان قديم كه مسير كانال نيل روي آن مشخص شده است.هرودوت كه خود اين كانال را ديده است در كتاب خود دربارهي ويژگيها و چگونگي كندن آن نوشته است: " فرزند پسامتيك، نكومس بود كه در مصر سلطنت كرد. ئي نخستين كسي بود كه دست به كار كندن مجرايي شد كه به درياي اريتره ميرفت و پس از او داريوش پارسي كار كندن آن را ادامه داد. طول اين مجرا به اندازهي چهار روز دريانوردي است. عرض آن را آن اندازه زياد گرفتند كه دو كشتي جنگي با سه رديف پاروزن، كه از روبهرو به هم ميرسند، ميتوانند در آن دريانوردي كنند. آب آن از نيل ميرسد. اين مجرا از نقطهاي شروع ميشود كه اندكي بالاتر از شهر بوباستي قرار دارد و از كنار پاتاموس، كه از شهرهاي عربستان است، ميگذرد و به درياي اريتره منتهي ميشود.
اين مجرا ابتدا در قسمت دشت مصر، كه در جهت عربستان ادامه دارد، كنده شده و اين همان دشتي است كه در جهت داخل با كوهي، كه روبهروي ممفيس قرار دارد، مجاور است. بنابراين، اين مجرا در مسير پايهي داخلي اين كوه كنده شده و سپس از كوهستان به جنوب و ناحيهاي كه بادنوتوس(يعني باد جنوب) در آن ميوزد، متوجه ميشود و به خليج عربستان ميرود. در نقطهاي كه از درياي شمال تا درياي جنوب، همان دريايي كه اريتره نام دارد(يعني اقيانوس هند و درياي سرخ)، فاصله از همه كمتر و راه مستقيمتر است. از كوه كازيوس(امروزه رأس القصرون) كه سر حد مصر و سوريه است، از اين نقطه تا خليج عربستان(درياي سرخ) هزار ستاد فاصله دارد(177 كيلومتر). اين راه مستقيمترين راههاست ولي مجرا بسيار درازتر است، زيرا پيچ و خم زياد دارد. در زمان نكومس 120 هزار مصري براي كندن آن از بين رفتند. نكومس در جريان كندن مجرا از ادامهي كار دست كشيد."8
دربارهي اين كه چرا نخائو كانال نيل را ناتمام رها كرد، نويسندگان قديم دليلهاي متفاوتي ذكر كردهاند. هودوت مينويسد: " هاتفي با آن مخالفت كرد و مدعي شد كه نكومس با اين كار از پيش به سود قومهاي وحشي كار ميكند."9
ديودور( Diodore ) علت را اين گونه بيان كرده است كه: " مهندسان در حين كار منتقل شدند كه سطح درياي سرخ از دلتاي نيل و مصر بالاتر است و تصور كردند كه چنانچه راه باز شود، آب شوردريا، رود نيل و مصر را غرق خواهد كرد. برخي نيز هزينهي زياد كندن كانال را مانع ادامهي كار ميدانند. 10 با وجود اين، كانال نيل با همهي سختي و دشواريها به همت داريوش بزرگ پايان پذيرفت و اقيانوس هند از راه درياي سرخ به رود نيل پيوست و سالها ارتباط اسيا با آفريقا و اروپا از اين راه برقرار بود.
پنج سنگنبشتهها
داريوش پس از پايان كار، فرمان داد پنج سنگنوشته، كه متنهاي آن ها تفاوتهايي با يكديگر داشت، در چهار جا در طول مسير كانال برپا كنند و روي آنها به خطهاي مصري، پارسي، عيلامي و بابلي مطالبي پيرامون كندن كانال ثبت كنند. البته، پيرنيا در تاريخ خود متن هر سه سنگنوشته را يكي و بدون تفاوت دانسته و نوشته است: " سنگنوشتهاي است از داريوش در پنج نسخه كه در نزديكي كانال يافتهاند".11 اما چنان كه در ادامه خواهيم گفت، اين سخن چندان درست نيست.
اين پنج سنگنبشته را در ساحل راست كانال(به سوي درياي سرخ) و بر بلندترين جا به نحوي برپاداشته بودند كه كشتيهايي كه از كانال ميگذشتند، آنها را ميديدند. سنگنبشتهها از نظر بزرگي سكوي زيرين و نوع مصالح و شكل و اندازه كمنظير و شايان توجه و اهميت هستند. اما متاسفانه دست روزگار يكي از آنها را به كلي از ميان برده و از چهار ديگر هم جز قطعههايي شكسته بر جاي نمانده است. خوشبختانه اين شكستهها به كوشش باستان شناسان و دانشمندان زبانشناس گردآوري و خوانده شده است و در نتيجه سندهاي باارزش و زندهاي در دسترس قرار گرفته است كه از شكوه تمدن ايران باستان حكايت دارند.
سنگنبشتههاي كانال نيل به ترتيب، در مسير كانال به سوي درياي سرخ، عبارت هستند از:
1 و 2. سنگنبشتههاي تلالمسخوته
3. سنگنبشتههاي سراپهاوم
4. سنگنبشتهي قبره يا شالوف
5. سنگنبشتهي سوئز
از ميان اين سنگنوشتهها، از سنگنبشتهي سراپهاوم جز اينكه جاي نصب آن معلوم است، آگاهي ديگري نداريم. سنگنبشتههاي شالوف و سوئز به دو خط هيروگليف و ميخي(ميخي پارسي، ميخي عيلامي و ميخي بابلي) بوده كه خطهاي ميخي بر يك روي سنگ و خط مصري به روي ديگر آنها كنده شده است.
در تلالمسخوته بر اساس پژوهشهاي گلهنيشف( Golenischeff ) كه خود قطعههايي از سنگنوشتههاي تلالمسخوته را در كاوشهاي خويش پيدا كرده است، سنگنوشتهي كانال، شامل دو سنگنبشته، يكي به خط مصري و ديگري به خط ميخي بوده است.12
سنگنبشتههاي تلالمسخوته
اين سنگنبشتهها روبهروي شهر پتاموس بر ساحل كانال برپا شده بود. خرابههاي اين شهر امروزه به تلالمسخوته معروف است و در هفده كيلومتري اسماعيليه قرار دارد. اين سنگنبشتهها از سنگ خاراي سرخ ساخته شده بودند و برفراز تپهاي به فاصلهي 350 متر از كانال قديم قرار داشتند. نخستين قطعهاي كه از اين سنگنوشتهها پيدا شده به خط ميخي است و در سال 1864 ميلادي(1243 خورشيدي) كارگران شركت كانال سوئز آن را پيدا كردند. چندي پس از آن، يعني در سال 1889 ميلادي(1268 خورشيدي)، گلهنيشف قطعههاي ديگري به خط مصري و يك قطعه هم ميخي پيدا كرد كه در سال 1907 ميلادي(1285 خورشيدي) آنها را به موزهي قاهره بردند. بنابراين، از اين سنگنبشتهها فقط هشت قطعه به زبان مصري به دست آمده كه هفت قطعهي آن، سه چهارم كل سنگنبشتهي اصلي را تشكيل ميدهند و جايگاه قطعهي هشتم هنوز مشخص نيست و از روي قطعههاي به دست آمده مشخص مي شود كه بلندي سنگنبشتهي اصلي 15/3 متر و پهناي آن 10/2 متر و ضخامت آن 77 سانتيمتر بوده است.
طرح سنگنبشتهي تلالمسخوته از كتاب پوزنر، باستانشناس فرانسوي.شرح جامع و ترجمهي متن اين سنگنبشته در كتاب نخستين استيلاي ايرانيان بر مصر نوشتهي پوزنر( Posener ) به زبان فرانسوي آمده است و شبيه آنچه است كه پيرنيا در ايران باستان آورده است و از اين رو، بخشهايي از نوشتهي ايران باستان را در معرفي اين سنگنبشته ميآوريم:
" در سنگنوشتهي مصري داريوش را مانند فرعون مصر نشان دادهاند، يعني صورت او زير قرص پردار آفتاب است و خدايان دو نيمهي نيل، دو بخش مصر(مصر عليا و مصر سفلي( را زير اسم او به هم ربط دادهاند و نيز در اينجا مانند مراسمي كه براي فرعون داشتند، نام ملتهايي كه تابع داريوش بودند، با تصوير مردم آنها، نوشتهاند. توضيح آنكه خواستهاند بگويند كه همهي اين مردان پيرو فرعون مصر(آنتريوش= داريوش) هستند و او از فرعونهاي سلسلهي هيجدهو برتر است كه باشكوهترين فرعونهاي مصر بودند.
تفاوتي كه ميان اين صورتها و صورتاي مردمان تابع در زمان فرعونهاي مصر ديده مي شود، اين است كه در زمان فرعونها مردم تابع را به شكل اسيري تصوير ميكردند كه دستهايشان بسته بود و رشتهاي اين اسران را به شكل بيضيدانهدار، يعني قلعهي محكم، بسته است. ولي چون نميتوانستند مردمان آريايي را به ايت شكل درآورند تغييري در نشان دادن مردمان تابع حاصل شد كه چنين است: مردم تابع مانند اسيري نيستند كه دستهاي او را بسته باشند، بلكه بيقيد، زانو به زمين زده و در حال خشوع و خضوع در بالاي بيضي قرار گرفتهاند."13
بر اين شرح بايد افزود، در بالاي نام داريوش كه درون بيضي كنده شده است، تصوير تاجي نيز نقش شده است و در دو طرف تصويرهاي خدايان دو نيمهي نيل، خطابهي اين خدايان چنين نوشته شده است:
در سمت چپ، "همهي زمينها، همهي كشورهاي بيگانه و همهي كمانها(قدرتها) را به تو ميبخشم" و در سمت راست، "همهي انسانها، همهي مردمان و همهي ساكنان جزيرههاي درياي اژه را به تو واگذار ميكنم" .
در پشت سر تصوير نيز سخناني هر يك از خدايان در هفت ستون به اين شرح ثبت شده است:
"زندگي كامل، خوشبختي و تندرستي را به تو ميبخشم. همهي شاديها كه از من ناشي ميشود، همهي هديهها نظير آنچه كه خداوند بزرگ "رع" ميپذيريد، همهي خوراكيها، همهي چيزهاي خوب كه من منشأ آن هستم و سرانجام پادشاهي مصر عليا و سفلي را جاودانه به تو ميدهم"
سپس زير پاي خدايان، تصوير مردمان تابع امپراتوري ايران با نام كشورهاي آنها نقش شده است.14
پس از اين، متن سنگنبشته، كه افتادگيهاي زيادي دارد، آغاز ميشود و چون متن خوانده شده به وسيلهي پوزنز به شرحي كه پيرنيا در كتاب خود نوشته، بسيار نزديك است، بار ديگر به كتاب ايران باستان بسنده ميكنيم:
" داريوش كه زادهي الههي نيث، خانم سائيس، است انجام داد همهي چيزهايي را كه خدا شروع كرد ... آقاي همه چيز كه قرص افتاب را احاطه كرده است. وقتي در شكم مادر قرار داشت و هنوز بر زمين نيامده بود. نيث او را پسر خود دانست ... امر كرد به او ... دست خود را با كمان به سوي او برد تا دشمنانش او را برافكنند چنانكه از براي پسر خود " رع" كرد ... او قوي شوكت است. او دشمنان خود را در همهي سرزمينها نابود ميكند. شاه مصر عليا و سفلي، داريوش كه تا ابد پاينده است، شاهنشاه بزرگ، پسر ويشتاسب هخامنشي. او پسر اوست(يعني پسر نيث است). قوي و جهانگير است. همهي بيگانگان با هديههاي خود ره به او ميآورند و براي او كار ميكنند."
از اين جا به بعد، متن سنگنبشته خراب شده است و بسياري از عبارتهاي آن خوانده نميشود و جملههاي آن اغلب رابطهي خود را از دست دادهاند و نامفهوم شدهاند. ولي روي هم رفته آنچه از آن بر ميآيد چنين است كه داريوش حكيمان مصر را فراخوانده وپرسشهايي از آنها كرده است. يكبار هم نام كوروش در سنگنبشته آمده است و سپس گفت و گو از كشتيهايي است كه ميخواهند براي شناسايي به درياها بفرستند.15
سنگنبشتهي سراپهاوم
كلارمن ژنوئه( Clarmont Ganeau )، باستانشناس فرانسوي، بيست و پنج قطعه از اين سنگنبشته به خط مصري را در سال 1884 ميلادي(1264 خورشيدي)، در جايي به نام سراپهاوم، بين درياچهي تمساح و درياچهي شور، به دست آورد و در آغاز آن را به اشتباه باقيماندهي ويرانههاي تاريخي سراپهاوم ميدانستند. قطعههاي شكسته در سال 1886 به موزهي لوور پاريس برده شد، ولي دو سال بعد به كلي مفقود شد و ديگر نشاني از آنها به دست نيامده است.16
سنگنبشتهي قبره يا شالوف
اين سنگنبشته نيز از سنگ خاراي سرخ ساخته شده و بخشي از آن را كنون در اسماعيليه برپا داشتهاند. يك روي اين سنگنبشته به خط مصري و روي ديگر آن به سه خط ميخي پارسي، عيلامي و بابلي بوده و در جايي در سه كيلومتري قريهي شالوف و در نزديكي درياچهي شور قرار داشته اشت. اين سنگنبشته هم در اندازهي سنگنبشتهي تلالمسخوته و به بلندي 3 متر، پهناي 5/2 متر و ضخامت 78 سانتيمتر بوده است. مهندس دولسپس( de Lesseps ) قطعههاي اين سنگنبشته را در سال 1866 ميلادي(1245 خورشيدي) كشف كرد و 35 قطعهي كوچك و بزرگ از آن را به دست آورد كه هفده قطعه به خط مصري و بقيه به خط ميخي بود و آنها را به شالوف منتقل كردند. اما قطعههاي كوچك سنگنبشته مفقود شد و از جست و جوهايي كه براي پيدا كردن آنها انجام شد، نتيجهاي به دست نيامد و پانزده قطعه بزرگتر را نيز بارديگر به خاك سپردند تا اين كه در سال 1913-1911 ميلادي(1291-1290 خورشيدي) در پي كاوشهاي كلهدا( Cledat ) اين قطعهها با چند تاي ديگر، از زير خاك بيرون آمد و آنها را به اسماعيليه بردند.
اين سنگنبشته روي پايهاي سنگي از سنگ ماسهاي كه روي قطعه سنگ گچي قرار گرفته، گذارده شده است. از تركيب قطعه سنگها چنين برميآيد كه اين سنگنبشته نيز به همان شيوهي سنگنبشتهي تلالمسخوته تهيه شده بوده، ولي متن اصلي آن با آن سنگنبشتهي تفاوتهايي داشته است.
متن اصلي اين سنگنبشته به سبب محو شدن بخشهايي از آن به طور كامل خوانده نميشود، ولي از آنچه كه پنز توانسته است بخواند، اين نكتهها به دست ميآيد:
داريوش از ناحيهها و شهرهاي مصر بازديد كرده و فرمان داده است مهندسان براي كندن كانال به كار مشغول شوند و كشتيها را روي آن به حركت درآورند. آنچه داريوش فرمان داده بود انجام شده است و 24 يا 32 كشتي با كالاهاي فراوان از مصر، از راه اين كانال، به سوي ايران فرستاده شده است. سپس سخن از تهنميت و سخناني است كه شاهزادگان و مهندسان به داريوش گفتهاند. سپس داريوش فرمان داده است آنچه را كه شده روي سنگ ثبت نمايند و در پايان سنگنوشته آمده است:" اين چنين كاري بزرگ كه تا آن روز انجام نشده بود، به فرمان وارادهي داريوش، كه خدايش جاودان دارد، صورت حقيقت پذيرفت."17
سنگنبشتهي سوئز
اين سنگنبشته، كه آخرين سنگنبشته در مسير كانال نيل است، در شش كيلومتري شمال سوئز و در نزديكي اردوگاه نگهبانان كرانههاي كانال، برفراز تپهاي به بلندي 450 متر و در مغرب مجراي قديمي كانال قرار داشته است. جنس اين سنگنبشته نيز از سنگ خاراي سرخ بوده و بزرگترين قطعهاي كه از آن به دست آمده، به پهناي 73-62 سانتيمتر(حدود يكسوم پهناي سنگنبشتهي اصلي)، به درازاي 15/3 متر در 10/2 و به ضخامت 74 سانتيمتر بوده است.
نخستين قطعه از اين سنگنوشته در سال 1912-1911 ميلادي(1291-1290 خورشيدي) به دست كلهدآ كشف شد و پس از آن قطعههاي ديگري به خط مصري و ميخي در سال 1933(1312 خورشيدي) به دست پوزنر به دست آمد.
مضمون اين سنگنبشته نيز با تفاوتهايي شبيه سنگنبشتهي شالوف است و در آن از فرمان داريوش براي كندن كانال و روانه كردن كشتيها حكايت شده است.18
عكسي از قطعههاي سنگنوشتهي اصلي شالوف كه در ميدان اسماعيليه برپاداشتهاند.نتيجه
مطالب هيروگليفي سنگنوشتهها تا اندازهي زيادي يكسان بوده و تفاوتهاي اندكي در آنها وجود داشته است. افتادگيهايي در برخي متنها وجود دارد كه رشتهي مطالب را گسيخته است و چنانچه بخواهيم متن به نسبت كاملتري در دست داشته باشيم، بايد بخش نخست سنگنبشتهي تلالمسخوته و بخش پاياني سنگنوشتهي شالوف را تركيب كنيم.
اما دربارهي متنهاي ميخي سنگنوشتههاي كانال نيل، كه آنها نيز تفاوتهايي باهم داشتهاند، بايد گفت مضون اين كتيبهها به تفصيل متنهاي هيروگليفي نيست، بلكه چون روي يك سطح سنگنوشته به سه زبان و خط پارسي، عيلامي و بابلي نوشته شدهاند، به ناچار مطالب به طور خلاصه آمده است و متن كامل پارسي آنها چنين است كه در كتاب فرمانهاي شاهنشاهان هخامنشي نوشتهي رولف نارمن شارپ( Ralph Norman Sharp ) آمده است:
بند1. خداي بزرگي است اهورامزدا، كه آن آسمان را آفريد، كه اين زمين را آفريد، كه مردم را آفريد، كه شادي مردم را قرار داد، كه داريوش را شاه كرد، كه به داريوش شاه شهرياري را كه بزرگ و داراي اسبان خوب و مردان خوب است، ارزاني فرمود.
بند2. من داريوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورهاي داراي همه گونه مردم، شاه در اين سرزمين دور و دراز، پسر ويشتاسب هخامنشي
بند3. داريوش شاه گويد: من پارسي هستم از پارس مصر را گرفتم. فرمان كندن اين ترعه را دادم. از رودخانهاي به نام نيل كه در مصر جاري است تا دريايي كه از پارس ميرود. پس از آن اين ترعه كنده شد، چنانكه فرمان دادم و كشتيها از مصر از ميان اين ترعه به سوي پارس روانه شدند، چنانكه من ميخواستم.
فكر ساختن كانالي كه درياي سرخ را به رود نيل، در قلب كشور مصر، پيوند دهد، از سال 517 پيش از ميلاد، يعني پس از لشكركشي داريوش به مصر در سال چهارم سلطنت به فكر داريوش رسيد.1 تا پيش از كندن اين كانال، براي رفتن به مصر بايد از راه خليج فارس و فرات به سوريه و از آنجا از شهر صور با كشتي و يا از راه فلسطين و شبهجزيرهي سينا به مصر ميرفتند2 و اين همان راهي بود كه كمبوجيه(521-529 پيش از ميلاد) نيز به سال 525 پيش از ميلاد از آن استفاده كرده بود.3
در اين سفر بود كه داريوش، كه خود نيز از همان راه قديمي به مصر رفته بود، به فكر يافتن راه كوتاهتري افتاد تا مركز امپراتوري او را با متصرفات آفريقايياش مرتبط كند. از سوي ديگر اهميت سرزمين زرخيز مصر6 هم ايجاب ميكرد راه كوتاهتري آنجا را به بازارهاي قلمرو امپراتوري ايران ارتباط دهد تا كالاهاي ايراني به سادگي بيشتر به مصر و فراوردههاي مصر به سرزمينهاي ديگر برسد.7
اين انديشه باعث شد زماني كه داريوش در مصر بود فرمان دهد دربارهي يافتن چنين راهي بررسي شود. اين بود كه به طرح كانالي بين خليج عربستان(شاخهي درياي سرخ) و رودخانهي نيل توجه شد و آگاهي از اين كه سالها پيش نيز فرعونهاي مصر به اين كار دست زده بودند، داريوش را در تصميم خود استوارتر كرد.
ژوليوس ژونگ در كتابي كه با عنوان داريوش يكم پادشاه پارسها نوشته است، دربارهي اهميت كندن اين كانال مينويسد:
" دورنمايي كه حفر كانال نيل به درياي سرخ پيش چشم شاه ميگشود، خاطر وي را به كلي فريفتهي خود ساخته بود ... ارادهي شماه بر اين قرار داشت كه در اينده كشتيهايي كه از ساحل فينيقي به درياي سرخ ميآيند و همچنين آنهايي كه از ايران و هندوستان پيرامون جزيرهالعرب را طي ميكند، بتوانند وارد نيل شوند و از آنجا به درياي روم بروند. از طرف ديگر ساحل جنوبي پارس در كنار خليج اهميت جهاني پيدا ميكرد و بده بستان كالا از راه دريا ميان بابل، ايران، عربستان و هندوستان برقرار ميشودژ و همهي كالاهايي كه از مغرب، از راههاي دشوار و سخت به ايران و از شرق و جنوب دور به درياي روم ميرسيدند، ميتوانستند با سرويس ناوگان منظم بازرگاني با سادگي بيشتر به مقصد خود بروند."5
در مورد پيشينهي كندن كانالي كه درياي سرخ را به رود نيل متصل سازد، نويسندگان قديم نخستين كار را به ستي اول(1318-1294 پيش از ميلاد) فرعون مصر نسبت دادهاند و پس از او، رامسس دوم6(1294-1322 پيش از ميلاد) و سپس نخائوي دوم(609-594 پيش از ميلاد) روي آن كار كردهاند.7
نكتهي ديگري كه در اينجا بايد به آن اشاره كرد، اين است كه مسير كانال نيل را با مسير كانالي كه "كنت دو لسپس" به سال 1869 ساخت و اينك از آن با نام كانال سوئز ياد ميشود، نبايد يكي دانست. زيرا با آنكه بخشي از اين دوكانال بر يكديگر منطبق هستند، در بخشهاي ديگري به كلي تفاوت دارند. در واقع، چون از درياي سرخ به سوي شمال حركت كنيد، مسير دو كانال تا درياچهي تمساح يكي است ولي از آنجا به بعد، مسير كانال داريوش به سوي غرب ميرود و در طول شاخهاي از رودخانهي نيل تا شهر بوباستي ادامه مييابد و اندكي بالاتر از بوباستي به شاخهي اصلي نيل ميپيوندد. اما مسير كانال لسپس از درياچهي تمساح به بعد رو به شمال تا بندر سعيد در ساحل درياي مديترانه ادامه مييابد.
نقشهي مصر و عربستان قديم كه مسير كانال نيل روي آن مشخص شده است.
اين مجرا ابتدا در قسمت دشت مصر، كه در جهت عربستان ادامه دارد، كنده شده و اين همان دشتي است كه در جهت داخل با كوهي، كه روبهروي ممفيس قرار دارد، مجاور است. بنابراين، اين مجرا در مسير پايهي داخلي اين كوه كنده شده و سپس از كوهستان به جنوب و ناحيهاي كه بادنوتوس(يعني باد جنوب) در آن ميوزد، متوجه ميشود و به خليج عربستان ميرود. در نقطهاي كه از درياي شمال تا درياي جنوب، همان دريايي كه اريتره نام دارد(يعني اقيانوس هند و درياي سرخ)، فاصله از همه كمتر و راه مستقيمتر است. از كوه كازيوس(امروزه رأس القصرون) كه سر حد مصر و سوريه است، از اين نقطه تا خليج عربستان(درياي سرخ) هزار ستاد فاصله دارد(177 كيلومتر). اين راه مستقيمترين راههاست ولي مجرا بسيار درازتر است، زيرا پيچ و خم زياد دارد. در زمان نكومس 120 هزار مصري براي كندن آن از بين رفتند. نكومس در جريان كندن مجرا از ادامهي كار دست كشيد."8
دربارهي اين كه چرا نخائو كانال نيل را ناتمام رها كرد، نويسندگان قديم دليلهاي متفاوتي ذكر كردهاند. هودوت مينويسد: " هاتفي با آن مخالفت كرد و مدعي شد كه نكومس با اين كار از پيش به سود قومهاي وحشي كار ميكند."9
ديودور( Diodore ) علت را اين گونه بيان كرده است كه: " مهندسان در حين كار منتقل شدند كه سطح درياي سرخ از دلتاي نيل و مصر بالاتر است و تصور كردند كه چنانچه راه باز شود، آب شوردريا، رود نيل و مصر را غرق خواهد كرد. برخي نيز هزينهي زياد كندن كانال را مانع ادامهي كار ميدانند. 10 با وجود اين، كانال نيل با همهي سختي و دشواريها به همت داريوش بزرگ پايان پذيرفت و اقيانوس هند از راه درياي سرخ به رود نيل پيوست و سالها ارتباط اسيا با آفريقا و اروپا از اين راه برقرار بود.
پنج سنگنبشتهها
داريوش پس از پايان كار، فرمان داد پنج سنگنوشته، كه متنهاي آن ها تفاوتهايي با يكديگر داشت، در چهار جا در طول مسير كانال برپا كنند و روي آنها به خطهاي مصري، پارسي، عيلامي و بابلي مطالبي پيرامون كندن كانال ثبت كنند. البته، پيرنيا در تاريخ خود متن هر سه سنگنوشته را يكي و بدون تفاوت دانسته و نوشته است: " سنگنوشتهاي است از داريوش در پنج نسخه كه در نزديكي كانال يافتهاند".11 اما چنان كه در ادامه خواهيم گفت، اين سخن چندان درست نيست.
اين پنج سنگنبشته را در ساحل راست كانال(به سوي درياي سرخ) و بر بلندترين جا به نحوي برپاداشته بودند كه كشتيهايي كه از كانال ميگذشتند، آنها را ميديدند. سنگنبشتهها از نظر بزرگي سكوي زيرين و نوع مصالح و شكل و اندازه كمنظير و شايان توجه و اهميت هستند. اما متاسفانه دست روزگار يكي از آنها را به كلي از ميان برده و از چهار ديگر هم جز قطعههايي شكسته بر جاي نمانده است. خوشبختانه اين شكستهها به كوشش باستان شناسان و دانشمندان زبانشناس گردآوري و خوانده شده است و در نتيجه سندهاي باارزش و زندهاي در دسترس قرار گرفته است كه از شكوه تمدن ايران باستان حكايت دارند.
سنگنبشتههاي كانال نيل به ترتيب، در مسير كانال به سوي درياي سرخ، عبارت هستند از:
1 و 2. سنگنبشتههاي تلالمسخوته
3. سنگنبشتههاي سراپهاوم
4. سنگنبشتهي قبره يا شالوف
5. سنگنبشتهي سوئز
از ميان اين سنگنوشتهها، از سنگنبشتهي سراپهاوم جز اينكه جاي نصب آن معلوم است، آگاهي ديگري نداريم. سنگنبشتههاي شالوف و سوئز به دو خط هيروگليف و ميخي(ميخي پارسي، ميخي عيلامي و ميخي بابلي) بوده كه خطهاي ميخي بر يك روي سنگ و خط مصري به روي ديگر آنها كنده شده است.
در تلالمسخوته بر اساس پژوهشهاي گلهنيشف( Golenischeff ) كه خود قطعههايي از سنگنوشتههاي تلالمسخوته را در كاوشهاي خويش پيدا كرده است، سنگنوشتهي كانال، شامل دو سنگنبشته، يكي به خط مصري و ديگري به خط ميخي بوده است.12
سنگنبشتههاي تلالمسخوته
اين سنگنبشتهها روبهروي شهر پتاموس بر ساحل كانال برپا شده بود. خرابههاي اين شهر امروزه به تلالمسخوته معروف است و در هفده كيلومتري اسماعيليه قرار دارد. اين سنگنبشتهها از سنگ خاراي سرخ ساخته شده بودند و برفراز تپهاي به فاصلهي 350 متر از كانال قديم قرار داشتند. نخستين قطعهاي كه از اين سنگنوشتهها پيدا شده به خط ميخي است و در سال 1864 ميلادي(1243 خورشيدي) كارگران شركت كانال سوئز آن را پيدا كردند. چندي پس از آن، يعني در سال 1889 ميلادي(1268 خورشيدي)، گلهنيشف قطعههاي ديگري به خط مصري و يك قطعه هم ميخي پيدا كرد كه در سال 1907 ميلادي(1285 خورشيدي) آنها را به موزهي قاهره بردند. بنابراين، از اين سنگنبشتهها فقط هشت قطعه به زبان مصري به دست آمده كه هفت قطعهي آن، سه چهارم كل سنگنبشتهي اصلي را تشكيل ميدهند و جايگاه قطعهي هشتم هنوز مشخص نيست و از روي قطعههاي به دست آمده مشخص مي شود كه بلندي سنگنبشتهي اصلي 15/3 متر و پهناي آن 10/2 متر و ضخامت آن 77 سانتيمتر بوده است.
طرح سنگنبشتهي تلالمسخوته از كتاب پوزنر، باستانشناس فرانسوي.
" در سنگنوشتهي مصري داريوش را مانند فرعون مصر نشان دادهاند، يعني صورت او زير قرص پردار آفتاب است و خدايان دو نيمهي نيل، دو بخش مصر(مصر عليا و مصر سفلي( را زير اسم او به هم ربط دادهاند و نيز در اينجا مانند مراسمي كه براي فرعون داشتند، نام ملتهايي كه تابع داريوش بودند، با تصوير مردم آنها، نوشتهاند. توضيح آنكه خواستهاند بگويند كه همهي اين مردان پيرو فرعون مصر(آنتريوش= داريوش) هستند و او از فرعونهاي سلسلهي هيجدهو برتر است كه باشكوهترين فرعونهاي مصر بودند.
تفاوتي كه ميان اين صورتها و صورتاي مردمان تابع در زمان فرعونهاي مصر ديده مي شود، اين است كه در زمان فرعونها مردم تابع را به شكل اسيري تصوير ميكردند كه دستهايشان بسته بود و رشتهاي اين اسران را به شكل بيضيدانهدار، يعني قلعهي محكم، بسته است. ولي چون نميتوانستند مردمان آريايي را به ايت شكل درآورند تغييري در نشان دادن مردمان تابع حاصل شد كه چنين است: مردم تابع مانند اسيري نيستند كه دستهاي او را بسته باشند، بلكه بيقيد، زانو به زمين زده و در حال خشوع و خضوع در بالاي بيضي قرار گرفتهاند."13
بر اين شرح بايد افزود، در بالاي نام داريوش كه درون بيضي كنده شده است، تصوير تاجي نيز نقش شده است و در دو طرف تصويرهاي خدايان دو نيمهي نيل، خطابهي اين خدايان چنين نوشته شده است:
در سمت چپ، "همهي زمينها، همهي كشورهاي بيگانه و همهي كمانها(قدرتها) را به تو ميبخشم" و در سمت راست، "همهي انسانها، همهي مردمان و همهي ساكنان جزيرههاي درياي اژه را به تو واگذار ميكنم" .
در پشت سر تصوير نيز سخناني هر يك از خدايان در هفت ستون به اين شرح ثبت شده است:
"زندگي كامل، خوشبختي و تندرستي را به تو ميبخشم. همهي شاديها كه از من ناشي ميشود، همهي هديهها نظير آنچه كه خداوند بزرگ "رع" ميپذيريد، همهي خوراكيها، همهي چيزهاي خوب كه من منشأ آن هستم و سرانجام پادشاهي مصر عليا و سفلي را جاودانه به تو ميدهم"
سپس زير پاي خدايان، تصوير مردمان تابع امپراتوري ايران با نام كشورهاي آنها نقش شده است.14
پس از اين، متن سنگنبشته، كه افتادگيهاي زيادي دارد، آغاز ميشود و چون متن خوانده شده به وسيلهي پوزنز به شرحي كه پيرنيا در كتاب خود نوشته، بسيار نزديك است، بار ديگر به كتاب ايران باستان بسنده ميكنيم:
" داريوش كه زادهي الههي نيث، خانم سائيس، است انجام داد همهي چيزهايي را كه خدا شروع كرد ... آقاي همه چيز كه قرص افتاب را احاطه كرده است. وقتي در شكم مادر قرار داشت و هنوز بر زمين نيامده بود. نيث او را پسر خود دانست ... امر كرد به او ... دست خود را با كمان به سوي او برد تا دشمنانش او را برافكنند چنانكه از براي پسر خود " رع" كرد ... او قوي شوكت است. او دشمنان خود را در همهي سرزمينها نابود ميكند. شاه مصر عليا و سفلي، داريوش كه تا ابد پاينده است، شاهنشاه بزرگ، پسر ويشتاسب هخامنشي. او پسر اوست(يعني پسر نيث است). قوي و جهانگير است. همهي بيگانگان با هديههاي خود ره به او ميآورند و براي او كار ميكنند."
از اين جا به بعد، متن سنگنبشته خراب شده است و بسياري از عبارتهاي آن خوانده نميشود و جملههاي آن اغلب رابطهي خود را از دست دادهاند و نامفهوم شدهاند. ولي روي هم رفته آنچه از آن بر ميآيد چنين است كه داريوش حكيمان مصر را فراخوانده وپرسشهايي از آنها كرده است. يكبار هم نام كوروش در سنگنبشته آمده است و سپس گفت و گو از كشتيهايي است كه ميخواهند براي شناسايي به درياها بفرستند.15
سنگنبشتهي سراپهاوم
كلارمن ژنوئه( Clarmont Ganeau )، باستانشناس فرانسوي، بيست و پنج قطعه از اين سنگنبشته به خط مصري را در سال 1884 ميلادي(1264 خورشيدي)، در جايي به نام سراپهاوم، بين درياچهي تمساح و درياچهي شور، به دست آورد و در آغاز آن را به اشتباه باقيماندهي ويرانههاي تاريخي سراپهاوم ميدانستند. قطعههاي شكسته در سال 1886 به موزهي لوور پاريس برده شد، ولي دو سال بعد به كلي مفقود شد و ديگر نشاني از آنها به دست نيامده است.16
سنگنبشتهي قبره يا شالوف
اين سنگنبشته نيز از سنگ خاراي سرخ ساخته شده و بخشي از آن را كنون در اسماعيليه برپا داشتهاند. يك روي اين سنگنبشته به خط مصري و روي ديگر آن به سه خط ميخي پارسي، عيلامي و بابلي بوده و در جايي در سه كيلومتري قريهي شالوف و در نزديكي درياچهي شور قرار داشته اشت. اين سنگنبشته هم در اندازهي سنگنبشتهي تلالمسخوته و به بلندي 3 متر، پهناي 5/2 متر و ضخامت 78 سانتيمتر بوده است. مهندس دولسپس( de Lesseps ) قطعههاي اين سنگنبشته را در سال 1866 ميلادي(1245 خورشيدي) كشف كرد و 35 قطعهي كوچك و بزرگ از آن را به دست آورد كه هفده قطعه به خط مصري و بقيه به خط ميخي بود و آنها را به شالوف منتقل كردند. اما قطعههاي كوچك سنگنبشته مفقود شد و از جست و جوهايي كه براي پيدا كردن آنها انجام شد، نتيجهاي به دست نيامد و پانزده قطعه بزرگتر را نيز بارديگر به خاك سپردند تا اين كه در سال 1913-1911 ميلادي(1291-1290 خورشيدي) در پي كاوشهاي كلهدا( Cledat ) اين قطعهها با چند تاي ديگر، از زير خاك بيرون آمد و آنها را به اسماعيليه بردند.
اين سنگنبشته روي پايهاي سنگي از سنگ ماسهاي كه روي قطعه سنگ گچي قرار گرفته، گذارده شده است. از تركيب قطعه سنگها چنين برميآيد كه اين سنگنبشته نيز به همان شيوهي سنگنبشتهي تلالمسخوته تهيه شده بوده، ولي متن اصلي آن با آن سنگنبشتهي تفاوتهايي داشته است.
متن اصلي اين سنگنبشته به سبب محو شدن بخشهايي از آن به طور كامل خوانده نميشود، ولي از آنچه كه پنز توانسته است بخواند، اين نكتهها به دست ميآيد:
داريوش از ناحيهها و شهرهاي مصر بازديد كرده و فرمان داده است مهندسان براي كندن كانال به كار مشغول شوند و كشتيها را روي آن به حركت درآورند. آنچه داريوش فرمان داده بود انجام شده است و 24 يا 32 كشتي با كالاهاي فراوان از مصر، از راه اين كانال، به سوي ايران فرستاده شده است. سپس سخن از تهنميت و سخناني است كه شاهزادگان و مهندسان به داريوش گفتهاند. سپس داريوش فرمان داده است آنچه را كه شده روي سنگ ثبت نمايند و در پايان سنگنوشته آمده است:" اين چنين كاري بزرگ كه تا آن روز انجام نشده بود، به فرمان وارادهي داريوش، كه خدايش جاودان دارد، صورت حقيقت پذيرفت."17
سنگنبشتهي سوئز
اين سنگنبشته، كه آخرين سنگنبشته در مسير كانال نيل است، در شش كيلومتري شمال سوئز و در نزديكي اردوگاه نگهبانان كرانههاي كانال، برفراز تپهاي به بلندي 450 متر و در مغرب مجراي قديمي كانال قرار داشته است. جنس اين سنگنبشته نيز از سنگ خاراي سرخ بوده و بزرگترين قطعهاي كه از آن به دست آمده، به پهناي 73-62 سانتيمتر(حدود يكسوم پهناي سنگنبشتهي اصلي)، به درازاي 15/3 متر در 10/2 و به ضخامت 74 سانتيمتر بوده است.
نخستين قطعه از اين سنگنوشته در سال 1912-1911 ميلادي(1291-1290 خورشيدي) به دست كلهدآ كشف شد و پس از آن قطعههاي ديگري به خط مصري و ميخي در سال 1933(1312 خورشيدي) به دست پوزنر به دست آمد.
مضمون اين سنگنبشته نيز با تفاوتهايي شبيه سنگنبشتهي شالوف است و در آن از فرمان داريوش براي كندن كانال و روانه كردن كشتيها حكايت شده است.18
عكسي از قطعههاي سنگنوشتهي اصلي شالوف كه در ميدان اسماعيليه برپاداشتهاند.
مطالب هيروگليفي سنگنوشتهها تا اندازهي زيادي يكسان بوده و تفاوتهاي اندكي در آنها وجود داشته است. افتادگيهايي در برخي متنها وجود دارد كه رشتهي مطالب را گسيخته است و چنانچه بخواهيم متن به نسبت كاملتري در دست داشته باشيم، بايد بخش نخست سنگنبشتهي تلالمسخوته و بخش پاياني سنگنوشتهي شالوف را تركيب كنيم.
اما دربارهي متنهاي ميخي سنگنوشتههاي كانال نيل، كه آنها نيز تفاوتهايي باهم داشتهاند، بايد گفت مضون اين كتيبهها به تفصيل متنهاي هيروگليفي نيست، بلكه چون روي يك سطح سنگنوشته به سه زبان و خط پارسي، عيلامي و بابلي نوشته شدهاند، به ناچار مطالب به طور خلاصه آمده است و متن كامل پارسي آنها چنين است كه در كتاب فرمانهاي شاهنشاهان هخامنشي نوشتهي رولف نارمن شارپ( Ralph Norman Sharp ) آمده است:
بند1. خداي بزرگي است اهورامزدا، كه آن آسمان را آفريد، كه اين زمين را آفريد، كه مردم را آفريد، كه شادي مردم را قرار داد، كه داريوش را شاه كرد، كه به داريوش شاه شهرياري را كه بزرگ و داراي اسبان خوب و مردان خوب است، ارزاني فرمود.
بند2. من داريوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورهاي داراي همه گونه مردم، شاه در اين سرزمين دور و دراز، پسر ويشتاسب هخامنشي
بند3. داريوش شاه گويد: من پارسي هستم از پارس مصر را گرفتم. فرمان كندن اين ترعه را دادم. از رودخانهاي به نام نيل كه در مصر جاري است تا دريايي كه از پارس ميرود. پس از آن اين ترعه كنده شد، چنانكه فرمان دادم و كشتيها از مصر از ميان اين ترعه به سوي پارس روانه شدند، چنانكه من ميخواستم.