• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

شاهنامه در توصیف روزگار شاپور دوم(۳۰۹تا۳۷۹م) چنین آورده است:

kuruš

متخصص بخش تاریخ
ز شاپور از آن گونه شد روزگار که در باغ با گل ندیدند خار


سخن حکیم توس در این بیت از نیک‌بختی مردمان نجد ایران در روزگار شاپور دوم خبر می‌دهد. چه، آنگونه که یادگارنوشته‌های تاریخی گواهی می‌دهند، «شاپور شاه» فرمانروایی مردم‌دار و خردمند بوده و در روزگار پادشاهی او مردم در آسایش می‌زیسته‌اند.
گفته‌اند که در روزگار فرمانروایی شاپورشاه، «آذربادحکیم» فرزانه‌ی نام‌آور و پیشوای بزرگ ایران‌زمین، چشم از گیتی فروبست. بر جانشینی او میان هیربدان اختلاف افتاد. شاپور شاه و گروهی از پیران بر آن بودند تا «زرتشت پسر آذرباد» جانشین پدر شود. زیرا که او هم چون پدر مردی خردمند، فرزانه و نیک‌رای بود. اما این سخن به کام پیشوایان کاریان خوش نیامد و ایشان خواستند تا کسی را از میان خود برگزینند و به نزد شاه بفرسند. پس در کاریان گردهم آمدند و پس از شور و رای‌زنی، کسی را از میان خویش برگزیدند و به پیشگاه شاپورشاه فرستادند.
در تیسفون فراشان و کارگزاران به خدمت شاپورشاه آمدند و به آگاهی رساندند کسی که برای جانشینی آذربادحکیم برگذیده شده، به شهر وارد شده است و اجازه حضور می‌خواهد؛ شاپورشاه او را به نزد خویش فراخواند. شاپور سخت در اندیشه بود، سال‌های دراز هم‌نشینی با «آذرباد حکیم» و پندها و سخنان حکیمانه‌ی آن فرزانه‌ی وارسته را به‌یاد می‌آورد... پیشوای جدید پس بوسیدن زمین ادب به نزد شاپورشاه رسید. شاپور او را به نزد خویش فراخواند و در کنار خویش نشانید. پس از احوال‌پرسی به گفت‌وگو پرداختند و از هر دری سخن راندند تا گاه نیم‌روز شد و هنگام نهار فرارسید. شاپورشاه با گشاده‌رویی، پیشوا را به خوان خویش فراخواند و خواست تا در کنار هم خوراک بخورند. شاپور دلاوری جنگ‌آور بود و چون سربازان به‌دور از تجملات و به سادگی خوراک می‌خورد. بر خوان شاه شماری نان گرم و یک مرغی بریان حاضر بود، شاپور مرغ را به دو نیمه‌ی مساوی تقسیم کرد، بخشی را برای خود و بخشی را در برابر آن پیشوا نهاد. آن مرد بی‌توجه به حضور شاه به خوردن خوراک مشغول شد. شاه به آرامی لقمه بر می‌داشت اما آن پیشوا با شتاب و بی‌اعتنا به حضور شاپورشاه از همه چیز می‌خورد، او زودتر از شاه نیمه‌ی مرغ بریان خویش را به‌پایان رساند و از خوردن خوراک دست کشید، این درحالی بود که شاپور خوردن خوراک را به نیمه هم نرسانده بود. دیدن این صحنه‌ها شاپور را سخت در فکر فرو برد. آنگاه که از خوردن خوراک فارغ شدن و از پیش خوان برخواستند. شاپورشاه روی به آن پیشوا کرد و فرمود: «ای مرد از همان راهی که آمده‌ای سوی دیار و خانه‌ی خویش بازگرد. زیرا آن‌که در حضور من به خوراک سفره‌ی من چنین دراز دست و بی‌رحم است و شرم و آزرم نمی‌شناسد، در نبود من با لقمه نان خلق خدا چه خواهد کرد.»
 
بالا