• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

شرح جنگ داریوش اول با شورشیان مرو ، بردیای دروغین و بابلیان

kuruš

متخصص بخش تاریخ
می گوید داریوش شاه : سپس من سپاه پارسی را به سوی ویشتاسپ فرستادم از ری ، هنگامی که آن سپاه به ویشتاسپ رسید ، ویشتاسپ به سپاه پیوست و رفت به محلی به نام پتی گربنا شهری در پارت ، آنجا با شورشیان جنگ کرد ، اهورمزدا مرا کمک کرد ، به لطف اهورمزدا ویشتاسپ آن سپاه شورشی را شکست داد ، در اولین روز کامل از ماه گرامپده بود ، هنگامی که جنگ کردیم .
می گوید داریوش شاه : سپس سرزمین از آن من شد ، این است آنچه که من کردم ( کرده من است ) در پارت
می گوید داریوش شاه : سرزمینی به نام مرو نسبت به من شورشی شد ، یکی به نام ” فرادا” اهل مرو ، او را سرکرده کرده بودند ، سپس من “دادرشی” نام پارسی را که بنده من بود و در شهر بلخ شهربان بود ، فرستادم به سوی او چنین ، گفتم : پیش برو آن سپاه را بزن ، که خود را از آن من نمی خوانند ، سپس دادرشی با سپاه رفت و جنگ کرد با مروی ها ، اهورمزدا مرا یاری کرد ، به لطف اهورمزدا سپاه من آن سپاه شورشی را شکست سختی داد ، در ۲۳ روز کامل از ماه ” آسریدیه ” بود وقتی جنک کرده شد .
می گوید داریوش شاه : یک به نام ” وهیزداته ” در محلی به نام ” تاروآ ” در شهری به نام “یاویتا” در کشور پارس آنجا مستقر بود ، او برای دومین بار شورش کرد در پارس ، به مردم چنین گفت : من ” بردیا ” هستم ، پسر کورش ، سپس سپاه پارسی که در کاخ بودند ، قبلا ً از “انشان” فراخوانده شده بود ، بیشتر آنها نسبت به من شورشی شدند و به سوی وهیزداته رفتند ، او شاه پارس شد ، در پارس
می گوید داریوش شاه : سپس من سپاه پارسی و مادی را که تحت فرمان من بودند ، فرستادم و ” آرته وریه ” نامی پارسی را که بنده من بود ، او را سرکرده آنها کردم ، باقیمانده سپاه پارسی به دنبال من رفت ، به ماد رسید ، سپس آرته وریه با سپاه به پارس رهسپار شد تا در محلی به نام ” رخا ” در پارس آنجا آن وهیزداته که خود را بردیا می خواند با سپاه به مقابله با آرته وردیه برای جنگ کردن کرد ، و اهورمزدا مرا یاری کرد ، به لطف اهورمزدا سپاه وهیزداته را شکست سختی داد ، ۱۲ روز از ماه ” ثوره وهره ” گذشته بود که با آنها جنگ کرده شد .
می گوید داریوش شاه : سپس آن وهیزداته با سپاه کمی گریخت و به پاسارگاد رفت ، از آنجا سپاهی برای خود تهیه کرد و برای بار دیگر به مقابل ارته وریه آمد برای جنگ کردن ، در کوهی به نام ” پرگه ” آنجا جنگ کردند ، اهورمزدا مرا یاری کرد ، به لطف اهورمزدا سپاه من آن سپاه وهیزداته را شکست سختی داد ، از ماه ” گرامپده ” ۵ روز گذشته بود که جنگ شد ، آن وهیزداته را گرفتم و آنهایی که سرکردگان پیروان او بودند .
می گوید داریوش شاه : سپس من آن وهیزداته که خود را بردیا می نامید او سپاهی را به “هرووات” فرستاد ” ویوانه ” نامی پارسی را که بنده من بود و در ” هرووات ” شهربان بود در مقابل او بود ، و یک مرد را سرکرده کرد ، به آنها گفت : پیش بروید و آن ویوانه را بکشید و آن سپاهی را که خود را از آن داریوش شاه می خوانند ، سپاه که وهیزداته فرستاده بود رفت ، و برابر ویوانه برای جنگ کردن در دژی به نام ” کاپیش کانی ” با هم جنگ کردند ، اهورمزدا کمک کرد ، به لطف اهورمزدا سپاه من آن سپاه شورشی را شکست سختی داد ۱۳ روز از ماه “آنامکه” گذشته بود هنگامی که جنگ کردیم .
می گوید داریوش شاه : دوباره بعدا ً شورشیان گردآمدند و در برابر ویوانه جنگ کردند در ناحیه ای به نام ” گدوته وه ” با هم جنگ کردند ، اهورمزدا مرا یاری کرد ، به لطف اهورمزدا سپاه من آن سپاه شورشی را شکست سختی داد ، از ماه ” وی خنه ” ۸ روز گذشته بود که جنگ کرده شد .
می گوید داریوش شاه : پس از آن مردی که سرکرده سپاه بود و وهیزداته فرستاده بود به سوی ویوانه ، با سپاه کمی گریخت ، در دژی به نام ” آرشاده ” در ” اُرُخج ” تا به آنجا رسید ، آنگاه ویوانه با سپاه به دنبال او رفت ، آنجا او را که مقدم سرکردگان پیروان او بودند گرفت و کُشت.
می گوید داریوش شاه : سرزمین کشور از آن من شد ، این است آنچه که من انجام دادم در اُرُخج
می گوید داریوش شاه : هنگامی که در پارس و ماد بودم ، برای دومین بار بابلیان شورشی شدند ، مردی ” ارخه ” نام ارمنی پسر ” هلیته ” ، او شورش کرد در بابل در سرزمینی به نام “دوبلله” ، از آنجا به مردم چنین دروغ گفت : من ” نبودچره ” هستم ، پسر ” نبونید ” ، سپاه بابلی نسبت به من شورشی شد و به طرف ارخه رفت ، او بابل را گرفت ، او شاه شد در بابل
می گوید داریوش شاه : سپس من سپاهی فرستادم به بابل ، ” ویده فرنا ” نامی پارسی که بنده من بود بر آنها سرکرده کردم ، سپس به آنها گفتم : پیش بروید ، آن سپاه بابلی را بکُشید که خود را از آن من نمی خوانند ، سپس ویده فرنا با سپاهی به بابل رفت ، اهورمزدا کمک ارزانی داشت ، به لطف اهورمزدا ویده فرنا بابلیان را کُشت و اسیر کرد بقیه را ، از ماه ” ورکه زنه ” ۲۲ روز گذشته بود از هنگامی که آن ارخه ، ” نبوکودرچرا ” به دروغ خود را خوانده بود و مردانی که آنها بیشترین ، مقدم ، سرکرده پیروان او بودند ، گرفتم و دستور دادم ارخه و مردانی که آنها بیشترین پیروانش بودند در بابل به دار بزنند .
 
بالا