اواخر آوریل سال 53 پیش از میلاد، ایران و روم در آستانه جنگ كارهه (حّران) قرار داشتند كه «دوپوی» در صفحه 129 تالیف خود ــ تاریخ جنگ ــ از آن به عنوان قاطعترین نبرد نظامی بشر در قرون قدیم نام برده است. در این جنگ، كراسوس كنسول اول روم كشته شد و از ارتش آن كشور كمتر از پنج هزار تن موفق به فرار شدند. جنگ اواخر بهار روی داد.
كراسوس پس از سركوب خونین قیام اسپارتاكوس تصمیم گرفت با ایران وارد جنگ شود تا بر شهرت و ثروت خود بیافزاید. سنای روم از جنگ با ایران اكراه داشت، زیرا كه به سبب طول كشیدن دوران صلح از توان رزمی ایران به درستی آگاه نبود، ولی كراسوس اصرار بر این جنگ داشت.
به نوشته پلوتارك برای حمله به ایران، كراسوس هفت لژیون رومی و چهار هزار پیاده كمكی آماده ساخت. به منظور احتیاط ده هزار سوار غیر رومی از جمله هزار سوار گالیائی (فرانسوی) را هم بر این نیرو اضافه كرد و با تجهیرات فراوان از طریق سوریه به سوی تیسفون به حركت درآمد. سپهبد سورنا سرفرمانده ارتش ایران با سپاهیان خود كه به اسلحه تازه مجهز بودند و از تاكتیك نوین استفاده می كردند از تیسفون عازم جلوگیری از او شد.
دو ارتش در دشت حران كه رومیان كارهه (كارئه) می خواندند به هم رسیدند. حّران به فاصله نه چندان دور از فرات شمالی در دشتی خشك و پر باد و غبار بر سر راه كاروانها، به ویژه راهی كه به شهر باستانی «اور» ختم می شد واقع شده و آثار باستانی آن هنوز باقی است. قدمت این شهر به دو هزار سال پیش از میلاد می رسد. نام آن از زبان سومری گرفته شده و به معنای «چهار راه مسافران» است. آب این شهر از چاهها تامین می شد.
پس از رسیدن دو ارتش به یكدیگر، كراسوس دستور داد كه سربازانش آرایش جنگی به خود بگیرند و تشكیل «تستودو Testudo» دهند. تستودو ها دژهای انسانی مربع شكل بودند كه هر ضلع آن را 12 سرباز پیاده دارای سپرهای آهنی بزرگ كه در كنار هم می ایستادند تشكیل می دادند و سواره نظام در داخل این دژها آماده حمله در فرصت مناسب می شد و مجموعه این تستودو ها كه در كنار هم قرار می گرفتند یك دژ عظیم دارای دروازه های متعدد را تشكیل می داد.
رومیان با این عمل، منطقه و روش جنگ را، خود انتخاب می كردند و نیروی دشمن را وادار می ساختند كه در زمین آنان وارد بازی شود. ولی، این بار ایرانیان تاكتیك جنگی خود را تغییر داده بودند و از سلاحهای تازه ای استفاده می كردند؛ سواره نظام زره پوش و نیز زوبین انداز داشتند و كمان بزرگ و تازه ساخته بودند و با شتر به سربازان در حال جنگ، مهمات و آب می رسانیدند. هر واحد پس از چند ساعت جنگ باید به پشت جبهه برای استراحت منتقل می شد و كار سواران سبك اسلحه، قطع راههای تداركاتی دشمن و عملا در محاصره گرفتن آن و جنگ و گریز بود.
پلوتارك در باره «سورنا» سر فرمانده نیروهای ایران در این جنگ نوشته است كه او از یك خانواده اصیل پارسی بود و در امور نظامی نبوغ داشت و شخص دوم ایران پس از شاه بشمار می رفت. به استناد این نوشته و نوشته های دیگر «سورنا» از كیانیان سیستان بود و در نزدیكی شهر زرنگ (درنگیانا) و نه چندان دور از ساتراپی (استان) آریا به دنیا آمده بود و درحقیقت از همشهریان رستم زال، پهلوان افسانه ای ایران بود و یعقوب لیث نیز بعدا از همین منطقه برخاست. به نوشته مورخان بعدی، خانواده سورنا بدون توجه به این كه چه دودمانی پادشاهی می كند همیشه در خدمت ایران بود. آرش پدر سورنا نیز از ژنرالهای بنام ایران بود. در سیستان (مشترك میان ایران و افغانستان امروز ) سورنا «رستم سورنا» خطاب می شد.
در سال 53 پیش از میلاد، پس از رسیدن دو نیرو به یكدیگر در دشت حران، سورنا كوشید كه كراسوس و ژنرالهایش متوجه آرایش و نقشه جنگی او ، مخصوصا سواره نظام زره پوش نشوند و جنگ پس از بالا آمدن خورشید و گرم شدن هوا آغاز شود زیرا كه سورنا می دانست دسترسی سربازان كراسوس به آب دشوار است.
پس از آغاز جنگ، سربازان رومی متوجه كمانهای تازه و پر قدرت ایرانیان شدند، زیرا كه سربازان ایرانی با این كمانها موفق شدند پای بسیاری از پیادگان سپردار رومی كه اضلاع تستودو ها را تشكیل داده بودند به زمین و نیز به یكدیگر بدوزند و اندكی بعد همه نیروی رومی در محاصره قرار گرفت.
كراسوس صبر كرد تا تشنگی و خستگی بر سربازان ایران غلبه كند و با تمام شدن تیرهایشان حلقه محاصره ضعیف شود و او بتواند نیروهایش را به منطقه مرتفعی منتقل كند كه مشاهده كرد با شتر آب و مهمات (تیر) به سربازان ایرانی می رسد و این واحدها بدون تضعیف حلقه محاصره جا به جا می شوند كه پسرش پوبلیوس را با چند هزار رومی و همه سواران گالیایی مامور شكستن خط محاصره كرد كه در این تلاش پوبلیوس و بیشتر افراد او كشته شدند و بقیه نیز به اسارت در آمدند.
نیروهای ایرانی برای تضعیف روحیه رومیان سر«پوبلیوس» را بر نیزه كردند و به آنان نشان دادند. كراسوس كه چنین دید تصمیم به عقب نشینی به شهر حران كه دارای حصار بود گرفت، ولی موفق نشد؛ جانش را از دست داد و از آن سپاه انبوه، كمتر از پنج هزار تن موفق به رساندن خود به آن سوی فرات شدند.
در مورد شمار تلفات، ارقام متفاوت است. پلوتارك بیش از 20 هزار تن كشته، ده هزار اسیر و هزاران زخمی كه بیشترشان بعدا جان باختند ذكر كرده است. اسیران رومی به سغدیا = سغدیانا (فرارود و عمدتا تاجیكستان امروز) جهت كار زراعت منتقل شدند و مورخان چینی در باره اقامت آنان در سغدیا مطالب متعدد نوشته اند. سر كراسوس همراه با ژنرالهای اسیر رومی به تیسفون برای مشاهده اورودس ( اورود ــ هیرودس ) شاه وقت فرستاده شدند. مورخان نوشته اند كه اورود (ارد) با مشاهده سر كراسوس گفت كه مقداری سكه طلا بیاورند و سر كراسوس را در كنار سكه ها قرار دهند و سپس خطاب به سر كراسوس گفت: حالا تا می توانی طلا بخور كه حرص آن را می زدی.
بیشتر نیروهایی كه سورنا در جنگ با كراسوس بكار برد از شرق ایران (خراسان ، سیستان و كرمان) بودند.
این جنگ باعث تحقیر رومیان در جهان آن روز شد.
كراسوس پس از سركوب خونین قیام اسپارتاكوس تصمیم گرفت با ایران وارد جنگ شود تا بر شهرت و ثروت خود بیافزاید. سنای روم از جنگ با ایران اكراه داشت، زیرا كه به سبب طول كشیدن دوران صلح از توان رزمی ایران به درستی آگاه نبود، ولی كراسوس اصرار بر این جنگ داشت.
به نوشته پلوتارك برای حمله به ایران، كراسوس هفت لژیون رومی و چهار هزار پیاده كمكی آماده ساخت. به منظور احتیاط ده هزار سوار غیر رومی از جمله هزار سوار گالیائی (فرانسوی) را هم بر این نیرو اضافه كرد و با تجهیرات فراوان از طریق سوریه به سوی تیسفون به حركت درآمد. سپهبد سورنا سرفرمانده ارتش ایران با سپاهیان خود كه به اسلحه تازه مجهز بودند و از تاكتیك نوین استفاده می كردند از تیسفون عازم جلوگیری از او شد.
دو ارتش در دشت حران كه رومیان كارهه (كارئه) می خواندند به هم رسیدند. حّران به فاصله نه چندان دور از فرات شمالی در دشتی خشك و پر باد و غبار بر سر راه كاروانها، به ویژه راهی كه به شهر باستانی «اور» ختم می شد واقع شده و آثار باستانی آن هنوز باقی است. قدمت این شهر به دو هزار سال پیش از میلاد می رسد. نام آن از زبان سومری گرفته شده و به معنای «چهار راه مسافران» است. آب این شهر از چاهها تامین می شد.
پس از رسیدن دو ارتش به یكدیگر، كراسوس دستور داد كه سربازانش آرایش جنگی به خود بگیرند و تشكیل «تستودو Testudo» دهند. تستودو ها دژهای انسانی مربع شكل بودند كه هر ضلع آن را 12 سرباز پیاده دارای سپرهای آهنی بزرگ كه در كنار هم می ایستادند تشكیل می دادند و سواره نظام در داخل این دژها آماده حمله در فرصت مناسب می شد و مجموعه این تستودو ها كه در كنار هم قرار می گرفتند یك دژ عظیم دارای دروازه های متعدد را تشكیل می داد.
رومیان با این عمل، منطقه و روش جنگ را، خود انتخاب می كردند و نیروی دشمن را وادار می ساختند كه در زمین آنان وارد بازی شود. ولی، این بار ایرانیان تاكتیك جنگی خود را تغییر داده بودند و از سلاحهای تازه ای استفاده می كردند؛ سواره نظام زره پوش و نیز زوبین انداز داشتند و كمان بزرگ و تازه ساخته بودند و با شتر به سربازان در حال جنگ، مهمات و آب می رسانیدند. هر واحد پس از چند ساعت جنگ باید به پشت جبهه برای استراحت منتقل می شد و كار سواران سبك اسلحه، قطع راههای تداركاتی دشمن و عملا در محاصره گرفتن آن و جنگ و گریز بود.
پلوتارك در باره «سورنا» سر فرمانده نیروهای ایران در این جنگ نوشته است كه او از یك خانواده اصیل پارسی بود و در امور نظامی نبوغ داشت و شخص دوم ایران پس از شاه بشمار می رفت. به استناد این نوشته و نوشته های دیگر «سورنا» از كیانیان سیستان بود و در نزدیكی شهر زرنگ (درنگیانا) و نه چندان دور از ساتراپی (استان) آریا به دنیا آمده بود و درحقیقت از همشهریان رستم زال، پهلوان افسانه ای ایران بود و یعقوب لیث نیز بعدا از همین منطقه برخاست. به نوشته مورخان بعدی، خانواده سورنا بدون توجه به این كه چه دودمانی پادشاهی می كند همیشه در خدمت ایران بود. آرش پدر سورنا نیز از ژنرالهای بنام ایران بود. در سیستان (مشترك میان ایران و افغانستان امروز ) سورنا «رستم سورنا» خطاب می شد.
در سال 53 پیش از میلاد، پس از رسیدن دو نیرو به یكدیگر در دشت حران، سورنا كوشید كه كراسوس و ژنرالهایش متوجه آرایش و نقشه جنگی او ، مخصوصا سواره نظام زره پوش نشوند و جنگ پس از بالا آمدن خورشید و گرم شدن هوا آغاز شود زیرا كه سورنا می دانست دسترسی سربازان كراسوس به آب دشوار است.
پس از آغاز جنگ، سربازان رومی متوجه كمانهای تازه و پر قدرت ایرانیان شدند، زیرا كه سربازان ایرانی با این كمانها موفق شدند پای بسیاری از پیادگان سپردار رومی كه اضلاع تستودو ها را تشكیل داده بودند به زمین و نیز به یكدیگر بدوزند و اندكی بعد همه نیروی رومی در محاصره قرار گرفت.
كراسوس صبر كرد تا تشنگی و خستگی بر سربازان ایران غلبه كند و با تمام شدن تیرهایشان حلقه محاصره ضعیف شود و او بتواند نیروهایش را به منطقه مرتفعی منتقل كند كه مشاهده كرد با شتر آب و مهمات (تیر) به سربازان ایرانی می رسد و این واحدها بدون تضعیف حلقه محاصره جا به جا می شوند كه پسرش پوبلیوس را با چند هزار رومی و همه سواران گالیایی مامور شكستن خط محاصره كرد كه در این تلاش پوبلیوس و بیشتر افراد او كشته شدند و بقیه نیز به اسارت در آمدند.
نیروهای ایرانی برای تضعیف روحیه رومیان سر«پوبلیوس» را بر نیزه كردند و به آنان نشان دادند. كراسوس كه چنین دید تصمیم به عقب نشینی به شهر حران كه دارای حصار بود گرفت، ولی موفق نشد؛ جانش را از دست داد و از آن سپاه انبوه، كمتر از پنج هزار تن موفق به رساندن خود به آن سوی فرات شدند.
در مورد شمار تلفات، ارقام متفاوت است. پلوتارك بیش از 20 هزار تن كشته، ده هزار اسیر و هزاران زخمی كه بیشترشان بعدا جان باختند ذكر كرده است. اسیران رومی به سغدیا = سغدیانا (فرارود و عمدتا تاجیكستان امروز) جهت كار زراعت منتقل شدند و مورخان چینی در باره اقامت آنان در سغدیا مطالب متعدد نوشته اند. سر كراسوس همراه با ژنرالهای اسیر رومی به تیسفون برای مشاهده اورودس ( اورود ــ هیرودس ) شاه وقت فرستاده شدند. مورخان نوشته اند كه اورود (ارد) با مشاهده سر كراسوس گفت كه مقداری سكه طلا بیاورند و سر كراسوس را در كنار سكه ها قرار دهند و سپس خطاب به سر كراسوس گفت: حالا تا می توانی طلا بخور كه حرص آن را می زدی.
بیشتر نیروهایی كه سورنا در جنگ با كراسوس بكار برد از شرق ایران (خراسان ، سیستان و كرمان) بودند.
این جنگ باعث تحقیر رومیان در جهان آن روز شد.