• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

شوخی گر 5 - راهنما

rahnama

پدر ایران انجمن
هوا سرد بود . از سرما داشتم می لرزیدم. برف شدیدی باریده بود و زمین رنگ سفیذ بخود گرفته بود.با همسرم حرفم شده بود و من را از خانه بیرون کرد.فکرم رسید به کرج برم منزل یکی از عزیزان انجمن.

رفتم منزل حمید عزیز. در زدم . از پنجره جوان خوشتیبی سرش را بیرون آورد و گفت : بفرمائید.من گفتم : ببخشید حمیدخان شمائید؟ فرمودند بله . کاری داشتی؟ گفتم من راهنما هستم از انجمن .

همسرم من را بیرون کرده است. اجازه میدی چند روزی مهمان شما باشم. خندید گفت: پیرمرد من خودم کلی مشکل دارم و نمی توانم مهمان به منزل دعوت کنم.من ناراحت شدم و گفتم پیرمرد خودتی , خوب

بگو نه پس چرا پیرمرد میگی. رفتم در منزل نگار جان . در زدم مرد خوش چهره ای در را باز کرد و فرمود: بله بفرمائید. گفتم من نگار جانم را مثل دخترم دوست دارم. امشب جائی برای خواب ندارم.

اجازه میدید امشب به منزل شما بیایم. آن مرد خوش چهره فرمود: ببین راهنما جان من بشما احترام می گزارم و نگار زیاد در مورد شما با من صحبت کرده ولی من به او گفته ام دوستی فقط در چارچوب انجمن باشد.

در را بست. سوار شدم رفتم ساری منزل امید جان . در زدم برادرش آقاسعید در را باز کرد. انگار قبلا عکس من را دیده بود. داد زد امید بیا راهنما آمده. امید جان هراسان خودش را بمن رساند و

احوالپرسی کرد. من مشکلم را گفتم. دستپاچه گفت : راهنما جان خودت می دانی چقدر دوستت دارم ولی دوری و دوستی. قرار نیست بخاطر یک دوستی انجمن ترا به منزل راه دهم. در را بستند و رفتند.

از خجالت عرق روی پیشانیم نشست و برگشتم تهران . رفتم منزل مریم جان. در را باز کرد از لبخند شیرینش فهمیدم که خودش است. مشکلم را گفتم. گفت : راهنما جان شما برایم عزیزی ولی مدتی است

کامپیوتر من خرابه و از انجمن دورم. هر وقت درست شد و انجمن آمدم می توانی مهمانی تشریف بیاری. در را بست. سوار شدم رفتم رشت منزل آیدا جان. در زدم. سنجاقی خودش در را باز کرد. با

خوشحالی گفت : به به خوش آمدی.چه عجب از این طرفها ؟ گفتم همسرم من را بیرون کرده و می خواستم مدتی مهمان شما باشم. سنجاقی لحن صحبتش عوض شد و گفت : راهنما. چه روئی داری.؟ می

خواهی من را با همسرت دعوا بیاندازی؟ برو خدا روزی تو را جای دیگری حواله کند. در را بست.مات و مبهوت ماندم چکار کنم. دیگر روم نشد منزل عزیز دیگری بروم.
-----------
راهنما پاشو - پاشو چقدر می خوابی؟ من سراسیمه از خواب پا شدم . خدایا شکر همه اش خواب بود. من الان با همه این عزیزان قهرم. من را مهمانی راه ندادند.اگر خواب هم بودم و خواب می دیدم باید من را

راه می دادند.
این هم بخاطر گل روی پلنگ جان و دیگر عزیزان.
 

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
شرم بر همگی شما باد :خنده2:
نتونستید یک روز از پدر انجمن مراقبت کنید؟ شرم فراوان باد :خنده2:
 

Reza.M

Banned
خیلی خوب بود آقا هوشنگ
من رو از قلم انداختید :نیش:
تشریف میاوردید قدمتون رو چشم ولی همسرم جفتمون رو از منزل مینداخت بیرون و هر دو بقیه ی مسیر را با هم طی میکردیم :نیش:
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
سلام .ممنون خیلی خوب بود خوشم اومد کاشکی ادامه داشت آخه همچین غرق خوندم بودم که نمی خواستم تموم شه
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
یعنی آقا هوشنگ خونه علی اینا نرفتی ؟ باورم نمیشه...
miss-bone-244.gif

شرم باد بر تو ای علی ... که حتی آقا هوشنگ نمی توانست از کنار خانه شما بگذرد... وای وای ...
miss-bone-250.gif
 

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
یعنی آقا هوشنگ خونه علی اینا نرفتی ؟ باورم نمیشه...
miss-bone-244.gif

شرم باد بر تو ای علی ... که حتی آقا هوشنگ نمی توانست از کنار خانه شما بگذرد... وای وای ...
miss-bone-250.gif

نخیر بر خودتان باد!
آقا هوشنگ میدونستند اگر خونه ما بیان همون اول میگیم بفرمایید گاو و گوسفند هم سر میبریم. داستان همون اول تموم میشد،امکانش نمیشد دیگه ما به شما بخندیم! :شاد:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
امیدوارم برای یک لحظه هم شده لبخند بر روی لبان :گل: شما آورده باشم.:گل:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
نخیر بر خودتان باد!
آقا هوشنگ میدونستند اگر خونه ما بیان همون اول میگیم بفرمایید گاو و گوسفند هم سر میبریم. داستان همون اول تموم میشد،امکانش نمیشد دیگه ما به شما بخندیم! :شاد:
----------------------------
:شاد:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
خیلی خوب بود آقا هوشنگ
من رو از قلم انداختید :نیش:
تشریف میاوردید قدمتون رو چشم ولی همسرم جفتمون رو از منزل مینداخت بیرون و هر دو بقیه ی مسیر را با هم طی میکردیم :نیش:

عزیز دلم می دانستم بهمین خاطر مزاحم شما نشدم.
 

Mahdi Askari

مدير فنی
آقا هوشنگ میومدی دنبال من بعد با هم میرفتیم تمام پسر ها رو بر می داشتیم میاوردیم تو انجمن شب رو تو انجمن می خوابیدیم
بهتر نبود
 

rahnama

پدر ایران انجمن
یعنی آقا هوشنگ خونه علی اینا نرفتی ؟ باورم نمیشه...
miss-bone-244.gif

شرم باد بر تو ای علی ... که حتی آقا هوشنگ نمی توانست از کنار خانه شما بگذرد... وای وای ...
miss-bone-250.gif

:ناراحت::ناراحت:
من از دست شما ناراحتم. در خواب دیدم که مهمانی من را راه ندادی.
 

rahnama

پدر ایران انجمن
آقا هوشنگ میومدی دنبال من بعد با هم میرفتیم تمام پسر ها رو بر می داشتیم میاوردیم تو انجمن شب رو تو انجمن می خوابیدیم
بهتر نبود

لپ تاپ را با خودم داشتم ولی دیر وقت بود ودر انجمن قفل بود:غش2:
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
نخیر بر خودتان باد!
آقا هوشنگ میدونستند اگر خونه ما بیان همون اول میگیم بفرمایید گاو و گوسفند هم سر میبریم. داستان همون اول تموم میشد،امکانش نمیشد دیگه ما به شما بخندیم! :شاد:

من که میدونم از این کارا بلد نیستی... علی برو جوجه هیچی نیستی ...:71::46::46:
آقا هوشنگ خوب شناختت که گذرش اونورا نیوفتاد...:25:
حداقل ما در رو بروش باز کردیم...:18:
بعدشم اصلا چه معنی داره با حاج خانم دعوا گرفته... واااااااای مصیبتا...:عصبانی::اخطار:
آقا هوشنگ حقش بود بیرون خونه بمونه... تنبیه بشه تا از این ببعد قدر حاج خانم رو بدونه....:نیش2::نیش2::عصبانی:

 

amininho

متخصص بخش کامپیوتر
عالی بود آقا هوشنگ
واقعا عیبه که همتون نتونستید یه شب به آقا هوشنگ جای خواب بدید:ناراحت:
آقا هوشنگ یه سر هم به همسایه ی زادگاهتون میومدین خودتون می دونید که ما مهمان نوازیم :دوست:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
عالی بود آقا هوشنگ
واقعا عیبه که همتون نتونستید یه شب به آقا هوشنگ جای خواب بدید:ناراحت:
آقا هوشنگ یه سر هم به همسایه ی زادگاهتون میومدین خودتون می دونید که ما مهمان نوازیم :دوست:

امین جان بنزین تمام کردم و در کارتم هم بنزین نبود. ضمنا وقتی خانمم من را بیرون کرد همه پولها و کارت بانکیم را گرفته بود و پولی هم نداشتم. (امین جان خودتو ناراحت نکن من خواب می دیدم.:غش2:)
 

آسمان دریایی

متخصص بخش زبان انگلیسی
الهی بمیرم... الهی بمیرم... قربونتون بشم هوشنگ خان.:احترام:

می دونم تهران تا خوزستان خیلی راهه. می دونم من و نرگس لیاقت پذیرایی از شما رو نداریم. می دونم پول بنزین خیلی زیاده.
می دونم ...

شما هر وقت دوست داشتین و اومدین این طرفا ما خیلی خوشحال می شیم تشریف بیارید منزل ما.
:شاد::شاد:
قدمتون رو چشم. :گل::گل::گل:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
الهی بمیرم... الهی بمیرم... قربونتون بشم هوشنگ خان.:احترام:

می دونم تهران تا خوزستان خیلی راهه. می دونم من و نرگس لیاقت پذیرایی از شما رو نداریم. می دونم پول بنزین خیلی زیاده.
می دونم ...

شما هر وقت دوست داشتین و اومدین این طرفا ما خیلی خوشحال می شیم تشریف بیارید منزل ما.
:شاد::شاد:
قدمتون رو چشم. :گل::گل::گل:

عزیز دلم با این متن اشک شوق در چشمانم جاری کردی.خدایا هزاران بار شکر که من را در میان جوانانی قرار دادی که هر کدام از این عزیزان دنیای من هستند. با بودن شما عزیزان احساس شادی و طراوت میکنم. من فکر میکردم با رسیدن به اهداف مالیم کار من تمام شده است ولی اکنون میبینم که به اهداف معنویم هم رسیده ام. عزیز من خودت را ناراحت نکن . من خواب دیده بودم و اکنون کلی کارت دعوت از عزیزان انجمن دریافت کردم. کارتها را هم به همسرم نشان دادم و گفتم اگر در دنیای واقعی هم من را از خانه بیرون کنی کلی عزیز دارم که حاضرند من را به مهمانی بپذیرند.:شاد:
 
بالا