دختر مهتاب
متخصص بخش آموزش خیاطی
عزيز من، هميشه عزيز من!
اين زمان گرفتاري هايمان خيلي زياد است، و روز به روز هم – ظاهراً – زيادتر مي شود. با اين همه، اگر مخالفتي نداشته باشي، خوب است كه جاي كوچكي هم براي گريستن باز كنيم؛ اينطور در گرفتاري هايمان غرق نشويم،و از ياد نبريم كه قلب انسان، بدون گريستن، مي پوسد؛ و انسان بدون گريه، سنگ مي شود.
هيچ پيشنهاد خاصي براي آنكه برنامه ي منظمي جهت گريستن داشته باشيم – همانند آنچه كه در « يك نامه عاشقانه ي بسيار آرام » و عيناً در « مذهب كوچك من » گفته ام – البته ندارم و نمي توانم داشته باشم؛ اما جداً معتقدم خيلي لازم است كه گهگاه، « انتخابِ گريستن » كنيم و همچون عزادارن راستين، خود را به گريستني از ته دل واسپاريم.
من از آن مي ترسم، بسيار مي ترسم، كه باورِ چيزي به نامِ« زندگي، مستقلِ از زندگان»، آهسته آهسته ما را به چنگِ خشونتي پايان ناپذير بيندازد و اسير اين اعتقادمان كند كه بيرحمي، در ذات زندگي ست؛ بيرحمي هست حتي اگر بيرحم وجود نداشته باشد.
اين نكته بسيار خطرناك است، حتي خطرناكتر از خودكشي. چقدر خوشحالم كه مي بينم خيلي ها كه ما كلامشان را دوست مي داريم، درباره گريستن حرف هایي زده اند كه به دل مي نشيند.
گمان مي كنم بالزاك در جايي گفته باشد: گريه كُن دخترم، گريه كن! گريه دواي همه دردهاي توست...
و آقاي آندره ژيد در جايي گفته باشد: ناتانائل! گريه هرگز هيچ دردي را درمان نبوده است...
و نويسنده گمنامي را مي شناسم كه گفته است: « زماني براي گريستن، زماني براي خنديدن، زماني براي حالي ميان گريه و خنده داشتن.
عزيز من! هرگز لحظه هاي گريستن را به خنده وامسپار، كه چهره يي مضحك و ترحم انگيز خواهي يافت».
شنيد ه ام كه وَن گوگ، بي جهت مي گريسته است. بي جهت! چه حرف ها مي زنند واقعاً! انگار كه اگر دليل گريستنِ انساني را ندانيم، او، يقيناً بي دليل گريسته است.
به يادت هست. زماني در شهري، مردي را يافتيم كه مي گفت هرگز در تمامي عمرش نگريسته است. تفاخُرِِ اندوهبار و شايد شرم آوري داشت. پزشكي گفت: « نقصي ست طبيعي در مجاري اشك » و يا حرفي از اينگونه؛ و گفت كه «در دل مي گريد»كه خيلي سخت تر از گريستن با چشم است، و گفت كه براي او بيم مرگِ زود رس مي رود.
مردي كه گريستن نمي دانست، اين را مي دانست كه زود خواهد مُرد.
شايد راست باشد. شنيد ه ام مستبدان و ستمگران بزرگ تاريخ، گريستن نمي دانسته اند.
بگذريم! اين نامه چنان كه بايد عاشقانه نيست. رسمي و خشك است. انگار نويسنده اش با گريه آشنا نبوده است .
باري اين نامه را دنبال خواهم كرد، به زباني سرشار از گريستن...
و اينك اين جمله را در قلب خويش باز بگو:
انسان، بدون گريه، سنگ مي شود.