پس از خاموش ساختن غائله گئوماته در اكتبر ۵۲۲ ق.م و انجام مراسم تاج گذارى از نيمه دسامبر ۵۲۲ ق.م تا پانزدهم ژانويه ۵۲۱ ق.م _ آذر و دى _ به فاصله يك ماه حدود ۹ شورش تقريباً همزمان در سرتاسر ايران عليه شاهنشاهى هخامنشى روى داد. ابتدا در شوش مركز عيلام و پايتخت جديد آثرينه كه خود را از نسل پادشاهان آنشان مى دانست به قصد انتقام از شكست نياكانش از پارس ها شورش كرد اما مردم با او همراه نبودند و فوراً دستگير و تنبيه شد. همزمان با اين شورش در بابل نى دين تو بعل خود را نبوپلصر سوم = نبوكدنزر، فرزند نبونيد پادشاهى كه از كوروش شكست خورده بود ناميد و سر به شورش برداشت.
بر مبناى شرح جالب و مفصل هرودوت داريوش و سردارش زوپير (ZooPeer) در اين جنگ اين فرد سپاهى گران را به آن سوى دجله آورد. به واسطه اهميت شورش، پادشاه شخصاً به مقابله ياغى شتافت و پس از عبور از دجله ۱۳ دسامبر ۵۲۲ ق.م. او را گرفتار ساخت. در هگمتانه مركز ايالت ماد، كشتريته يا خشتريته به دروغ خود را فرورتيش از بازماندگان هوخشتره پادشاه ماد ها معرفى كرد و دست به شورش زد. داريوش كه سرگرم سركوب شورش بابل بود ناچار بخشى از قواى پارس را مجزا و به كمك ويدارنه سردار اهل ماد فرستاد كه در جنگ با اين ياغى به مشكل برخورده بود كه سرانجام در ۱۲ ژانويه ۵۲۱ ق.م ۲۳ دى ماه فرورتيش مغلوب شد. اين جنگ كه مروش (Marosh) نام گرفته مطابق كتيبه هاى بابلى و آرامى، ۳۸۲۷ كشته و ۴۳۲۹ اسير را از سپاه دشمن بر جاى گذاشته است.
اما در پارس وه يزداته كه گفته اند يك مدعى از طبقه اشراف بود به كذب خود را برديا فرزند كوروش ناميد و احتمالاً همراهى مردم با او نشان از محبوبيت بردياى راستين داشته كه مردم هنوز از سرنوشت واقعى او آگاه نبودند. اين شورش فراگير در دو مقطع و طى دو جنگ واقعى به نام هاى راخا و پرگا كه در اولى ۴۴۰۴ كشته بدون اسير و در جنگ دوم ۶۲۶۴ كشته باز هم بدون اسير تلفات در برداشت توسط ارته وزد يا آرته باذ فرمانده مادى در شانزدهم ژوئيه ۲۵ تير ۵۲۱ ق.م و همزمان با دو شورش ديگر و پس از هفت ماه مقاومت درهم شكست. به اين توضيح كه با ياغى كه قدرتى به هم زده بود حتى مناطقى از كرمان و زرنگ (سيستان) را نيز با خود همراه ساخته و قشونى هم به آراخوزيا (رخج = اطراف كابل) اعزام داشت اما آنها را ويوانه والى وفادار به داريوش تارو مار كرد. در ساگارتى يا ثته گوش منطقه اى در مجاورت مادعليا، نيز فردى به نام سيسان تخمه (Cictaxma) قبايل را عليه داريوش برانگيخت كه توسط يك سردار مادى ديگر به نام تخمش پده در شانزدهم ژوئيه _ ۲۵ تير _ ۵۲۱ ق. م كشته شد.
البته هرودوت و داريوش، وه يزداته را اهل ايالت يائوتيا (اوتى = ساگارتى، Yaoutiya )مى دانند و پس از سركوب داريوش اين ايالت را از جرگه ممالك پارسى خارج كرده و بر آنها ماليات تعيين مى كند. ا. ت. اومستد مورخ نعاصر از روى شكل ظاهرى شورشيان كه در كتيبه در برابر پادشاه در بند شده اند وه يزداته را كه دماغ كوتاه و چانه پهن دارد به اتفاق فرورتيش شورشى ماد، ايرانى نمى داند. با وجود روايات ضد و نقيض يقيناً در نتيجه ازهم گسيختگى مقطعى نظم اين افراد جسور شده اند. در هر صورت در نيمه اول ژانويه مجدداً در بابل و اين بار آرخا (Arka) اهل ارمنستان اغتشاش مى كند. فراداى هموطن او در مرگيانه يا مرو شورش كرد كه اين دومى را دادارشى والى وفادار باكتريان در دهم دسامبر ۵۲۲ يا اوايل ژانويه ۵۲۱ ق.م نابود ساخت.
شورش آشور نيز در روز هاى پايانى دسامبر توسط ارامنه ترتيب داده شد. در مجموع سرداران ايرانى چهار جنگ با ارمنى ها كرده و آنها را كاملاً مطيع و متفاوت ساخته اند. اين كاميابى ها عمدتاً توسط دادارشى و وئوميزه پى درپى تا ژوئن ۵۲۱ ميسر شده است.
از سوى ديگر وقتى كه داريوش، در دسامبر ۵۲۲ ق.م از جنگ بابل فراغت يافت ستاد ارتش را جهت هماهنگى عمليات هاى جنگى به هگمتانه انتقال داد. جايى كه فرمانده اهل ماد، در مقابله با فرورتيش كه اكنون حوزه قدرت خود را تا شرق ماد (رى) و هيركانيا (گرگان) گسترش داده بود، با دشوارى مواجه شده بود.
بنابراين شاه خودش به جنگ فرورتيش دروغين رفت و در هشتم ماه مه ۵۲۱ ق.م (۱۹ ارديبهشت) قواى آرته باذ، ياغى را پس از پنج ماه تعقيب و گريز، در رى دستگير و نزد داريوش آوردند كه بلافاصله اعدام شد و شاه در ماد استقرار يافت و پس از استراحت كوتاه به پارس برگشت و به نظارت كلى اوضاع اجتماعى و نظامى پرداخت. ديرى نگذشت كه آرخاى ارمنى كه در بابل مدعى شده بود (اوت ۵۲۱ ق.م) عنوان شاه بابل بر خود گذارد. داريوش يار صميمى خود هيدارنس را به جنگ او فرستاد و او نيز در ۲۷ نوامبر ۷ آذر، ۵۲۱ ق.م جنگ دوم بابل را به نفع ايران خاتمه داد. سرانجام در پارت (خراسان) و هيركانيا، ويشتاسپه پدر داريوش والى آن دو ايالت قواى شورشى را پس از رسيدن قواى كمكى فرزند از جبهه هاى ديگر در پى دو جنگ ويشيائوزتيش و پتى گرنبه پايان داد و آخرين مقاومت هاى ياغيان را درهم كوبيد و متعاقب آن داريوش كارنامه ماندگارش را بر دل بيستون حك مى كند اما وقتى كه ايالاتى چون عيلام (سوزيانا) براى بار دوم و سوم سر به طغيان برمى دارند، پادشاه ناگزير اين شورش ها را به همراه جنگ هاى سكاهيه هند و... بعداً به متن اصلى كتيبه مى افزايد. مثلاً در عيلام «مرتيه» قيام مى كند اما قبل از مراجعت داريوش از بابل توسط سرداران پارسى در همان نيمه دوم دسامبر ۵۲۲ ق.م اسير مى شود و به قتل مى رسد. در نوامبر ۵۲۰ ق.م عيلاميان براى سومين بار به فرماندهى اتمئى ته عصيانگرى كردند، اين بار داريوش پدر يكى از زنان خود، گبرياس جزء شش تن و هم او كه در ركاب كوروش نيز بود و اكنون سالخورده اما بسيار زيرك و توانا بود براى دفع اين فتنه فرستاد كه او دوباره آرامش را حكفرما و ياغى را در بند نزد داريوش آورد.
بر مبناى شرح جالب و مفصل هرودوت داريوش و سردارش زوپير (ZooPeer) در اين جنگ اين فرد سپاهى گران را به آن سوى دجله آورد. به واسطه اهميت شورش، پادشاه شخصاً به مقابله ياغى شتافت و پس از عبور از دجله ۱۳ دسامبر ۵۲۲ ق.م. او را گرفتار ساخت. در هگمتانه مركز ايالت ماد، كشتريته يا خشتريته به دروغ خود را فرورتيش از بازماندگان هوخشتره پادشاه ماد ها معرفى كرد و دست به شورش زد. داريوش كه سرگرم سركوب شورش بابل بود ناچار بخشى از قواى پارس را مجزا و به كمك ويدارنه سردار اهل ماد فرستاد كه در جنگ با اين ياغى به مشكل برخورده بود كه سرانجام در ۱۲ ژانويه ۵۲۱ ق.م ۲۳ دى ماه فرورتيش مغلوب شد. اين جنگ كه مروش (Marosh) نام گرفته مطابق كتيبه هاى بابلى و آرامى، ۳۸۲۷ كشته و ۴۳۲۹ اسير را از سپاه دشمن بر جاى گذاشته است.
اما در پارس وه يزداته كه گفته اند يك مدعى از طبقه اشراف بود به كذب خود را برديا فرزند كوروش ناميد و احتمالاً همراهى مردم با او نشان از محبوبيت بردياى راستين داشته كه مردم هنوز از سرنوشت واقعى او آگاه نبودند. اين شورش فراگير در دو مقطع و طى دو جنگ واقعى به نام هاى راخا و پرگا كه در اولى ۴۴۰۴ كشته بدون اسير و در جنگ دوم ۶۲۶۴ كشته باز هم بدون اسير تلفات در برداشت توسط ارته وزد يا آرته باذ فرمانده مادى در شانزدهم ژوئيه ۲۵ تير ۵۲۱ ق.م و همزمان با دو شورش ديگر و پس از هفت ماه مقاومت درهم شكست. به اين توضيح كه با ياغى كه قدرتى به هم زده بود حتى مناطقى از كرمان و زرنگ (سيستان) را نيز با خود همراه ساخته و قشونى هم به آراخوزيا (رخج = اطراف كابل) اعزام داشت اما آنها را ويوانه والى وفادار به داريوش تارو مار كرد. در ساگارتى يا ثته گوش منطقه اى در مجاورت مادعليا، نيز فردى به نام سيسان تخمه (Cictaxma) قبايل را عليه داريوش برانگيخت كه توسط يك سردار مادى ديگر به نام تخمش پده در شانزدهم ژوئيه _ ۲۵ تير _ ۵۲۱ ق. م كشته شد.
البته هرودوت و داريوش، وه يزداته را اهل ايالت يائوتيا (اوتى = ساگارتى، Yaoutiya )مى دانند و پس از سركوب داريوش اين ايالت را از جرگه ممالك پارسى خارج كرده و بر آنها ماليات تعيين مى كند. ا. ت. اومستد مورخ نعاصر از روى شكل ظاهرى شورشيان كه در كتيبه در برابر پادشاه در بند شده اند وه يزداته را كه دماغ كوتاه و چانه پهن دارد به اتفاق فرورتيش شورشى ماد، ايرانى نمى داند. با وجود روايات ضد و نقيض يقيناً در نتيجه ازهم گسيختگى مقطعى نظم اين افراد جسور شده اند. در هر صورت در نيمه اول ژانويه مجدداً در بابل و اين بار آرخا (Arka) اهل ارمنستان اغتشاش مى كند. فراداى هموطن او در مرگيانه يا مرو شورش كرد كه اين دومى را دادارشى والى وفادار باكتريان در دهم دسامبر ۵۲۲ يا اوايل ژانويه ۵۲۱ ق.م نابود ساخت.
شورش آشور نيز در روز هاى پايانى دسامبر توسط ارامنه ترتيب داده شد. در مجموع سرداران ايرانى چهار جنگ با ارمنى ها كرده و آنها را كاملاً مطيع و متفاوت ساخته اند. اين كاميابى ها عمدتاً توسط دادارشى و وئوميزه پى درپى تا ژوئن ۵۲۱ ميسر شده است.
از سوى ديگر وقتى كه داريوش، در دسامبر ۵۲۲ ق.م از جنگ بابل فراغت يافت ستاد ارتش را جهت هماهنگى عمليات هاى جنگى به هگمتانه انتقال داد. جايى كه فرمانده اهل ماد، در مقابله با فرورتيش كه اكنون حوزه قدرت خود را تا شرق ماد (رى) و هيركانيا (گرگان) گسترش داده بود، با دشوارى مواجه شده بود.
بنابراين شاه خودش به جنگ فرورتيش دروغين رفت و در هشتم ماه مه ۵۲۱ ق.م (۱۹ ارديبهشت) قواى آرته باذ، ياغى را پس از پنج ماه تعقيب و گريز، در رى دستگير و نزد داريوش آوردند كه بلافاصله اعدام شد و شاه در ماد استقرار يافت و پس از استراحت كوتاه به پارس برگشت و به نظارت كلى اوضاع اجتماعى و نظامى پرداخت. ديرى نگذشت كه آرخاى ارمنى كه در بابل مدعى شده بود (اوت ۵۲۱ ق.م) عنوان شاه بابل بر خود گذارد. داريوش يار صميمى خود هيدارنس را به جنگ او فرستاد و او نيز در ۲۷ نوامبر ۷ آذر، ۵۲۱ ق.م جنگ دوم بابل را به نفع ايران خاتمه داد. سرانجام در پارت (خراسان) و هيركانيا، ويشتاسپه پدر داريوش والى آن دو ايالت قواى شورشى را پس از رسيدن قواى كمكى فرزند از جبهه هاى ديگر در پى دو جنگ ويشيائوزتيش و پتى گرنبه پايان داد و آخرين مقاومت هاى ياغيان را درهم كوبيد و متعاقب آن داريوش كارنامه ماندگارش را بر دل بيستون حك مى كند اما وقتى كه ايالاتى چون عيلام (سوزيانا) براى بار دوم و سوم سر به طغيان برمى دارند، پادشاه ناگزير اين شورش ها را به همراه جنگ هاى سكاهيه هند و... بعداً به متن اصلى كتيبه مى افزايد. مثلاً در عيلام «مرتيه» قيام مى كند اما قبل از مراجعت داريوش از بابل توسط سرداران پارسى در همان نيمه دوم دسامبر ۵۲۲ ق.م اسير مى شود و به قتل مى رسد. در نوامبر ۵۲۰ ق.م عيلاميان براى سومين بار به فرماندهى اتمئى ته عصيانگرى كردند، اين بار داريوش پدر يكى از زنان خود، گبرياس جزء شش تن و هم او كه در ركاب كوروش نيز بود و اكنون سالخورده اما بسيار زيرك و توانا بود براى دفع اين فتنه فرستاد كه او دوباره آرامش را حكفرما و ياغى را در بند نزد داريوش آورد.