دوران حكومت طولاني و مهم پادشاهان اشكاني كه حدود پانصد سال دوام يافت از مبهم ترين روزگاران تاريخ ايران بويژه در ابعاد هنري آن مي باشد و مهم ترين دليل آن معدود بودن اسناد لازم در خصوص موقعيت آن روز ايران و در نهايت هنر بافندگي و قاليبافي مي باشد. تنها سندي كه با ترديد مي توان به دوران حكومت اشكانيان نسبت داد يافته هايي است كه در كاوشهاي سال 1967 در شهر قومس انجام شد اين كاوشها
توسط دو تن از باستانشناسان غير ايراني به نامهاي ديويد استروناخ (David stronach) و جان هاسمان (John Hansman) بين سالهاي 1967 تا 1970 انجام شد. تا قبل از اين كشفيات عمده نظرات در مورد فرشبافي در زمان اشكانيان و ساسانيان منحصربه نوشته هاي مورخان عرب زبان بود. شهر قومس در صحراي خشك شمال شرقي ايران نزديك دامغان كنوني قرار داشت. باستان شناسان اعتقاد دارند شهر قومس در كنار شهر صد دروازه كه يونانيان فاتح، بعد از اسكندر آن را ساختند بنا شده بود اين شهر بين اواسط قرن سوم قبل از ميلاد و قرن سوم بعد از ميلاد در دوران بارتي ها (اشكانيان) كه يوناني ها و رومي ها تلاش زيادي را براي تصرف ايران به عمل آوردند رو به آباداني گذاشت. منطقه اطراف شهر قومس توسط جاده ابريشم قطع مي شد و تجارت پرسودي كه از اين طريق انجام مي شد، ابريشم و ادويه جات شرق را به غرب و شيشه هاي رومي و اسب را به مشرق زمين مي رساند و اين امر منطقه را تبديل به ناحيه اي ثروتمند ساخته بود. منسوجات شهر قومس در اماكن سه طبقه اي كه از خشت ساخته شده بودند كشف گرديد. در اواخر دوران پارتي ها اينگونه بناها به عنوان گورستان مورد استفاده قرار مي گرفتند. دفن مردگان در اين گونه بناها به جاي دفن آنها در گورستانهاي زيرزميني به يك سنت زرتشتي باز مي گردد كه باعث آلودگي كمتر زمين مي شد البته منسوجاتي كه در اين جا مطالعه مي شوند تمام آنهايي نيستند كه در حفاريهاي شهر قومس كشف شده اند بلكه صرفاً قطعاتي انتخابي مي باشند
كه در موزه متروپوليتن كه حفاريها را سرپرستي مي كرد نگهداري مي شوند و مطالب نيز به نقل از مجله شماره 59 هالي (HALI) مي باشد كه در اكتبر 1991 به چاپ رسيد. باستان شناسان ازميان اين كشفيات قديمي ترين نمونه را به نيمه اول قرن يكم قبل از ميلاد نسبت مي دهند. اين قطعه، نمدي پشمي و قهوه اي رنگ مي باشد كه قسمتي از يك جليقه مي باشد كه داراي آستين است. اندازه اين جليقه نمدي كه با بندي ابريشمي به اندازه دورگردن همراه است آن را متعلق به يك بچه نشان مي دهد و اين قديمي ترين لباسي مي باشد كه تا به حال در ايران پيدا شده است. همچنين بند ابريشمي اين جليقه، قديمي ترين تكة ابريشمي ايراني مي باشد رنگ اين بند ابريشمي آبي مايل به سبز مي باشد.
تكه هاي ديگر منسوجات از گورستان دومي به دست آمده است كه متعلق به قرن ششم ميلادي مي باشد كه اين تاريخ بر اساس سكه هاي دوره ساساني و مربوط به هرمز چهارم پادشاه ساساني (8-587 ميلادي) تخمين زده مي شود. اين قطعه ها به واسطه تنوع گوناگوني كه دارند شگفت آور مي باشند. يكي از اين تكه هاي پشمي داراي رنگ قهوه اي سبز همراه با نوار سفيدي مي باشد كه رنگ آن در پشت به رنگ متفاوت ديگري به نظر مي رسد.
گروه ديگري از اين قطعات پشمي داراي مربعهايي به رنگ آبي به همراه گلهاي شش پر قرمز مي باشند. اين قطعات احتمالاً تكه هايي از يك زيلو مي باشند.
قبل از كشف زيلوي شهر قومس قديمي ترين زيلويي كه از حفريات باستان شناسي به دست آمده بود مربوط به قرن هشتم ميلادي بود كه به دو قرن بعد از ظهور اسلام باز مي گشت. تكه هاي زيلوي شهر قومس توليد اين گونه زيلوها را حداقل تا قرن ششم ميلادي به اثبات مي رساند.
اما برجسته ترين و ناب ترين قطعه اي كه از حفاري هاي شهر قومس به دست آمده، قطعه منسوجي است پرزدار به صورت پرزهاي فرفري شكل كه اگر چه به نظر عده اي خيلي بد شكل به نظر مي رسد، اما شايد قديمي ترين فرش پرزدار ايراني باشد كه در داخل ايران پيدا شده است. البته تكة پرزدار و فردار ديگري از حفاريهاي منطقه حسناوي ايران به دست آمده است كه در موزه دانشگاه پنسيلوانيا از آن نگهداري مي شود كه خيلي قديمي تر و متعلق به 800 سال
قبل از ميلاد مسيح است ولي شايد نتوان آن را نوعي فرش قلمداد كرد. از لحاظ ساختار و اسلوب بافندگي تكه فرش شهر قومس داراي پرزهايي است كه به طور ساده تارها را در ميان گرفته اند. پرز اين تكه فرش از پشم رنگ نشده اي است كه به رنگ كرم مي باشد. بر طبق تجزيه و تحليلي كه توسط خانم كاجي تاني (Kajitani) به عمل آمده است، تار از دو رشته z تاب يك لا تشكيل شده كه در هر سانتيمتر پنج تار وجود دارد. پود تشكيل شده از يك رشته s تاب مي باشد و در هر سانتي متر سي و سه پود وجود دارد. پرز اين قطعه از دو رشته z تاب يك لا فرهايي به طول چهار تا پنج سانتي متر تشكيل شده و در هر سانتي متر دو تا سه فر (حلقه) وجود دارد. قطعه فرش مذكور پس از كشف بلافاصله از گل و لاي زدوده شد و نگهداري و آزمايش هاي مذكور در موزه متروپوليتن نيويورك بر روي آن آغاز شد. اين تكه براي نمايش در كنفرانس بين المللي فرشهاي شرقي (ICOC) در سال 1990 به موزه انسان شناسي لووي دانشگاه كاليفرنيا در بر كلي قرض داده شد.
منسوجات شهر قومس در طول كنفرانس توسط خانم ترودي كاوامي مشاور هنرهاي باستاني بنياد ارتور ساكلر (Arthor M. Sackler) به بحث كشيده شدند. عده اي اين تكه فرش پرزدار قومس را در طبقه بندي ادواري متعلق به دوره اشكانيان يا پارتها مي دانند چرا كه اين شهر در دوران پارتي ها رو به آباداني گذاشت. اما از طرف ديگر با توجه به قدمت تقريبي اين قطعة پرزدار عده اي آنرا به دوران ساسانيان منسوب مي نمايند. در اين صورت در مقايسه با فرشهاي افسانه اي ساساني مانند فرش بهار خسرو. اين تكة پرزدار بسيار عادي به نظر مي رسد اما بواسطه وجود عيني و ملاحظات تاريخي درباره آن به طور غير قابل انكار يك فرش ساساني و كاملاً منحصر به فرد مي باشد.
توسط دو تن از باستانشناسان غير ايراني به نامهاي ديويد استروناخ (David stronach) و جان هاسمان (John Hansman) بين سالهاي 1967 تا 1970 انجام شد. تا قبل از اين كشفيات عمده نظرات در مورد فرشبافي در زمان اشكانيان و ساسانيان منحصربه نوشته هاي مورخان عرب زبان بود. شهر قومس در صحراي خشك شمال شرقي ايران نزديك دامغان كنوني قرار داشت. باستان شناسان اعتقاد دارند شهر قومس در كنار شهر صد دروازه كه يونانيان فاتح، بعد از اسكندر آن را ساختند بنا شده بود اين شهر بين اواسط قرن سوم قبل از ميلاد و قرن سوم بعد از ميلاد در دوران بارتي ها (اشكانيان) كه يوناني ها و رومي ها تلاش زيادي را براي تصرف ايران به عمل آوردند رو به آباداني گذاشت. منطقه اطراف شهر قومس توسط جاده ابريشم قطع مي شد و تجارت پرسودي كه از اين طريق انجام مي شد، ابريشم و ادويه جات شرق را به غرب و شيشه هاي رومي و اسب را به مشرق زمين مي رساند و اين امر منطقه را تبديل به ناحيه اي ثروتمند ساخته بود. منسوجات شهر قومس در اماكن سه طبقه اي كه از خشت ساخته شده بودند كشف گرديد. در اواخر دوران پارتي ها اينگونه بناها به عنوان گورستان مورد استفاده قرار مي گرفتند. دفن مردگان در اين گونه بناها به جاي دفن آنها در گورستانهاي زيرزميني به يك سنت زرتشتي باز مي گردد كه باعث آلودگي كمتر زمين مي شد البته منسوجاتي كه در اين جا مطالعه مي شوند تمام آنهايي نيستند كه در حفاريهاي شهر قومس كشف شده اند بلكه صرفاً قطعاتي انتخابي مي باشند
كه در موزه متروپوليتن كه حفاريها را سرپرستي مي كرد نگهداري مي شوند و مطالب نيز به نقل از مجله شماره 59 هالي (HALI) مي باشد كه در اكتبر 1991 به چاپ رسيد. باستان شناسان ازميان اين كشفيات قديمي ترين نمونه را به نيمه اول قرن يكم قبل از ميلاد نسبت مي دهند. اين قطعه، نمدي پشمي و قهوه اي رنگ مي باشد كه قسمتي از يك جليقه مي باشد كه داراي آستين است. اندازه اين جليقه نمدي كه با بندي ابريشمي به اندازه دورگردن همراه است آن را متعلق به يك بچه نشان مي دهد و اين قديمي ترين لباسي مي باشد كه تا به حال در ايران پيدا شده است. همچنين بند ابريشمي اين جليقه، قديمي ترين تكة ابريشمي ايراني مي باشد رنگ اين بند ابريشمي آبي مايل به سبز مي باشد.
تكه هاي ديگر منسوجات از گورستان دومي به دست آمده است كه متعلق به قرن ششم ميلادي مي باشد كه اين تاريخ بر اساس سكه هاي دوره ساساني و مربوط به هرمز چهارم پادشاه ساساني (8-587 ميلادي) تخمين زده مي شود. اين قطعه ها به واسطه تنوع گوناگوني كه دارند شگفت آور مي باشند. يكي از اين تكه هاي پشمي داراي رنگ قهوه اي سبز همراه با نوار سفيدي مي باشد كه رنگ آن در پشت به رنگ متفاوت ديگري به نظر مي رسد.
گروه ديگري از اين قطعات پشمي داراي مربعهايي به رنگ آبي به همراه گلهاي شش پر قرمز مي باشند. اين قطعات احتمالاً تكه هايي از يك زيلو مي باشند.
قبل از كشف زيلوي شهر قومس قديمي ترين زيلويي كه از حفريات باستان شناسي به دست آمده بود مربوط به قرن هشتم ميلادي بود كه به دو قرن بعد از ظهور اسلام باز مي گشت. تكه هاي زيلوي شهر قومس توليد اين گونه زيلوها را حداقل تا قرن ششم ميلادي به اثبات مي رساند.
اما برجسته ترين و ناب ترين قطعه اي كه از حفاري هاي شهر قومس به دست آمده، قطعه منسوجي است پرزدار به صورت پرزهاي فرفري شكل كه اگر چه به نظر عده اي خيلي بد شكل به نظر مي رسد، اما شايد قديمي ترين فرش پرزدار ايراني باشد كه در داخل ايران پيدا شده است. البته تكة پرزدار و فردار ديگري از حفاريهاي منطقه حسناوي ايران به دست آمده است كه در موزه دانشگاه پنسيلوانيا از آن نگهداري مي شود كه خيلي قديمي تر و متعلق به 800 سال
قبل از ميلاد مسيح است ولي شايد نتوان آن را نوعي فرش قلمداد كرد. از لحاظ ساختار و اسلوب بافندگي تكه فرش شهر قومس داراي پرزهايي است كه به طور ساده تارها را در ميان گرفته اند. پرز اين تكه فرش از پشم رنگ نشده اي است كه به رنگ كرم مي باشد. بر طبق تجزيه و تحليلي كه توسط خانم كاجي تاني (Kajitani) به عمل آمده است، تار از دو رشته z تاب يك لا تشكيل شده كه در هر سانتيمتر پنج تار وجود دارد. پود تشكيل شده از يك رشته s تاب مي باشد و در هر سانتي متر سي و سه پود وجود دارد. پرز اين قطعه از دو رشته z تاب يك لا فرهايي به طول چهار تا پنج سانتي متر تشكيل شده و در هر سانتي متر دو تا سه فر (حلقه) وجود دارد. قطعه فرش مذكور پس از كشف بلافاصله از گل و لاي زدوده شد و نگهداري و آزمايش هاي مذكور در موزه متروپوليتن نيويورك بر روي آن آغاز شد. اين تكه براي نمايش در كنفرانس بين المللي فرشهاي شرقي (ICOC) در سال 1990 به موزه انسان شناسي لووي دانشگاه كاليفرنيا در بر كلي قرض داده شد.
منسوجات شهر قومس در طول كنفرانس توسط خانم ترودي كاوامي مشاور هنرهاي باستاني بنياد ارتور ساكلر (Arthor M. Sackler) به بحث كشيده شدند. عده اي اين تكه فرش پرزدار قومس را در طبقه بندي ادواري متعلق به دوره اشكانيان يا پارتها مي دانند چرا كه اين شهر در دوران پارتي ها رو به آباداني گذاشت. اما از طرف ديگر با توجه به قدمت تقريبي اين قطعة پرزدار عده اي آنرا به دوران ساسانيان منسوب مي نمايند. در اين صورت در مقايسه با فرشهاي افسانه اي ساساني مانند فرش بهار خسرو. اين تكة پرزدار بسيار عادي به نظر مي رسد اما بواسطه وجود عيني و ملاحظات تاريخي درباره آن به طور غير قابل انكار يك فرش ساساني و كاملاً منحصر به فرد مي باشد.