• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مادر

ناهید

متخصص بخش
وقتي که تو ۱ ساله بودي، اون (مادرت) بِهت غذا ميداد و تو رو تر و خشک مي کرد ...
تو هم با گريه کردن در تمام شب از اون تشکر مي کردي!


وقتي که تو ۲ ساله بودي، اون، بهت ياد داد تا چه جوري راه بري.
تو هم اين طوري ازش تشکر مي کردي، که وقتي صدات مي زد، فرار مي کردي!


وقتي که ۳ ساله بودي، اون، با عشق، تمام غذايت را آماده مي کرد.
تو هم با ريختن ظرف غذات ،کف اتاق،ازش تشکر مي کردي !


وقتي ۴ ساله بودي، اون برات مداد رنگي خريد.
تو هم، با رنگ کردن ميز اتاق نهار خوري، ازش تشکر مي کردي!


وقتي که ۵ ساله بودي، اون، لباس شيک به تنت کرد تا به مهد کودک بري.
تو هم، با انداختن (به عمد) خودت تو گِل، ازش تشکر کردي !


وقتي که ۶ ساله بودي، اون، تو رو تا مدرسه ات همراهي مي کرد.
تو هم، با فرياد زدنِ : من نمي خوام برم!، ازش تشکر مي کردي ...!


وقتي که ۷ ساله بودي، اون، برات یک توپ فوتبال خريد.
تو هم، با شکستن پنجره همسايه کناري، ازش تشکر کردي!!!


وقتي که ۸ ساله بودي، اون، برات بستني خريد.
تو هم، با چکوندن (بستني) به تمام لباست، ازش تشکر کردي!


وقتي که ۹ ساله بودي، اون، هزينه کلاس پيانوي تو رو پرداخت.
تو هم، بدون زحمت دادن به خودت براي ياد گيري پيانو، ازش تشکر کردي!


وقتي که ۱۰ ساله بودي، اون، تمام روز رو رانندگي کرد تا تو رو از تمرين فوتبال به کلاس ژيمناستيک و از اونجا به جشن تولد دوستانت، ببره...
تو هم با بيرون پريدن از ماشين، بدون اينکه حتی پشت سرت رو هم نگاه کني ازش تشکر کردي !


وقتي که ۱۱ ساله بودي، اون تو و دوستت رو براي ديدن فيلم به سينما برد.
تو هم، ازش تشکر کردي: ازش خواستي که در يه رديف ديگه بشينه !


وقتي که ۱۲ ساله بودي، اون دلسوزانه تو رو از تماشاي بعضي برنامه هاي تلوزِيِونی بر حذر داشت.
تو هم، ازش تشکر کردي: صبر کردي تا از خونه بيرون بره و بعد ...


وقتي که ۱۳ ساله بودي، اون بهت پيشنهاد داد که موهاتو اصلاح کني.
تو هم، ازش تشکر کردي، با گفتن اين جمله: تو اصلاً سليقه اي نداري!


وقتي که ۱۴ ساله بودي، اون، هزينه اردو يک ماهه تابستاني تو رو پرداخت کرد.
تو هم،ازش تشکر کردي: با فراموش کردن نوشتن يک نامه ساده !!!


وقتي که ۱۵ ساله بودي، اون از سرِ کار برمي گشت و مي خواست که تو رو در آغوش بگيره و ابراز محبت کنه ...
تو هم، ازش تشکر کردي: با قفل کردن درب اتاقت!


وقتي که ۱۶ ساله بودي، اون بهت رانندگي ياد داد ...
تو هم ،هر وقت که مي تونستي ماشين رو بر مي داشتي و مي رفتي ؛ اینجوری ازش تشکر کردي!


وقتي که ۱۷ ساله بودي،و وقتيکه اون منتظر يه تماس مهم بود :
تمام شب رو با تلفن صحبت کردي و، اينطوري ازش تشکر کردي


وقتي که ۱۸ ساله بودي، اون ، در جشن فارغ التحصيلي دبيرستانت، از خوشحالي گريه مي کرد.
تو هم، ازش تشکر کردي،اينطوري که تا تموم شدن جشن، پيش مادرت نيومدي!


وقتي که ۱۹ ساله بودي، اون، شهريه دانشگاهت رو پرداخت، همچنين، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد.
تو هم، ازش تشکر کردي،:با گفتن خداحافظِ خشک و خالي، بيرون خوبگاه، به خاطر اينکه نمي خواستي جلوی دوستات خودتو دست و پا چلفتي و بچه ننه نشون بدي!!!


وقتي که ۲۰ ساله بودي، اون، ازت پرسيد که، آيا شخص خاصي به عنوان همسر مد نظرت هست؟
تو هم، ازش تشکر کردي با گفتنِ: به تو ربطي نداره !


وقتي که ۲۱ ساله بودي، اون، بهت پيشنهاد خط مشي براي آينده ات داد.
تو هم، با گفتن اين جمله ازش تشکر کردي: من نمي خوام مثل تو باشم!!!


وقتي که ۲۲ ساله بودي، اون تو رو، در جشن فارغ التحصيلي دانشگاهت در آغوش گرفت.
تو هم،ازش تشکر کردي،ازش پرسيدي که: مي توني هزينه سفر به اروپا را برام تهيه کني؟!


وقتي که ۲۳ ساله بودي، اون، براي اولين آپارتمانت، بهت اثاثيه داد.
تو هم، ازش تشکر کردي،با گفتن اين جمله، پيش دوستات،:اون اثاثيه ها زشت و قدیمی هستن!


وقتي که ۲۴ ساله بودي، اون دارايي هاي تو رو ديد و در مورد اينکه، در آينده مي خواي با اون ها چي کار کني، ازت سئوال کرد.
تو هم با دريدگي و صدايي (که ناشي از خشم بود) فرياد زدي:مــادررر،لطفا تو کارام دخالت نکن !


وقتي که ۲۵ ساله بودي، اون، کمکت کرد تا هزينه هاي عروسي رو پرداخت کني، و در حالي که گريه مي کرد بهت گفت که: دلم خيلي برات تنگ مي شه...
تو هم ازش تشکر کردي، اينطوري که، يه جاي دور رو براي زندگيت انتخاب کردي!!!


وقتي که ۳۰ ساله بودي، اون، از طريق شخص ديگه اي فهميد که تو بچه دار شدي و به تو زنگ زد.
تو هم با گفتن اين جمله ،ازش تشکر کردي، همه چيز ديگه تغيير کرده !!!


وقتي که ۴۰ ساله بودي، اون، بهت زنگ زد تا روز تولد يکي از اقوام رو يادآوري کنه.
تو هم با گفتن"من الان خيلي گرفتارم" ازش تشکرکردي!


وقتي که ۵۰ ساله بودي، اون، مريض شد و به مراقبت و کمک تو احتياج داشت.
تو هم با سخنراني کردن در مورد اينکه والدين، سربار فرزندانشون مي شن، ازش تشکر کردي!!!


و سپس، يک روز، اون، به آرامي از دنيا ميره و تمام کارهايي که در حق مادرت انجام ندادي، مثل تندر بر قلبت فرود مياد ...

------------ --------- ------ --------- --------- --------- -------

اگه مادرت،هنوز زنده هست، فراموش نکن که بيشتر از هميشه بهش محبت کني : با كوچكي يك بوسه تا بزرگي گفتن : مادر دوستت دارم ...
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
یه روز وقتی به خونه اومدم- با این صحنه مواجه شدم

41rz3b7ijxe7f7y2vpvc.jpg

4pzne478vcfpwa32sz87.jpg


مامان جونم خونه نبود ولی مثل همیشه غذای خوشمزه ای برای دختر لوسش تدارک دیده بود و روی یک کارت دعوت عروسی یکی از آشنایان برام نوشته بود. انگار اومدم رستوران و اون منو هست

مامان عزیزم امیدوارم اذیت و آزارهای منو ببخشی و به دل نگیری
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
فاطمه خیلی دوست داشتنی بود نوشته ات و عکس ها:بغل:
حس مادرانه رو در نگاه اول توی عکس ها میشه به وضوح دید .
امیدوارم خداوند نگهدار همه مامان های روی زمین باشه ...:گل:
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ممنون مریم جان
مامانا از بس بی منت محبت می کنند- بچه های بدی مثل من قدر نمی دونند

من شب ساعت 1 می خوابم و 9 صبح بیدار می شم. مامانم عادت داره حدود 10 دقیقه به یک بیاد تو اتاقم با من دعوا کنه که چرا هنوز نخوابیدم:تنبیه:
ولی امشب سر موضوعی با مامان بحثم شد و با هم دعوا کردیم
بعد منم رفتم تو اتاق و در رو قفل کردم و یواشکی شروع کردم به گریه. روم نمی شه پیش کسی حتی پیش مامانم گریه کنم :گریه:
همونطور که گریه می کردم کامپیوتر رو روشن کردم و اومدم اینجا چند تا مطلب خوندم که غصه م یادم رفت.
حالا پشیمونم چرا صبوری نکردم. قفل در اتاقم رو هم بعد باز کردم

میشه مامان امشبم بیاد دعوام کنه؟:آه:
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
سلامت میکنم مادر جوابم می دهی یا نه؟؟
به خوابم امدی دیشب نمیدانم که یادم میکنی یانه؟
غریب افتاده ام مادر دعایم میکنی یانه؟
...
دعا در حق من کردی نمیدانم هنوزم میکنی یا نه؟
گر بدی کرده ام مادر جوانی بود و نادانی!
نمیدانم که ای مادر حلالم میکنی یانه!!

به سلامتی همه مادرهایی که در بین ما نیستن و خدا سایه مادرها رو از سر هیچ کس کم نکنه....الهی آمین
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
مــــــــــــادرم حرف دلخـــــــــــواه من را نمی زند
ولی اغلب راســــــــت می گوید

قربان کلامــت مــادر
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
مادر
در دایره لغاتم هیچ کلمه ای که بشه این فرشته آسمونی رو توصیف کنه یافت نشد !

 

asl_davood

متخصص بخش کتابخانه الکترونیکی
چه عشقیست در وجود مادر که حتی از دیار باقی نگران فرزند خویش است و در عالم خواب نگرانی خود را نشان می دهد:دل شکسته::ناراحت:
 
بالا