یه قسمتهاش رو ترجمه کردم:
هوای ایران چندان ناسالم نیست، به غیر از استانهایی در حاشیه کاسپین، اما مسافران برای رسیدن به پایتخت شاه باید از همین نقاط عبور کنند مگر اینکه بخواهند راه طولانیتر از مسیر جلفا، تبریز را انتخاب کنند. مسافران تبریز و استانهای غربی، بهجای ترک کردن قطار در باکو، مسیرشان را با قطار تا جلفا در حاشیهی ارس ادامه میدهند.
اما جنگلها (شمال) ارزش دیدن دارند. از انزلی ما ده مایل را کنار مرداب طی کردیم و سپس وارد کرجیهایی شدیم که حمالها حملشان میکردند (نقل به مضمون!). هیچ چیز دلرباتر از این سواری در مرداب به سمت پیربازار در یک شب مهتابی ماه می (اردیبهشت) نبود....
پیربازار که در ابتدای کانال (مرداب) قرار دارد چهار مایل با رشت فاصله دارد و رشت شهر اصلی جلگهی کاسپین است که و دهکدههایی برای در امان ماندن از باران در مسیر بین دو شهر (تهران و رشت) وجود دارد چون در فصل زمستان بخاطر باران عبور و مرور ناممکن میشود (نقل به مضمون).
رشت شهر معتبری است با 60هزار نفر جمعیت که تجارت قابل توجهی با روسیه دارد. این شهر محل اقامت فرماندار ارشد منطقه است، بازاری پر از کالاهای روسی و خانههایی خوشساخت دارد. با جمعیتی عمدتن محمدی (مسلمان)، رشت یکی از بیشترین طرفداران روسیه را در مسائل سیاسی در بر دارد. درست بیرون شهر در زمینهای خوبی، کنسولگری روسیه قرار دارد که کارکنانش بطور خاص از سنتپیترز بورگ آمده اند. معاون کنسول انگلیس هم در این شهر اقامت دارد و با مسافران انگلیسی و آمریکایی بسیار مهربان است.
واعظان آمریکایی یک مدرسه و داروخانهی عمومی در مرکز شهر برپا کرده اند. بیشتر ساکنین خارجی در رشت به تجارت ابریشم مشغولند.
آب و هوا بسیار خستهکننده است و اروپاییها و آمریکاییهای کمی توانستهاند مدت طولانی آنجا بمانند. گاهاً شبانهروز باران میبارد تا اینکه تمام محلهها و کوچهها از آب پر شود و صدای قورباغهها در موقع غروب آفتاب شنیده شود.
زمینها در این منطقه در بخشهای بزرگی تقسیم شدهاند و توسط دهقانان آباد شدهاند. با یک نگاه بیشتر میتوان کارگرانی را دید که زندگی چهرهشان را غمانگیز کرده (مضمون!). کوتاهی قد، رنگپریدگی و کمخونی بخاطر شیوع مالاریا و کمبود نور آفتاب، گرسنگی و کار سخت، سالخوردگی را در سن سی سالگی در چهرهشان نمایان کرده. آنان از کودکی در شرایطی مانند بردگی در مزارع برنج کار میکنند. ناامیدی در چهرهشان فراوان دیده میشود.
از رشت تا تهران دویست مایل فاصله است و سفر در طول جادهی خوشساخت روسی واگن رو ادامه پیدا میکند. شرکت سازنده میگوید که مسافران را در 48 ساعت به مقصد میرساند اگر شب و روز در مسیر باشند. مسافرت با کالاسکهای انجام میشود که چهار اسب حملاش میکنند که هر شانزده مایل تعویض میشوند. در طول راه 18 بار اسب تعویض میشود.
25 مایل نخست راه از میان جنگلها میگذرد و سپس تپههای کوههای البرز نمایان میشوند. هوا اینجا سبکتر است و نور خورشید نمایان میشود و اسبها سریعتر حرکت میکنند. دیگر از جنگل خبری نیست و راه از کنار صخرههای بزرگی همراه با درختان زیتون ادامه مییابد. در سمت چپ جاده جریان عظیم سفیدرود دیده میشود که به بزرگی رود اوهایو در سینسیناتی است. جریان شدیدی دارد و بخاطر صخرهای بود قابل کشتیرانی نیست...