پرتو طلايى رنگ خورشيد پاييزى چهره شوش را نوازش مى كرد. اين براى پارس نويد بخش رويشى دوباره بود.
باليدن در فضايى پرطراوت كه حاصل نبوغ و رشادت سواران پارسى بود و از دل حوادث وحشتناك بيرون مى آمد. اينك يك نابغه ديگر براى ايران بزرگ امنيت و عظمت و قدرت را به ارمغان مى آورد. بدون شك اگر محبت هاى ملكه جديد آتوسا دختر كوروش كه پادشاه جوان بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت او را به عقد خويش درآورد، نبود، قطعاً داريوش در بدو پادشاهی در فائق آمدن بر دشوارى هايى كه به آن برخورد، موفق عمل نمى كرد. از اين ديدگاه كمتر پادشاهى همانند داريوش در ابتداى حكومت با مصائب طاقت فرسا مواجه شده است. اگر اغتشاش و خيره سرى هاى مغان نظم اجتماعى را مختل ساخت و مدت ها هول و هراس و يأس را در دل ايرانيان به خصوص اهالى پايتخت _ شوش- ايجاد كرد و فضايى از رعب و وحشت پيامد سلطه گئومات بود اما هخامنشيان كه در سوابق فرهنگ و تمدن خود موارد فراوانى از غلبه بر حوادث ناگوار و غيرمترقبه را داشتند خيلى زود طرح هايى را كه هدف آن كيان آنها بود خنثى كردند.
يكى از عوامل اصلى موفقيت داريوش در صحنه داخلى و فراملى _ دست كم به عنوان فردى كه تصرف تخت شاهى توسط مغ را تاب نياورد - رفتار و اخلاق سياسى، مذهبى، اجتماعى و نظامى اوست كه از كوروش به ارث برده بود به اين معنا كه: وى نسبت به آئين و رسوم ملت ها همانند اسلاف خود، كوروش و كبوجيه احترام قائل بود. دلايل متقن وجود دارد كه حساسيت وى را در اين زمينه نشان مى دهد كه در نامه اى خطاب به گاتادس Gatades ساتراپ يكى از ولايات آسياى كوچك نوشته است:
«به من خبر رسيد كه تو در تمام امور تعليمات مرا نصب العين خود قرار نمى دهى، بديهى است كه هم تو مصروف آبادى خاكى است كه به من تعلق دارد، زيرا درخت هايى كه در آسياى سفلى مى نشانى، آن سمت فرات مى رويند. در اين باب نيز من نيت تو را مى پسندم و اين كار تو را آن قدر هست كه در خاندان سلطنت ذكر تو با افتخار قرين گردد... اما از جانب ديگر چون تو عواطف مرا بالنسبه به خدايان منظور نداشته اى اگر رويه خود را تغيير ندهى قهر و غضبى كه از اين هتك حرمت به من دست داده بر تو ناگوار خواهد بود. تو تحميلى به باغبان تبرك شده آپولون كرده اى و به كار در زمين غيرمقدس وادارشان ساخته اى، اين كار در حكم مخالفت با احساسات نياكان من است...»
در عين حال لحن قاطع پادشاه در كتيبه بيستون حاكى از آن است كه در باور ها و اعتقادات خود نسبت به آفريدگار راسخ و ثابت قدم است به اين توضيح كه: وى «اورمزد» را ايزدى مى داند كه تمام موفقيتش و حتى سلطنت را موهبتى از جانب او براى خودش قلمداد مى كند. با اين وصف هنگامى كه داريوش به قدرت رسيد (۵۲۱ ق .م) حدود ۲۸ سال داشت زيرا وى در زمان عزيمت كوروش براى جنگ باسكاها (۵۲۹ ق.م) همراه او بود در حالى كه بيست سال داشت، همچنين در ركاب كبوجيه در سمت رياست گارد ويژه محافظ شاه و آجودان مخصوص او به مصر رفت كه حداقل در امر حكومت براى او تجربيات مفيدى دربرداشت.
اگر كوروش جهانگشاى بزرگى بود داريوش ميراث دار خوبى است به عبارت ديگر او عهده دار حكومتى شد كه يادگار فرمانده پيروزش، كوروش بود. بى ترديد پاسدارى از اين قلمرو امرى دشوار بود به حدى كه شاه جوان را وادار كرد مدت دو سال (سپتامبر ۵۲۲ تا مارس ۵۲۰ ق.م) شخصاً سلاح به دست بگيرد و شورش هاى فراوان (تقريباً ۲۰ شورش) را كه به طور عمده ثمره خلاء قدرت چندماهه و سلطه گئومات بود خاموش سازد.
اين همه جسارت، سرعت عمل، ابتكار، حوصله و شهامت و قوه دراكه فوق العاده را مى طلبيد كه داريوش همگى را يك جا در خود داشت و سرانجام پس از درگيرى هاى پى در پى با مدعيان، وى در جست وجوى يك پايتخت امن شوش را برگزيد. منتها بحث اين است كه وجه تمايز داريوش با كوروش در اين است كه وى عطوفت و شفقت كوروش را با مغلوبين نداشت.
از اين رو «نيزه پارسى» به دست اين شهريار و توانا و سرداران ايران تا آن سوى مرز هاى آسياى صغير و آفريقا و از شمال به ماورا ءالنهر رفت و پس از آن بود كه گفت در نقش رستم بنويسند: «هرگاه خواستى بدانى چند بود شمار كشور هايى كه پادشاه داريوش داشت، پيكرها را بنگر كه تخت را مى برند آنگاه خواهى دانست كه نيزه پارسى تا كجا رفته و سرباز پارسى بسيار دور از وطن جنگيده است...» پيامى كه در اين گفتار نهفته بيانگر اوج بخت يارى پادشاه است.
باليدن در فضايى پرطراوت كه حاصل نبوغ و رشادت سواران پارسى بود و از دل حوادث وحشتناك بيرون مى آمد. اينك يك نابغه ديگر براى ايران بزرگ امنيت و عظمت و قدرت را به ارمغان مى آورد. بدون شك اگر محبت هاى ملكه جديد آتوسا دختر كوروش كه پادشاه جوان بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت او را به عقد خويش درآورد، نبود، قطعاً داريوش در بدو پادشاهی در فائق آمدن بر دشوارى هايى كه به آن برخورد، موفق عمل نمى كرد. از اين ديدگاه كمتر پادشاهى همانند داريوش در ابتداى حكومت با مصائب طاقت فرسا مواجه شده است. اگر اغتشاش و خيره سرى هاى مغان نظم اجتماعى را مختل ساخت و مدت ها هول و هراس و يأس را در دل ايرانيان به خصوص اهالى پايتخت _ شوش- ايجاد كرد و فضايى از رعب و وحشت پيامد سلطه گئومات بود اما هخامنشيان كه در سوابق فرهنگ و تمدن خود موارد فراوانى از غلبه بر حوادث ناگوار و غيرمترقبه را داشتند خيلى زود طرح هايى را كه هدف آن كيان آنها بود خنثى كردند.
يكى از عوامل اصلى موفقيت داريوش در صحنه داخلى و فراملى _ دست كم به عنوان فردى كه تصرف تخت شاهى توسط مغ را تاب نياورد - رفتار و اخلاق سياسى، مذهبى، اجتماعى و نظامى اوست كه از كوروش به ارث برده بود به اين معنا كه: وى نسبت به آئين و رسوم ملت ها همانند اسلاف خود، كوروش و كبوجيه احترام قائل بود. دلايل متقن وجود دارد كه حساسيت وى را در اين زمينه نشان مى دهد كه در نامه اى خطاب به گاتادس Gatades ساتراپ يكى از ولايات آسياى كوچك نوشته است:
«به من خبر رسيد كه تو در تمام امور تعليمات مرا نصب العين خود قرار نمى دهى، بديهى است كه هم تو مصروف آبادى خاكى است كه به من تعلق دارد، زيرا درخت هايى كه در آسياى سفلى مى نشانى، آن سمت فرات مى رويند. در اين باب نيز من نيت تو را مى پسندم و اين كار تو را آن قدر هست كه در خاندان سلطنت ذكر تو با افتخار قرين گردد... اما از جانب ديگر چون تو عواطف مرا بالنسبه به خدايان منظور نداشته اى اگر رويه خود را تغيير ندهى قهر و غضبى كه از اين هتك حرمت به من دست داده بر تو ناگوار خواهد بود. تو تحميلى به باغبان تبرك شده آپولون كرده اى و به كار در زمين غيرمقدس وادارشان ساخته اى، اين كار در حكم مخالفت با احساسات نياكان من است...»
در عين حال لحن قاطع پادشاه در كتيبه بيستون حاكى از آن است كه در باور ها و اعتقادات خود نسبت به آفريدگار راسخ و ثابت قدم است به اين توضيح كه: وى «اورمزد» را ايزدى مى داند كه تمام موفقيتش و حتى سلطنت را موهبتى از جانب او براى خودش قلمداد مى كند. با اين وصف هنگامى كه داريوش به قدرت رسيد (۵۲۱ ق .م) حدود ۲۸ سال داشت زيرا وى در زمان عزيمت كوروش براى جنگ باسكاها (۵۲۹ ق.م) همراه او بود در حالى كه بيست سال داشت، همچنين در ركاب كبوجيه در سمت رياست گارد ويژه محافظ شاه و آجودان مخصوص او به مصر رفت كه حداقل در امر حكومت براى او تجربيات مفيدى دربرداشت.
اگر كوروش جهانگشاى بزرگى بود داريوش ميراث دار خوبى است به عبارت ديگر او عهده دار حكومتى شد كه يادگار فرمانده پيروزش، كوروش بود. بى ترديد پاسدارى از اين قلمرو امرى دشوار بود به حدى كه شاه جوان را وادار كرد مدت دو سال (سپتامبر ۵۲۲ تا مارس ۵۲۰ ق.م) شخصاً سلاح به دست بگيرد و شورش هاى فراوان (تقريباً ۲۰ شورش) را كه به طور عمده ثمره خلاء قدرت چندماهه و سلطه گئومات بود خاموش سازد.
اين همه جسارت، سرعت عمل، ابتكار، حوصله و شهامت و قوه دراكه فوق العاده را مى طلبيد كه داريوش همگى را يك جا در خود داشت و سرانجام پس از درگيرى هاى پى در پى با مدعيان، وى در جست وجوى يك پايتخت امن شوش را برگزيد. منتها بحث اين است كه وجه تمايز داريوش با كوروش در اين است كه وى عطوفت و شفقت كوروش را با مغلوبين نداشت.
از اين رو «نيزه پارسى» به دست اين شهريار و توانا و سرداران ايران تا آن سوى مرز هاى آسياى صغير و آفريقا و از شمال به ماورا ءالنهر رفت و پس از آن بود كه گفت در نقش رستم بنويسند: «هرگاه خواستى بدانى چند بود شمار كشور هايى كه پادشاه داريوش داشت، پيكرها را بنگر كه تخت را مى برند آنگاه خواهى دانست كه نيزه پارسى تا كجا رفته و سرباز پارسى بسيار دور از وطن جنگيده است...» پيامى كه در اين گفتار نهفته بيانگر اوج بخت يارى پادشاه است.