• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مشاعره *** هر چی قبلی بگه!!!

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
قرارمون یادت نره
دوست دارم یادت نره

قرارمون ساعت عشق
کنارِ دلشوره زدن
کنار دلواپسی و
ترس یه وقت نیومدن
عاشقم و عاشقِ تو
از همه دیوونه ترم
قرارمون یادت نره
دیر نکنی منتظرم


بازم (ط):شاد:​
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


طمع را نباید که چندان کنی

که صاحب کرم را ز کرده پشیمان کنی




* م *



 
آخرین ویرایش:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
من ذرّه ی خردم، تو چنان مهر جهانتاب
در پرتو مهرت سرِ افروختنم هست

توران شهرياری - بهرامی


(ج)
 

baroon

متخصص بخش ادبیات





جا برای منِ گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم :گل:


* ل *
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
آی ! نپریشی صفای زلفکم را، دست
آبرویم را نریزی، دل
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است


مهدی اخوان ثالث




(ی)
 

khorde-shishe

متخصص بخش فوتبال
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین‌لبان
بحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود
:ناراحت:
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
سر تا به پا عشقم، دردم، سوزم
بگذشته در آتش همچون روزم

تورج نگهبان


(ر)​
 

khorde-shishe

متخصص بخش فوتبال
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد


((م))
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مهربان آمدی ـ‌ ای عشق! به مهمانی من
پر شد از بوی خوشت خلوت روحانی من

نصرالله مردانی​


((ع))
 
آخرین ویرایش:

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات
مهربان آمدی ـ‌ ای عشق! به مهمانی من
پر شد از بوی خوشت خلوت روحانی من

نصرالله مردانی​


((ع))



عمر به پایان رسید در هوس روی دوست
برگ صبوری کراست؟ بی رخ نیکوی دوست؟

گر همه عالم شوند منکر ما گو شوید
دور نخواهیم شد ما ز سر کوی دوست؟


امیر خسرو دهلوی


((ش))
 
آخرین ویرایش:

Maryam

متخصص بخش ادبیات

شعر من پیغام مهر و مهرورزی بود و بس
شد کنون غم نامه فریادهائی در قفس


فریدون مشیری


" گ "
 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات

شعر من پیغام مهر و مهرورزی بود و بس
شد کنون غم نامه فریادهائی در قفس


فریدون مشیری


" گ "

گم شدم در خود نمی‌دانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم

سایه‌-ای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم




عطار



((چ))
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
چه فکر می کنی ؟

جهان چو آبگینه ی شکسته ایست

که سرو راست هم در او شکسته می نمایدت ؟

چنان نشسته کوه در کمین ِ دره های این غروب ِ تنگ

که راه بسته می نمایدت ؟

زمان ِ بیکرانه را تو با شمار گام عمر ِ ما مسنج

به پای او دمی است این درنگ ِ درد و رنج

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند

رونده باش

امید هیچ معجزی ز مرده نیست

زنده باش !





از : هوشنگ ابتهاج


" خ "
 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات
چه فکر می کنی ؟

جهان چو آبگینه ی شکسته ایست

که سرو راست هم در او شکسته می نمایدت ؟

چنان نشسته کوه در کمین ِ دره های این غروب ِ تنگ

که راه بسته می نمایدت ؟

زمان ِ بیکرانه را تو با شمار گام عمر ِ ما مسنج

به پای او دمی است این درنگ ِ درد و رنج

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند

رونده باش

امید هیچ معجزی ز مرده نیست

زنده باش !





از : هوشنگ ابتهاج


" خ "




خیال دلکش پرواز در طراوت ابر
به خواب می ماند
پرنده در قفس خویش
خواب می بیند
پرنده در قفس خویش
به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد
پرنده می داند
که باد بی نفس است
و باغ تصویری-ست
پرنده در قفس خویش
خواب می بیند

هوشنگ ابتهاج

((ج))
 
آخرین ویرایش:

Maryam

متخصص بخش ادبیات
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجـستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کـنون با بار پیــــــری آرزومندم که برگردم
بـه دنبــال جـوانی کوره راه زنـدگـانـی را

به یاد یــار دیرین کاروان گم‌کرده را مانـم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را

چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم بـه زهرآلود شهد شـادمـانی را

سـخن با مـن نمی‌گوئی الا ای هـمزبـان دل
خدایــا با که گویم شکوه‌ی بی همزبـانی را

نسیم زلف جانان کو؟که چون برگ خزان دیده
به پـای سـرو خود دارم هوای جانفشانی را

به چشم آسمانی گردشـی داری بلای جان
خـدایــا بـر مگردان ایـن بلای آسـمانـی را

نمیـری شهریار از شعر شیریـن روان گفتن
کــه از آب بقـا جــوئــید عـمر جـاودانی را


استاد شهریار


" ف "



 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجـستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کـنون با بار پیــــــری آرزومندم که برگردم
بـه دنبــال جـوانی کوره راه زنـدگـانـی را

به یاد یــار دیرین کاروان گم‌کرده را مانـم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را

چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم بـه زهرآلود شهد شـادمـانی را

سـخن با مـن نمی‌گوئی الا ای هـمزبـان دل
خدایــا با که گویم شکوه‌ی بی همزبـانی را

نسیم زلف جانان کو؟که چون برگ خزان دیده
به پـای سـرو خود دارم هوای جانفشانی را

به چشم آسمانی گردشـی داری بلای جان
خـدایــا بـر مگردان ایـن بلای آسـمانـی را

نمیـری شهریار از شعر شیریـن روان گفتن
کــه از آب بقـا جــوئــید عـمر جـاودانی را


استاد شهریار


" ف "




فتنه‌ها برپا کند کز پا نشنید روز حشر
در میان خلق محشر چشم عاشق جوی او

چین ابرویش ز درگه بیشتر نگذاردم
شاه حسنش را همانا حاجبست ابروی او

محتشم کاشانی


((س))

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
ساده با تو حرف می زنم
این پرنده ای که من کشیده ام
چرا نمی پرد؟
این ستاره
سرد و کاغذی است
این درخت
بی بهار مانده است
دانه های این انار طعم مرگ می دهد
من دلم گرفته...
هر چه می روم... نمی رسم

از : محمدرضا عبدالملیکان




" س "

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد؟

سعدی


((ژ))
 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات
سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد؟

سعدی


((ژ))

ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد

چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد
خنجر زهرآب داده در کف قصاب داد

امیر خسرو دهلوی

((ن))

 
بالا