• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

مشاعره *** هر چی قبلی بگه!!!

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نیست از عشق تو امــروز چو من رسوایی
دین و دل باخته ای، شیفته ای، شــــیدایی
واله ای،بادیه گردی ، به بلا ســــــاخته ای
خـــــــانه پرداخته ای، در به دری، رسوایی
دل به دریا زده ای ،ز آتش غـــم سوخته ای
از خـــــــــرد بی خبری، دشت جنون پیمایی

عبرت نائینی


((ز))​
 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات
نیست از عشق تو امــروز چو من رسوایی
دین و دل باخته ای، شیفته ای، شــــیدایی
واله ای،بادیه گردی ، به بلا ســــــاخته ای
خـــــــانه پرداخته ای، در به دری، رسوایی
دل به دریا زده ای ،ز آتش غـــم سوخته ای
از خـــــــــرد بی خبری، دشت جنون پیمایی

عبرت نائینی


((ز))​

زاهد از صومعه زنهار که بیرون نروی

که از آن سوی بلای دل و دین می‌گذرد

می‌گذشتی شب و از ماه برآمد فریاد
کاین چه فتنه است که بروی زمین می‌گذرد؟

امیر خسرو دهلوی


((خ))
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
خوش آن که حلقه‌های سر زلف واکنی
دیوانگان سلسله‌ات را رها کنی

فروغی بسطامی



شب بخیر​

:41:
 

Spider woman

کاربر ويژه
شرمنده ایم ز دوست که دل نیست لایقش
بـایــد بــرای هـدیـه سری دسـت و پـا کنیم
((ه))
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
هوا کبود شد، اين ابتدای باران است
دلا دوباره شب دلگشای باران است

سلمان هراتی


روز همگی بخیر (د):8:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
دلا بـسـوز كـه سـوز تـو كـارهـا بــکــنــــــــد
نـیـاز نـیـم‌شـبـی دفـع صــد بــلا بـکــنــــــــــد



* ک *​
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

کاشکی دنیا واسه یک شب واسه یک شب مال من بود
نگاه کردنت به هر کسی به جز من قدغن بود.......................مریم حیدرزاده

بازم (ک)
:نیش:
 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات
حافظ:

کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
که گشته‌ام ز غم و جور روزگار ملول

من شکسته بدحال زندگی یابم
در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول

(ک)

:سوت:

 

baroon

متخصص بخش ادبیات




کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟
که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هر شب



* هـ *
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



دانی که چرا ز میوه ها سیب نکوست؟
نیمی رخ عاشق است و نیمی رخ دوست




:شاد:


* پ *
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسها از شب گذشته است.
میهمانان جای را کرده اند خالی. دیرگاهی است
میزبان در خانه اش تنها نشسته.
در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او
اوست مانده.اوست خسته.

مانده زندانی به لبهایش
بس فراوان حرفها اما
با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته
چون سراغ از هیچ زندانی نمی گیرند
میزبان در خانه اش تنها نشسته.


نیما یوشیج



((ع))
 
آخرین ویرایش:

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات
عشق در من فزون گشت و شدم دیوانه در کوی-ات
شدم عاشق به گیسویت، به چشم و خال، به ابرویت

مرا ناپرس ز خود اینک که من دیگر نمی دانم

چه بودم،
چون شدم،
نیستم،
همی جویم، همی پویم

شدم لاله پرست مست، بجویم گل به گل بویت

پارسا مرزبان

*پ*
 
آخرین ویرایش:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که زیر لب،
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا


فروغ فرخزاد



(ص)​
 

پارسا مرزبان

متخصص بخش ادبیات
صد چو من در راه تو گشتند فدا، کاری بکن
جان من از عاشقان آخر گهی یادی بکن

صد هزاران دل به غوغا برده-ای، نا مهربان
دادمان رس! گر به انصافی نمی ارزیم، بیدادی بکن

پارسا مرزبان

*غ*
 
آخرین ویرایش:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند

سعـــــــدی


(ب)​
 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



بَلَم آرام چون قویی سبكبال
به نرمی بر سر كارون همی رفت
به نخلستان ساحل قرص خورشیــــد
ز دامان افق بیرون همی رفت.

شفق،بازی كنان در جنبش آب
شكوه دیگر و راز دگر داشت
به دشتی پر شقایق باد سرمست
تو پنداری كه پاورچین گذر داشت

جوان پارو زنان بر سینۀ موج
بلم می راند و جانش در بلم بود
صدا سر داده غمگین در ره باد
گرفتار دل و بیمار غم بود:

«دو زلفونت بود تار ربابُم
چه می خواهی از این حال خرابُم
تو كه با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی به خوابُم»

درون قایق از باد شبانگاه
دو زلفی نرم نرمك تاب می خورد
زنی خم گشته از قایق بر امواج
سر انگشتش به چین آب می خورد

صدا ، چون بوی گل در جنبش آب
به آرامی به هر سو پخش می گشت
جوان می خواند سرشار از غمی گرم
پس دستی نوازش بخش می گشت:

«تو كه نوشُم نئی نیشُم چرایی
تو كه یارم نئی پیشُم چرایی
تو كه مرهم نئی زخم دلُم را
نمك پاش دل ریشم چرایی»

خموشی بود و زن در پرتو شام
رخی چون رنگ شب نیلوفری داشت
ز آزار جوان دل شاد و خرسند
سری با او، دلی با دیگری داشت

ز دیگر سوی كارون زورقی خُرد
سبك بر موج لغزان پیش می راند
چراغی،كورسو می زد به نیزار
صدایی سوزناك از دور می خواند

نسیمی،این پیام آورد و بگذشت:
«چه خوش بی مهربونی هر دو سربی»
جوان نالید زیر لب به افسوس
«كه یك سر مهربونی، درد سر بی»



* س *​
 

فائزه حسین زاده

متخصص روانشناسی
دانی که چرا خدا تو را داده دو دست
من معتقدم که اندرون سری هست
با یک دست به کار خود پردازی
با دست دگر زدیگران گیری دست
حرف"ط"
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



طاقتي کو که به سر منزل جانان برسم * ناتوان مورم و خود کي به سليمان برس
خضر لب تشنه در اين باديه سرگردان داشت * راه ننمود که بر چشمه‌ي حيوان برسم
قطره‌ي اشکم و اما ز فراواني ضعف * طاقتي نيست که از ديده به مژگان برسم
در شهادتگه عشق است رسيدن مشکل * خاقني راه چنان نيست که آسان برسم





* ف *
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
فرقـــــی نمی کند
همـــه فصـــــــلها
از من که بگـــذرند
پاییــــــــــز می شوند..


سارا شاهدی



(ی)
 
بالا