مشاعره

[khodam]

ای مردمان بگویید آرام جان من کو ؟
راحت فزای هر کس محنت رسان من کو ؟

 

[سنجاقي]

وقتی خوش است به جمع بتان ماهرو اگر
کز کینه دور باشی و دل با صفا کنی

 

[khodam]

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

 

[یگانه جان]

ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

خم گو سر خود گیر که خکخانه خراب است

 

[Maryam]

ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم

آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم...

 

[SCREAM]

میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

 

[khodam]

تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به فدا می فرستمت

 

[Maryam]

تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی

با غیر آشنایی ، با آشنا غزیبی ؟!

 

[khodam]

یک نعره ی مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شه که میخانه ندارد

 

[asl_davood]

دارد قطار عمر کجا می‌برد مرا؟


یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم

 

[khodam]

محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوخت

 

[j@v@d]

تویی که گر بخرامد درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد

 

[khodam]

در آن دم دلبرم دل از برم برد
که سر تا پا همه شعله زنان بود​

 

[j@v@d]

در دل چو خیال او تابد ز جمال او
دل بند بدراند او را نتوان بستن

 

[khodam]

نه از رومم ،نه از زنگم،همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگ دلتنگم

 

[j@v@d]

میان گریه می خندم که چون شمع اندرین مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمی گیرد

 

[khodam]

در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند
گرتو نمی پسندی تغییر ده قضارا

 

[j@v@d]

آن گل خشكيده، شرح حال دلم بود

از دل پر درد خويش با تو چه گويم؟

جز به تو، از سوز عشق با كه بنالم

جز ز تو، درمان درد، از كه بجويم؟

 

[khodam]

مگر دنبال آرامش نمی گردید
چرا از مرگ می ترسید ؟

 

[j@v@d]

تو را سریست که با ما فرو نمی​آید
مرا دلی که صبوری از او نمی​آید

کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی​آید
​