• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نبردهای مشهور جهان

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد جزایر فالکلند

falklands_map.gif


جزاير فالكلند در اقيانوس اطلس جنوبى كه در قرن ۱۸ به تصرف انگليس درآمد در ۱۹۸۲ مبدل به صحنه يكى از پيكارهاى بزرگ تكنولوژيكى نيمه دوم قرن بيستم شد. اين جنگ اگرچه از بعد زمينى و نفرات درگير، نبردى كوچك محسوب مى شد اما از نقطه نظر دريايى جنگى كم سابقه بود و لااقل پس از جنگ دوم جهانى، جهان شاهد چنين نبردى در دريا نبوده است. دليل شروع جنگ نيز به بحث بى اهميت ماهيگيرى انگليسى هاى مقيم اين جزيره كه كمتر از ۱۰ هزار نفر بودند بازمى گشت. البته اين مسأله بهانه اى بود تا جنگ آغاز شود چرا كه اعتراض اصلى به ادعاى مالكيت آرژانتين كه كمتر از ۱۰۰۰ كيلومتر با جزاير فالكلند (مالويناس) فاصله داشت بازمى گشت، حال آنكه اين جزيره در ۱۱ هزار كيلومترى انگليس واقع بود.
آغاز جنگ
در آوريل ۱۹۸۲ ژنرال هاى آرژانتينى براى دستيابى به شهرت داخلى و خلاصى از گرفتارى هاى اقتصادى و سياسى كشور بحث لزوم آزادسازى مالويناس را مطرح كردند و بلافاصله با اعزام ۱۱ هزار سرباز تكاور (نيروهاى هوادريا) جزيره را اشغال كردند. گمان آنها اين بود كه انگليس به دليل آنكه ديگر قدرت گذشته را ندارد (در دهه ۷۰ انگليس بخش بزرگى از نبرد ناوها و ناوهاى هواپيمابر بزرگ خود را كنار گذاشت چرا كه از عهده مخارج نگهدارى آنها برنمى آمد) بنابراين به مذاكرات سياسى و اعتراضات ديپلماتيك بسنده مى كند.
اما پاسخ انگليس كوبنده بود. آنها ابتدا توسط يك زيردريايى اتمى با ۲ اژدر، يك رزمناو آرژانتينى را در ۲۵۰ مايلى جنوب فالكلند غرق كردند و سپس به اعزام ۲ ناو عظيم هواپيمابر و ۳۰ ناوچه (فريگيت) و رزمناو و ۲۵ ناو نفربر و لجستيكى اقدام كردند در حالى كه زيردريايى هاى اتمى و غير اتمى نيز همراه آنها بود.
در ۲۵ آوريل ۱۹۸۲ هلى كوپترهاى انگليسى زيردريايى آرژانتينى سانتافه را صدمه زده و آن را به تسليم شدن واداشتند. در روز ۲۶ آوريل نيروهاى آرژانتينى مستقر در جزيره جورجيا واقع در شرق فالكلند در اثر آتش شديد ناوهاى انگليس تسليم شدند و در ۲ ماه مه زيردريايى انگليسى كانگورو رزمناو بزرگ آرژانتينى بلگرانو را غرق كرد.
حمله متقابل آرژانتينى ها به ناوگان اصلى انگليس و ناوهاى هواپيمابر آنها بى نتيجه بود و در نتيجه شكست اين حمله ناوهاى آرژانتينى به سمت سواحل آرژانتين عقب نشينى كردند.
انگليسى ها در روزهاى سوم و چهارم ماه مه نيز دو كشتى ديگر آرژانتينى را هدف قرار مى دهند.
ورود نيروى هوايى آرژانتين
ضربات پى در پى انگليس به نيروى دريايى آژانتين سبب از گردونه خارج شدن اين نيرو شد، حال آنكه خلبانان آژانتينى از ۴ مه با ورود به جنگ صحنه نبرد را تغيير دادند.
ابتدا يك **** اتاندارد آرژانتينى با پرتاب موشك معروف اگزوست ناو بزرگ شفيلد انگليس را غرق مى كند كه در اين حادثه ۲۰ انگليسى كشته مى شوند. در ۱۰ مه ناو گلاسكوى انگليس مورد اصابت بمب هاى هواپيماى آرژانتينى قرار مى گيرد اما غرق نمى شود. ضربات آژانتينى ها اگرچه سبب كند شدن عمليات دريايى انگليس مى شود اما آن را متوقف نمى كند و ناوهاى نفربر و لجستيكى انگليس خود را به سواحل فالكلند مى رسانند تا اقدام به پياده كردن نيرو كنند.
غرق شدن ۵ ناو انگليسى
از اين زمان به بعد جنگ سرعت بالايى به خود مى گيرد. هواپيماهاى ميراژ، **** اتاندارد و اى-۴ آرژانتينى با قبول خطر خود را به ارتفاع پايين رسانده و ناوشكن هاى در حال عمليات پياده كردن نيرو را در هم مى كوبند. ناوهاى گلا مورگان، سرگالاهاد، پليموت و سر تريسترام مورد اصابت قرار مى گيرند اما اين ضربات تأثيرى روى عمليات عظيم انگليسى ها ندارد. قصد ارتش انگليس پياده كردن ۲ تيپ نيرو بود كه در ۲۱ ماه مه عملى شد و هواپيماهاى عمود پرواز سى هارير نيز ۲ ناو آرژانتينى كه قصد كمك رسانى به نيروهاى آرژانتين را داشتند نابود كردند. اما خلبانان آرژانتينى به بهاى تلفات زياد حملات خود را ادامه داده و موفق مى شوند با موشك و بمب ناوهاى آروگانت، سر پليانت را صدمه زده و ناو آردنت را غرق كنند.
در ۲۳ ماه مه آنها ناوچه آنتلوپ انگليس را نيز با موشك هدايت شونده از ناحيه «پاشنه» مورد اصابت قرار مى دهند. اما در همان روز هلى كوپترهاى لينكس انگليس نيز ناو عظيم لجستيكى ۱۳ هزار تنى آرژانتين را با موشك هاى هوا به دريا منهدم مى كنند.
اگرچه آرژانتين در نبرد فالكلند مطمئن بود نبرد را در دريا باخته اما جنگ در هوا و زمين را با شدت ادامه داد و غرق شدن ناوشكن كاونترى در ۲۵ ماه مه رقم تلفات انگليسى ها را به غرق يا صدمه جدى براى ۱۱ ناو مى رساند.
ضربه بزرگ به انگليس
بدترين ضربه براى نيروى دريايى انگليس برخلاف آنچه همگان گمان مى كنند غرق ناو شفيلد نبود بلكه غرق ناو لجستيكى «آتلانتيك كانوير» در ۲۶ مى بود. موشك هاى اگزوست در اين عمليات موفق كه توسط هواپيماهاى ساخت فرانسه پرتاب شدند، اين ناو عظيم را غرق مى كنند. غرق اين ناو سبب به زير آب رفتن ۸ هلى كوپتر «وسكس» و ۳ فروند شنوك و وقفه جدى در عمليات توسط انگليسى ها مى شود.
آرژانتينى ها روز بعد ناوشكن برودورو را نيز مورد اصابت قرار مى دهند. اگرچه ناو غرق نمى شود اما جسورانه ترين حركت آرژانتينى ها حمله به «گروه ناو» بزرگ انگليسى در اقيانوس اطلس بود. در اين عمليات بى حاصل كه در ۳۰ ماه مه توسط هواپيماهاى اسكاى هاوك و **** اتاندارد انجام شد آنها به ناو هواپيمابر اينونسبل و ناوهاى اطراف آن حمله كردند اما حجم آتش شديد «هسته اصلى دريايى انگليس» به اندازه اى بود كه خلبانان آرژانتينى ادامه عمليات را بى فايده ديده و تنها به غرق كردن يك نفتكش و پرتاب يك موشك اگزوست (كه توسط انگليسى ها منحرف گرديد) بسنده كردند.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
پايان جنگ
image

یک رزمناو آرژانتینی در حال غرق شدن​

حملات هوايى آرژانتينى ها اگرچه شجاعانه و مؤثر بود اما تعيين كننده نبود مضافاً آنكه حداقل ۴۵ هواپيماى آرژانتين طى اين جنگ ۴۵ روزه از بين رفت (اگرچه ۱۳ ناو انگليسى غرق شد يا صدمه ديد.) سربازان آرژانتينى كه در جزيره بدون پشتيبانى دريايى و هوايى باقى مانده بودند در ماه ژوئن تسليم نيروهاى انگليسى شدند و جنگ خاتمه يافت در حالى كه ۶۳۵ آرژانتينى و ۲۵۵ انگليسى در اين نبرد جان باخته بودند.
نتيجه نبرد
جنگ فالكلند اگرچه منجر به شكست قطعى آرژانتين شد اما ضعف نيروى دريايى را در برابر نيروى هوايى آشكار كرد. هيچكس گمان نمى كرد سومين نيروى دريايى جهان كه زمانى نه چندان دور قدرت اول و مالك نيمى از جهان بود چنين ضربات خرد كننده اى از تعدادى خلبان ارتش جهان سومى آرژانتين تحمل كند.
رسانه هاى غرب اگرچه پيروزى انگليس را بزرگ جلوه دادند و چنين وانمود كردند كه آرژانتين در اين نبرد حريف بسيار ضعيفى بوده اما كسى به اين موضوع نپرداخت كه چرا بايد موشك هاى ۲ ميليون دلارى اگزوست به اين سادگى ۵ ناو بزرگ انگليسى را كه برخى از آنها مانند شفيلد و آتلانتيك كانوير بسيار گران و با اهميت بودند از بين ببرند و عمليات آبى - خاكى كه در آن تنها ۲ تيپ نيرو پياده شد منجر به صدمه ديدن ۸ ناو و غرق ۵ فروند شود؟ پيام اين جنگ يك چيز بود: ديگر نيروى دريايى بدون پشتوانه هوايى قوى، ارزشى ندارد. در حقيقت ناوها در كنار هواپيماها اهميت مى يابند. ناوهاى كوچك هواپيمابر انگليس چون نتوانستند با خود هواپيماهاى قوى و زياد به ميدان بياورند در برابر ميراژها، **** اتانداردها و اسكاى هاوك هاى آرژانتين عاجز ماندند. انگليس در اين نبرد البته از هواپيماهاى سى هارير نيز استفاده كرد اما اين هواپيماهاى عمود پرواز از چالاكى جت هاى معمول برخوردار نبوده و مجبور بودند اكثراً از سر راه جت هاى با سرعت ۲‎/۵ ماخ آرژانتينى كنار بروند.
مى توان در نهايت نتيجه گرفت كه جنگ فالكلند حقيقت تلخى را براى انگليس مشخص كرد. اين كشور ديگر نمى تواند بدون برادر بزرگتر خود (آمريكا) در جنگى شركت كند چرا كه نه قادر به پوشش هوايى مناسب براى ناوهاى خود است و نه آنكه مى تواند در مقياس وسيع اقدام به جابه جايى نيرو و تجهيزات كند و ناوهاى كوچك هواپيمابر انگليسى نيز (كه تنها يك سوم نوع آمريكايى ظرفيت دارند) نمى توانند پشتيبانى كننده هاى خوبى باشند.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
جنگ کره
korea%20map.jpg
درست از فرداى پايان جنگ دوم جهانى، دنياى غرب با قدرت مهاجمى روبرو شد كه نه تنها ضعيف تر از ارتش رايش نبود بلكه با بهره گيرى از تجارب جنگ با آلمان و بلعيدن نيمى از اروپا و شمال ژاپن اكنون مبدل به قدرت زمينى اول جهان شده بود. ارتش سرخ. نامى كه در دهه هاى ۵۰ ، ۶۰ ، ۷۰ و حتى ۸۰ پشت ژنرال هاى غربى را مى لرزاند. استالين در ۱۹۵۰ دست بالا رادر كليه جبهه هاى جهان به جز اروپاى غربى داشت. كمونيسم، مانند آتشى كه به كاغذ روزنامه هاى خشكيده سرايت كند به سرعت در حال گسترش بود. در ۱۹۴۹ مائوتسه دونگ در چين با بيرون راندن نيروهاى ملى گرا به فرماندهى چيانگ كاى شك عملاً پرجمعيت ترين كشور جهان يعنى چين را به اردوى «سرخها» كشانده و وضعيت دول استعمارى نظير آمريكا، فرانسه و انگليس را در شبه جزيره كره، هند و چين و كلاً شرق آسيا به شدت تضعيف كرده بود.
در اين ميان وضعيت شبه جزيره كره از هميشه حساس تر بود. شبه جزيره از ۱۹۴۵ به دو قسمت (شمالى تحت نفوذ روسها و جنوبى تحت نفوذ آمريكا) تقسيم شده بود اما نيروهاى قسمت شمالى با تحريك روسها و چينى ها تصميم گرفتند «مرز قراردادى» را از بين ببرند.


عبور از مدار ۳۸ درجه
مدار ۳۸ درجه خط جغرافياى سياسى ۲ كشور را تعيين مى كرد و سازمان ملل نيز از خط فرضى مذكور حمايت مى كرد. اما رهبرى كره شمالى در اين زمان بر عهده مردى قدرت طلب به نام كيم ايل سونگ بود كه تا نيم قرن بعد نيز در عرصه سياسى كره حضور داشت.
به دستور وى ۷ لشكر آموزش ديده كره شمالى در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ با عبور از مدار ۳۸ درجه نيروهاى ضعيف و پراكنده كره جنوبى را از هم پاشيده و به سرعت مسير پايتخت كره جنوبى يعنى سئول را پى گرفتند. آمريكا به عنوان متحد اصلى كره جنوبى در اين زمان نيروى قابل توجهى براى مقابله با مهاجمان شمالى نداشت و تنها سعى كرد با استفاده از نيروى هوايى سرعت هجوم آنها را كند كند. در روزهاى ۲۷ و ۲۸ ژوئن جنگنده هاى جت آمريكايى با ساقط كردن ۷ هواپيماى كره اى از نوع ياك _ ۹ و ال _ اى _ ۷ نخستين ضربه را به نيروى هوايى كره زدند. در ۲۸ ژوئن داگلاس مك آرتور فرمانده قواى آمريكا در خاور دور دستور بمباران خطوط تهاجمى شمالى ها را داد. در روزهاى ۲۸ و ۲۹ ژوئن بمب افكن هاى مهيب ب _ ۲۹ و ب _ ۲۶ موسوم به دژ پرنده با بمباران همزمان پايگاههاى نظامى و هوايى كره شمالى ضربات سنگينى به آنها وارد كردند به ويژه آنكه ۲۵ هواپيماى كره اى در پيونگ يانگ پايتخت كره شمالى بر روى زمين منهدم شدند. اما اين وقايع تأثيرى بر توان زمينى شمالى ها نداشت و آنها در ۳۰ ژوئن ديوار دفاعى جنوبى ها در رودخانه «مان» را شكسته و به جنوب سرازير شدند.
ورود سازمان ملل
در اول جولاى ۱۹۵۰ با دستور ترومن رئيس جمهور آمريكا دهها هزار سرباز آمريكايى در بندر بوسان كره جنوبى (در جنوب شرق اين كشور) پياده شدند. اين در حالى بود كه شوراى امنيت سازمان ملل نيز طى قطعنامه اى كه از سوى روسها و چينى ها وتو نشد از كشورهاى مختلف درخواست كرد كه به كمك كره جنوبى بشتابند. جنگنده هاى اف-۸۰ آمريكايى كه اولين نسل از جت هاى با سرعت مافوق صوت بودند در كنار هواپيماهاى موستانگ و بى _ ۲۶ در يك گروه عظيم ۱۴۰ فروندى از روى ناوهاى هواپيمابر و پايگاههاى محلى، عليه اهداف كره شمالى به پرواز درآمدند. شدت بمباران به اندازه اى بود كه كره اى ها براى مدتى دچار انفعال شدند. بويژه آنكه بمب افكن هاى سنگين آمريكايى از ارتفاع بالا بمباران مى كردند و هواپيماهاى جت نيز به دليل سرعت عمل قابل رهگيرى نبودند. اما شمالى ها در روى زمين بر سرعت خود افزودند و سئول پايتخت كره جنوبى سقوط كرد. ظرف ۱۰ روز كل كره جنوبى به جز بندر بوسان به اشغال شماليها درآمد.
ضدحمله متحدان
با ورود استراليا، ژاپن، انگليس و ۱۱ كشور ديگر به سود كره جنوبى ورق برگشت و شهر بوسان كه پس از يك هفته نبرد تا سقوط فاصله اى نداشت بيش از ۵۰ روز مقاومت كرد. البته يكى از دلايل طولانى شدن اين مقاومت بمباران بى وقفه بمب افكن هاى عظيم بى _ ۲۹ بر روى قواى كره شمالى در اطراف بوسان بود به طورى كه در يك حمله در ۱۶ اوت ۱۹۵۰ ، ۹۸ فروند از اين هواپيماهاى غول پيكر ۴۰ هزار سرباز شمالى را به گونه اى زير بمباران گرفتند كه از بين آنها كسى حتى به عنوان مجروح جان به در نبرد. بررسى هاى بعدى نشان داد كه بمباران اين هواپيماها اثرى معادل ۳۰ هزار گلوله توپ سنگين را بر نيروى مهاجم داشته است.

mig15.jpg

میگ 15 اصلی ترین جنگنده کره شمالی در جنگ کره


در اوايل سپتامبر حملات متعدد به بوسان بى نتيجه ماند و در ۱۰ سپتامبر نيروهاى سازمان ملل متحد در پناه بمباران سنگين هواپيماهاى آمريكايى خط محاصره بوسان را شكسته و نيروهاى مضمحل شده شمالى را عقب راندند. از آن طرف مك آرتور با انجام يك عمليات آبى _ خاكى سئول را آزاد كرد و واحدهاى پراكنده شمالى به آن سوى مرز عقب رفتند. اين بار نوبت جنوبى ها بود كه با پيشگيرى متحدان به داخل كره شمالى حمله كنند. پيشروى به داخل كره شمالى در ابتدا بسيار ساده صورت گرفت اما خبر وحشتناكى در اين زمان به ستاد ارتش آمريكا رسيد.
ورود چين به جنگ مائو در اين زمان درنگ را جايز نديد و به واحدهاى بزرگ زرهى و پياده خود كه در شرق چين مستقر بودند دستور داد تا از شمال وارد كره شوند. هنگامى كه تفنگداران و چتربازان واحد ۱۱۸ آمريكا آماده ورود به پيونگ پانگ بودند ناگهان احساس كردند پاسخ آتش آنها را حريف قدرتمندترى جواب مى دهد. اين حريف واحدهاى ارتش خلق چين بود. در ماه نوامبر مجدداً همه چيز به زيان جنوبى ها تغيير كرد. ژنرال «پيااو» ۱۸ لشكر نيروى چينى را وارد كارزار كرد و در اولين برخورد قواى متحدين را كاملاً خرد و نابود كرد. اين بار از نيروى هوايى نيز كارى ساخته نبود چرا كه جتى جديد به نام ميگ ۱۵ جنگنده هاى نسل قبلى آمريكا نظير اف _ ۸۰ و موستانگ را مانند برگ خزان بر زمين مى ريخت. خلبانان ورزيده ميگ در موج بعدى حملات خود بمب افكن هاى بزرگ بى _ ۲۹ را مورد حمله قرار دادند. اين غول هاى پرنده عليرغم بزرگى جثه به دليل كندى عمل به شدت آسيب پذير بودندو اگر بدون جنگنده محافظ حركت نمى كردند انهدام آنها توسط ميگ ۱۵ به سادگى انجام مى شد.


اما از ماه دسامبر ۱۹۵۰ با ورود جنگنده مدرن اف _ ۸۶ موسوم به سيبر، آمريكاييها تاحدودى موفق به عقب راندن نيروى هوايى چين و كره شمالى شدند. از اين زمان به بعد آمريكا در پناه اين جنگنده ها بمب افكن هاى بزرگ خود را بر فراز قواى زمينى چين مى فرستادند. بارها اتفاق مى افتاد در حالى كه جنگنده هاى ميگ با سيبرهاى محافظ درگير نبرد بودند بى _ ۲۹ ها نيز به بمباران اهداف خود مى پرداختند.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه جنگ
f84.jpg

جنگنده F-86 که توسط آمریکا در جنگ کره به کار برده شد​
تسخير مجدد سئول
در ژانويه ۱۹۵۱ چينى ها با استفاده از برترى قابل ملاحظه قواى خود متحدين را از سئول عقب راندند و حتى بمباران هاى شديد آنها توسط واحدهاى پروازى آمريكا سرعت پيشروى آنها را كم نكرد. آمريكا تنها در ۵ روز ۲۶۰۰ سورتى پرواز عليه آنها انجام داد كه منجر به كشته و زخمى شدن حدود ۳۸هزار چينى شد. (در ماه دسامبر نيز ۳هزار چينى در اثر بمباران كشته شده بودند). اين بمباران ها سرانجام در ماه فوريه كار خود را كرد و چينى ها و شمالى ها در جنوب غرب كره جنوبى متوقف شدند. البته تلفات هوايى آمريكا نيز در اين مدت سنگين بود. از جمله سقوط ۳ فروند بى ۲۹ و غيرقابل استفاده شدن ۵ فروند ديگر آنها.
آغاز نبردهاى سنگين هوايى
از اوايل سال ۱۹۵۱ با ورود خلبانان جديد و ورزيده آمريكايى، تلفات شمالى ها رو به افزايش گذاشت به طورى كه شماره ميگهاى ساقط شده از ۱۰۰ فروند گذشت (در جنگ كره در مجموع ۷۹۰ ميگ ۱۵ سقوط كرد) و از آن طرف حملات متمركز متحدان خطوط آهن، جاده ها و پل هاى مورد استفاده كمونيستها را به شدت تخريب كرد. اما شمالى ها همزمان با تقويت پدافند خود و سرعت دادن به بازسازى ها، حملات هوايى متحدين را خنثى كرده و تنها طى ۳ ماه ۸۱ هواپيماى آمريكايى و متحدين آنها را ساقط كردند.
از سوى ديگر از ژوئن ۱۹۵۱ روسها رسماً با آموزش خلبانان چينى محور پكن _ پيونگ يانگ را تقويت كرده و از ماه سپتامبر نيروى هوايى آمريكا را مجبور به عقب نشينى كردند. از جمله نبردهاى بزرگ اين دوره نبرد ماه اكتبر بود. در اين حمله ۸ بمب افكن بى _ ۲۹ تحت حفاظت ۵۰ جت قدرتمند اف ـ ۸۴ با حركت به سمت پايگاههاى هوايى شمال كره سعى كردند بازوان اصلى نيروى هوايى شمال را از كار بيندازند اما ناگهان با ۱۰۰ ميگ ۱۵ آماده مبارزه مواجه شدند، اف - ۸۴ها از گروه جدا شده و به نبرد با واحدهاى شمالى رفتند غافل از آنكه ۵۰ ميگ ديگر آماده براى ورود به صحنه و حمله به بمب افكنهاى بى ۲۹ مى شدند. در آن روز آمريكاييها يكى از بزرگترين شكستهاى هوايى اين جنگ را تحمل كردند. از ۸ بمب افكن بى - ۲۹ ، ۳ بمب افكن ساقط و ۵ فروند ديگر با وضعيتى دشوار در حالى كه نيمى از خدمه خود را از دست داده بودند به جنوب بازگشتند.
آمريكا در اين زمان پى برد كه نبرد شبه جزيره كره نبردى درجه دو با خلبانان جهان سومى نيست بلكه خلبانان كره شمالى و چين با ابراز شجاعت خود دست كمى از آمريكاييها ندارند بنابراين در ماه نوامبر ۱۹۵۱ دست به آخرين تلاش خود زد. استفاده از تيپ شكارى پنجاه و يكم به فرماندهى فرانسيس گابرسكى. اين سرهنگ خلبان كه از تك خالهاى جنگ دوم جهانى بود با به كارگيرى شيوه هاى جديد و بهره گيرى از خلبانان مجرب ظرف ۳ ماه بازى را مجدداًبه سود آمريكا برگرداند. تنها در ماههاى ژانويه و فوريه ۱۹۵۲ ، ۸۳ ميگ ۱۵ به دست واحد او منهدم شدند در حالى كه تنها ۶ هواپيما از دست داد. در واحدهاى تحت فرمان او خلبانان مانند سروان جوزف مك دانل با ۱۶ پيروزى هوايى ، سرهنگ جابارا با ۱۵ پيروزى ، سروان فرناندز با ۱۴ پيروزى و سرهنگ دوم ديويس با ۱۴ پيروزى شرايطى را براى چينى ها و شمالى ها به وجود آوردند كه پس از آن كره اى ها جنگنده هاى خود را تنها براى مواقع ضرورى به كار مى گرفتند.

korean_war_ground_combat.jpg

نبردهای زمینی

مذاكرات صلح
نيروهاى سازمان ملل اما در زمين قادر به پيشروى قابل ملاحظه اى نبودند چرا كه سيل داوطلبان چينى در كنار مبارزه شجاعانه شماليها بدانها اجازه نفس كشيدن نمى داد. آنها خواستار آتش بس بودند حال آنكه شمالى ها شرايط مذاكره را نمى پذيرفتند. در بهار ۱۹۵۲ آمريكا سعى كرد با بمبارانهاى شديد كره را مجبور به قبول آتش بس كند. شبكه هاى راه آهن ، نيروگاهها، پلها و خطوط تداركاتى كاملاً منهدم شدند و كارى از جنگنده هاى شمال نيز ساخته نبود چرا كه مستشاران روس نيز تحت فشار بين المللى از كره شمالى رفته بودند.
آمريكا زمانى كه مقاومت كره شمالى را ديد در ماه مه ۱۹۵۳ با حمله به سدهاى اين كشور دست به اقدامى زد كه به نوعى جنايت جنگى بود چرا كه با از بين بردن سدهاى مذكور عملاً تلاش يك سال مردم اين كشور در كاشت محصول برنج كه غذاى اصلى آنها بود از بين رفت مضافاً آنكه جاده ها، روستاها و ارتباطات زمينى آنها نيز كلاً قطع شد.
آتش بس
در ۲۸ ماه مه صدها هزار سرباز چينى و كره اى دست به آخرين تلاش براى بيرون ريختن آمريكاييها زدند اما صدها هواپيماى جنگى بارانى از آتش را بر سر آنها فرود آوردند و عمليات مذكور را با شكست مواجه كردند. دراين نبردها ۷۲هزار شمالى كشته شدند. سرانجام كره شمالى در ۲۷ ژوييه تن به آتش بس دادچرا كه چاره اى نداشت بنابراين طرفين به مدار ۳۸ درجه بازگشتند.
نتايج اين نبرد
نبرد كره از جمله پرتلفات ترين نبردهاى نيمه دوم قرن بيستم است در اين نبرد ۵۴ هزار آمريكايى كشته و حدود ۳۰۰ هزار نفر زخمى ، مفقود و اسير شدند نبرد كره براى هيچ كس پيروزى نداشت و فقط تلفات در پى داشت. ۲۰هزار سرباز سازمان ملل ، ۹۰۰ هزار چينى و كره شمالى و ۴۰۰ هزار غيرنظامى تلفات ديگر اين جنگ بودند. اما جنگ كره را مى توان اولين اقدام جدى چينى ها براى ورود به عرصه بين الملل دانست آن هم در منطقه اى كه براى آمريكا اهميت بسيار زيادى داشت. شكى نيست اگر شمالى ها در هوا جنگ را نمى باختند جنگ به سود آنها تمام مى شد. كره شمالى در عين حال اولين ميدان آزمايش قدرت جتهاى جديد بود. جتهايى كه از نظر چابكى و سرعت اصلاً با هواپيماهاى ۲موتوره جنگ دوم جهانى قابل مقايسه نبودند.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
جنگ اول خلیج فارس
iraq_map.jpg
از پايان جنگ ايران و عراق در مرداد سال ۱۳۶۷ تا حمله عراق به كويت تقريباً ۲ سال فاصله شد اما طى اين مدت اوضاع شرق خاورميانه كاملاً دگرگون شده بود.
غرب و اعراب در طى سالهاى ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ ايران را دشمن بزرگ خود فرض مى كردند و با اعطاى حدود ۸۰ ميليارددلار كمك و ارسال انبوهى از تسليحات و تكنولوژى عراق را مبدل به قدرت اول منطقه و ارتش پنجم جهان كردند.
آنها در محاسبات خود يك نكته را از ياد بردند و آن اينكه اين نيروى عظيم تهاجمى پس از جنگ با ايران به چه كارى خواهد آمد؟ نيرويى مركب از ۶۰۰ هواپيما، ۵۳۰۰ تانك، ۷ هزار زره پوش، ۳ هزار توپ و دهها ميليارددلار موشك و بمب در كنار يك ميليون سرباز با تجربه جنگ ۸ ساله و ...
چنين مسأله اى اصلاً در محاسبات غرب و اعراب ثروتمند و كم جمعيت منطقه به حساب نيامده بود.
اما در مرداد ۱۳۶۹ (اوت ۱۹۹۰) اوضاع كاملاً دگرگون شده بود. ۴۰ لشكر عراقى (كه حداقل يك سوم آن زرهى و مكانيزه بودند) به گونه اى ترس آور در سمت مرزهاى جنوبى و جنوب غرب عراق متمركز شده و نيروهاى عراقى مرتب در حال تهديد كويت بودند.
در مرزهاى شرقى عراق، ايران به سرعت در حال بازسازى ويرانه هاى جنگ بود و هيچ علاقه اى به دخالت در درگيرى هاى بين برادران عرب(!) نشان نمى داد اسرائيل نيز با ترس از ضربه متقابل صدام كه اكنون ديوانگى او بر همه ثابت شده بود حاضر نبود به مانند سال ۱۳۶۰ دست به حمله پيشگيرانه به عراق بزند.
حمله به كويت
۲ اوت ۱۹۹۰ چند واحد عراقى بدون اينكه به هشدارهاى جهانى توجه كنند با حمله به كويت و تسخير ۱۳ ساعته اين كشور ثروتمند به جهان ثابت كردند كه از نظر آنها دوران ديپلماسى در خليج فارس به سر آمده و زور جاى آن را گرفته است. هدف آنها از حمله به كويت در درجه اول خروج از بن بست اقتصادى و در درجه دوم جلوگيرى از ركود در ارتش بزرگ عراق بود.
فرار سريع مسؤولان سياسى و نظامى كويت به كشورهاى همسايه نشان داد كه ارتشهاى اعراب منطقه چه اندازه كوچك و غيرقابل اتكا هستند.
اما آمريكا، اروپا و اعراب سريع واكنش نشان داده و از عراق خواستند تا از كويت عقب نشينى كند.

Saddam.jpg

صدام در ابتدا گمان مى كرد آمريكا تن به مذاكره با وى بدهد و شوروى نيز (كه اكنون در آستانه فروپاشى بود) از وى حمايت كند اما گورباچف اكنون در ماه عسل سياسى با آمريكا بود و آمريكا نيز به دنبال آن بودكه همزمان دو ضربه را فرود آورد اول آنكه به بهانه كويت ماشين جنگى صدام را از كار بيندازد دوم آنكه با ارائه نمايشى عظيم، نظم نوين را به دنيا نشان دهد.

لجستيك عظيم
قسمت با ارزش جنگ خليج فارس، قدرت آمريكا در ارسال تجهيزات به منطقه بود. از اوت ۱۹۹۰ تا ژانويه ۱۹۹۱ به مدت ۵ ماه صدام حسين احمقانه ورود نيرو و تجهيزات آمريكايى را نظاره كرد و اجازه داد غرب ۵۵۰ هزار سرباز خود را در عربستان مستقر كند حال آنكه از نقطه نظر نظامى اين مدت براى صدام كافى بود تا تمام بنادر مهم مورد استفاده متفقين را تسخير كند و از آنها فرصت تحكيم مواضع را بگيرد.
تعلل صدام سبب شد تا در ژانويه ۱۹۹۱ ، ۵۰۰ هزار سرباز آمريكايى، ۳۶ هزار سرباز انگليسى، ۱۵۰ هزار سرباز شوراى همكارى خليج فارس، ۱۹ هزار سرباز فرانسوى، ۲۰ هزار سرباز مصرى و ۳۰ هزار سرباز از كشورهاى ديگر سخت ترين قسمت لجستيك متفقين رساندن حدود ۳ هزار تانك سنگين و ۲ هزار هواپيما به منطقه بود.

آغاز حملات هوايى
ژنرال نورمن شوارتسكف سرفرمانده آمريكايى على رغم ارتش عظيمى كه در جنوب كويت و جنوب غرب عراق مستقر كرده بود هنوز از درگيرى با ارتش يك ميليون نفرى عراق واهمه داشت بنابراين تصميم گرفت ابتدا با موشك هاى كروز و هواپيما زيرساختهاى دفاعى صدام، خطوط ارتباطى و واحدهاى رزمى او را منهدم كند و آنگاه دست به حمله بزند.

در ۱۷ ژانويه ۱۹۹۱ ، ۱۸۰۰ هواپيماى متفقين دست به عظيم ترين حمله هوايى نيمه دوم قرن بيستم زدند. فرماندهان نيروى هوايى آمريكا چون از قدرت پدافند فشرده بغداد اطلاع داشتند ابتدا با استفاده از بمب افكن هاى نامريى استيلت اف - ۱۱۷ ، ۲ هزار پدافند بغداد را شناسايى كرده و پس از آن راه را براى حمله اصلى باز كردند. اف - ،۱۸ اف - ،۱۶ اف - ،۱۵ تورنادو و ميراژ ستون فقرات حمله را تشكيل مى داد و چون كليه اين هواپيماها قدرت عمليات در شب را داشتند حمله در نيمه شب آغاز شد.

آنگونه كه فرماندهان اسكادرانهاى مهاجم اعلام كردند فشردگى آتش دفاعى بغداد بسيار بيش از تخمين هاى اوليه بود و خلبانان متفقين مجبور بودند عمدتاً از ورود به گردونه آتش ايجاد شده پرهيز كنند.
اما از روزهاى دوم و سوم به بعد حجم آتش عراق كمتر شد و درنتيجه هواپيماهاى متفقين ارتفاع خود را كاهش داده و با دقت بيشترى اهداف را شكار مى كردند. آمريكا تلفات هوايى ۳ روز اول خود را حدود ۱۰ هواپيما ذكر مى كرد حال آنكه صدام اين رقم را بيش از ۳۰ فروند مى دانست و با نشان دادن ۷ خلبان اسير غربى بر اين نكته تأكيد كرد.

PatriotMissle.jpg

صدام در ۲۲ ژانويه حملات موشكى به اسرائيل را آغاز كرد تا بلكه اعراب را به صف خود بازگرداند اما به دستور آمريكا، اسرائيل از اقدام تلافى جويانه خوددارى كردو آمريكا سعى كرد باموشكهاى ضدموشك پاتريوت مانع تداوم حركت عراق شود. اگرچه پاتريوت تا حدودى موفق بود اما نتوانست توقف حملات موشكى به اسرائيل را به دنبال داشته باشد.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه جنگ
74187-004-2B8FA823.jpg

خودروها و ادوات منهدم شده​
در هفته دوم، حملات هوايى متفقين با ۱۸۰۰ حمله در روز ادامه يافت و دهها هزار سرباز عراقى در پناهگاههاى خود كشته شده و صدها تانك نابود شدند. پلها، خطوط مخابراتى ، جاده ها، نيروگاهها، ساختمانهاى نظامى و فرودگاهى تماماً نابود شدند و عملاً ارتباط بين نيروهاى صدام دچار مشكل شد.
در هفته سوم نبرد، دهها بمب افكن عظيم بى _ ۵۲ با بمباران لشكرهاى گارد رياست جمهورى را كه در اطراف ناصريه (به صورت ذخيره) موضع گرفته بودند مورد حمله قرار دادند.
در نبردهاى هوايى نيز برترى خردكننده تكنولوژيكى غرب بر عراق ثابت شد و جنگنده هاى ميگ،۲۳ ميگ،۲۷ سوخو،۲۴ ميگ۲۵ و ميراژ هيچ كدام نتوانستند از تور رهگيرهاى آمريكايى و انگليسى بگريزند و عراق مجبور شد بخشى از هواپيماهاى خود را به خاك ايران بفرستد كه ايران نيز به دليل لزوم حفظ بى طرفى اين هواپيماها را پس نداد. ضربات ويران كننده هوايى آمريكا و متفقين به عراق در پايان ۴ هفته سبب شد تا ارتش عظيم عراق مبدل به غولى دست و پا بسته شود چرا كه دستورات فرماندهى به واحدها نمى رسيد و بالعكس هم واحدها نمى توانستند فرماندهى را از تحركات دشمن و اتفاقات منطقه باخبر كنند.
اما برآوردها نشان مى داد هنوز ارتش عراق ۷۰ درصد توان رزمى خود را حفظ كرده است بنابراين شوارتسكف دستور تداوم بمباران را تا نابودى نيمى از ارتش عراق صادر كرد.
بمب هاى هوشمند در اين جنگ به شدت مورد توجه قرار گرفته و با كنترل تلويزيونى با دقت تمام پلها و پايگاههاى نظامى را در هم مى كوبيدند. بمبارانهاى سنگين بى _ ۵۲ ها نيز تداوم يافت. آنها با به كارگيرى بمبهاى۸۲ . K .M محيطى به وسعت ۱۳۰ تا ۳۰۰ متر را تخريب مى كردند و به دليل پرواز در ارتفاع بسيار بالا از آسيب پدافندها مصون بودند.
پس از ۳۹ روز بمباران بى رحمانه و شديد ۱۳۰۰ تانك عراقى (حدود يك سوم توان رزمى)، ۱۱۰۰ توپ (۳۵ درصد واحدهاى توپخانه عراق) و حداقل ۵۰ هزار سرباز عراقى از بين رفتند. مضافاً اينكه خطر نيروى هوايى عراق مرتفع شد (حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ هواپيماى عراقى از بين رفتند و حدود ۱۰۰ فروند به ايران گريخته و بقيه به دليل نبودن امكان پرواز در پناهگاهها باقى ماندند).
اما مهمتر از همه مسأله بى خبرى ارتش عراق از اتفاقات محيطى او بود. انهدام خطوط مواصلاتى اين ارتش سبب گرسنگى، تشنگى و فقدان مهمات براى نيروهاى خط مقدم شده بود.
البته متفقين نيز از اين حملات عظيم آسيب ديده بودند. در حقيقت ۸۰ هزار سورتى پرواز آنها، سبب سقوط حداقل ۴۰ هواپيما (عراق اين رقم را حدود ۲۰۰ فروند مى دانست)، آسيب دهها هواپيماى ديگر، تحليل رفتن شديد انبارهاى مهمات و از همه مهمتر افزايش بى سابقه هزينه جنگ شده بود.

T040808A.jpg

حمله ۱۰۰ ساعته
در ۲۴ فوريه ۱۹۹۱ نورمن شوارتسكف به سپاههاى عظيم زمينى فرمان آماده باش كامل براى هجوم نهايى را داد. حمله اوليه را آمريكا و متفقين از طريق سپاه ۱۸ و سپاه هفتم از طريق جنوب و غرب كويت انجام مى داد اما براى آنكه صدام كاملاً غافلگير شود نيروهاى آبى _ خاكى آمريكا در ۲۳ فوريه حركتى گمراه كننده را از سواحل كويت آغاز كردند و آنگاه در حالى كه عراقى ها جهت حمله خود را به سمت جنوب كويت و دريا تغيير دادند، عمده نيروهاى متفقين در حدود ۷۰۰ هزار سرباز و ۳ هزار تانك در پناه آتش پشتيبانى هواپيماهاى آمريكايى در عملياتى كم نظير و سريع ظرف ۲۴ ساعت ابتدا ۳۰۰ هزار نيروى عراقى مستقر در كويت را دور زده و سپس ظرف ۷۲ ساعت با گازانبرى وحشتناك جنوب عراق را از خاك اصلى اين كشور جدا كردند. قبل از آنكه ارتش عراق به خود بيايد نيم ميليون سرباز عراقى در محاصره افتادند.
هواپيماهاى ضربتى آى _ ۱۰ در كنار هلى كوپترهاى **** كبرا او آپاچى باقيمانده ادوات زرهى عراق را به راكت مى بستند و توپهاى عراق كه هنوز بزرگترين مانع برسرراه مهاجمان بود توسط ماهواره شناسايى شده و با توپهاى ۸ اينچى (كه اطلاعات خود را ازطريق جى.پى.اس مى گرفتند) منهدم مى شدند.
ظرف ۴۸ ساعت ارتش متفقين صدها كيلومتر در داخل خاك عراق پيشروى كرده و به حوالى ناصريه رسيده بود. از آن طرف اخبار رسيده حاكى بود كه در كويت، عراقيها دسته دسته تسليم مى شدند.
لشكرهاى گارد نيز نتوانستند موضع تهاجمى بگيرند چرا كه بمبارانهاى عظيم امكان تحرك را از آنها سلب كرده بود.

كالين پاول فرمانده ديگر آمريكايى در ۲۷ فوريه رسماً اعلام كرد كه توان رزمى عراق منهدم شده و در منطقه جنوب عراق نيرويى نيست كه آماده براى جنگ باشد.
فرماندهان آمريكايى، انگليسى و عربى نيز در كليه جبهه ها با اعلام اين نكته كه دشمن دست از مقاومت برداشته كسب دستور مى كردند. اما در واشنگتن جرج بوش ظاهراً هنوز علاقه اى به حذف صدام نداشت. بنابراين دستور توقف عمليات را در پشت دجله صادركرد. حال آنكه براى دنيا واضح بود كه بغداد در چنين شرايطى طى يك هفته فتح مى شود.
با قبول شكست از سوى صدام در ۲۸ فوريه ،۱۹۹۱ جنگ ۴۳ روزه خليج فارس به پايان رسيد و كويت پس از ۷ ماه آزاد شد.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد کانال سوئز
Suez-War2.jpg

در دهه ۵۰ ميلادى خاورميانه عربى آبستن حوادث بود. حضور دولت اشغالگر اسرائيل از ۱۹۴۸ از يك طرف و ادامه رفتارهاى استعمارى انگليس و فرانسه در منطقه زمينه را براى تغيير دولتها در منطقه فراهم آورده بود و دولتهاى پادشاهى يكى پس از ديگرى سقوط مى كردند.
اين اتفاق در مصر در ۱۹۵۳ رخ داد و ژنرال نجيب قدرت را از خاندان ملك فاروق گرفت. اما خود وى نيز در ۱۹۵۴ توسط ژنرال جوان و ملى گراى مصرى يعنى جمال عبدالناصر بركنار شد.

Sues%20War-003-Naser.jpg

ملى شدن كانال سوئز
ناصر ابتدا در جولاى ۱۹۵۶ كانال سوئز را ملى اعلام كرد. غافل از آنكه سوئز براى فرانسه و انگليس منطقه اى فوق حياتى است. دو كشور مذكور پس از بلوكه كردن داراييهاى مصر در بانكهاى اروپايى نشست ويژه اى را براى حمله به مصر برگزاركردند.
آنتونى ايدن نخست وزير انگليس معتقدبود كه مسأله كانال سوئز براى «غرب مرگ و زندگى است».
فرانسه نيز از مدتها قبل به دليل ترس از خطر تأثيرگذارى جنبش ملى مصر به انقلاب الجزاير به دنبال زدن ضربه به دولت ناصر بود. بنابراين گى موله نخست وزير فرانسه موافقت خود را براى انجام عمليات مشترك به اطلاع دولت انگليس رساند. اين درحالى بود كه ديويد بن گوريون نخست وزير اسرائيل نيز در نشستى محرمانه در پاريس آمادگى خود را براى ورود به «بازى جديد» اعلام كرد.


حمله به صحراى سينا
آمادگى اسرائيل براى حمله به صحراى سينا و تسلط به ساحل شرقى كانال سوئز سبب شد تا ۲ كشور اروپايى درنگ نكنند و چراغ سبز را به اسرائيل نشان دهند.
در ۲۹ اكتبر ۱۹۵۶ ژنرال موشه دايان رئيس ستاد ارتش اسرائيل با اتخاذ نقشه اى متهورانه تصميم گرفت با پياده كردن هزاران چترباز در پشت خطوط نيروهاى مصرى راه آنها را براى عقب نشينى به غرب ببندد و از سمت شرق با واحدهاى بزرگ زرهى و پياده آنها را در منگنه قراردهد.
با اين هدف، ستون زرهى و پياده اسرائيلى در شب ۲۹ اكتبر از مرزگذشته و پس از شكست مصريان در «متيلا» (۴۰ كيلومترى كانال سوئز) به چتربازان رسيدند.
ستون ديگر اسرائيل نيز درهمان روز با حركت از بندر ايلات به سرعت خود را به منطقه مذكور رساند.
در دريا نيز رزمناو فرانسوى كرسن ناوشكن مصرى «ابراهيم اول» را زير آتش گرفت و مجبور به تسليم كرد.
در ۳۱ اكتبر نيروهاى اسرائيل شهر ابوعقيله را محاصره و پس از ۴۰ ساعت نبرد تصرف كردند.
در اين جنگ نيروى هوايى اسرائيل به دليل ضعيف بودن در برابر جتهاى مصرى (كه بتازگى از شوروى خريدارى شده بود) فعال ظاهر نشد اما ضعف هوايى و دريايى اسرائيل را دولتهاى فرانسه و انگليس جبران كردند.
در پنجم نوامبر لشكرهاى اسرائيلى با پيشروى مداوم به سوى كانال سوئز در شرم الشيخ با اولين مقاومت جدى مصرى ها مواجه شدند. اما برترى نفرات و تجهيزات اسرائيل نيروهاى پراكنده مصرى كه نااميدانه اما دليرانه مقاومت مى كردند را وادار به عقب نشينى كرد. غزه و العريش در نزديكى سوئز نيز تصرف شد و در هفتمين روز جنگ واحدهاى اسرائيلى درحالى كه از پشتيبانى هوايى جتهاى نيروى هوايى فرانسه برخوردار بودند به چند كيلومترى سوئز رسيدند. آنها دراين زمان كل صحراى سينا را اشغال كرده بودند.

Sues%20War-002.jpg

ورود نيروهاى منظم فرانسه و انگليس به جنگ
اكنون نيروهاى اسرائيل كار خود را انجام داده بودند و نوبت انگليس و فرانسه بود كه قدرت نمايى كنند. در ۳۱ اكتبر، ۲ كشور فوق با ورود عظيم ترين نيروى نظامى پس از جنگ دوم جهانى به منطقه به دنبال كسب پيروزى درخشان در يك كشور جهان سومى رفتند.
اين درحالى بود كه ارتش مصر اصلاً قابليت مقابله با چنين نيروهايى را نداشت. ۳۰ رزمناو، ۲ ناو هواپيمابر، ۸ ناوكمكى، ۳۰ كشتى نيروبر، ۵۲ كشتى ترابرى، ۲۰۰ هواپيما، ۹ هزار تانك و نفربر و ۳۰ هزار تفنگدار فرانسوى در ۳۱ اكتبر به ۱۰۰ ناو جنگى، ۳۰ رزمناو، ۴ ناو هواپيمابر، ۳۰۰ هواپيما و ۴۵ هزار سرباز انگليسى پيوستند تا چشم هاى كشورهاى استقلال طلب آفريقايى _ آسيايى خيره شود و گمان نكنند كه دنياى پس از جنگ تغييرى كرده است. اما تقدير چيز ديگرى بود.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه جنگ
610x.jpg


ورود شوروى به معادلات خاورميانه
مجمع عمومى سازمان ملل در چهارم نوامبر در قطعنامه اى خواستار آتش بس در منطقه شد اما انگليس و فرانسه به اين تصميم گردن ننهادند و در ۵ نوامبر نيروهاى چتر باز آنها در بنادر فؤاد و سوئز پياده شدند اما به دليل مقاومت مردم پرت سعيد نتوانستند به اين بندر واردشوند.
رهبر شوروى كه تا اين زمان هنوز رسماً به درگيريهاى منطقه واردنشده و تنها ناظر بود پس از آنكه پى برد آمريكا نيز علاقه اى به قدرت طلبى استعمارى دو دولت فرانسه و انگليس ندارد در پيامى كوتاه اما بشدت تهديدآميز خطاب به مقامات انگليسى و فرانسه اعلام كرد چنانچه حمله به مصر متوقف نشود لندن و پاريس بمباران اتمى خواهندشد!
نيكيتا سرگويچ خروشچف كه بتازگى زمام امور را در كرملين به دست گرفته بود در پيام خود كه اصلاً بوى شوخى و يا بلوف نمى داد تلويحاً خواستار عقب نشينى اسرائيل نيز شد.
فرداى آن روز يعنى ۶نوامبر انگليس و فرانسه پس از آنكه در القنطره نيز با مقاومتهاى شديد مردمى روبه رو شدند، آتش بس را قبول كردند. در نهم نوامبر نيز بن گوريون مجبور به تخليه صحراى سينا شد.
در ۱۴ نوامبر با ورود ناظران سازمان ملل نيروهاى م***** بتدريج از كليه مناطق اشغالى بيرون رفتند.


نتيجه نبرد
جنگ سوئز در درجه اول يك شكست بزرگ براى دولتهاى اروپايى بود و انگليس و فرانسه اين حقيقت تلخ را پذيرفتند كه ديگر پاريس، لندن و يا برلين و رم تصميم گيرنده هاى اول دنيا نيستند. بلكه مسكو و واشنگتن تعيين مى كنند كه چه كسى دركجا بايد نيرو پياده كند و يا آنكه قواى خود را عقب بكشد.
اين شكست همچنين موجب استعفاى آنتونى ايدن نيز شد. مضافاً آنكه در عرصه بين الملل به حيثيت انگليس ضربه اى شديد زد. فرانسه كه قبلاً در دين بين فو (ويتنام) ضرب شست نظامى بدى از جهان سومى ها خورده بود در اين مسأله نيز مجبور به تحمل شكستى ديگر شد. همين شكست مقدمه استقلال الجزاير در كمتر از ۶ سال بعد شد.
اما از نقطه نظر نظامى پيشروى سريع اسرائيل در صحراى سينا ناصر را به فكر ايجاد يك ارتش ملى قدرتمند انداخت چرا كه همه پى بردند اسرائيل بشدت علاقه مند به توسعه طلبى است و ايده «اسرائيل بزرگ از نيل تا فرات» تنها يك ايده خام نيست بلكه اسرائيل مترصد زمان براى اجراى آن است.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
جنگ 6 روزه
map-1967%20war.jpg

نقشه جنگ شش روزه​


از جمله جنگهاى بسيار معروف دنيا، جنگ ۶ روزه است. اگرچه مبدع نبردهاى برق آسا ارتش آلمان در جنگ دوم جهانى بود و آلمانها توانسته بودند ظرف كمتر از يك ماه لهستان را با اين شيوه از پاى درآورند و اين روش را در قبال ارتشهاى قدرتمند فرانسه، هلند، بلژيك، نروژ، يونان... ادامه دهند اما اينكه بتوان همزمان ۴ كشور را مورد حمله قرارداد و در كمتر از يك هفته آنها را وادار به قبول صلح كرد اتفاقى بود كه در تاريخ جنگهاى مهم تنها يكبار رخ داد.
زمينه جنگ ۶ روزه
پيروزى بزرگ سياسى ناصر پس ازعقب نشينى بى قيد و شرط فرانسه، انگليس و اسرائيل در ۱۹۵۶سبب شد تا اسرائيل به دنبال «زمان» مناسب براى تلافى باشد و فرانسوى ها نيز با تقويت ارتش اين كشور بويژه نيروى هوايى آن مى خواستند تا ضربه ناصر را تلافى كنند.

99921-004-D0EDFD59.jpg

قوای زمینی اسراییل در صحرای سینا​

اما از آن طرف مصر، سوريه و اردن در طول سالهاى ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۶ ميلادى بطور دائم در حال تقويت توان نظامى خود بويژه نيروى هوايى بودند چرا كه براى آنها شكى باقى نمانده بود كه اسرائيل به مرزهاى ۱۹۴۸ قناعت نمى كند.
در ۱۹۶۶ در جبهه اعراب اردن و مصر طرفدار جنگ نبودند اما سوريه و فلسطينيان قصد جنگ را داشتند از آن طرف در اسرائيل نيز جبهه ژنرالها نظير اسحاق رابين، موشه دايان و بنگوريون طرفدار آغاز جنگ «قبل از آنكه اعراب دست به حمله بزنند» بودند حال آنكه لوى اشكول نخست وزير اسرائيل با استناد به برترى هوايى و زمينى اعراب خواستار مشى اعتدال بود.
مرگ ۳ اسرائيلى در ۱۳ نوامبر ۱۹۶۶ و به دنبال آن حمله اسرائيليها به يك روستا و كشتن ۱۸ عرب اوضاع را به شدت تيره كرد، اما به دليل بى علاقگى ناصر و نخست وزير اسرائيل باز هم درگيرى رخ نداد تا آنكه در يك نبرد هوايى در ۶ آوريل ۱۹۶۷ هواپيماهاى اسرائيلى بدون آنكه تلفاتى بدهند ۶ ميگ سورى را ساقط كردند. روزنامه هاى اردن و سوريه ناصر را به باد حمله گرفتند كه از اسرائيل مى ترسد و قادر به اتخاذ تصميم نيست اما ناصر به خوبى مى دانست كه نبايد در شرايطى كه اسرائيل دست بالا را در جنگهاى هوايى دارد وارد عمل شد. از آن طرف ژنرالهاى اسرائيلى مرتباً سوريه را تهديد مى كردند و اين اصلاً خوشايند اعراب نبود.
جرقه در انبار باروت
سرانجام فشارهاى نظامى اسرائيل به سوريه و فشار روزنامه هاى عرب به جمال عبدالناصر او را مجبور به واكنش نظامى محدودى كرد غافل از آنكه اين اقدام همان چيزى است كه اسرائيليها مى خواهند. صهيونيستها از همان ابتدا از بابت اردن و سوريه نگرانى نداشتند چرا كه اين دو كشور نه جمعيت و نه وسعت و نه قدرت نظامى قابل ملاحظه اى نبودند هراس اسرائيل ارتش بزرگ مصر بود كه دو برابر اسرائيل هواپيما و معادل آن تانك و سرباز داشت.
عبدالناصر در آخرين حركت خود كه بيشتر با هدف ترساندن اسرائيل بود تا آغاز جنگ از نيروهاى سازمان ملل خواست تا از صحراى سينا عقب بروند تا چند واحد نظامى مصرى را به صحرا بفرستد.

french_made_fighters_of_the_iaf.jpg

جنگنده های فرانسوی نیروی هوایی اسراییل​

روز اول جنگ
برخلاف آنچه همه مى پندارند جنگ ژوئن، جنگى ۶ روزه نبود بلكه جنگى ۱۲ ساعته بود. ژنرال موشه دايان وزير دفاع اسرائيل پس از آنكه فرماندهى عمليات را برعهده گرفت مشاهده كرد كه بر روى كاغذ احتمال پيروزى او بر اعراب چيزى در «حد صفر» است مگر آنكه ابتكار عمل را ظرف «نصف روز» از طرف مقابل بگيرد.
در اين زمان در برابر ۱۰۰۰ تانك و ۳۵۰ هواپيماى اسرائيلى اعراب از ۲ هزار تانك، ۸۰۰ هواپيما و شبكه هاى پرقدرت پدافند سام ۲ برخوردار بودند. (در ويتنام پدافند سام مبدل به كابوسى بى پايان براى نيروى هوايى آمريكا شده بود).
هواپيماهاى دايان را در اين زمان جتهاى ميراژ ۳ و ميستر فرانسوى تشكيل مى داد. وى براى آنكه بتواند نيروهاى هوايى اعراب را در اردن، مصر، سوريه و حتى عراق از كار بيندازد فرصت زيادى نداشت. بنابراين تصميم گرفت تا مى تواند هواپيماهاى اعراب را بر روى زمين نابود كند و با تخريب باند فرودگاهها مانع برخاستن باقيمانده آنها عليه اسرائيل شود.




در ساعت ۸‎/۴۵ دقيقه صبح پنجم ژوئن دايان در حركتى كم نظير ۳۴۶ هواپيماى اسرائيلى را به صورت همزمان از فرودگاههاى اسرائيلى به پرواز درآورد. (تنها ۴ ميراژ ۳ براى دفاع از تل آويو باقى ماندند) . هواپيماهاى مذكور با قطع كليه ارتباطات رادارى و راديويى خودسعى كردند در اختفاى كامل عمل كرده و با كج كردن راه خود (براى گمراه كردن رادارها) از مديترانه چرخ زده و مستقيم از شمال مصر وارد خاك اين كشورشدند. در اين مرحله آنها ارتفاع خود را به كمتر از ۲۰ تا ۳۰ مترى زمين رساندند چرا كه در اين سطح ديگر از موشكهاى مهيب سام كارى ساخته نبود و رادارها نيز آنها را نمى گرفتند.

Israeli_mirage.jpg

میراژ 3 متعلق به نیروی هوایی اسراییل​

هواپيماهاى تحت فرمان دايان با ورود به دره نيل در ابتداى اين رود عظيم فرودگاههاى مهم مصرى را به شدت بمباران كرده و صدها هواپيماى پارك شده بر روى باند را از بين بردند. بسيارى از ميگهاى ۲۱ ، ۱۹ وتوپولوفهاى ۱۶ و ايليوشين قبل از آنكه خلبانان مصرى بتوانند بر كابين پرواز مستقر شوند بر روى زمين از بين رفتند».
موج حملات اسرائيل حتى به فرودگاه جنوبى اين كشور در «اقصر» نيز رسيد مدافعان اين فرودگاه كه در ۶۰۰ كيلومترى جنوب سوئز قراردارد اصلاً گمان نمى بردند مورد حمله قرار گيرند (۱۵ سال بعد نيروى هوايى ايران درحمله به پايگاه اچ۳ در غرب عراق دشمن را كاملاً غافلگير كرد و بسيارى به خطا فكر مى كردند كه نقشه مذكور طراحى فرماندهان غيرايرانى است)
دايان در ظرف چند ساعت۳۰۰ هواپيماى مصرى، ۱۹ پايگاه ضد هوايى و دهها فرودگاه مصرى را نابود كرد و سپس امواج هواپيماهاى اسرائيلى با خيال راحت به سراغ ساير فرودگاههاى منطقه رفتند.
ظرف ۹۰ دقيقه مصر ديگر نيروى هوايى نداشت (ناصر براى ايجاد اين نيرو ۱۰ سال زحمت كشيده بود)
در اردن و سوريه نيز ظرف ۶ ساعت فرودگاهى سالم باقى نماند و حتى اسرائيليها فرودگاه هاى متروك را محض احتياط نابود كردند. فرمانده نيروى هوايى اسرائيل از صبح روز پنجم ژوئن پيامى بدين شرح به ستاد ارتش صهيونيستها مخابره كرد: «عمليات با موفقيت انجام شد. دستور مراجعت به هواپيماها را دادم.»وى در برابر ازدست دادن ۱۶ هواپيما، ۳۴۰ هواپيما را ازبين برده و به صدها هواپيماى عرب صدمه زده بود.
اكنون نوبت ژنرال اسحاق رابين بود تا با فرمان او نيروى زمينى به حركت در آيند. اگرچه مصريها انتظار حمله نيروى زمينى اسرائيل را داشتند اما گمان نمى كردند اين حمله از شمال صحراى سينا انجام شود. ژنرال تال اسرائيلى در ششم ژوئن حمله را با لشكرهاى زرهى خود آغازكرد و دركمتر از ۲۴ ساعت قواى مصرى مجبور به عقب نشينى شدند چرا كه پشتيبانى هوايى اسرائيليها از نيروهاى زمينى در دشت باز منطقه راهى را جز عقب نشينى براى مدافعان مصرى نمى گذاشت.
شرم الشيخ نيز بدون دفاع قابل ملاحظه اى سقوط كرد و در ۸ ژوئن كل شبه جزيره سينا به اشغال صهيونيستها درآمد. از آن طرف قواى اسرائيل به سرعت ارتفاعات جولان را تصرف كرده و نيروهاى سورى را تحت فشار شديد گذاشتند. سوريها ابتدا سعى كردند جلوى پيشروى اسرائيل را بگيرند اما مقاومت آنها بى نتيجه بود و آنها با واگذارى شهر قنيطره در ۹ ژوئن عملاً دمشق را كه در ۱۰۰ كيلومترى منطقه جنگى واقع بود بدون حفاظ گذاشتند.
اسرائيل در جبهه اردن نيز با درهم كوبيدن مقاومت ناچيز آنها، ساحل غربى رود اردن و بيت المقدس را تصرف كرد. اسرائيل همزمان شهر بى دفاع امان (پايتخت اردن) را بمباران كرد.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه جنگ

پايان مقاومت اعراب
در عريش و نوار غزه نيز اسرائيليها با نيروهاى ارتش آزاديبخش فلسطين درگير شده و با كمك تانك و آتشبارى سنگين در جنگ شهرى عليه مبارزان فلسطينى پيروز شدند. مصريها كه هنوز به صورت متفرق در صحراى سينا و نوار شمالى آن مقاومت مى كردند در آخرين تلاش خود با تدارك يك ضدحمله شهر العريش را براى مدتى ازدست اسرائيليها خارج كردند. اما ورود تانكها و هواپيماهاى كمكى، واحدهاى پراكنده مصرى را به عقب راند.
با گذشت ۵ روز از جنگ، اسرائيل نيروهاى اردنى را در جبهه مركزى به كلى منهدم كرده و نيروهاى مصرى را متفرق و صحراى سينا را اشغال كرده و در ۲۰ كيلومترى كانال سوئز درانتظار دستور براى عبور از كانال بود. اما بدترين وضعيت را سوريه داشت. واحدهاى زرهى اسرائيلى درجاده دمشق مستقيم به سمت پايتخت سوريه مى رفتند و اگر فشار شوروى براى توقف جنگ نبود سقوط دمشق دور از دسترس نبود.

اكنون زمان قبول آتش بس ازسوى اعراب فرارسيده بود. تسليم اعراب و قبول نظرات سازمان ملل سبب شد تا در نوامبر ۱۹۶۷ شوراى امنيت از اسرائيل بخواهد سرزمينهاى اشغالى در جنگ اخير را به اعراب بازگرداند و درمقابل استقلال و تماميت ارضى تمام كشورهاى منطقه پذيرفته شود (اين امر متضمن به رسميت شناختن اسرائيل نيز بود.)
نتيجه نبرد
جنگ ۶ روزه چند اثر فورى داشت. ابتدا استعفاى جمال عبدالناصر بود كه خود را مقصر اصلى شكست ارتش مصر مى دانست اگرچه اين استعفا توسط ميليونها تظاهركننده مصرى و عرب ساير كشورها پذيرفته نشد. اثر دوم اين مسأله توجه جهان به سرعت عمل واحدهاى اسرائيلى در هماهنگى بين نيروى هوايى و نيروهاى موتوريزه و زرهى بود. اين جنگ مفهوم جنگ برق آسا را جانى دوباره بخشيد. نكته سوم تصرف تمام مناطق استراتژيك غرب خاورميانه توسط اسرائيل بود. ارتفاعات جولان، قنيطره، غرب رود اردن، بيت المقدس، صحراى سينا، تسلط بر خليج عقبه و كانال سوئز و غزه همه نتيجه جنگ ۶ روزه بود.

روحيه اعراب از اين شكست بشدت صدمه خورد و از اين زمان به بعد بود كه شوروى با قدرت بيشترى پاى به صحنه شطرنج خاورميانه گذاشت چرا كه سوريه، عراق، مصر، عربستان، يمن و حتى كويت طى سالهاى ۶۷ تا ۷۳ تنها به يك نكته مى انديشيدند و آن آزادى بيت المقدس و خروج اسرائيل از سرزمينهاى اشغالى بود. زمان نشان داد كه اسرائيل علاقه اى به رعايت مصوبات شوراى امنيت سازمان ملل ندارد و همين امر موجب و زمينه بروز جنگ چهارم اعراب و اسرائيل را در ۱۹۷۳ فراهم آورد.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد دونکرک
hitler2.jpg


ارتش هیتلر با عبور از خاک بلژیک و هلند ناگهان از پشت خطوط ماژینو سردرآورد و عملاً ارتشهای فرانسه و انگلیس در شمال غرب فرانسه را غافلگیر کرد. برای آنها ماندن و جنگیدن تنها یک مفهوم داشت.«مردن». ۴۰۰هزار سرباز انگلیسی و فرانسوی از سپاههای اصلی فرانسوی جداافتاده و درمحاصره کامل بودند.

ارتش آلمان با روحیه بسیاربالا درحال درهم کوبیدن مواضع متفقین به سرعت درحال نزدیک شدن به نیروهای شکست خورده انگلیس بود. این نیروها برای فرار از مرگ به سوی دونکرک (جایی که فاصله خاک اروپا و انگلیس درحداقل ممکن بود) عقب نشینی کردند. درحالی که دو سوم ارتش انگلیس در دونکرک درانتظار تخلیه توسط کشتیها و قایقهای محلی بود ارتش آلمان با فرمان حیرت انگیزی مواجه شد. «توقف»

300px-Attack_on_carrier_USS_Franklin_19_March_1945.jpg

اگرچه بسیاری از تاریخ نویسان غربی ازکنار این مسأله به سادگی می گذرند اما نباید از یاد برد اگر آلمان به این نیرو که سراسیمه درحال تخلیه دونکرک بود حمله می کرد برای این «نیروی متوحش از ماشین جنگی آلمان» راهی جز تسلیم نبود. در ۴ژوئن ۱۹۴۱ هنگامی که مردم سواحل شرقی انگلیس باخبرشدند جوانانشان درغرب فرانسه گرفتار چنگال آهنین رایش شده اند با حداقل وسایل سوار قایقها (حتی قایقهای ماهیگیری کوچک) و کشتیها شده و به بندر دونکرک نزدیک شدند. آنها کمک خوبی برای نیروی دریایی انگلیس بودند. آلمانها در این چندروز حملات هوایی اندکی داشتند. اما این مردم بی دفاع رامی شد ساده تر از این از کار بازداشت. هیتلر از چنین فرجه بزرگی به انگلیس چه هدفی داشت؟ هیتلر قصدداشت با این اقدام به انگلیس بفهماند که هدفش نه انگلیس بلکه یهودیها و شوروی است. اما او رذالت انگلیسها را دست کم گرفته بود. چرچیل در آن روزها، درخاطرات خود می نویسدکه در سراسر انگلیس تنها ۲۵۰هزار نیرو مانده بود که بخش اعظم آن نیز نیروی پلیس شهری و داوطلبان بودند. اکنون فرصت به سرعت درحال گذر بود. آلمان فرصتی بی نظیر برای تصرف انگلیس داشت کشوری که هزارسال پای مهاجم را به خاک خود ندیده بود. هیتلر نه تنها از خیر این ۳۰۰هزارنیرو (که حتی فرصت جمع کردن اسلحه های فردی خود را نداشتند) گذشت بلکه به انگلیس اجازه داد با جمع و جورکردن نیروها برای همیشه خطر حمله به خاک خود را ازبین ببرد. نیروهای انگلیسی که در دونکرک ۲۵۰۰ دستگاه توپ و دهها هزار مسلسل سنگین، نفربر، تانک و خمپاره را به جا گذاشتند. با دانش و تجربه خود پایه ارتشی جدید را درانگلیس گذاشتند که اثر آن را هیتلر مغرور در نبردهای شمال آفریقا و جنوب اروپا دید.

Evacuation_%2540_dunkirk_chaos.jpg

قوای از هم پاشیده انگلیسی ها​

ژنرال فون رون از اعضای ستاد ارتش آلمان از این واقعه چنین یادمی کند: ... شش روز پس از یورش سراسری آلمان به شمال فرانسه هنگامی که نیروهای ژنرال فون روندشتت به سوی دریا پیش می راندند هیتلر با فرمان احمقانه*ای دستور ۴۸ساعت توقف به آنها را داد... ژنرال گودریان دیگر سردار آلمانی به دستور پیشوا عمل نکرد و تانکهای خود را به سرعت به سمت غرب به حرکت درآورد اما درست در ۹مایلی دونکرک با دستور مستقیم پیشوا مجبور به توقف ۷۲ساعته شد! چرا؟ نظامیان حرفه ای آلمان این اقدام را به دلیل ضعف اطلاعات نظامی هیتلر قلمدادمی کنند. فون رون می افزاید: تا به امروز هیچکس دلیل اقدام هیتلر را نفهمیده. ظرف همین ۳روز انگلیسیها توانستند ارتشهای خود را از دونکرک نجات دهند. آنچه که بعدها به معجزه دونکرک معروف شد. واقعیت این است که هیتلر نخواست انگلستان را کاملاً منهدم کند و این امر سبب شد تا انگلوساکسونها آن را به حساب خود بگذارند و از او به عنوان پیروزی تاریخی نام ببرند. توقف در یک معبر ۶۰کیلومتری و پیشروی ۴هزارکیلومتری بزرگترین اشتباه هیتلر این بود که نبرد را درجبهه غرب به پایان نبرد و به جای آن دست به نبرد با سرسخت ترین ملت جهان زد. هیتلر به جای آنکه از عرض ۶۰کیلومتری دریای مانش بگذرد و به انگلستان غیر آماده حمله کند ترجیح داد تا دهها میلیون نفر را درجبهه شرق به کشتن دهد. در هفته های اول ماه ژوئن ۱۹۴۰ نیروهای آلمانی با روحیه بسیاربالای خود به تنگه ای رسیدند که انگلیس را از خاک اروپا جدامی کرد در لحظات بسیارحساس آن زمان تنها یک تصمیم می توانست سبب سرازیرشدن ۲۰۰لشگر آلمانی به داخل انگلیس شود. انگلیسی که به جز چند لشگر از هم پاشیده کلاً دفاع آن به پلیس شهری، نوجوانان و افراد بدون آموزش سپرده شده بود.

ژنرالهای آلمانی از این روزها به عنوان «فرصتی که هرهزار سال یکبار دست می دهد» یادمی کنند. آنها می گویند مگر ارتش ۳۰۰هزارنفره انگلیسی در ظرف ۳روز با کمک تخته پاره، قایق و کشتی تفریحی خود را منتقل به خاک بریتانیا نکرد پس چرا ما نتوانیم «دونکرک معکوس» را ایجادکنیم؟ ترس هیتلر از نیروی دریای انگلیس بود اما این نیرو بشدت پراکنده بود و برخی ناوگان انگلیسی حداقل ۲ماه تا مانش فاصله داشتند. مضافاً آنکه لوفت وافه (نیروی هوایی آلمان) می توانست در آن معبر تنگ جهنمی از آتش را به سر کشتیهای انگلیسی بریزد. تازه این در شرایطی بود که توپخانه را فراموش کنیم وبرای زیردریایی های آلمانی که در سالهای اول جنگ به مانند کوسه های درنده ناوگان متفقین را به قعر دریا می برد جایی قائل نشویم. فون رون می گوید: هیتلر وقتی به ۶۰کیلومتر انگلیس رسید یادش آمد که نقشه ای برای این کار (تصرف انگلیس) ندارد. مسخره است اما ارتشبدهای هیتلر که نقشه حمله به یوگسلاوی را در ۸ ساعت و نقشه تصرف اروپای شمالی را در ۵روز کشیدند. چگونه نتوانستند در آن روزهای حیاتی دست به ابتکار بزنند. فون رون می گوید: هیتلر در این لحظه اگر استعداد افرادی چون سزار، ناپلئون و الکساندر (اسکندر) را داشت با یک ابتکار ارتشهای زرهی و موتوریزه آلمان را از دونکرک عبور می داد.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد شبه جزیره کریمه
ریشه های جنگ

روسیه پس از شکست دادن ارتشهاى بزرگ ناپلئون در ۱۸۱۴ به قدرت درجه اول نظامى اروپا مبدل شد، اما نکته نگران کننده تر براى قدرتهاى استعمارى فرانسه و انگلیس موفقیتهاى پى در پى این کشور در آسیا بود. شکستهاى ایران، ترکمنها، عثمانیها، ازبکها و قرقیزها در آسیاى میانه، قفقاز و جنوب اروپا سبب شده بود تا روسها به گونه اى خطرناک به مناطق موردعلاقه غرب نزدیک شوند. برنامه انگلیسیها و فرانسویها براى جلوگیرى از پیشروى روسها به سمت جنوب سبب شد تا در قرن ۱۹ شبه قاره هند، افغانستان، ایران و عثمانى مانند کمربندى مانع پیشروى روسها شود. اما علاقه روسها به توسعه قلمروى خود بیش از این جدى بود که دولتهاى محلى بتوانند مانع آن شوند. روسها عثمانى را دولت بیش از اندازه بزرگ و کمتر از اندازه لایق مى دانستند و بخوبى واقف بودند که ارتش عثمانى قادر به دوام آوردن در برابر ارتش تزار نیست. روسیه برای سالیان متمادی تمایل داشت کنترل تنگه های استراتژیک بسفر و داردانل را به دست بگیرد و از این طریق دسترسی خود را به دریای مدیترانه تضمین نماید. این تنگه ها توسط دولت عثمانی کنترل می شد که در اواسط قرن نوزدهم به مرد بیمار اروپا شهرت یافته بود؛ زیرا امپراتوری عثمانی رو به اضمحلال گذاشته بود. بنابراین روسها پس از دستیابى به مولداوى و والاکیه در ۱۸۴۹ به دنبال دستیابى به سواحل دریاى سیاه که هنوز در اختیارعثمانى بود، رفتند، ترکان عثمانی قسمت اعظم شبه جزیره بالکان را زیر سلطه داشتند و نیکلای اول ،تزار روسیه، امید داشت که علاوه بر تصرف بنادر دریای سیاه، حوزه نفوذ خود را به بالکان گسترش دهد. بهانه روسها براى آغاز جنگ بسیار فریبنده بود، آنها به این دلیل که امتیازات داده شده ازسوى سلطان عثمانى به مسیحیان کاتولیک درباره گذاشتن نشانى در بیت اللحم به مسیحیان ارتودکس شرقى اعطانشده واحدهاى خود را به سمت جنوب به حرکت درآوردند.


واکنش فرانسه و انگلیس

حرکت ارتش روسیه بلافاصله زنگهاى خطر را در پاریس و لندن به صدا درآورد. آنها مى دانستند باید جلوى روسیه را در جایى در دوردستها گرفت. درغیر این صورت گام بعدى روسیه عملیات در آناتولى خواهد بود. در ۴ اکتبر ۱۸۵۳ همزمان با اعلام جهاد در اسلامبول، بریتانیا نیز ناوگان دریاى مدیترانه خود رابه دریاى سیاه فراخواند. بافاصله در ۲۰ اکتبر فرانسویها نیز اسکادران هاى دریایى خود را به منطقه اعزام کردند. روسها که گمان نمى بردند فرانسه و انگلیس حاضر به حمایت از عثمانى حتى به شکل کمک مستقیم نظامى باشد به دنبال ادامه میانجیگرى اتریش براى جلوگیرى از برخورد نظامى رفتند اما اعلام جهاد شیخ الاسلام عثمانى و عبور کشتى هاى انگلیسى از داردانل هر دو نشان دهنده غیرقابل برگشت بودن عملیات را داشتند. روسها که ناوگان بزرگى را در بندر سباستپول در جنوب شبه جزیره کریمه در اختیار داشتند در نمایشى دلهره آور قدرت خود را در دریاى سیاه به نمایش گذاشتند. یک ناوگان کوچک ترک به منظور نشان دادن آمادگى عثمانى ها در همین زمان به سمت بندر سینوپ در جنوب دریاى سیاه حرکت کرد، اما قبل از رسیدن به بندر رودرروى ناوهاى سنگین روس قرارگرفت. روسها که به دلیل عبور قواى عثمانى از رود دانوب خود را در وضعیت جنگى با ترکها مى دیدند از ناوهاى کوچک ترک درخواست توقف و تسلیم کردند اما دریادار ترک تصمیم به مقاومت گرفت و از فرانسویها و انگلیسى ها درخواست کمک کرد.
ناوهاى روسى اما این فرصت را به آنها ندادند و بلافاصله به سمت ناوهاى ترک به حرکت درآمدند. در ناوگان روسیه ۶ رزم ناو بزرگ بود حال آنکه ترکها تنها کشتى هاى کوچک در اختیار داشتند در نتیجه با شلیک اولین گلوله از سوى آنها، بارانى از آتش سنگین بر روى کشتى هاى ترک باریدن گرفت. چند ساعت بعد کل کشتى هاى ترک به استثناى یکى از بین رفت و ۳ هزار ناو و سرباز ترک کشته شدند. در این جنگ نابرابر روسها تلفات قابل توجهى ندادند. کشتار سینوپ سبب شد تا موتور جنگ عظیم کریمه روشن شود.

29yk2tt.jpg

روسها بلافاصله در بهار ۱۸۵۴ با ارتشى بسیار بزرگ از دانوب عبور کرده (شرق دانوب) و وارد خاک عثمانى شدند و با در هم کوبیدن نیروهاى محلى ترک، دژ سیلیستریا را محاصره کردند. از سوى دیگر نیروهاى عظیم فرانسوى و انگلیسى نیز در بندر وارنا (بلغارستان) پیاده شده و راه روسها به سمت جنوب را بستند. حملات پى درپى روسها به دژ راه به جایى نبرد و ترکها قهرمانانه مقاومت کردند دهها فرمانده ترک یکى پس از دیگرى بر بلندى هاى حلقه هاى اولیه دژ جان دادند اما مانع مهاجمان براى ردشدن از حصارهاى اولیه شدند.
دژ سیلیستر به انتظار رسیدن قواى متفقین بود حال آنکه آنها در دهها کیلومتر دورتر هنوز در تردید از ورود به منطقه بودند زیرا ارتش هایى معادل نیروهاى روس به میدان نیاورده و از طرف دیگر سقوط دژ (در شمال وارنا) را قطعى مى دانستند. لردکین راس نویسنده کتاب «قرون عثمانى» مى نویسد: «نیروهاى متفقین هنوز آمادگى عملیات نجات را نداشتند با اینکه مى توانستند از اردوگاه خود غرش مداوم توپهاى دژ را بشنوند. لیکن یک روز صبح در اواخر ژوئن ۱۸۵۴ پس از گلوله بارانى که تا نیمه شب به درازا کشید سکوت ناگهانى و کاملى برقرار شد. در حالى که همه گمان مى بردند دژ تسلیم شده اتفاق کاملاً برعکس رخ داده بود.» روسها پس از ۵ هفته حمله و بمباران دست از محاصره برداشته بودند از این لحظه به بعد ابتکار عمل از دست روسها خارج شد و با رسیدن قواى امداد عثمانى عبور از دانوب آغاز شد و پیشروى سریع ترکها با حمایت آتش توپخانه، کشتى ها، روسها را به سمت بخارست(رومانى) عقب راند. ملداوى ووالاکیه اکنون از تسخیر روسها درآمده و «نبرد خشکى» بیابان رسید. اما در دریا جنگ تازه آغاز شده بود زیرا ۶۵ هزار سرباز بریتانیایى و فرانسوى به همراه ناوگانى بسیار عظیم و یک لشکر ترک به شبه جزیره کریمه حمله کرد و بندر سباستوپول و دژ مالاخوف را مورد حمله قراردادند. اگرچه روسها مقاومت بسیار سنگینى از خود نشان دادند اما روحیه ناسیونالیستى و مذهبى عثمانیها در کنار برترى توپخانه و دریایى متفقین سبب شد تا روسها به مرور دریابند که قادر به ادامه نبرد نیستند. مرگ نیکلاى تزار روس و تسخیر دژ مالاخوف به دست فرانسویها در کنار ورود ۲۰ هزار سرباز جدید ترک به فرماندهى ژنرالهاى انگلیسى در سپتامبر ۱۸۵۵ سبب شد تا روسها همه شرایط را بپذیرند. بریتانیا هنوز مایل به ادامه جنگ بود اما فرانسه و عثمانى با این استدلال که متفقین به کلیه اهداف خود رسیده اند تمایلى به جنگ نداشتند. در بهار ۱۸۵۶ در پاریس روسیه تعهد کرد که حاکم نشین هاى ملداوى ووالاکیه را مستقل و تمامیت ارضى عثمانى را محترم بداند.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه نبرد
9unjaw.jpg

جنگ کریمه در سال ۱۸۵۶ با شکست روسیه پایان یافت. دلایل شکست روسیه را می توان چنین برشمرد:

روسها علی رغم برخورداری از امکانات و نیروی انسانی قابل ملاحظه، فاقد توان صنعتی لازم برای سامان دهی ارتشی نوین بودند. چالش دیگری که روسیه با آن مواجه بود، عدم وجود جاده ها و خطوط راه آهن کافی جهت نقل و انتقال نیرو و تدارکات به خطوط مقدم جبهه بود. به علاوه ژنرالهای روسی بیش از آنکه علاقه مند به فراگیری فنون نظامی باشند، نگران ظاهر و لباس خود بودند.

شکست روسیه در جنگ کریمه، ضعف رژیم تزاری را به عینه نشان داد و بر توهم ابرقدرتی روسیه در آن مقطع تاریخی خط بطلان کشید. همچنین این ناکامی، اعتبار نظام تزاری را خدشه دار ساخت و به موج درخواستها برای اصلاحات در روسیه دامن زد. نبرد کریمه یک اثر دیگر نیز داشت. روسها دریافتند که دنیاى غرب به هیچ عنوان اجازه بلعیدن عثمانى را به او نخواهد داد، حتى اگر لازم باشد نیمى از ناوگان دریایى خود به همراه ۶۵ هزار ملوان را به مدیترانه و دریاى سیاه بکشاند. نبرد کریمه منجر به مرگ دهها هزار سرباز ترک، روس، فرانسوى و انگلیسى شد و در نوع خود اتحادى عجیب بود. زمانى ارتودکسها و کاتولیک ها به اتفاق هم مقابل پیشروى عثمانى مسلمان مى ایستادند اما تغییر زمانه شرایط را اینگونه کرده بود که کاتولیک ها و مسلمانان در برابر ارتودکس ها مقاومت و مبارزه کنند.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
بانوی فانوس به دست در جنگ کریمه


وقتی سخن از پیشاهنگان پرستاری در میان است، باید قبل از همه از " بانوی فانوس به دست" یعنی فلورانس نایتینگل (Florence Nightingale) نام برد. این زن نیکوکار در سال 1820 درشهر فلورانس ایتالیا متولد شد، اما همه ایام جوانی را در انگلستان به سر برد. هجده سال بیشتر نداشت که متوجه شد برای کار بزرگی آفریده شده است. خود او گفته است:" خداوند درهفتم فوریه 1838، مرا به خدمت خود برگزید." وی ابتدا خواست در بیمارستان یکی از ولایات شمالی انگلیس مشغول کار شود، اما وضع پرستاری و پرستاران در آن وقت چنان بدنام بود که مادرش راضی به این کار نشد. وی ناچار مدتی در انگلستان و سایر نقاط اروپا به تحصیل و مطالعه در وضع پرستاران و بیماران پرداخت و چون در سال 1853 به انگلستان بازگشت ، ریاست بیمارستان کوچکی را که مخصوص زنان بود به او سپردند. نایتینگل بی درنگ به تربیت پرستار مشغول شد؛ اما نبرد کریمه کار او را ناتمام گذاشت . ماجرای جنگهای شبه جزیره کریمهCrimean war (56-1953) بدین شرح بود که نیکلای اول تزار روسیه در سال 1854، برای بسط نفوذ خود درعثمانی به ولایتهای والاشیValachie و مولداویMoldavie واقع در شبه جزیره بالکان لشکر کشید. دولتهای انگلیس ، فرانسه و ساردنی که مخالف پیشرفت روسیه به سوی مدیترانه بودند، به کمک دولت عثمانی وارد جنگ شدند. این جنگ حدود دو سال طول کشید و به سبب اینکه میدان نبرد بیشتر در شبه جزیره کریمه واقع شده بود به جنگهای کریمه معروف شد. شکست روسیه دراین جنگ چنان سنگین بود که نیکلای اول از فرط تأثر در سال 1855، جان سپرد.

e9u810.jpg

در سال 1854، جنگ کریمه ورد زبان اروپاییان بود.انگلیسیها و فرانسویها و ترکان عثمانی متفقاً با روسها می جنگیدند، و برای سربازان زخمی وسیله پرستاری نداشتند. از طرفی تیفوس هم میدانهای جنگ را فرا گرفته بود. در این هنگام ، وزیر جنگ انگلستان که دوست فلورانس بود به او نامه ای نوشت و خواهش کرد به شبه جزیره کریمه برود و کار پرستاری از زخمیها را سرو سامان بدهد. با وجود مخالفت اداره طب لشکری که می گفت این نوع کارها مناسب زنان نیست و با وجود تاخیر و تردید اولیای امور، فلورانس به میدان جنگ شتافت و با مهربانی و مهارت خود هزاران سرباز را از مرگ نجات داد.

فلورانس شبها چراغ به دست درمیدانهای جنگ به دنبال زخمیها می گشت. در کریمه دیگر سخن از ملیت خاصی نبود صحبت از نوع بشر بود که در معرض مرگ قرار می گرفت. در اندک زمانی، پرستاری ده هزار سرباز بیمار به عهده او محول شد. پس از سه ماه و با 20 ساعت کار شبانه روزی ، شماره کشته شدگان از 42% به 2% تقلیل یافت. این پیشرفت ثمره نظم ، ترتیب ، پاکیزگی ، حسن اداره ، رعایت قواعد صحت ، و سرانجام عشق فلورانس نایتینگل به کار بود.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد صحرا
Hitler%20%26%20musso.jpg


اقدامات احمقانه ايتاليا در اوج جنگ جهانى دوم مكرراً سبب مى شد هيتلر مجبور به دخالت در جبهه هايى شود كه اصلاً مايل به ورود به آن نبود. موسولينى ديكتاتور ايتاليا به اشتباه گمان مى برد مى تواند با هجوم برق آسا مانند ارتش آلمان كشورها را تصرف كند. حمله اكتبر ۱۹۴۰ او به يونان از جمله اشتباهات احمقانه موسولينى بود. قدرت دفاعى يونان ايتاليا را به زحمت انداخت تا آنكه هيتلر مجبور شد آوريل ۱۹۴۱ با ورود به جبهه نبرد يونان، كار را يكسره كند.
اما موسولينى دسته گل ديگرى نيز به آب داده بود! «ورود به قلمرو بريتانيا در شمال آفريقا.» ايتاليا كه ليبى را در دست داشت دسامبر ۱۹۴۰ تصميم گرفت خود را به اسكندريه و قاهره برساند تا با تسلط به كانال سوئز ناوگان دريايى انگليس را با مشكل مواجه كند.
غافل از آنكه ارتش ايتاليا تنها به درد نبرد با كشورهاى جهان سومى و يا ارتشهاى درجه دوم اروپا مى خورد. در شرق ليبى نيروهاى انگليسى به فرماندهى ژنرال ويول و اوكانر نيروهاى ايتاليا را محاصره كرده و وادار به تسليم مى كنند. سقوط دژ طبروق (توبروك) در ۲۲ ژانويه ۱۹۴۱ سبب فروپاشى دفاع ايتاليا در جبهه ليبى شد اكنون قواى فرانسه آزاد به رهبرى ژنرال شارل دوگل نيز وارد صحنه شمال آفريقا شده بودند و ديگر براى ايتاليا مجالى باقى نمانده بود. لازم به ذكر است ارتش فرانسه آزاد براى از پاى درآوردن ايتاليا بيابانهاى بى آب و علف چاد و جنوب ليبى را پشت سر گذاشتند.

Romel002.jpg

اروین رومل ژنرال آلمانی​

ورود رومل

سقوط بنادر بنغازى و طبروق سبب شد، هيتلر تصميم بگيرد با قدرت مانع پيشروى انگليسى ها و فرانسوى ها در شمال آفريقا شود. به همين دليل در فوريه ۱۹۴۱ رومل فرمانده لايق و موفق آلمانى (كه پيش از اين در نبردهاى جبهه غرب قدرت خود را نشان داده بود) را به همراه ۲ لشكر زرهى و موتوريزه به طرابلس (پايتخت ليبى) واقع در غرب ليبى اعزام كرد.
رومل به محض ورود به منطقه متوجه شد قواى ايتاليا به شدت روحيه خود را از دست داده اند به طورى كه مارشال گرادزيانى، فرمانده كل قواى ايتاليا در شمال آفريقا و فاتح ليبى در ۱۵ سال قبل (كسى كه موفق شد عمر مختار مبارز بزرگ ليبى را شكست دهد) چند روز قبل استعفاى خود را تقديم موسولينى كرده است.
وى تصميم گرفت شيوه جنگهاى نوين در غرب را در آفريقا دنبال كند و بلافاصله ستاد خود را تجهيز كرد.

توقف انگليسى ها
شكست هاى متعدد ايتاليا سبب شد، در خطوط دفاعى قواى محور شكاف بزرگى ايجاد شود كه در ابتدا حتى خود طرابلس را در خطر انداخته بود. اما چنان كه ذكر شد، آنان در نوامبر ۱۹۴۱ براى اولين بار با مقاومت هاى جدى روبرو شدند و در شرق طرابلس در نبردى سنگين در اين منطقه ضربه نابودكننده اى را از قواى زرهى رومل تحمل كردند. گفته مى شود ؛ آنان در عمليات ماه هاى اكتبر و نوامبر، ۷۵درصد از قواى زرهى خود را از دست داده بودند.
از اين زمان به بعد اين آلمانها بودند كه تحت فرمان رومل شروع به پيشروى كردند. رومل از ژانويه تا ژوئن ۱۹۴۲ در چندين جنگ پياپى، انگليسى ها و فرانسوى ها را از خاك ليبى بيرون كرد و در نبرد بئرالحكيم اگر دلاورى ۵۵۰۰ سرباز فرانسوى نبود ستون هاى انگليسى قتل عام مى شدند.

North-Africa-map001.gif

ورود به مصر

رومل ۲۴ ژوئن با اجازه پيشوا آماده ورود به مصر شد. قواى آلمان به سرعت در محور سيدى برانى _ العلمين شروع به پيشروى كرد و در همه جا قواى انگليس به همراه سربازان استراليايى و نيوزيلندى را عقب زد. در ۲۸ ژوئن با عقب كشيدن سپاه هاى هشتم و دهم انگليس رومل به ۲۰۱ كيلومترى اسكندريه رسيد.


اولين توقف

طولانى شدن خطوط تداركاتى رومل از يك سو و ورود نيروهاى تازه نفس انگليسى از شرق مصر، سبب شد وضعيت مدافعان تقويت شود. در جولاى ۱۹۴۲ نبرد سرنوشت ساز العلمين نشان داد دستيابى به كانال سوئز تقريباً غيرممكن است. مدافعان اين شهر كوچك كه در ۸۸كيلومترى قاهره قرار دارد، دو حمله پياپى ايتاليايى ها و رومل را بدون فايده گذاشتند. رسيدن دهها هزار سرباز كمكى انگليسى در ماه اوت سبب شده، رومل نتواند از حملات پى در پى خود نتيجه بگيرد.


اشتباه هيتلر

هيتلر كه سخت درگير نبرد سرنوشت ساز و بى رحمانه با شوروى بود، به درخواست هاى مكرر رومل براى قواى كمكى جوابى نداد حال آنكه اين سردار شجاع آلمانى با كمتر از ۱۰۰ تانك در ۳۰۰ كيلومترى كانال سوئز بود و در آن شرايط مى توانست با كمك يك سپاه كمكى خاورميانه را به خطر بيندازد و در كشورهايى نظير سوريه، عراق و ايران جنبش هاى ضدانگليسى را تقويت كند. علاوه بر آنكه مناطق نفت خيز مورد علاقه انگليس در خليج فارس را به خطر اندازد.
اما قبل از هيتلر اين چرچيل بود كه از وضعيت حساس جبهه مصر باخبر شده و به سرعت يك ژنرال با روحيه و معروف به نام مونتگومرى را به همراه واحدهاى جديد كمكى به جنگ رومل فرستاده بود.

montgomery002.jpg

مونتگمری​

نبرد موش صحرا و روباه صحرا

مونتگومرى كه بعدها به موش صحرا معروف شد، از همان ابتدا تاكتيك خود را بر «حمله و باز هم حمله» متمركز و رومل روباه صحرا را عاصى كرد. در ماه نوامبر حملات مكرر انگليسى ها، رومل را مجبور به عقب نشينى از مصر كرد.
دستورات اشتباه هيتلر سبب شد ، سپاه آلمان و ايتاليا نامنظم عقب نشينى كند و در نتيجه ۳۰هزار سرباز دول محور اسير انگليس ها شوند و به اين ترتيب نبرد ۶ماهه العلمين با شكست آلمان پايان يافت.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتيجه نبرد

شكست كامل آلمانها در شمال آفريقا

دولت آمريكا با وجود ورود به جنگ دوم جهانى در ماه دسامبر ،۱۹۴۱ با گذشت يك سال هنوز هيچ اقدامى براى اعزام نيروى جنگى براى كمك به متفقين خود نكرده بود و بنابراين تصميم گرفت در نوامبر ۱۹۴۲ در كنار انگليس ها ۷۵هزار نيرو در الجزاير كه در آن زمان تحت فرمان دولت فرانسه (دست نشانده آلمانها) بود، پياده كند.
اكنون رومل از شرق و غرب تحت فشار بود چرا كه نيروهاى پياده شده در مراكش و الجزاير بلافاصله به تونس حمله كردند. رومل براى آنكه محاصره نشود، به سرعت خود را به تونس رساند تا با قواى تازه نفس متفقين بجنگد. وى موفق شد در منطقه اى به نام «كاسرين» متفقين را شكست دهد اما نيروهاى متفقين با بهره گيرى از صدها توپ ، هواپيما و تانك حمله اى سنگين عليه اين قريه آغاز كردند كه با وجود دفاع جانانه آلمانها، در نهايت با تحمل ۱۰هزار كشته رومل را عقب راندند. تلفات رومل در اين نبرد تنها ۲هزار نفر بود اما اين عقب نشينى نشان داد، آلمانها ديگر «دست بالا» را ندارند. پيشروى مجدد مونتگومرى در مارس ۱۹۴۳ به سمت طرابلس رومل را مطمئن مى كند شمال آفريقا ديگر جاى ماندن نيست و از هيتلر درخواست موافقت با عقب نشينى مى كند اما هيتلر به جاى اين كار او را از فرماندهى كنار گذاشته و ژنرال فن آرنيم را مسؤول عمليات كرد.
آمريكايى ها با اعزام صدها هزار سرباز جديد و اسكادرانهاى متعدد هوايى به منطقه، نشان دادند عزمشان براى شكست دادن آلمانها جزم است.
در مه ۱۹۴۳ قواى آلمان و ايتاليا كه در گاز انبر بزرگ متفقين (مونتگومرى از شرق و آمريكاييها در غرب) گرفتار شده اند، تن به تسليم مى دهند.

شاه بيت نبرد صحرا كه حدود ۳ سال به طول انجاميد، نبردالعلمين بود . اگر آلمانها دراين نبرد به پيروزى مى رسيدند، موفق مى شدند به سرعت در شبه جزيره عربستان، مصر، سوريه، عراق و حتى ايران پيشروى كنند چرا كه قواى امپراتورى تضعيف شده بريتانيا در اين منطقه كم و غيرقابل توجه بود. حتى اگر بخواهيم تنها به مصر بپردازيم، بايد بگوييم : تسلط به آبراه سوئز سبب مى شد كشتى هاى انگليسى مجبور شوند راه خود را دهها هزار كيلومتر دور كنند و به جاى طى كردن مسير كوتاه درياى سرخ - مديترانه - انگليس خود را از اقيانوس هند به دماغه اميد نيك در جنوب آفريقا رسانده و سپس با پيمودن چندين هزار كيلومتر از اقيانوس اطلس جنوبى به اطلس شمالى بروند. اين مسأله مى توانست عملاً ارتباط انگليس ها را با امپراتورى عظيمشان در شرق (بويژه شبه قاره هند) از بين ببرد.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
جنگ سپتامبر ۱۹۶۵ هند و پاكستان
map%20of%20Kashmir.gif

در شبه قاره هند از ۶۰ سال قبل به اين سو بين ۲ كشور پرجمعيت هند و پاكستان درگيرى بوده كه ريشه اين منازعه به كشمير بازمى گردد. در ماه مه ۱۹۶۵ با توسل به زور توسط هند بحران كشمير از فاز سياسى وارد فاز نظامى شد.
ابتدا يك گردان نيروى هندى با عبور از خط آتش بس سال ،۱۳۴۹ پاسگاه پاكستانى را در كارگيل اشغال كردند و به دنبال اعتراض مردم مسلمان كشمير در ماه ژوئن هند ۱۵۰ هزار نيروى خود را به شمال هند اعزام كرد.
اين اقدام سبب شد تا هزاران نيروى داوطلب از كشمير آزاد و مرز پاكستان بگذرند تا به كمك مردم كشمير هند بشتابند. از اين زمان به بعد ۲ كشور كليه مذاكرات را كنار گذاشته و جنگى تمام عيار را آغاز كردند.
البته نبايد از ياد برد كه اگرچه در نبرد ۱۹۶۵ هند آغاز كننده جنگ بود اما هنديها طى ۲ دهه قبل از آن همواره در بحث كشمير كوتاه آمده و على رغم برترى قوا تن به عقب نشينى در برابر پاكستان در دهه ۵۰ داده بودند. اما از سوى ديگر مردم مسلمان كشمير نيز در اين سالها همواره خواستار استقلال از دولت هندوى هندوستان بوده اند.

Indian%20soldier.jpg

آغاز جنگ

پس از آنكه هندى ها اعلام كردند بخشى از مهاجمان كشميرى نظاميان پاكستانى هستندكه لباس محلى پوشيده اند، ۱۵۰ هزار نيروى خود را در چند محور به حركت درآورده و با در هم كوبيدن نيروهاى مرزبان و پراكنده پاكستانى وارد بخش كشمير آزاد (تحت حاكميت پاكستان) شدند و ظرف مدت كوتاهى به عمق ۴۰ كيلومترى پاكستان رسيدند.
ژنرال ايوب خان رهبر پاكستان در اين زمان دستور بسيج قوا براى برخورد با نيروهاى هندى را داد حال آنكه در اين زمان نيروهاى هندى به ۲۱ كيلومترى مظفرآباد (مركز كشمير پاكستان) رسيده بودند.
در اول سپتامبر ۱۹۶۵ هزاران نيروى پاكستانى در جنوب اسلام آباد (راولپندى) با عبور از مرز پاسگاههاى مرزى هند را تصرف كردند.
هند كه انتظار حمله پاكستان در چندصد كيلومترى كشمير را نداشت از نيروى هوايى استفاده كرد و در حملاتى وسيع صدها تانك و خودروى پاكستانى را به آتش كشيد. اما سرعت عمل و پايدارى پاكستانى ها سبب شد تا آنها بتوانند تا بر جاده جامو - سرى نگه كه راه ورود هندى ها به كشمير هند بود مسلط شوند.
هند از اين لحظه به بعد درنگ را جايز ندانست و با تجهيز قوا در نزديكى لاهور پاكستان جبهه جديدى را باز كرد و از ۳ جناح حمله اى گازانبرى را براى تسخير اين شهر مهم پاكستان آغاز كرد.
اين نيروها با استفاده از برترى قواى ۴ بر يك خود در برابر پاكستانى ها به پيروزى اوليه رسيده ولى در حوالى لاهور در پى شكست نيروى هوايى هند از پاكستان و از دست دادن پشتيبانى هوايى از يك طرف و مقابله مردانه و مؤثر پاكستانى ها، تن به توقف دادند. اگر هندى ها مى توانستند جاده لاهور به حيدرآباد (در جنوب پاكستان) را قطع كنند به نقطه مناسبى رسيده بودند، اما توافق آنها در ۶ سپتامبر سبب شد تا مجبور به تن دادن به فشارهاى بين المللى شوند. هنديها در اين زمان از سوى دنيا به دليل حمله بى دليل به لاهور مورد ملامت قرار گرفته بودند و آن طرف چينى ها كه در ۱۹۶۲ با هند جنگيده بودند اين كشور را تلويحاً تهديد به مداخله نظامى كردند.
بنابراين در ۲۳ سپتامبر ۲ طرف بدون آنكه به نتيجه اى دست يافته باشند آتش بس را قبول كردند حال آنكه «گرفتارى كشمير» حل نشده باقى مانده بود. در اين نبرد هندى ها در برابر سقوط ۷۰ هواپيما تنها ۱۹ هواپيماى پاكستانى را ساقط كردند حال آنكه در نبردهاى زمينى تانكهاى پاكستانى ضربات سختى از هنديها متحمل شدند.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه جنگ
جنگ سپتامبر ۱۹۶۵ هند و پاكستان حداقل ۷ تا ۱۰ هزار كشته به جا گذاشت و شايد اگر فشار دهها سياستمدار معروف جهان نظير ناصر، كاسيگين، چوئن لاى، جانسون و... و تهديد چين نبود نبرد مذكور شدت مى يافت و صدها هزار نفر از نيروهاى اين ۲ كشور فقير جنوب آسيا كشته مى شدند.
اگرچه اين جنگ اثر فورى براى هيچ يك از دو طرف نداشت اما سبب شد تا دنيا شاهد رشد ارتشهاى دو كشور باشد به گونه اى كه هم اكنون اين دو كشور پرجمعيت ترين ارتشهاى جهان را در اختيار دارند. (ارتش هند ارتش چهارم جهان و ارتش پاكستان ارتش هفتم جهان است) همچنين ۲ كشور هر دو به بمب اتم دست يافتند. اين ۲ كشور در ۱۹۷۱ نيز با هم جنگيدند كه منجر به جدايى بنگلادش (پاكستان شرقى) از پاكستان شد. در دهه ۹۰ نيز طرفين در كارگيل دست به جنگى گسترده زدند كه اگرچه به گستردگى درگيرى هاى قبلى نبود اما اين هشدار را به جهان داد كه «بمب ساعتى كشمير» هنوز فعال است و دنيا را تهديد مى كند.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد استالینگراد
Stalingrad_aftermath.jpg

استالینگراد پس از جنگ​


ستاره بخت رایش سوم کی افول کرد؟ بسیاری از تاریخ نویسان و نظامیان حمله هیتلر به شوروی را بزرگترین اشتباه او می دانند اما حقیقت این است که زمانی که فرمان حمله به استالینگراد از جانب پیشوا صادرشد آلمان هنوز در جنگ دست بالا را داشت. نبرد استالینگراد اولین شکست بزرگ را برای ارتش ظفرنمون آلمان رقم زد. از آن روز به بعد بود که ماشین جنگی آلمان هیتلری در سرازیری قرارگرفت.

استالینگراد؛ جادوی فریبنده

تا میانه سال 1942 تهاجم آلمان به شوروی برای ارتش سرخ مسکو به قیمت 3 میلیون کشته و 3 میلیون اسیر تمام شده بود. روسها در سال اول جنگ با آلمان، با بهره گیری از شرایط آب و هوا و جغرافیایی سرزمینشان توانستند پیشروی آلمان را در جبهه های شمالی و مرکزی سد کنند و آنها را از اطراف مسکو با موفقیت به عقب برانند. با فرارسیدن تابستان، ژنرالهای عالی رتبه هیتلر تصمیم گرفتند تا حرکت خود را به سوی مسکو ادامه دهند و ارتشهای روس را از وسط به دو نیم کنند اما هیتلر توانست کنترل نیروی زمینی را شخصا در دست بگیرد و دیگر نیازی نمی دید که به نصایح فرماندهانش گوش کند.

image002.jpg

هیتلر نقشه ای با نام رمز "عملیات آبی" طرح کرد که در طی آن واحدهای مستقر در جبهه جنوبی باید در دو ستون به داخل خاک شوروی پیشروی می کردند. ستون اول باید به سمت جنوب شرقی حرکت کرده و چاه های نفت باکو و قفقاز را در اختیار می گرفت و ستون دوم با حرکت به سمت شرق ناحیه صنعتی استالینگراد در ساحل غربی رود ولگا را اشغال می کردند.
نکته جالب این است که هیتلر از ابتدا قصد اشغال شهر استالینگراد را نداشت و هدف او رسیدن به حاشیه این ناحیه صنعتی و بمباران آن بود به گونه ای که دیگر روسها نتوانند از کارخانه های ساحل رودولگا استفاده کنند. آلمان ها با کمترین تلفات و در اولین روز نبرد استالینگراد توانستند به این هدف دست پیداکنند. پس از رسیدن به اهداف اولیه عملیات، دراین بخش از جبهه نام "استالینگراد" بر روح هیتلر پنجه انداخت. هیتلر تصمیم گرفت تا با اشغال شهری که به نام حریفش نامیده می شد شخص استالین را مسخره کرده و روحیه تمام روسها را در هم شکند. هنگامی که لشکرهای آلمانی به دروازه های استالینگراد رسیدند و در آنجا در تله افتادند جادوی این نام به هیتلر اجازه عقب کشیدن نیروهایش را نداد. از این روی پیشوا پای در راهی نهاد که انتهای آن از دست رفتن تمامی ارتش ششم آلمان بود.

he05n18a.jpg

حمله برق آسا

حمله آلمانها در روز 28 ژوئن (تیرماه 1321) و یکسال پس از آغاز تهاجم به شوروی آغازشد. ارتش ششم به فرماندهی ژنرال فون پاولوس از کهنه سربازانی تشکیل شده بود که توانایی های خود را قبلا در بلژیک و لهستان به اثبات رسانده بودند. آلمانها با استفاده از تاکتیک حمله برق آسای خود به سرعت صفوف ارتش سرخ را شکافتند. لشکرهای متحدین آلمان از ایتالیا، رومانیا و مجارستان ارتش ششم را دنبال کردند تا بتوانند جناح های طولانی آن را پوشش دهند.
استالین در همان روز و پس از فروپاشی ارتش سرخ اعلامیه ای صادر کرد:" هر وجب از خاک شوروی باید با سرسختی و تا آخرین قطره خون دفاع شود." ماموران پلیس مخفی و حزب کمونیست در پشت جبهه روسها مستقر شدند و هر کس را که قصد فرار وعقب نشینی داشت به تیر می بستند. با این وجود، لشکرهای 62ام و 64ام مجبور به عقب نشینی به داخل شهر استالینگراد شدند چرا که زمینهای مسطح غرب شهر موقعیت خوبی برای مانورهای زرهی آلمانها در اختیار آنها گذاشته بود و آلمانها با بهره گیری از این برتری روسها را به عقب راندند.
در اواسط شهریور طلایه داران ارتش ششم به در شمال استالینگراد به ساحل غربی ولگا رسیدند و با تانک و توپخانه به کشتی های و قایقهای روسی در رودخانه حمله ور شدند. واحدهای دیگر ارتش ششم به حومه شهر رسیدند و بمباران سنگین شهر توسط صدها فروند هواپیمای آلمانی آغازشد. بمبارانی که به صورت روزانه و تا هفته ها ادامه یافت. هیچ خانه ای در استالینگراد نبود که از بمباران آلمانها مصون مانده باشد. خورشید خونین نبرد استالینگراد تازه در حال طلوع بود.

normal_Vasilychuikov.jpg

واسیلی ژوکوف​

مردی با اراده آهنین

آلمانها در روزهای اولیه نبرد شهری امیدوار بودند که باوجود مقاومت سرسختانه روسها بتوانند شهر را به سرعت اشغال کنند. از طرف روسها نیز اوضاع بهتر از این به نظر نمی رسید. تمامی نیروی روسها در داخل استالینگراد 40000 سرباز ذخیره بود که تجهیزاتی اندک و ناکافی داشتند. از دیگر سو، جمعیت غیرنظامی شهر هم هنوز تخلیه نشده بود و سقوط استالینگراد در عرض چند روز حتمی به نظر می رسید. برای استالین روشن بود که تنها راه جلوگیری از سقوط شهر استفاده از فرمانده ای با اراده آهنین و تقویت هر چه بیشتر مدافعین است.
استالین به بهترین ژنرالش ، ژوکوف، دستور داد تا جبهه مسکو را رها کرده و به جنوب برود تا هر چه را که بتواند حفظ کند. از طرف دیگر ژنرال چویکوف به فرماندهی مدافعین محلی منصوب شد تا دفاع استالینگراد را سامان دهد. چویکوف وضعیت وخیم شهر را به خوبی حس کرده بود و زمانی که فرماندهی ارتش 62ام به وی رسید فرمانده سابق مدافعین از چویکوف درباره نقشه اش پرسید. چویکوف به سادگی جواب داد:" ما یا از شهر دفاع خواهیم کرد و یا در همینجا دفن خواهیم شد." رهبری وی در طی چند ماه آینده نشان داد که تصمیم وی قاطع و غیرقابل برگشت بوده است.
زمانی که چویکوف به استالینگراد وارد شد ارتش 62ام نیمی از سربازانش را از دست داده بود و سربازانش باورداشتند که به تله افتاده اند. چویکوف تصمیم گرفت که برای دفاع از شهر به خریدن زمان دست بزند و بهای آن را با خون بپردازد.
به سربازان گفته شد که هر کس که بدون داشتن جواز عبور قصد عبور از ولگا را داشته باشد درجا اعدام خواهدشد. چویکوف از ساحل شرقی ولگا تعداد زیادی سرباز را با قایق و هر وسیله دم دست دیگر به ساحل غربی اعزام کرد. تعداد زیادی از این سربازان توسط هواپیماهای آلمانی و آتش توپخانه کشته شدند اما آنقدر سرباز به استالینگراد واردشد که چویکوف بتواند قسمتهای باقی مانده شهر را نگه دارد. فشار آلمان ها ساعت به ساعت زیاد تر می شد تا جاییکه متوسط طول عمر مدافعین تازه وارد به کمتر از 24 ساعت رسید. تمام این واحدها در دفاعی ناامیدانه از شهر قربانی شدند. از 10000 جنگجوی لشکر سیزدهم نخبه گارد ،که به ساحل غربی ولگا رسیدند، 3000 مرد در اولین روز نبرد از بین رفتند و در انتهای جنگ تنها 320نفر از آنان زنده ماندند.
فشار آلمانها تا اندازه یی افزایش پیداکرد که چویکوف ناچارشد چندین بار مقر فرماندهی خود را در شهر جابجا کند تا به دست آلمانها نیافتد.
در قدم بعدی چویکوف سعی کرد تا فاصله خطوط دفاعی خود را با آلمانها کمتر کند. در این صورت هواپیماها و توپخانه آلمان از ترس آسیب رساندن به نیروهای خودشان کمتر جرات می کردند که روسها را بمباران کنند. در نیتجه این استراتژی نبرد استالینگراد به یک سری زد و خوردهای کوچک برای کنترل هر خیابان، هر ساختمان، هر طبقه و هر اتاق تبدیل شد. بعضی از ساختمان های کلیدی استالینگراد تا 15بار بین مدافعین و مهاجمین دست به دست می شد و هر بار به بهای ریختن خونهای بیشتر. روسها در جنگهای شهری و به ویژه در شبها ماهرانه تر از آلمانها عمل می کردند. این شکارچیان شبرو برای صید خود بیشتر از چاقو استفاده می کردند. از طرف دیگر ساختمانها و کارخانه های مخروبه شهر، استالینگراد را به بهشت تک تیراندازهای دو طرف مبدل ساخته بود. آنها با تفنگهای دوربین دار خود در گوشه و کنار به کمین می نشستند و هر جنبنده ای را به خاک و خون می کشیدند. شکار ویژه تک تیراندازان روسی سربازان آلمانی بودند که وظیفه داشتند برای دیگر همقطارانشان آب و غذا را به خط مقدم ببرند. با کشتن این سربازان فشار مضاعفی به دیگر سربازان وارد می شد. روسها به استالینگراد نام مستعار "دانشکده جنگهای خیابانی استالینگراد" راداده بودند.

79679-004-2CF68FE1.jpg

نظامیان و غیر نظامیان روسی که به اسارت ارتش نازی درآمدند​

اندک اندک ورود توپخانه کمکی روسها برتری تانکها و هواپیماهای آلمانی را خنثی کردند. روسها هر چه که داشتند ،از خمپاره تا راکت انداز، در شرق رود ولگا متمرکز کردند و هر چه توپ ضدهوایی داشتند در اطراف آن چیدند. آنها همچنین هواپیماهای بیشتری وارد صحنه کردند و از خلبانهای بهتری در جبهه استالینگراد استفاده کردند.
برای سربازان و غیرنظامیان معدودی که در شهر باقیمانده بودند استالینگراد جهنم پایان ناپذیری از آتش گلوله، انفجار نارنجک، غرش هواپیما و دود بود. بوی مرگ از همه جا به مشام می رسید. روزها از پی هم می آمدند و مصیبت گسترده و گسترده تر می شد. چیوکوف مقاومت مردم شهر را چنین وصف می کند:
"مردم حاضر بودند در راه دفاع از خانه و کاشانه خود مردانه بجنگند، همانجا کشته و در همان خاک مقدس به خاک سپرده شوند ولی عقب نشینی نکنند."
در اواسط پاییز روسها تنها باریکه نازکی از ساحل غربی ولگا و چند خیابان جدا از هم را در استالینگراد در اختیار داشتند و آلمانها حمله دیگری به راه انداختند تا قبل از زمستان کار شهر را یکسره کنند اما مهماتشان در میانه حمله به آخر رسید و حمله شان به گل نشست.
هیتلر که از استقامت مدافعین به خشم آمده بود هر لحظه سپاهیان بیشتری را به کام اژدهای استالینگراد می فرستاد. او لشکرهایش را از کناره های سپاه ششم بر می داشت و به داخل شهر روانه می کرد چرا که فکر می کرد نیروی روسها به آخر رسیده و آنها دیگر نیروی ذخیره ای برای حمله گسترده به جناحین ارتش ششم در اختیار ندارند. هیتلر بار دیگر روسها و استقامت آنها را دست کم گرفته بود.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه جنگ
ilw0468.gif


سربازان ارتش ششم باوجود محاصره شدن به جنگ ادامه دادند و هرجا که توانستند به ساختن سنگر پرداختند. پس از تلاش نافرجام فون مانشتاین دیگر برای آنها روشن شده بود که راه نجاتی برایشان باقی نمانده است.
ژوکوف به فون پاولوس اولتیماتوم داد تا تسلیم شود اما پاولوس تصمیم داشت تا به مقاومت ادامه دهد. ژوکوف فرمان خود را برای حمله نهایی به ارتش ششم صادر کرد. وی گمان می کرد که سربازان آلمانی در حدود 80000 نفر هستند اما در حقیقت بیش از 250000 نفر در حلقه محاصره سربازان روسی گرفتار آمده بودند. در روز 10 ژانویه روسها از تمام جهات به آلمانها حمله کردند. یک هفته بعد جبهه آلمانها شکاف برداشت و آنها به سمت شهر عقب نشینی کردند. حال دیگر برای آنها یک باند پرواز باقی مانده بود که آن هم در زیر آتش دائم توپخانه روسها قراداشت. در روز 22 ژانویه (بهمن) ارتش یخ زده ششم شروع به فروپاشی کرد. یک هفته بعد هیتلر فون پاولوس را به مقام فیلدمارشالی ارتقا داد. درجه او با هواپیما فرستاده شد و هیتلر به وی پیغام داد که هیچ فیلدمارشال آلمانی زنده اسیر نمی شود. فردای آن روز فون پاولوس اسیرشد و ارتش ششم تسلیم شد.
در روز دوم فوریه 1943 (بهمن)آخرین مقاومتهای پراکنده آلمانها فروکش کرد. آلمانها در طی 6 ماه نبرد خونبار 150000 کشته و 91000 اسیر دادند که در بین آنها 25 نفر ژنرال و200 افسر وجود داشت. از این تعداد بیشمار تنها 5000 نفر توانستند پی از پایان جنگ از اردوگاه های مخوف سیبری جان به دربرده و به آلمان بازگردند. به علاوه، در این نبرد 150000 نفر تلفات نیز به متحدین ایتالیایی و رومانیایی هیتلر واردشد. روسها برای نجات استالینگراد جان 750000 نفر نظامی و بیش از 40000 نفر غیرنظامی را هزینه کردند.
اما مهمترین باخت هیتلر آن بود که هیمنه شکست ناپذیری ارتش رایش سوم در نبرد استالینگراد شکسته شد. سربازان روسی آموختند که می توانند بر سپاه مجهز آلمان چیره شوند و دو سال ونیم بعد توانستند همان بلایی که هیتلر بر سر استالینگراد آورده بود بر سر برلین بیاورند. اکنون ارتش 62ام روسیه به عنوان یک واحد نمونه و برگزیده شناخته می شد و ژنرال چویکوف سربازانش را از استالینگراد تا برلین هدایت کرد. چویکوف بعدها به مقام فیلدمارشالی رسید و در دهه 60مدتی وزیر جنگ شوروی بود. استالین که از خبر نجات شهر سر از پا نمی شناخت به ژوکوف درجه فیلدمارشالی داد و جالب اینکه خود را نیز به این مقام متفخرکرد.
اکنون هیلتردیگر چاره ای نداشت جز آنکه رویای رسیدن به چاه های نفت باکو را از سر به در کند.​
 
بالا