• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نبردهای مشهور جهان

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد نرماندی ، آزادسازی فرانسه
44hz1jp.jpg
در ششم ژوئن سال ۱۹۴۴ ميلادی نيروهای متفقين تحت رهبری آمريکا و بريتانيا ، برای آزاد سازی اروپای تحت اشغال آلمان نازی اقدام به اجرای يکی از جسورانه ترين عمليات آبی- خاکی تاريخ بشر کردند.

در اين روز که به D-Day شهرت يافته، نيروهای دريايی متفقين با برخورداری از پشتيبانی هوايی، تحت فرماندهی ژنرال دوايت آيزنهاور سربازان خود را به ساحل شمالی فرانسه رساندند.


بعد از آنکه اين سربازان در خاک فرانسه فرود آمدند ژنرال آيزنهاور اين پيام را فرستاد:

"مردم اروپای غربی! امروز صبح سربازان نيروی اعزامی متفقين در ساحل فرانسه فرود آمدند. اعزام اين سربازان بخشی از طرح ملل متحد برای آزادسازی اروپاست که با همکاری متحدين روس ما صورت گرفته است.پيام من به همه شما اين است: ساعت آزادسازی شما فرا رسيده است. حتی اگر اين حمله از کشور شما آغاز نشده باشد."

ورود نيروهای متفقين به سواحل نرماندی در واقع آغاز عمليات آزادسازی نواحی تحت اشغال آلمان در اروپا بود. سه سال طول کشيد تا طرح اين حمله ريخته شد و حاصل آن عمليات گسترده ای بود که از لحاظ ابعاد بی سابقه بوده است.

normal_ryan04.jpg

ژنرال جوليان تامسون که يک مورخ نظامی است، در مورد عمليات D-Day گفت: "عمليات عظيمی بود - فقط در روز D-Day به تنهايی - يکصد و پنجاه و شش هزار سرباز وارد خاک فرانسه شدند. يکصد و سی هزار نفر از طريق دريا و بيست و سه هزار نفر از راه هوا. طبيعی است که برای انتقال اين همه سرباز به کشتی و هواپيمای زيادی نياز است. چيزی حدود شصت هزار ناو و هواپيما در عمليات اين روز شرکت داشت."

در حالی که سربازان به همراه خودروهای نظامی شان وارد خشکی می شدند، گروهی از خبرنگاران آنها را همراهی می کردند و از صحنه نبرد گزارش می دادند.
سربازان بريتانيايی، آمريکايی و کانادايی در نبرد عليه آلمان تحت رهبری هيتلر تنها نبودند و نيروهای لهستانی، نروژی، بلژيکی، فرانسوی و چک نيز از آنها حمايت می کردند.

2u3ziar.jpg

سيدنی گلدبرگ که يکی از افسران اطلاعاتی نيروی هوايی سلطنتی بريتانيا در سال ۱۹۹۴ بود و در آن زمان در يک کشتی جنگی خدمت می کرد، وضعيت موجود را چنين توصيف می کند:

"برخی از سربازان درست قبل از آنکه پايشان به خشکی برسد هدف قرار گرفتند. تمام آتشبارها و توپخانه های ساحلی نقش موثری نداشتند اما در عين حال برخی از آنها شديدا موثر واقع شدند. سرانجام سربازان بريتانيايی موفق شدند در بخشی از ساحل استقرار يابند. اين کار ساده ای نبود اما نسبتا سريع انجام شد. واضح است که عده زيادی جان خود را از دست دادند. وضعيت آمريکايی ها در ساحل اوماها بسيار دشوارتر بود زيرا آنها به تمام تجهيزاتی که دردسترس بريتانيایی ها قرار داشت مجهز نبودند. در بعد از ظهر روز D-Day جنگ خونينی در گرفت. برخی از کوماندو های نيروی دريايی سلطنتی که مجروح شده بودند برای درمان و بازگردانده شدن به انگلستان به کشتی من منتقل شدند. برخی از آنها جراحتهای شديدی ديده بودند. از ما هم خواسته شد که برای کمک به اين افراد چيزهايی مثل حوله - جوراب و لباس زير اهدا کنيم."

از تعداد مجروحان و کشته شدگان در D-Day آمار رسمی موجود نيست. تخمين زده مي شود که در اين روز حدود سه هزار نفر کشته و هفت هزار نفر مجروح شده باشند. و اين در حالی است که پيش از حمله رهبران نظامی متفقين نگران بودند که ميزان تلفات از اين بيشتر باشد.


در طی سه ماه بعد، دويست هزار نفر از نيروهای متفقين و دويست و پنجاه هزار نفر از نيروهای آلمانی کشته و يا مجروح شدند. پانزده هزار شهروند فرانسوی نيز در اثر اين درگيريها جان خود را از دست دادند.

فرماندهان متفقين که نگران تلفات بالای احتمالی بودند در طرح ريزی عمليات خود دقت زيادی به خرج دادند. يکی از عوامل کليدی که به موفقيت آنها کمک کرد غافلگير شدن آلمانيها بود.

متفقين با حقه ای حساب شده آلمانيها را به گونه ای فريب دادند که آنها تصور کردند حمله نه در نرماندی، بلکه در منطقه کاله که در شمال آن واقع است، صورت خواهد گرفت.

4c96kqt.jpg

نیروهای متفقین در انتظار پیاده شدن در ساحل

جان کيگان که متخصص امور نظامی است در شرح ترفند متفقين گفت: "پيش از آغاز حمله متفقين ارتش مجازی ای را در قسمت باريک کانال مانش در جنوب انگلستان ايجاد کردند. يعنی در قسمتی که درست مقابل منطقه "کاله" در خاک فرانسه قرار ميگيرد. آلمانيها فکر می کردند که نيروهايی در اين منطقه مستقر شده اند. اما اصلا چنين چيزی واقعيت نداشت. متفقين موفق شدند تا با ايجاد ترافيک راديويی در اين منطقه آلمانيها را فريب دهند. آلمانی ها تصور مي کردند که يک ارتش عظيم به فرماندهی مارشال پتن در آنجا استقرار يافته. بعد هم در شب D-Day متفقين با ايجاد اخلال در امواج رادار و روشهای ديگر تظاهر کردند که ناوگانی از نيروهای آنها بريتانيا را ترک کرده و از طريق کانال مانش عازم منطقه کاله شده است. به اين ترتيب اين علائم مجازی صفحه رادار آلمانيها را پوشاند و آنها متوجه نزديک شدن ناوگان واقعی نيروهای متفقين نشدند."

به اين ترتيب حقه متفقين موثر واقع شد. آلمانيها پر قدرت ترين واحد نظامی خود را به کاله فرستادند و يک واحد نظامی ضعيفتر را مسئول محافظت از نرماندی کردند.

مورخان می گويند اگر روند رويدادها در D-Day به گونه ای ديگر بود، ممکن بود يک فاجعه به وجود آيد. شرايط بد آب وهوايی هم به نفع متفقين عمل کرد. زيرا آلمانی ها تصور نمی کردند که متفقين در چنين آب وهوای بدی اقدام به حمله کنند.

از سوی ديگر بسياری از افسران ارشد آلمانی در حال انجام تمرينات جنگی بودند و فيلد مارشال "اروين رومل" که کارآمدترين فرمانده نظامی آنان بود برای جشن تولد همسرش به آلمان رفته بود.

علاوه بر اين، سيستم ارتباط آلمانيها در اثر بمباران به شدت مختل شده بود.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه جنگ
1.jpg

تجهیزات و ادوات جنگی متفقین در حال انتقال به جهبه مرکزی اروپا​

ژنرال آيزنهاور، فرمانده ارشد متفقين با استفاده از اين فرصت مناسب آلمانی ها را غافلگير کرد. هانس فون لوک که از افسران يک واحد نظامی آلمان در نرماندی بود به خاطر دارد که ضعف ارتباطی آلمانيها تا چه حد به ضررشان تمام شد. او گفت:

"ما آنقدر به ساحل نزديک شده بوديم و آنقدر آماده ، مجهز و آشنا به منطقه بوديم که حتی در تاريکی شب نيز می توانستيم حرکت کنيم. اما با اين حال به ما دستور اکيد داده شده بود که حرکت نکنيم و اين مايه دلسردی فراوان بود. شايد باور نکنيد اما علاوه بر اين، به ما دستور داده شده بود که در صورت وقوع حمله هوايی تمام واحد نظامی ما بايد فورا اقدام به حمله متقابل کند. اما بنا به دلايل نامعلوم ما از اين فرمان اطلاعی نداشتيم. اگر می دانستيم، در شب پنجم و ششم ژوئن که نيروهای بريتانيايی به ساحل نزديک شدند می توانستيم دست به ضد حمله بزنيم. اين مساله خيلی مايوس کننده بود. ما تنها در اوايل بعد از ظهر ششم ژوئن اجازه عمل يافتيم و توانستيم ضد حمله خود را ساعت شش آغاز کنيم. اما ديگر دير شده بود."

درگيریهای سنگين تا پايان ماه ژوئيه ادامه داشت. اما سرانجام قدرت آلمانيها فروپاشيد و متفقين موفق شدند آزادسازی فرانسه و اروپای غربی را آغاز کنند.

هر چند جنگ جهانی دوم ماهها پس از D-Day ادامه يافت اما ترديدی نيست که اين روز نقطه عطفی برای پيروزی متفقين بود.
موفقيت اين عمليات تضمين کرد که هيتلر نتواند متفقين غربی، و ارتش سرخ را که از سمت شرق پيشروی می کرد؛ شکست دهد.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد کورسک ، برزگترین نبرد تانک در تاریخ



782px-Eastern_Front_1943-02_to_1943-08.png

جهبه نبرد کورسک در اروپا​


نبرد كورسك يا نبرد تانك ها نبردی است که در تاریخ ۱۳ ژوئیه سال ۱۹۴۳ در منطقه کورسک (Kursk) نزدیک مسکو، بین ارتش آلمان و شوروی رخ داد.

این نبرد بزرگ ترین نبرد تانک در تاریخ جهان بود. در این روز، شش هزار و سیصد تانک آلمان و شوروی و ۲ میلیون و ۲۴۰ هزار سرباز پیاده نظام بر روی زمین، و ۴ هزار و چهارصد هواپیمای طرفین در آسمان به جان هم افتادند که در مدتی نسبتاً کوتاه دو هزار و نهصد تانک از میان رفت، ۲۳۸ هزار سرباز کشته و هفتصد هزار تن دیگر مجروح و از صحنهٔ نبرد خارج شدند و هیتلر برای نخستین بار مجبور شد دستور عقب نشینی بدهد که این آغاز پایان کار او بود.


این نبرد پس از آزاد شدن استالینگراد و خارکوف صورت گرفت. ژوکوف - مارشال شوروی در منطقهٔ نبرد - هشت خط دفاعی مدور پشت سرهم به وجود آورده بود و با استفاده از سیصد هزار غیر نظامی محلی که آلمانی ها تصور می کردند به زراعت مشغولند صحنه را مین گذاری کرده بود.



Kursk_Soviet_machineguns.JPG

مسلسل های ماکسیم از سلاح های موثر شوروی در این نبرد بود​

ژوکف در خطوط هشت گانه سه هزار و ششصد تانک و یک میلیون و سیصد هزار سرباز و ۲۰ هزار توپ مستقر ساخته بود و از سوم ژوئیه چند تاکتیک جالب بکار گرفته بود تا نیروهای آلمان تشویق به تعرض شوند. ارتش نهم آلمان چهارم و ارتش چهارم زرهی این کشور پنجم ژوئیه دست به تعرضات محدود زدند و خود را آشکار ساختند. تعرض همه جانبه المانی ها با ۹۴۰ هزار سرباز و ۲ هزار و هفتصد تانک از سحرگاه ۱۳ ژوئیه آغاز شد که با حمله متقابل ارتشهای شوروی روبرو گردید.

Bundesarchiv_Bild_101III-Zschaeckel-206-35%2C_Schlacht_um_Kursk%2C_Panzer_VI_%28Tiger_I%29.jpg

نه تانک های تایگر و نه نیروی زمینی آلمان نتوانستند جلوی شکست را بگیرند​

آلمانیها با تانکهای سنگین "پورشه" و "تایگر" که به تازگی دریافت داشته بودند حمله را آغاز کرده بودند که تانکهای سَبُک ت-۳۴ شوروی به میان آنها رفتند و سربازان این کشور با فداکاری و از جان گذشتگی بسیار با شعله افکن به سوزاندن تانکهای آلمان پرداختند و سپس توپهای شوروی مانع عقب نشینی تاکتیکی آلمانیها شدند. آتش مداوم بیست هزار توپ شوروی که به ابتکار ژوکف مستقر شده بودند امکان نداد که فرمانده ارتشهای آلمانی که خود را در دام دیده بود به موقع و سرعت بتواند نیروهای خود را از مخمصه نجات دهد و به موضع تازه عقب بکشاند. عقب نشینی آلمانی ها تنها پس از از دست دادن پانصد هزار سرباز (کشته، مجروح و اسیر) و بیش از نیمی از تانکها میسر شد و این تلفات سنگین مانع از آن شد که نیروهای آلمانی پس از عقب نشینی از صحنه، امکان حمله متقابل بدست آورند. کارشناسان و مورخان نظامی نوشته اند که نبرد کورسک را توپهای شوروی بردند.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
جنگ واترلو (آخرین نبرد ناپلئون)
527px-Waterloo_Campaign_map-alt3.svg.png

آرایش طرفین درگیر در جبهه نبرد​


اجماع اروپا عليه ناپلئون در مارس ۱۸۱۴ سبب شد تا وى مجبور به قبول تبعيد به جزيره الب شود اما بى خردى بوربون ها (خاندان سلطنتى فرانسه كه در انقلاب كبير از كار بر كنار شده و پس از تبعيد ناپلئون مجدداً بازگشته بودند) سبب شد تا ناپلئون مجدداً در آوريل ۱۸۱۵ تصميم به بازگشت به فرانسه را بگيرد و در مارس ۱۸۱۵ وارد جنوب فرانسه شد. امپراتور و امپراتورى فرانسه هنوز برازنده ناپلئون بود بنابراين در كل فرانسه هيچ كس از بوربون ها حمايت نكرد و در ۲۰ مارس او در پاريس بود و بوربون ها و سلطنت طلبان به دنبال سوراخى براى فرار.

بسيج مجدد اروپا عليه ناپلئون
اگر چه ناپلئون در ابتداى به قدرت رسيدن مجدد خود قصد جنگ نداشت اما براى سياستمداران اروپا مثل روز روشن بود كه ناپلئون «ضعيف شده» نيز براى نظم انگليسى، اتريشى و روسى خطرناك است و اگر قدرت بگيرد مى تواند ظرف سه سال مجدداً ۸۰۰ هزار سرباز بسيج كند. بنابراين سرداران بزرگ روسى و پروسى مجدداً فراخوانده شدند تا اين بار ناپلئون را قبل از آن كه به قدرت برسد در هم بكوبند ارتش هاى بزرگ اروپا با عجله به تقويت خود پرداختند و در ژوئن ۱۸۱۵ قريب به يك ميليون نفر را بسيج كردند. اين رقم افسانه اى بزرگترين تجهيز نيرو تا آن تاريخ بود.
۲۳۰ هزار سرباز اتريشى، ۳۱۰ هزار سرباز پروسى، ۱۰۰ هزار سرباز انگليسى و ۲۵۰ هزار سرباز روسى شالوده اصلى اين ارتش بودند. اما ناپلئون از اخبار ترس آور بسيج اروپا باكى نداشت او قبلاً نيز با نيروهايى چند برابر خود درگير شده بود.

446px-DelarocheNapoleon.jpg

به استقبال تعيين كننده ترين نبرد قرن ۱۹
سربازان فرانسوى هنگامى كه باخبر شدند نيمى از اروپا عليه فرانسه بسيج شده با وحشت و دلهره به انتظار عكس العمل ناپلئون نشسته كهنه سربازان فرانسوى مى دانستند كه آنها حتى اگر بر فرض محال اين ارتش يك ميليون نفره را شكست دهند باز هم برنده نبرد نخواهند بود چرا كه روسيه، پروس، اتريش، ايتاليا و اسپانيا آن قدر جمعيت دارند كه چنين ارتشى را با پول انگليسى ظرف يكسال مجدداً بازسازى كنند. اما حضور ناپلئون در ميان سربازان به آنها قوت قلب مى بخشيد و آنها را اميدوار مى كرد كه به اين جنگ مأيوس كننده دست بزنند.

ناپلئون كه عادت نكرده بود به انتظار حمله دشمن بنشيند در ۱۴ ژوئن بى مهابا به اولين دسته هاى نظامى متفقين به فرماندهى بلوخر پروسى و ولينگتون انگليسى حمله كرد آنها در شمال فرانسه موضع گرفته بودند. امپراتور طبق عادت هميشگى خود را به ميان دو سپاه دشمن انداختند و مانع اتصال آنها به يكديگر شد. وى بلافاصله ابتدا به بلوخر حمله كرد و سپاه او را در بلژيك در هم كوبيد در اين نبرد ۲۰ هزار پروسى جان خود را از دست دادند.

اما دو اتفاق ناپلئون را از پيروزى قطعى بازداشت او در اين نبرد فرصت داشت پروسى ها را كاملاً نابود كند اما اول خيانت يك ژنرال سلطنت طلب فرانسوى و دوم تعلل مارشال نى در تصرف جاده بروكسل بلوخر را نجات داد.



800px-Wellington_at_Waterloo_Hillingford.jpg

اگر چه نبرد را در اين مقطع ناپلئون برده بود اما او مى دانست كه بلوخر مردى از جان گذشته است و سربازان دستور پذير او ممكن است به سرعت دوباره گرد هم جمع شوند بنابراين او ژنرال گروشى را با ۳۶ هزار سرباز به دنبال بلوخر فرستاد و به وى تأكيد كرد كه مانع اتصال اين واحدهاى پراكنده به قواى انگليس شود و پس از آن با خيال راحت به دنبال ولينگتون رفت.

ولينگتون پس از آن كه دريافت ناپلئون به چه سادگى ارتش بزرگ پروس را در هم كوبيده دريافت كه با ۷۰ هزار سرباز خود نمى تواند اميدى به پيروزى داشته باشد بنابراين تنها راه نجات خود را سنگر گرفتن در محلات مرتفع «مون سن ژان» در جنوب واترلو (۲۲ كيلومترى بروكسل) ديد.

جاسوسان انگليسى مرتباً اخبار نگران كننده اى براى ولينگتون مى آوردند. ناپلئون عليرغم وجود باران شديد و زمين گل آلود خود را بسرعت به نزديكى واترلو رسانده حال آن كه بلوخر و پروسى ها هنوز نتوانسته اند قواى خود را جمع آورى كنند و قطعاً ناپلئون كار ولينگتون تنها را بسرعت خواهد ساخت.
اما تقدير سرنوشت را به گونه اى ديگر رقم زده بود.

800px-Andrieux_-_La_bataille_de_Waterloo.jpg

واترلو
در صبح ۱۸ ژوئن ناپلئون بدون آن كه منتظر رسيدن قواى كمكى شود با ۷۲ هزار نفر سرباز خود حمله را آغاز كرد توپ هاى فرانسوى جناح چپ انگليس را زير آتش گرفتند و سربازان مارشال نى بشدت مركز سپاه انگليسيان را تحت فشار قرار دادند انگليسى ها نااميدانه مقاومت مى كردند. ناپلئون تصميم گرفت به هر قيمتى نبرد را با نابودى جناح چپ انگليس ادامه دهد و نيروهاى ذخيره خود را آماده ورود به جبهه كرد اما ناگهان وجود توده هاى سياهى در شمال شرقى ميدان نبرد آه از نهاد او برآورد خبررسانان بسرعت خود را به ستادش رساندند و گفتند كه سپاه بلوخر در حال رسيدن است اين سپاه با كمك نيروهاى كمكى بازسازى شده و اكنون به ۸۰ هزار نفر رسيده بود.

وقت اكنون حكم طلا را داشت ناپلئون بايد ظرف يك ساعت كار انگليسى ها را تمام مى كرد و گرنه الحاق اين دو نيرو كار را براى او تمام مى كرد. پياده نظام آرلون تحت فرمان مارشال نى زير آتش سنگين نيروهاى انگليسى حمله را آغاز كردند اين بار ديگر ناپلئون نمى توانست با برنامه ريزى نبرد را ادامه دهد او مجبور بود سپاه ولينگتون را بشكافد! توپخانه انگليسى بخش بزرگى از پياده نظام شجاع فرانسوى را كه اكنون تحت تأثير مرگ هم قطاران خود مصمم تر شده بودند از پاى درآورد اما سرعت آن را كم نكرد تنها ورود سواران اسكاتلندى سبب توقف حركت آنها شد ناپلئون كه با نگرانى نزديك شدن بلوخر را تماشا مى كرد آخرين واحد ذخيره خود يعنى سواران زرهپوش «ميلو» را وارد ميدان كرد تا بالاخره موفق به عقب راندن سواران انگليسى شد اما پس از آن متوجه شد جناح چپ انگليس اكنون از نيروهاى اصلى سپاه ولينگتون پر شده ناگهان رو به جناح راست دشمن كرد و بسرعت با كمك سواران خود در اين بخش به پيروزى رسيد انگليسى ها عليرغم مقاومت دليرانه چيزى تا از هم پاشيدن فاصله نداشتند اما ناگهان جناح راست فرانسه خود را رودرروى ۳۰ هزار سرباز تازه نفس پروسى ديد اينها بخشى از سپاه بلوخر بودند و خود بلوخر نيز در پشت سر ناپلئون و گاردش موضع گرفته بود. ناپلئون هنوز نااميد نبود (بالاخره گروشى بايد سر و كله اش پيدا مى شد) پروسى ها اكنون گارد امپراتور را زير آتش گرفته بودند اما واحدهاى ورزيده فرانسوى عليرغم تلفات سنگين، آرايش مربعى خود حفظ كردند تا آن كه ولينگتون به پشتگرمى نيروهاى تازه نفس بلوخر فرمان حمله عمومى در كل جبهه را صادر كرد و از اين لحظه به بعد ارتش فرانسه از وضعيت تهاجمى خارج شده و تحت فشار مهاجمان قرار گرفت. توپ هاى پروسى بى رحمانه نيروهاى در حال عقب نشينى را زير آتش گرفت در ساعت ۸ شب به نظر مى رسيد كه ديگر رمقى براى مردان ناپلئون نمانده باشد و تنها راه ، عقب نشينى به سمت پاريس بود. نبرد در نيمه شب پايان يافت در حالى كه جنازه ۵۰ هزار سرباز در واترلو برجاى مانده بود.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه جنگ


800px-Sunken-road-at-waterloo.jpg


نبرد واترلو از نقطه نظر نظامى يك شكست نبود چرا كه كشته هاى فرانسوى و انگليسى (پروسى) به يك اندازه بود و طبعاً فشار ۱۵۰ هزار سرباز بايد سبب عقب نشينى ۷۲ هزار سرباز شود اما از ديد ناپلئون پيام اين نبرد چيز ديگرى بود. متفقين مصمم به نبرد بودند اين بار او با سپاهى كم انگيزه و غيرحرفه اى طرف نبود مردان جنگى مانند ولينگتون و بلوخر را تنها بايد با سرداران در سطح خودشان شكست داد نه با مارشال احمقى مانند گروشى كه با ۳۶ هزار سرباز خود در لحظات حياتى پايان جنگ در جنگ هاى شمال فرانسه گم شده بود! از سوى ديگر مرگ ۲۵ هزار نفر از بهترين مردان جنگى فرانسه جلوى چشم امپراتور او را بشدت افسرده كرد. بخش بزرگى از اين سربازان نيروهاى گارد و نارنجك اندازانى بودند كه از ۲۰ سال قبل پا به پاى ناپلئون در همه جا حاضر بودند او نمى توانست مشابه اين مردان را در هيچ كجاى عالم پيدا كند حال آن كه سپاه هاى انگليسى - پروسى در پشت سر خود صدها هزار سرباز كمكى داشتند و نيم ميليون سرباز اتريشى - روسى نيز در حال نزديك شدن بودند.


Waterloo_Lion.jpg

تپه واترلو و مجسمه یادبود آن​

اما نكته عجيب حمايت تاريخى مردم فرانسه از ناپلئون شكست خورده بود آنها از او مى خواستند كه بماند و مقاومت كند. كارگران پاريس اعلام آمادگى كردند تا جاى سربازان كشته شده او را بگيرند. فرانسه جنگ و مصيبت را ديده بود و مى دانست رفتن ناپلئون به معناى پايان جنگ است اما رفتن اين مرد جنگ طلب را نمى خواست. اما ناپلئون خوب مى دانست كه فرانسه ديگر جوانى براى قربانى كردن ندارد. جمعيت ذكور باقيمانده يا آن قدر جوان است كه نمى تواند اسلحه به دست بگيرد و يا اين كه آن قدر مسن كه به دنبال او زير آتش متفقين به چپ و راست بدود. بنابراين در ۲۲ ژوئن ۱۸۱۵ استعفا داد و چندى بعد تحت نظر انگليسى ها به سنت هلن تبعيد شد.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
جنگ 33 روزه


676px-2006_Israel-Lebanon_crisis.svg.png


اسرائيل در 21 تير ماه 1385 حملات همه جانبه عليه حزب الله لبنان به بهانه اسارت دو سرباز اسرائيلي آغاز كرد اما پس از 33 روز جنگ تمام عيار ارتش رژيم صهيونيستي كه از ابتداي پيدايش ، در هيچ جنگي شكست نخورده بود در جنگ با رزمندگان مقاومت حزب الله لبنان به زانو در آمد.

تا قبل از ژوئن 2006 كليه جنگ هاي اعراب و اسرائيل كمتر از هفت روز و در عمليات خوشه هاي خشم 16 روز ادامه داشت.زيرا در استراتژي جنگي اسرائيل به علت عمق استراتژيك محدود و حساسيت تلفات نيروي انساني، ارتش اين كشور، در كليه جنگ هاي خود به دبنال وارد آوردن ضربات برق آسا و سريع در كمتر از يك هفته و سپس آغاز مذاكرات با طرف مقابل بوده است.

1187175181.jpg

اما در جنگ 33 روزه اسرائيل عليه حزب الله لبنان سرنوشت جنگ به گونه اي ديگر رقم خورد. به نحوي كه حزب الله براي اولين بار در جنگ هاي نوين و كلاسيك با استفاده از جنگ نامتقارن توانست حريف مقتدر و تا به دندان مسلح خود را شكست دهد. حال به بررسي آن مي پردازيم.


*الف ) تعريف جنگ متقارن و نامتقارن

1- جنگ متقارن:
تقارن بر وزن تفاعل است و به معني قرين شدن مي باشد و جنگ متقارن به نبردي اطلاق مي شود كه طرفين درگير آرايش مشابه با يكديگر داشته و با روش هاي معمول و متداول نظامي در نبرد با يكديگر مي پردازند.
طرفين درگير از امكانات و تجهيزات، نفرات معادل و مشابه عليه هم استفاده مي كنند و به صورت كلاسيك به جنگ مي پردازند.

2- جنگ نامتقارن :
جنگ نامتقارن به نبردي اطلاق مي شود كه يك طرف از جنگ از روش هاي خاص و منحصر به خود عليه حريف نيرومند خود بهره مي گيرد. عدم توازن در قوا، عدم تناسب در شرايط توانائي ها و امكانات وجود دارد.
نشريه Jaint strategic surrey در سال 1999 در تعريف عدم تقارن مي نويسد: رهيافت نامتقارن تلاش هائي در راستاي دور زدن يا تحت الشعاع قرار دادن توانائي هاي ايالات متحده آمريكا و قدرت هژمون در عين بهره گيري از ضعف هاي آن و سودجوئي از روش هايي است كه تا حد زيادي با روش هاي مورد انتظار اين كشور تفاوت دارند.

اين رهيافت ها بيشتر در پي ايجاد تاثير روانشناختي عمده اي مانند ايجاد شوك، اخلال و آشفتگي بر ابتكار،آزادي عمل و اراده طرف مقابل هستند. روش هاي نامتقارن مستلزم افزايش نقاط ضعف و گستره آسيب پذيري هاي حريف مي باشند كه اغلب، از فناوري ها تاكتيك ها و سلاح هاي ابتكاري و غيررسمي بهره مي برند و مي توانند در سطوح مختلف جنگ، اعم از استراتژيك عملياتي و تاكتيكي در سراسر سطوح عمليات نظامي كاربرد داشته باشند. روش هاي نامتقارن عمليات چريكي، جنگ درازمدت فرسايشي، نبرد سياسي و عمليات رواني و تمايل به شهادت طلبي و ايثارگري متكي بوده است. در جنگ نامتقارن ضعفا مي كوشند تا حداكثر استفاده را از آسيب پذيري طرف نيرومند ببرند.

*ب. ويژگي هاي جنگ نامتقارن

جنگ نامتقارن طبق تعاريفي كه ذكر شد ويژگي هاي خاص خود را دارد كه اين ويژگي ها عبارتند از :
1. استفاده از روش هاي نامعمول و نامتجانس
2. جنگ نامتقارن فقط در سطح نظامي نيست بلكه در سطح استراتژيك كاربرد دارد كه استفاده از جنگ رسانه اي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، اطلاعات و رواني از جمله آنهاست.
3. انگيزه و روحيه بالاي شهادت طلبي جهت از بين بردن نفرات و ادوات دشمن .
4. سرعت عمل بالا، از بين بردن اراده طرف مقابل، شوك بهت، نامرئي بودن و عدمت تشخيص ضربات وارده توسط حريف نيرومند از ديگر ويژگي هاي جنگ نامتقارن است.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
جنگ 33 روزه و عدم تقارن
6a00e008c6b4e5883400e5535653ba8833-320pi

پرتاب راکت از پایگاه های حزب الله​
.
مهمترين ارزش و حياتي*ترين مسئله يك كشور، امنيت ملي آن است. دولت غاصب صهيونيستي در 60 سال حيات نامشروع خود همواره به دنبال امنيت ملي بوده است. ماهيت نظامي، امنيتي اسرائيل و محاصره آن توسط كشورهاي عربي كه موجوديت آن را به رسميت نمي*شناسند، امنيت ملي اين كشور مصنوعي را مورد تهديد قرار داده است.
براي حل اين معضل امنيتي، رژيم صهيونيستي جهت رفع تهديدات نظامي خارجي به قدرت نظامي و ارتش كلاسيك خود تكيه كرده به نحوي كه در طول 60 سال گذشته 6 بار با همسايگان خود جنگيده است.

ششمين جنگ اسرائيل با اعراب در 12 ژوئن 2006 با تهاجم گسترده و همه جانبه اسرائيل به لبنان به منظور نابودي حزب الله جهت دستيابي به منافع استراتژيك در جنوب لبنان به وقوع پيوست . نبردي تمام عيار كه 33 روز به طول انجاميد و با صدور قطعنامه 1701 شوراي امنيت، مبني بر ترك مخاصمه پايان پذيرفت .
جنگ حزب الله و اسرائيل نبردي نابرابر و نامتجانس و از نوع نامتقارن محسوب مي*گردد. زيرا عدم تقارن، همه جانبه بر دو طرف جنگ حاكم بود. از يك طرف يك حزب و گروه سياسي به نام حزب الله و طرف ديگر دولت غاصب اسرائيل قرار داشت وكمترين تقارن بين توان ، ابزارها ، راهبردها ، تاكتيك*ها ، اهداف، عناصر قدرت، سازماندهي ، فرماندهي حزب الله و رژيم غاصب اسرائيل وجود داشت.

6ee7c8cd-c4fb-4c85-8be6-f917c0b5df05.jpg

شكست سريع و كم هزينه دشمن از جمله اهداف عاليه نظامي است كه استراتژيست*هاي نظامي همواره درصدد دستيابي بدان بوده*اند. تاثيرگذاري بر اراده، درك و برداشت دشمن براي پاسخگويي، ايجاد شوك و بهت از ايجاد يك شكست سريع به دست مي آيد. به قول «كلاتيز ويتس» هدف از يك جنگ سريع، از بين بردن اراده دشمن است.
ارتش مجهز و اسطوره*اي رژيم صهيونيستي كه از ابتداي پيدايش در هيچ جنگي از اعراب شكست نخورده بود، تا قبل از جنگ 33 روزه و حتي جنگ 16 روزه خوشه*هاي خشم، كليه جنگ هاي اعراب و اسرائيل كمتر از هفت روز بوده است. استفاده از سلطه سريعف عمليات برق آسا به جهت عمق استراتژيك محدود و حساسيت تلفات نيروي انساني در جامعه، از رئوس استراتژي جنگي رژيم صهيونيست مي باشد.

نكته قابل توجه، تحميل شكست برطرف مقابل و سپس آغاز مذاكره جهت دستيابي به اهداف سياسي از سياست*هاي جنگ اسرائيل در طول 60 سال گذشته بوده است. اما استفاده از جنگ نامتقارن عليه استراتژي سلطه سريع رژيم صهيونيستي توسط حزب الله لبنان توانيست پنجمين ارتش قدرتمند دنيا را با تمامي تجهيزات پيشرفته در هم بكوبد.
رژيم صهيونيستي بنا بود در اين جنگ طبق عمليات باران*هاي تابستاني ظرف يك هفته كار حزب الله را تمام كند اما سرنوشت جنگ به گونه*اي ديگر رقم خورد.


*د. ويژگي*هاي جنگ 33 روزه و پيروزي حزب الله

همانطور كه قبلا اشاره شد رويكرد نامتقارن ويژگي*هاي خاص خود را داشته و جنگ حزب الله و رژيم صهيونيستي با اين رويكرد مطابقت دارد و اثراتي كه اين جنگ در سطوح مختلف بر دو طرف تخاصم بر جا ماند. ويژگي*هاي خاص خود را دارد كه به آن مي*پردازيم.

1. اولين ويژگي مهم جنگ نامتقارن حزب الله عليه اسرائيل استفاده از اصل غافلگيري است . غفلت يك طرف متخاصم سبب استفاده از اصل غافلگيري طرف ديگر مي*شود. ابتدا حزب الله با حمله به نيروهاي اسرايئلي در روز 12 ژوئيه 2006 در آغاز عمليات نسبت به اسرائيل پيش دستي كرد اين پيش دستي، ارتش اسرائيل را كه از ماه*ها قبل تهاجم به لبنان و حزب الله را طراحي كرده بود كاملا غافلگير كرد اقدامش يك شوك و بهت شديدي بر ارتش اسرائيل وارد نمود.
يك مقام ارشد نظامي رژيم صهيونيستي در گفتگو با هاآرتص در رابطه با غفلت اين رژيم در مورد حزب الله مي گويد:« پس از عقب*نشيني ارتش ما از جنوب لبنان در سال 2000 فرصت طلائي 6 ساله*اي در اختيار نيروي حزب الله گذاشتيم و از آن غافل شديم تا با فراغ بال، استحكامات و تجهيزات نظامي پيشرفته خود را در اين منطقه سوق*الجيشي (جنوب لبنان)*، مستقر نمايد و اينك آن به دژي تسخير ناپذير تبديل شده است.



rocket11.jpg

2. دومين ويژگي جنگ نامتقارن حزب الله عليه رژيم صهيونيستي از بين بردن اراده دشمن براي ادامه جنگ بود. جنگ فرسايشي در عمليات نامتقارن به مانند خريد وقت و زمان، به منظور ضربه زدن به دشمن در فرصت*هاي مناسب است و همين امر سبب گرديد تا رژيم صهيونيستي در جايگاه، زمان و اهداف جنگ سيطره نداشته باشد و عمليات برق**آسا و استراتژي ضربه اول با ناكامي روبرو گرديد.
پس از پايان دو هفته از جنگ 33 روزه در هفته سوم وزير جنگ رژيم صهيونيستي به صراحت اعلام كرد كه ما توان مقابله با حزب الله را نداريم. جنگ فرسايشي حزب الله عليه اين رژيم توانست توان ارتش را به تحليل ببرد.

3. سومين ويژگي استفاده از «دفاع متحرك همه جانبه» حزب الله عليه ارتش رژيم صهيونيستي است. با توجه به نامتقارن بودن اين جنگ، حزب الله از لحاظ استعداد نيروي نظامي نسبت به ارتش اسرائيل در اقليت به سر مي*برد.
اصل تحرك، حزب الله را قادر ساخت كه كمبود نيروي نظامي خود را جبران نمايد و با فشار بر نقاط ضعف و آسيب*پذير اسرائيل حريف قوي خود را به زمين بزند.
حزب الله با اين توانايي محدود خود در نيروي انساني و با استفاده از دفاع متحرك در قالب جنگ چريكي و ضربات برق آسا و نامرئي توانست عملكردي از خود بروز دهد كه در طول تاريخ جنگ رژيم صهيونيستي بي*سابقه بوده است.

4. استفاده از جنگ رواني عليه رژيم صهيونيستي توسط حزب الله در اين جنگ نامتقارن در طول 33 روز جنگ مشهود بود. به قول يكي از استراتژيست*هاي غرب «اين جنگ نسل چهارم جنگ*هاي نامتقارن بوده است.»
تمايل شهادت طلبانه و ايثارگري، هدفمند بودن انگيزه رزمندگان حزب الله در بعد دروني پيروزي را براي آنان در برابر روحيه پايين ارتش اسرائيل به ارمغان آورد. تعهد انساني، ايماني و اخلاقي رزمندگان حزب الله سبب بيرون راندن اشغالگران صهيونيست گرديد. آزاد كردن اسراء لبنان، حفظ جان و مال مردم لبنان و در هدف كلان آزادي قدس شريف از دست صهيونيست*هاي اشغالگر است.
منابع پزشكي رژيم صهيونيستي اعلام كردند كه 245 نظامي اسرائيلي بر اثر صدمه روحي جنگ عليه لبنان در تابستان 1385 گذشته دچار بيماري رواني شدند. كه اين حاكي از بي*انگيزگي ارتش اسرائل در جنگ با حزب الله بوده است و همين امر، شكست رواني ارتش اسرائيل را به همراه داشته است.

hizbrockets1.jpg

5. يكي از مهمترين ويژگي*هاي جنگ 33 روزه كه آن را از ساير جنگ*هاي چريكي و كلاسيك متمايز مي*سازد، كسب، حفاظت و ضد اطلاعات نظامي از سوي حزب الله مي باشد. سيستم اطلاعاتي و ضد جاسوسي پيشرفته و پيچيده، حزب الله را قادر ساخت در عين حفظ اسرار نظامي خود، اطلاعات فوق سري را از ارتش و اهداف اسرائيل به دست آورد؛ به نحوي كه يكي از دلايل ناكامي ارتش اسرائيل را عدم اطلاعات دقيق و كافي از تجهيزات، تسليحات، مهارت*هاي جنگي و رزمي نيروهاي حزب الله از يك سو و دسترسي حزب الله به اطلاعات فوق سري ارتش اسراييل از سوي ديگر مي َدانند.
به نحوي كه در حال حاضر استفاده از موبايل در ارتش اسرائيل ممنوع شده است و اين نشان از قدرت اطلاعاتي حزب الله مي*باشد.

در مورد قدرت اطلاعاتي حزب*الله مي*توان اشاره كرد كه حزب*الله به دور از سيستم اطلاعاتي اسرائيل پيش از وقوع جنگ در يك زمان مناسب موفق شده بود كه تونل*هائي را در عمق خاك اسرائيل و لبنان حفر كند به نحوي كه در اين تونل*ها از برد تخريبي بمب*هاي خوشه*اي اسرائيل بيشتر بود. در نتيجه جنگجويان حزب*الله در زمان جنگ 33 روزه در مناطق امن قرار داشتند از طرفي ديگر نيروهاي مهاجم در معرض ديد رزمندگان حزب*الله قرار داشته*اند.

در مورد حفاظت اطلاعات و ارزش جنگي چريكي و نامتقارن عليه اسرائيل، سيد حسن نصرالله به مناسبت هفتمين سالگرد مقاومت و عقب*نشيني ارتش اشغالگر از جنوب لبنان در سال 2000 مي*گويد: «درست است كه ما عاشق شهادت هستيم، اما درست نيست كه خود را در معرض نابودي قرار دهيم، اگر عملياتي را مي*توان با دو شهيد انجام داد نبايد در آن عمليات سه نفر كشته شوند

اين نشان از اهميت حفاظت اطلاعات در ميان رزمندگان حزب*الله لبنان و دبير كل اين حزب سيد حسن نصرالله مي*باشد. چرا كه با رعايت حفاظت اطلاعات و ضد جاسوسي از تلقات نيروي نظامي در جنگ مي*كاهد.
مطابق آمار تاييد شده حزب*الله در اين جنگ 74 شهيد از ميان جنگجويان خود تقديم كرد در مقابل اسرائيل 117 سرباز و افسر عاليرتبه كشته داد كه در طول جنگ*هاي رژيم صهيونيستي اين آمار بي*سابقه بوده است. در حالي كه در جنگ 6 روزه 1967 ارتش رژيم صهيونيستي فقط 16 كشته داد.
6 ويژگي ديگر اين جنگ استفاده از ضربات از راه دور سريع و مهلك بر ارتش اسرائيل و ساختار اقتصادي و جمعيتي اين رژيم اشغالگر، توسط حزب*الله لبنان بوده است.

rocket15.jpg

استفاده از حملات موشكي با دقت بالا از عناصر پيشرفته در جنگ*هاي نامتقارن است. حزب*الله بيش از 2500 موشك به شهرهاي شمالي اسرائيل و تاسيسات اقتصادي و نظامي فرود آورد. از طرفي در نبرد نزديك به موشك*هاي دست*ساز و كوتاه برد 30 دستگاه تانك ضد گلوله «مركاوا» و چندين دستگاه بلدوزر نظامي ارتش رژيم صهيونيستي منهدم شد
حزب*الله با استفاده از اين تاكتيك پيچيده و موثر توانست در جنگ زميني ارتش اسرائيل خصوصا تيپ ويژه «گولاني» را در مثلث مارون*الراس، نبت، الجليل و عبترون زمين گير كند و آنان را مجبور به عقب*نشيني از خاك لبنان نمايد.*
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه جنگ
7_18_Hezbollah-rocket-range.jpg

برد راکت های حزب الله​
اصولا ارتش*هاي دنيا و كلاسيك با فرمول*هاي نظامي معين و مشخصي كار مي*كنند و براي هر موقعيت جنگي فرمولي ثابت و روشن دارند كه خارج از آن عمل نمي*كنند. در طي سه دهه اخير موضوع جنگ*هاي پارتيزاني، نامنظم و نامتقارن از موضوع*هاي داغ و در عين حال خاص مورد بحث قرار گرفته است.
همسايگان فلسطين اشغالي در طي 60 سال گذشته همواره مورد تهديد ارتش كلاسيك رژيم صهيونيستي بودند و لبنان نيز از اين مورد بي*نصيب نبوده است. حزب*الله لبنان يك حزب شناخته شده لبناني در طول 30 سال گذشته در جنوب اين كشور است كه داراي فعاليت*هاي مختلف سياسي، فرهنگي و نظامي بوده است.

حزب*الله لبنان پس از عقب*نشيني رژيم صهيونيستي از جنوب لبنان در سال 2000 ميلادي توانست خود را در لبنان به عنوان يك حزب شيعي - اسلامي ملي معرفي نمايد و به فعاليت*هاي خود ادامه دهد. پس از عمليات «باران*هاي تابستاني» اسرائيل به نوار غزه و سپس ربودن دوسرباز اسرائيلي توسط حزب*الله رژيم صهيونيستي حملات همه جانبه خود را بر جنوب لبنان انجام داد و براي اولين بار دو طرف از كنترل خارج شده و خارج از مرزهاي خود در يك نبردي سنگين با يكديگر روبرو شدند و در طي 33 روز حزب*الله توانست شكست سنگيني بر رژيم صهيونيستي تحميل كند و به قول «اوبگيدور ليبرمن» وزير مقابله با تهديدات استراتژيك كابينه ايهود المرت، شكست اسرائيل در جنگ 33 روزه يك شكست استراتژيك بود كه در ابعاد سياسي، رواني، اقتصادي و نظامي اسرائيل را با شكست روبرو كرد و ساختار تهاجمي ارتش را متزلزل ساخت.(17)

اين براي اولين بار در طول تاريخ موجوديت اسرائيل بود كه موشك*هاي فراواني به اعمال خاك اسرائيل شليك شد كه خساراتي بيش از 10 ميليارد دلار بر اقتصاد اسرائيل وارد كرد و حيفا، بندر تجاري اقتصادي رژيم صهيونيستي، را به شهر مردگان تبديل كرد.(18)
حزب*الله با جنگ نامتقارن توانست صهيويست را به ذلت و خواري بكشد و در ميان جنبش*هاي اسلامي الگوي مناسبي براي دولت*هاي عرب منطقه باشد.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد خلیج خوکها
cuba_map.gif

نقشه کوبا​
در ۱۹۵۹ به دنبال پيروزى چپگراها به رهبرى فيدل كاسترو در كوبا آمريكا پس از ۶۰ سال در نزديكى مرزهاى خود با يك خطر جدى روبرو شد به ويژه آنكه فيدل جوان علاقه زيادى به نزديك شدن به اتحاد جماهير شورورى داشت. اين وضعيت براى ايالات متحده قابل تحمل نبود بنابراين در اواخر سال ۱۹۶۰ دولت كندى تصميم گرفت با كمك نيروهاى طرفدار رهبر قبلى كوبا (باتيستا) و عوامل CIA حمله اى به سواحل كوبا را ترتيب دهد.
اين نيروها حدود ۶ ماه در گواتمالا آموزش جنگ هاى چريكى ديده و به تدريج آماده اجراى يك جنگ كلاسيك شدند و در حالى كه در ۱۱ آوريل ۱۹۶۱ بالغ بر ۵ هزار نفر مى شدند به همراه ۷ كشتى كوچك از گواتمالا و لوييزياناى آمريكا عازم «خليج خوكها» در كوبا شدند.
بلافاصله ۸ هواپيماى بزرگ بى -۲۶ آمريكايى نيز با خدمه كوبايى (مخالفان فيدل كاسترو) از نيكاراگوئه به پرواز درآمده و ۳ فرودگاه اصلى كوبا را بمباران كردند.
واكنش به موقع
على رغم آنكه كاسترو اصلاً انتظار چنين حركت برنامه ريزى شده اى را نداشت (او در اين زمان تمام تلاش خود را وقف ايجاد واحدهاى آموزشى و اعزام آن به مناطق فقير كوبا كرده بود). اما موفق شد نيروهاى انقلابى خود را سريع بسيج كند و به سرعت خود را به منطقه مورد تهاجم برساند. از طرف ديگر بمباران هوايى بى - ۲۶ها هيچ اثرى به قدرت ناوگان هوايى كوبا نگذاشت.

75555-004-85DFF2D4.jpg

از روز ۱۲ آوريل به بعد مهاجمان با مقاومت هاى سازمان يافته انقلابيون در محورهاى اصلى مواجه شدند و آنها كه براى يك مبارزه سهل و آسان خود را آماده كرده بودند دريافتند كه انقلابيون اگرچه از يك ارتش منظم بى بهره اند اما مى توانند از پس ۵ هزار نيروى مزدور برايند.
شدت نبرد در روزهاى بعد افزايش يافت اما مهاجمان نتوانستند از ساحل خليج خوكها جلوتر بروند چرا كه ورود ۶ هواپيماى قديمى دولت كوبا كه به زحمت راه اندازى شده بودند مانع پيشروى نيروهاى موتوريزه و تانك مزدوران شد.
در روز ۱۷ آوريل هواپيماهاى آمريكايى (تحت فرمان خلبانان مزدور) آخرين تلاش را براى پاكسازى نيروهاى بر سر راه ارتش به اصطلاح آزادى بخش (ضد دولت كاسترو) كرد اما نتيجه اين امر سقوط چند فروند اين هواپيماها بود و بالعكس انقلابيون با حمله متقابل مهاجمان را به دريا ريختند. در آخرين ساعات جنگ رؤساى «سيا» و ستاد ارتش آمريكا از كندى خواستند تا اجازه دهد تا رزمناوهاى آمريكايى با آتشبارى، انقلابيون را عقب برانند تا مهاجمان فرصت عقب نشينى بيابند اما كندى «عاقلانه» با اين اقدام مخالفت كرد. چرا كه باخبر شد كه خروشچف علناً اعلام كرده، با هر اقدام مستقيم نظامى آمريكا عليه كوبا مخالف است. جنگ خليج خوكها در ۱۷ آوريل به پايان رسيد در حالى كه ۳۰۰ كشته و ۱۱۱۳ اسير براى مهاجمان در برداشت.

Shangri-la+1960.jpg

ناو هواپیما بر USS SHANGRI در راه خلیج خوکها

نتيجه نبرد
جنگ خليج خوكها جنگى كوتاه و كوچك محسوب مى شود اما بى ترديد اثر سياسى آن بسيار زياد بود. هنوز پس از نيم قرن از آن تاريخ كوبا در «زيربينى» ايالات متحده به رهبرى فيدل كاسترو ماهيت ضد آمريكايى خود را حفظ كرده و آماده است تا هر تهاجمى را پاسخ دهد.
كوبا در زمان خود يك «سمبل» بود و اگر آمريكا مى توانست در نبرد خليج خوكها كاسترو را سرنگون كند بعدها با جنبش هاى چپگرايانه در نيكاراگوئه، شيلى و السالوادور مواجه نمى شد. كوبا در تمام سالهاى جنگ سرد استخوانى در گلوى آمريكا بود. اين كشور در ۱۹۶۲ در پى بحران موشكى كوبا (استقرار موشكهاى روس در خاك اين كشور كه منجر به واكنش سريع كندى شد و جهان را به آستانه يك جنگ برد) نشان داد كه آماده است تا هر جا كه طرف روس مايل باشد جلو برود.
كوبا بين سالهاى ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۹ به ۱۵ كشور جهان نيرو فرستاد تا مانع پيروزى دولتهاى راستگرا و يا كودتاچيان شود. اين كشور در جنگ سرد مبدل به بازوى اتحاد شوروى شد و شايد دليل اين تندروى ها همان حركت ناجوانمردانه خليج خوكها باشد.
شكست عمليات خليج خوكها اثر بدى براى دولت كندى داشت اگر چه كندى با قبول شكست جمله معروفى گفت: «پيروزى صد پدر دارد اما شكست يتيم است من مسؤوليت اقدامات دولت را برعهده مى گيرم.»
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
جنگ ویتنام


Vietnam%20War.jpg
جنگ ويتنام
مردم آمريكا هرگز گمان نمى بردند كه ويتنام سرزمينى دوردست در آسيا (و ۱۴هزار كيلومترى آمريكا) روزى مبدل به بزرگترين منجلاب نظامى ، اقتصادى آمريكا شود و سياستمداران واشنگتن مجبور شوند «هست و نيست » خود را بر روى ميز ويتنام به قمار بگذارند.
شروع اين اشتباه بزرگ به سال ۱۹۵۵ باز مى گشت هنگامى كه ارتش فرانسه در اثر شكست ازنيروهاى ويت مين تحت فرمان مردان سياسى و نظامى هانوى (بويژه پس از نبرد دين بين فو) مجبور به ترك ويتنام شدند. اما آمريكا در آن سالها از ترس سقوط كل منطقه به دامان چين و شوروى تصميم گرفت دولت ويتنام جنوبى را حمايت كند حال آنكه حكام نالايق جنوبى نظير نگودين ديمر و ژنرال خوان هرگز محبوبيتى بين مردم نداشتند.

VietnamDrop%5B1%5D.gif

هلی برن نیرو در ویتنام

ورود آمريكا به جنگ
آمريكا بين سالهاى ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۰ يك ميليارد دلار كمك و صدها كارشناس نظامى به ويتنام جنوبى اعزام كرد اما اين اقدامات فايده اى نداشت و در ،۱۹۶۰ كنترل ۸۰درصد روستاهاى ويتنام جنوبى به دست ويت كنگها (چريكهايى كه از سوى ويتنام شمالى ، شوروى و چين حمايت مى شدند) افتاد. ليندون جانسون رئيس جمهور وقت آمريكا در ۱۹۶۱ دستور تقويت قواى آمريكا را در منطقه داد و به سرعت ۱۵هزار سرباز به منطقه اعزام كرد. اولين نبرد جدى بين نيروهاى طرفين در ۱۲ مارس ۱۹۶۲ آغاز شد و در طى آن دهها هزار سرباز آمريكايى و ويتنام جنوبى در پناه آتش آمريكاييها حمله به چريكها را آغاز مى كنند اما چريكها با پايدارى و از جان گذشتگى مهاجمان را عقب مى رانند و عملاً كنترل روستاها و راههاى خارج شهرى در تصاحب آنها باقى مى ماند. نبرد بعدى در اكتبر ۱۹۶۳ رخ مى دهد كه طى آن ارتش دولتى ويتنام بار ديگر مقهور قدرت و سازماندهى ويت كنگها مى شود. با روى كار آمدن ژنرالها در دولت ويتنام جنوبى در نوامبر ۱۹۶۳ ، نظاميان عمليات گسترده اى را عليه مردم بى دفاع و ويت كنگها آغاز مى كنند كه سبب مرگ دهها هزار نفر مى شود. جانسون رئيس جمهور آمريكا در ۱۹۶۴ در نطقى اعلام مى كند كه حاضر نيست بگذارد آسياى جنوب شرقى مانند چين از دست برود.
افزايش حضور آمريكا در ويتنام
كمكهاى پراكنده و هوايى آمريكا تا سال ۱۹۶۴ دردى را از قواى ويتنام جنوبى دوا نكرد و تنها باعث شد تا ويت كنگها با حمايت جدى ترى از سوى شمالى ها و روسها به قدرت قابل توجه برسند. بنابراين آمريكا كه در آن زمان خطر سقوط سايگون را جدى مى ديد از تابستان ۱۹۶۴ تصميم گرفت تا حضور خود را در ويتنام تقويت كند و از آن زمان به بعد بودكه سيل سربازان آمريكايى به منطقه سرازير شد.

B52Original.jpg

بمبارانهای سنگین بر فراز ویتنام

همزمان با افزايش نيروهاى آمريكا، فرماندهى مشترك عمليات نيز به نظاميان آمريكايى سپرده شد. در عمليات «آلفا ۳۴» بنادر شمال ويتنام توسط ناوهاى مشترك آمريكا و ويتنام جنوبى در هم كوبيده شد. در اين عمليات كماندوهاى جنوبى در سپاه آمريكاييها دو جزيره در خليج تونكن را مورد حمله قرار دادند. ناوچه هاى سريع السير شمالى نيز به تلافى كشتى هاى پشتيبانى كننده در منطقه را هدف گرفتند كه در نتيجه ناوشكن آمريكايى به اسم مادوكس از بين رفت. تا آن زمان آمريكا هنوز رسماً با ويتنام شمالى درگير جنگ نشده بود و صرفاً عليه چريكهاى ويت كنگ مى جنگيد. شمالى ها نيز در آن زمان علاقه اى به درگيرشدن با اين غول نظامى نداشتند حتى حمله آنها به ناوشكن آمريكايى نيز از روى عمد نبود آنها گمان مى كردند ناوچه هاى جنوبى را هدف قرار مى دهند.
آمريكا اما ظاهراً منتظر اين اشتباه شمالى ها بود چرا كه در كمتر از ۱۲ ساعت بعد بزرگترين حمله هاى هوايى را عليه شماليها ترتيب داد و هزاران تن بمب بر سر شمال ريخت. در ۷ اوت جانسون از مجلس و سناى آمريكا مجوز ورود به جنگ را گرفت و در ژانويه ۱۹۶۵ پس از آنكه بار ديگربه رياست جمهورى انتخاب شد با اعزام ۱۸۵ هزار سرباز به ويتنام موافقت كرد.

vietnamnapalm1966www.jpg

در مارس ۱۹۶۵ در عمليات رعد خروشان هزاران سورتى پرواز توسط بمب افكنهاى بى ،۵۲ اف - ۴ ، اف - ۵ و اف ۱۱۱ انجام گرفت و بارانى از آتش براى مردم شمالى به ارمغان آورد. آمريكاييها گفته بودند كه قصد دارند در اين عمليات شماليها را به عصر حجر بازگردانند.
اما قدرت دفاع هواى شمالى ها نيز كم نبود و حملات هوايى آمريكايى ها با تلفات شديد همراه شد. سرفرمانده آمريكايى جنگ ويتنام، ژنرال وستمورلند دراين زمان فرمانى را از واشنگتن دريافت كرد مبنى بر اينكه از نظر نيرو و تجهيزات هيچ نگرانى نداشته باشد و هرچه بخواهد دراختيار او گذاشته خواهدبود. آمريكاييها در ۱۹۶۶ نيروهاى خود را به ۵۴۲ هزارنفر افزايش دادند.
نبرد دين بين فو
از ژولاى ۱۹۵۳ فرانسوى ها با انتخاب دژ دين بين فو در مرز لائوس- ويتنام سعى كردند تا ضمن تقويت نيروهاى خود، مانع رسيدن قوا به ويت مينهاى محلى شوند و در ۲۰ تا ۲۲ نوامبر ۱۹۵۳ نيز تا حد زيادى به هدف خود رسيدند به طورى كه قواى ويتنامى مهاجم به لائوس به كلى تار و مار شدند.
اما از ۳۰ نوامبر با رسيدن قواى ژنرال جياپ به نزديكى دژ دين بين فو روند مبارزه تغيير كرد. فرانسويها به سمت دژ عقب نشستند و نظاره گر تقويت قواى جياپ شدند در حالى كه كاملاً مطمئن بودند تصرف دژ مذكور به دليل ارتفاعى كه از نقاط اطراف داشت ممكن نيست. درمارس ۱۹۵۴ پس از آنكه قواى جياپ به همراه توپهايشان به اطراف دژ دين بين فو رسيدند فرانسويها بالاخره خطر را جدى ديدند. (اقدام جياپ در رساندن آذوقه، مهمات و توپهاى سنگين به پاى دژ دين بين فو ازجمله شاهكارهاى نظامى محسوب مى شود. مردان وى اين اقدامات را در زير بارانهاى سيل آساى آسياى جنوبى و زمينهاى گل و لاى انجام مى دادند) اگرچه ديگر فرصتى براى ارسال نيروهاى بيشتر به دژ نبود.
در غروب ۱۳ مارس ۱۹۵۴ دهها هزار ويتنامى بدون واهمه از مرگ حمله به خط اول استحكامات فرانسوى را آغاز كردند. آتش شديد توپخانه فرانسويها صدها نفر از سربازان خط مقدم جياپ را قبل از آنكه به سنگرهاى فرانسوى برسند ازپاى انداخت. اما امواج سربازان ويت مين بدون بيم از تلفات بيشتر به همراه فرمانده هانشان در زمانى كه حتى توپها و مسلسلهاى فرانسوى احتياج به استراحت داشتند حمله را قطع نكردند و بالاخره رديف اول استحكامات مدافعان اشغال شد.
ويتنامى ها فرصت را ازدست ندادند و در شب دوم حمله را با شدت بيشترى پى گرفتند. اگرچه دفاع فرانسوى ها نيز جانانه بود. اما پيوستن دهها هزار سرباز ويتنامى به قواى جياپ روحيه آنها را به تحليل برد.
دين بين فو در طول ۱۵ روز مارس و آوريل ۱۹۵۴ شاهد بى رحمانه ترين جنگهاى تن به تن بود. درجنگهاى تن به تن شجاعت، جسارت و ازجان گذشتگى ويتنامى ها سرانجام قدرت و سلاح برتر فرانسويها را شكست داد و پايگاههاى مقاومت فرانسوى ها روز به روز كمتر مى شد. فرانسه در تمام روزهاى جنگ مذكور سعى كرد پاى آمريكا را به نبرد بكشد درحالى كه شوروى رسماً از آمريكا خواسته بود تا در نبردهاى منطقه (ازنظر نظامى) مداخله نكند.
سرانجام پس از ۸ هفته دژ دين بين فو به دست جياپ سقوط كرد و دنيا با بهت و حيرت شاهد اسارت هزاران سرباز فرانسوى به دست ويتنامى ها شد.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتیجه جنگ

سقوط دين بين فو به يك قرن نفوذ فرانسه در هندوچين پايان داد و دنيا پى برد كه قدرتهاى اروپايى ديگر قادر به نگهدارى امپراتورى هاى بزرگ خود نيستند. (فرانسه تتمه اعتبار خود را نيز در جنگ سوئز ازدست داد)
خروج فرانسه از گردونه نبردهاى هندوچين اما اثرديگرى نيز داشت. ورود آمريكا و شوروى به عرصه منازعات منطقه.
سقوط دين بين فو يكسال پس از پايان جنگ كره و ۷ سال پس از موج استقلال طلبى هاى شبه قاره هند به آمريكا فهماند در برابر خطر نفوذ كمونيستها و امواج استقلال طلبى ديگر نمى تواند روى انگليس، فرانسه و يا هلند حساب كند، بلكه بايد به تنهايى اين بار را بردوش بكشد. همين امر نيز سبب بازشدن پاى آمريكا به منجلابى شد كه طى ۲۰ سال آبرو و حيثيت، جان ۶۰ هزار سرباز و سلامتى ۳۰۰ هزار سرباز ديگر را به باد داد.
سقوط دين بين فو آغاز يك نبرد بزرگتر بود. ديگر ارتشهاى جهان سومى مانند قرن نوزدهم نيروهايى ضعيف و ناكارا نبودند بلكه مى توانستند پنجه در پنجه ارتشهاى اول دنيا بيندازند. ژنرال جياپ نيز كه بخوبى مى دانست شكست فرانسه آغاز راه استقلال است از فرداى عهدنامه ۲۱ جولاى ۱۹۵۴ (كه منجر به تقسيم ويتنام به دو قسمت شمالى و جنوبى شد) به دنبال تدارك ارتشى رفت كه بتواند با آن آمريكا را به زانو درآورد.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد آردن
Italian_troops_at_Isonzo_river.jpg

آرایش نظامی نیروها در نبرد آردن​


متفقين پس از آنكه در اوت ۱۹۴۴ پاريس را آزاد كردند با سرعت در شمال اروپا وغرب پخش شده و با آزاد كردن بلژيك و فرانسه از راين گذشته و خاك اصلى آلمان را مورد تهديد قرار دادند. در اين زمان پس از شكست متفقين در عمليات هوابرد ماه قبل، هيتلر طرح ضد حمله بزرگى را تدارك ديد كه طى آن آلمانها با عبور از راين قواى متفقين را در هلند دچار مشكل كرده و به دو نيم مى كردند. هدف ديگر اين طرح اشغال منطقه باستونى و دستيابى به مخازن سوخت آمريكايى ها بود. براساس اين طرح ۲ لشكر زرهپوش اس اس با گرفتن اين مخازن همزمان هم مشكل سوخت تانكهاى آلمانى را (كه اكنون به دليل نبود سوخت بدون استفاده بودند) حل مى كرد و هم تانكها و نفربرهاى آمريكايى را تا ماهها به دليل نداشتن سوخت زمين گير مى كرد.
مخالفت ستاد ارتش آلمان
فون روندشتت فرمانده كل قواى آلمان در غرب با اين حمله از همان ابتدا مخالف بود چرا كه معتقد بود از اين نيروهاى مهاجم بايد براى اقدامات مهم ترى استفاده كرد. ستاد ارتش آلمان نيز اين حمله را نوعى خودكشى مى دانست چرا كه معتقد بود آمريكا و انگليس در حال حاضر آن قدر تانك، سرباز و توپ در اختيار دارند كه هر حمله اى به اين واحدها در نطفه خفه خواهد شد.
اما هيتلر اين نكات را قبول نكرد و بر اين استراتژى تأكيد داشت كه «بهترين دفاع حمله است». هيتلر على رغم مخالفان خود در نهايت در ۱۶ دسامبر حمله به خط دفاعى آمريكا در آردن و رن عليا را آغاز كرد.
بازوان ارتش آلمان در اين نبرد سرنوشت ساز را ارتش ششم زرهى آلمان و واحدهاى ورزيده اس اس تشكيل مى دادند. اس اس ها در حقيقت قواى ذخيره استراتژيك هيتلر محسوب مى شدند و وى از آنها تنها براى نبردهاى سرنوشت ساز استفاده مى كرد.
پيشروى اوليه
در اين نبرد هيتلر مانند قمار باز بزرگى تمام هستى خود را بر صفحه بازى ريخت. هزاران تانك آلمانى در پناه آتش ۲۰۰۰ هواپيماى بمب افكن حمله را آغاز كردند. آمريكايى ها كه اصلاً انتظار چنين ضدحمله اى را از ارتش شكست خورده آلمان نداشتند كاملاً غافلگير شده و خطوط دفاعى آنها شكافته شد، آلمانها از آردن گذشته و به شهر باستونى در ۱۵۰ كيلومترى بروكسل (پايتخت بلژيك) رسيدند.
سقوط باستونى به معناى در خطر افتادن بلژيك «تازه رها شده» نيز بود. بنابراين لشكر ۱۰۱ هوابرد آمريكا با ۱۵ هزار چترباز براى دفاع از شهر محاصره شده توسط قواى آلمانها انتخاب شد.
ورود ژنرال پاتون
آيزنهاور فرمانده قواى آمريكا بلافاصله به مارشال زرهى پاتون دستور دارد به هر قيمت مانع ورود قواى زرهى آلمان به باستونى شود. اين در حالى بود كه لشكرهاى زرهى آمريكا حداقل يك هفته با شهر مذكور فاصله داشتند.
بنابراين اس اس ها مدت كمى وقت داشتند تا چتربازان معروف لشكر ۱۰۱ را شكست دهند (لشكر ۱۰۱ هوابرد آمريكا هنوز هم واحد پيشرو آمريكا در نبردهاى قرن ۲۱ است). اس اس ها در پناه تانكهاى خود با قدرت تمام خانه به خانه در باستونى پيش رفتند اما از بخت بد سر و كار آنها با مشتى سرباز معمولى نبود بلكه با رنجرهاى آمريكايى طرف بودند كه راه ماندن و مردن را انتخاب كرده بودند.
در نبردهاى مذكور كار به جنگ سرنيزه و استفاده از كارد و ساير سلاحهاى سبك نيز رسيد اما على رغم كشته شدن ۴ هزار تفنگدار آمريكايى آنها اسلحه را زمين نگذاشتند. اين در حالى بود كه به فرماندهان لشكرهاى اس اس خبر رسيد قواى پاتون در راه است.
نمايش ستون هاى فولادين
آمريكا در نبرد با دشمنانش چندان نياز به «شجاعت سربازان» نداشت چرا كه هر كجا حريف را مقاوم مى ديد با بسيج انبوهى تانك، هواپيما و كشتى آنها را در هم مى كوبيد.
ژنرال پاتون نيز در ۲۶ دسامبر با استفاده از دهها هزار تانك و زرهپوش (برخى منابع واحدهاى موتوريزه وى و تانكهايش را تا ۱۳۰ هزار دستگاه نيز ذكر كردند) اكنون به پاى بلندى هاى آردن رسيده بود و تانكهاى شرمن در مصاف با تانكهاى پانزر آلمانى با برخوردارى از برترى وحشتناك عددى آنها را از سر راه كنار مى راندند. فرمانده واحدهاى اس اس كه نيروهاى وى در حال نبرد تن به تن در شهر بودند متوجه شد كه ارتش ششم زرهى آلمان قادر به مقابله با ستونهاى فولادين پاتون نيست و عقب نشسته است و براى آنها تنها راه جنگيدن و يا تسليم مانده است. اس اس ها «جنگيدن و مردن» را انتخاب كردند و تقريباً از واحدهاى مذكور كسى زنده نماند، باقى مانده زرهپوشها و تانكهاى آلمانى نيز به شرق راين و داخل خاك آلمان عقب نشينى كردند.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتيجه نبرد
624px-Chateau_Wood_Ypres_1917.jpg

ویرانه های به جا مانده از نبرد آردن​


نبرد آردن را مى توان آخرين تحرك آلمان براى عقب انداختن «سرنوشت محتوم شكست» دانست. اما شكست آردن سبب شد تا آلمان بهترين سربازانش را براى حمله بيهوده از دست بدهد و نه تنها موفق به دسترسى به منابع سوخت متفقين نشود بلكه باقيمانده سوخت تانكهايش را نيز بر سر اين حمله بگذارد تا آنجا كه ژنرال «مانتوفل» جانشين فرمانده قواى آلمان در جبهه غرب، علل فروپاشى ارتش آلمان در ماههاى آخر جنگ را انجام همين عمليات غير منطقى مى داند.
اين شكست سبب شد تا آمريكايى ها در ۷ مارس ۱۹۴۵ (۳ ماه بعد) از رود رن گذشته و ۵۰ روز بعد در برلن باشند. آرنهايم يا آردن آخرين ميخها بر تابوت جاه طلبى هاى هيتلر بودند.
البته نبايد از ياد برد كه سربازان آلمانى نيز در اين نبرد بسيار دليرانه جنگيدند و آنگونه كه به آنها اطلاع داده شده بود قرار بود آنها تنها «پيشقراول» باشند اما بعد حتى به آنها گلوله هم نرسيد.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد گالیپولی ، پایان کار عثمانی
battleofgallipoli1.jpg

منطقه نبرد​


روند سقوط دولت عثمانى در اواخر قرن نوزدهم شروع شده بود اما سياستهاى اروپاييان سبب دوام آوردن اين دولت شد تا آنكه در ۱۹۱۴ جنگ بين الملل اول مانند گردابى دولتهاى بسيارى را در خود فرو برد.
تركيه در اوايل جنگ، نقشى بيطرفانه داشت اما در نهايت به دليل تضاد شديد منافع با روسها مجبور به مداخله در جنگ شد؛ حال آنكه اين نبرد آخرين نبرد دولت عثمانى پس از ۶۲۳ سال تاريخ سياسى و ديدن ۳۷ سلطان بود.
عثمانى كه هنوز تغيير شرايط تاريخ را قبول نداشت، در كليه جبهه ها كار را با تهاجم شروع كرد.
انور پاشا ژنرال معروف ترك در اواسط سال ۱۹۱۴ با سپاهى كامل به قفقاز تاخت تا روسها را كه در جبهه غرب گرفتار بودند، به دام بيندازد. نتيجه اين حمله نابودى كامل ارتش ترك بود.
جمال پاشا حاكم سوريه نيز قصد فتح مصر از طريق صحراى سينا را داشت اما موفق نشد و عقب نشينى كرد. در اين ميان تركها بهترين مقاومت را نشان دادند و در بسفور و داردانل ايستادگى كردند و سرانجام نيز اجازه ندادند كمكهاى متفقين به روسيه برسد. انگلستان در آوريل ۱۹۱۵ با نقشه وينستون چرچيل براى نجات روسيه اقدام به اعزام نيرو به داردانل كرد. چرچيل با دقت برنامه اى را طرح كرد كه در آن طى يك نبرد دريايى و با كمك « اندك نيروهاى زمينى» دو تنگه اطراف درياى مرمره به روى سپاهيان انگليسى باز مى شد. اما سرفرماندهى ارتش بريتانيا طرح را به نبردى زمينى تبديل كرد و در نهايت تصميم به حمله بزرگ زمينى به گاليپولى گرفت.



1000px-Dardanelles_fleet-2.jpg

حرکت قوای متفقین از طریق دریا به سمت عثمانی​

اينجا بود كه نام مصطفى كمال در تاريخ جهان مطرح شد. وى توانست با فرماندهى مناسب نيروهاى ترك، در ماه هاى پايان سال ۱۹۱۵ با دو تهاجم بزرگ ارتش بريتانيا را در هم بكوبد. شكست گاليپولى تنها پيروزى بزرگ عثمانى در انگلستان بود و به عثمانى ها فرصت داد تا به تجديد قوا بپردازند.
در ۱۹۱۶ روسها با حمله به جبهه قفقاز فشار سنگينى به استحكامات ارزروم وارد كردند و اگر انقلاب ۱۹۱۷ رخ نمى داد، روسيه از جبهه آسيا، تركيه را تسخير مى كرد اما چنانچه گفته شد، انقلاب اكتبر سقوط عثمانى را چند سال به عقب انداخت.

در شرق خاورميانه، انگلستان با سرعت نيروهاى عثمانى را از ميدان به در كرد. نيروهاى بريتانيا پس از فتح بغداد در امتداد رود دجله پيشروى كردند.
يكبار ديگر نيروهاى مصطفى كمال در بلنديهاى حلب مانع دستيابى سپاههاى انگليسى اعزامى از فلسطين ، سوريه، عراق و حجاز به خاك اصلى عثمانى (تركيه) شدند.
در اكتبر ۱۹۱۸ عثمانى به همراه آلمان و اتريش پيمان صلح را پذيرفت. نتيجه نبرد بين الملل اول براى عثمانى از دست دادن كل متصرفات آسيايى، اروپايى و آفريقايى اين كشور بود.



800px-W_Beach_Helles_Gallipoli.jpg

گلوله باران سواحل گالیپولی توسط کشتی های متفقین​

سوريه و لبنان به اشغال فرانسه ، اردن و عراق به اشغال انگليس ، حجاز (عربستان) در اختيار اعراب و فلسطين به اشغال يهوديان درآمد. در جنوب اروپا انبوهى از دولت هاى كوچك ايجاد شد و دست آخر اينكه خاك اصلى عثمانى در آسياى صغير كه امروز تركيه خوانده مى شود، در زير چكمه هاى سربازان اروپايى باقى ماند.
اين وضع براى افسران جوان عثمانى و جمهوريخواهان ترك قابل تحمل نبود. اگرچه آنها مى دانستند عظمت عثمانى ديگر قابل بازگشت نيست اما قبول اين نكته براى آنها ممكن نبود كه «شمشير قهر خدا» (اروپاييان در قرون شانزده و هفده معتقد بودند خدا ، عثمانيان را به دليل فراموش كردن معنويات، براى مجازات آنها فرستاده است) چگونه اكنون حتى مالك بر پايتخت ۵۰۰ ساله خود نيست.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد گالیپولی ، پایان کار عثمانی


800px-OttomanBatteryAtGallipoli.jpg

سربازان آلمانی و ترکی که علیه متفقین میجنگیدند​


ورود يونان به عرصه نبرد
در ماه مه ۱۹۱۹ ، ۲۰ هزار سرباز يونانى در بندر ازمير پياده شدند. ترك ها و يونانى ها از نظر تاريخى حداقل ۶۰۰ سال سابقه مبارزاتى داشتند (اين وضعيت هم اكنون نيز جريان دارد) در ۱۴۵۳ سلطان محمد فاتح براى هميشه يونان را از فهرست كشورهاى قدرتمند حذف كرد. در نبردهاى اواخر قرن ۱۹ و اوايل قرن ۲۰ نيز يونانيان همواره پاى ثابت نبرد با عثمانى بودند. اكنون حضور يونانيان در بندر ازمير تركيه براى ميهن پرستان ترك قابل قبول نبود. اما يونانيها از ضعف سلطان محمد ششم استفاده كرده و در سواحل آناتولى غربى پيشروى كردند.
آوريل ۱۹۲۰
مصطفى كمال كه رهبرى مخالفان حكومت عثمانى را برعهده گرفته بود، از سلطان خواست از قدرت استعفا كند، اما سلطان محمد ششم آنها را «مشتى شورشى» خواند و بى اعتنا به اعتراضات عمومى در ۱۰ اوت ۱۹۲۰ پيمانى را امضا كرد كه ضامن قطعه قطعه شدن عثمانى بود.
مرگ امپراتورى ۷۰۰ ساله
در شهرى كوچك به نام سور (Sevre) پيمانى بين متفقين و عثمانى بسته شد كه نابودى امپراتورى قديمى عثمانى را رقم زد. در اين پيمان، عثمانى بايد از كليه متصرفات اروپايى خود بجز اسلامبول (قسطنطنيه) صرف نظر مى كرد و از تمامى ادعاهاى خود در خاورميانه نيز دست بر مى داشت.
نتيجه اين امر كاهش وسعت امپراتورى به كمتر از ۲۰ درصد سال ۱۹۱۴ بود. در اين زمان امپراتورى عثمانى قريب به ۳ ميليون كيلومتر مربع وسعت داشت اما پس از پيمان سور اين رقم به ۶۰۰ هزار كيلومتر رسيد.

Lone_Pine_%28AWM_A02025%29.jpg

سربازان استرالیایی نقش مهمی در این پیروزی بر عهده داشتند​

براى پى بردن به وسعت امپراتورى عثمانى در قرن هفدهم ، كافيست به كشورهاى اشغال شده توسط آن دولت اشاره شود. آسياى صغير، صربستان ، بلغارستان، مقدونيه ، يونان، مجارستان ، الجزاير ، مولداوى، سوريه ، عراق، اردن ، لبنان، مصر، فلسطين ، ليبى، كرت، قبرس، كريمه، عربستان ، يمن ، شمال درياى سياه كه در مجموع سرزمينهايى به وسعت ۶ تا۷ ميليون كيلومتر مربع را از ۳ قاره آسيا، اروپا و آفريقا شامل مى شدند.
قيام ملى گرايان ترك
ملى گرايان ترك از طرفى بدون دريافت هرگونه امتيازى شاهد تجزيه شدن امپراتورى عثمانى بودند و از سوى ديگر مشاهده مى كردند كه حتى خاك مورد توافق در پيمان سور نيز مورد تاخت و تاز متفقين بويژه يونان است.
آنها به رهبرى كمال پاشا ناگهان به قواى متفقين در آناتولى حمله بردند و نيروهاى اروپايى را با ضربات سنگين خود دچار مشكل كردند.در سپتامبر ۱۹۲۲ نيز پس از انجام چند نبرد خونين با نيروهاى يونانى در ازمير، آنها را مجبور به عقب نشينى از بندر ازميركردند.
شكست يونان در ۱۹۲۲ براى مردم يونان بسيار سنگين بود تا آنجا كه اين شكست را به گردن پادشاه آن كشور انداختند، در نتيجه كنستانتين در سپتامبر ۱۹۲۲ از سلطنت كناره گيرى كرد.در ۱۹۲۳ مصطفى كمال رياست جمهورى تركيه را به عهده گرفت و در مارس ۱۹۲۴ بطور رسمى خلافت را ملغى اعلام كرد.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد گالیپولی ، پایان کار عثمانی



Bundesarchiv_Bild_183-R36225%2C_T%C3%BCrkei%2C_Dardanellen%2C_Schweres_Gesch%C3%BCtz.jpg

حتی توپهای سنگین 360 میلیمتری آلمان نیز نتوانست جلوی شکست عثمانی را بگیرد​


نتيجه نبرد:
سقوط امپراتورى عثمانى ملقب به مرد بيمار اروپا در ۱۹۲۳ ، پايان ۷۰۰ سال نبرد بود.
پايان جنگ اول جهانى مرگ ۳ امپراتورى را با خود به همراه داشت. اتريش - هنگرى، امپراتورى تزارى و امپراتورى عثمانى.
اگرچه عثمانى از اواخر قرن نوزده حضورى «شبح گونه» در عرصه سياسى داشت اما بعدها ثابت شد، همين حضور «شبح گونه» با ارزش بوده است. آنجا كه كشورهاى فرانسه، انگليس و ايتاليا به گونه اى برق آسا ۱۰ پايتخت مهم اسلامى را فتح مى كنند و معمارى جديدى را براى خاورميانه و شمال آفريقا رسم مى كنند.
نقشه اى كه آنها در ۱۹۲۴ براى منطقه ترسيم مى كنند، هنوز پس از ۸۰ سال به قوت خود باقى است.​
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نبرد بورودينو
232737.jpg


روس ها در اول سپتامبر تحت تأثير فشارهاى مسكو و افكار عمومى قصد كردند تا در نزديكى آبادى اى به نام بورودينو اولين مقاومت جدى را از خود نشان دهند چرا كه ناپلئون تنها اندكى با مسكو فاصله داشت. روس ها در شواردينو در نزديكى (بورودينو) يك قلعه محكم در اختيار داشتند و با جمع كردن نيروهاى خود ۱۱۳هزار سرباز و ۶۴۰ عراده توپ، منتظر رسيدن ناپلئون بودند.
۵ سپتامبر ناپلئون با ۱۳۵ هزار سرباز و حدود ۶۰۰ عراده توپ به منطقه رسيد و بلافاصله با فرمان وى ژنرال مورا حمله را آغاز كرد. نيروهاى او پس از درهم كوبيدن سواران روس در جنگى تن به تن و خونين قلعه را گرفتند.
در ۶ سپتامبر فرانسوى ها به فرماندهى داوو، نى و مورا به بورودينو حمله بردند و در اثر فشار آنها روس ها عليرغم نبرد سرسختانه عقب نشستند اما روس ها پس از عقب نشينى نيروهاى ناپلئون را در آن ده به آتش توپ بستند و يكى از بهترين هنگ هاى او را از بين بردند. ژنرال داوو كه پى برده بود توپخانه روسها اگر از كار نيفتد او كاملاً منهدم مى شود، در حركتى شجاعانه خود را با سوارانش به توپ هاى روس رساند اما توپچى هاى روس تا آخرين لحظه آتش را قطع نكردند و مقاومت آنها بخش بزرگى از سربازان داوو را از پاى درآورد خود داوو نيز مجروح و بيهوش در ميدان افتاد. اما چند كيلومتر آن طرف تر ۳ لشگر مارشال نى با نيروهاى باگرايتون يكى از ۲ ژنرال سرفرمانده روس درگيرى خونينى را تجربه كردند.
اين نبرد كه چندى بعد منجر به نبرد سرنيزه خونين شد تنها هنگامى پايان يافت كه مارشال مورا با سپاه خود به كمك «نى» آمد. سرسختى روسها سبب شد تا همه ژنرال هاى ناپلئون از او قواى كمك بخواهند در حالى كه ناپلئون دست چندان بازى براى كمك به آنها نداشت.
توپخانه ديگر روسها كه در بين قريه بورودينو و سمنوفسكوئه قرار داشت مرتب در حال كوبيدن نيروهاى فرانسوى در دشت بود و تنها زمانى كه ژنرال مورا با لشگر خود آنها را مورد حمله قرار داد شدت حمله كم شد. اگر چه اين امر نيز موقتى بود چرا كه روس ها با تفنگ هاى سرنيزه زده خود را به لشگر وى زدند. پافشارى مورا و مردانش موجب قتل عام كامل واحد او و شخص وى شد.
خبرهايى كه به مقر ناپلئون دردهكده «والوو» مى رسيدنگران كننده بود. روس هاعلى رغم تلفات سنگين حتى يك گام عقب نرفته بودند. در سمنوفسكوئه كه دره اى بزرگ بود ۷۰۰ توپ فرانسوى و روسى انبوهى از جنازه را بر روى هم انباشته بودند از اين دره ده ها هزار سرباز روس و فرانسوى و حتى ژنرال باگرايتون جان به سلامت نبردند.

Crimean_battle.jpg


مورا، نى و داوو مرتب از ناپلئون درخواست نيرو مى كردند اما «خداى جنگها» خوب مى دانست كه بايد نيروهاى ذخيره اش را براى حملات ديگرى نگاه دارد. قزاق هاى اووارف و پلاتوف چند ساعت بعد با حمله به پشت نيروهاى ناپلئون قصد نابودى عقبه وى را داشتند كه با مواجهه با گارد مخصوص ناپلئون متفرق شدند. توپخانه روسها به فرماندهى رايوسكى بى وقفه در حال كوبيدن فرانسويها بود و هيچ نيرويى قادر به خاموش كردن غرش مرگ آنها نبود، تا آن كه ساعت ۱۵ پس از آن كه ناپلئون مطمئن شد ديگر روس ها رمق رساندن نيروى كمكى جديدى ندارند با آسودگى فرمان ورود سپاههاى تازه نفس را براى كوبيدن توپخانه روس ها صادر كرد. متوقف شدن آتش توپ هاى رايوسكى سبب جان گرفتن سربازان زمينگير شده ناپلئون شد و غروب آن روز مرگبار بالاخره ناپلئون با نيروهاى كمكى خود به صحنه جنگ رسيد و در حالى كه از حجم بالاى اجساد سربازان فرانسوى و روسى در دره سمنوفسكوئه بهت زده شده بود دستور ادامه نبرد را صادر كرد. ۳۰۰توپ فرانسوى نيروهاى روسيه را درو كرده و به سمت شرقى مى راندند.
با تاريكى كامل هوا جنگ پايان يافت حال آن كه حداقل ۱۰۰ هزار كشته در منطقه بر جاى مانده بود. روس ها حداقل نيمى از ارتش خود را در پاى مسكو از دست داده بودند. كوتزوف سرفرمانده روس رسماً از تزار درخواست عقب نشينى به سمت شرق مسكو كرد كه موافقت شد. اما وضع ناپلئون نيز خوشايند نبود ۴۷ نفر از ژنرال هاى او و حداقل ۵۰ هزار سربازش كشته و ده ها هزار نفر مجروح شده بودند. بورودينو بى رحمانه ترين نبرد ناپلئون قلمداد شد.
ورود به مسكو
ناپلئون در ۱۴ سپتامبر به مسكو رسيد و بلافاصله وارد كرملين شد. اين اتفاق يعنى ورود يك فاتح خارجى به مسكو از ۳ قرن قبل بى سابقه بود و تا ۲ قرن بعد نيز يعنى تا به امروز تكرار نشده اما اين ورود اصلاً براى امپراتور فرانسه جذاب نبود چرا كه روس ها قبل از خروج شهر را به آتش كشيده بودند و اين باوركردنى نبود. شهر سوخته براى ناپلئون ارزش چندانى نداشت و بالعكس سبب خشم و نگرانى شديد او شد. مضافاً آن كه او براى تأمين نياز سپاه بزرگش به اين شهر دلبسته بود. اكنون خبرها همه حاكى از گرسنگى سربازان و مرگ ده ها هزار اسب بر اثر نرسيدن آذوقه بود. ارتش روسيه نيز مانند گرگ قطبى در جنوب شرق مسكو در ريازان كمين كرده و مترصد بيرون آمدن ناپلئون بود. اما ناپلئون اكنون با آن كه مسكو را در دست داشت و روس ها را در هم كوبيده بود با هوش بالاى خود مى دانست كه «بازنده» است. او نيز مانند شارل ،۱۲ فرمانروايان عثمانى، سرداران لهستانى مرتكب اشتباه شده بود (چنانكه ۱۳۰ سال بعد هيتلر نيز همين اشتباه را كرد) دشت هاى روسيه نگاهبانانى دارد كه شكست ناپذيرند. آنها زمين سوخته را پشت سر خود براى سرداران مهاجم مى گذارند و زمانى كه دشمن از نبرد خسته شد حتى به جنازه او نيز رحم نمى كنند. ناپلئون چندين بار درخواست مذاكره با الكساندر را كرد اما الكساندر حتى جواب او را هم نداد. فاتح بزرگ در دفعات بعد حتى لحن خود را بسيار ملايم و نه از موضع قدرت كرد اما گويى فشار ميهن پرستان روسى و نمايندگان فرارى دول مغلوب ناپلئون مانع از پاگرفتن مذاكرات شد.
غم انگيزترين عقب نشينى تاريخ
ناپلئون پس از آن كه فهميد روس ها حاضر به مذاكره با او نيستند با سپاه خود (به جز ۱۰ هزار نفر) مسكو را ترك كرد و از آن جا كه از اسب هاى ارتش او چيزى باقى نمانده بود فكر پيشروى به داخل روسيه و با حمله به شمال و سن پطرزبورگ را از فكر خود بيرون كرد. براى او تنها يك راه مانده بود مبارزه با طبيعت خشن روسيه كه اكنون آثار منجمد كننده آن را احساس مى كرد و بازگشت به فرانسه. اما اين بار اين روس ها بودندكه دست از سر ارتش فرانسه (و متحدانش) بر نمى داشتند. ستون هاى بزرگ فرانسوى، ايتاليايى و لهستانى در خط عقب نشينى اسمولنسك بارها مورد هجوم مردان كوتزوف قرار گرفتند. در ۳۰ اكتبر ۱۸۱۲ سرماى وحشتناك روسيه سرعت فرانسوى ها را كم كرد و آنگاه دسته هاى سوار قزاق و پياده نظام جنگيده كوتزوف نيروهاى ناپلئون را به ستوه آوردند.
ناپلئون بر سرعت نيروهايش افزود (و اين به بهاى برجاى گذاشتن هر چيز سنگين و حتى مجروحان تمام شد) چرا كه خبرهاى رسيده حاكى از آمادگى اروپا و حتى فرانسه براى خروج عليه وى بود. پارتيزانها و قزاق هاى روس نيز بيكار نبودند و در اين مدت دهها هزار سرباز عقب افتاده از سپاه اصلى را از دم تيغ گذراندند و به مجروحان نيز اجازه دادند تا خود بميرند.
اما نبرد اصلى در حوالى رود دنيپر بود. نيروهاى مارشال نى كه از قواى عمده فرانسه جدا افتاده بودند بشدت مورد حمله روس ها قرار گرفتند و با تحمل ۱۹ هزار كشته توانستند از رود بگذرند.
ناپلئون اكنون تنها اميدش شهر مينسك بود. در اين شهر وى آذوقه فراوانى براى نيروهاى خود تدارك ديده و قصد داشت تا آن را مبدل به پايگاه مقاومت كند اما روس ها آن را از دست لهستانى ها درآورده و از جنوب نيز به تعقيب وى پرداخته بودند. اكنون ۵ ژنرال روس يعنى چيچاگف، و يتگنشتاين، پلاتوف، ارمولوف و كوتزوف بقاياى سپاه ۶۰۰ هزار نفره او را به سمت غرب جارو مى كردند.
ناپلئون براى ورود به نقاط امن تر اكنون تنها بايد از رود «بره زينا» مى گذشت حال آن كه روس ها با خراب كردن بخشى از پل ها عملاً سپاه درمانده او را گير انداختند. ناپلئون تنها با چند فريب هنرمندانه توانست عمده قواى خود را از بره زينا عبور دهد در حالى كه نيروهاى باقيمانده او به دست روس ها قتل عام شدند. (تنها در پاى يكى از پل ها ۱۰ هزار سرباز فرانسوى كشته شدند.)
امپراتور شكست خورده فرانسه پس از آن كه از ورود به مينسك نااميد شد چاره را به عقب نشينى به ويلنا پايتخت ليتوانى دانست. روس ها البته خود را قبل از ناپلئون به ويلنارسانده بودند اما قلت نفرات آنها موجب شد تا فرانسوى ها آنها را عقب رانده و بتوانند وارد شهر شوند. اين جمعيت گرسنه كه اكنون شبيه اشباح شده بودند سراسيمه تنها به دنبال چيزى براى خوردن و سقفى براى استراحت و فرار از سرماى ۲۵ درجه زير صفر دسامبر بودند.
تارله وضع اين نبردها را چنين تصوير مى كند:
«اكنون نبرد وحشت انگيز مسكو به پايان رسيده بود اما ۴۲۰ هزار سربازى كه در ژوئن (۶ ماه قبل) از مرز گذشته بودند و از ۱۵۰ هزار نفرى كه بعد ها به آنها ملحق شدند چيزى جز چند واحد كوچك پراكنده باقى نمانده بود.» ناپلئون هفته بعد اندك نيروهاى باقيمانده خود را ترك كرد و شبانه با عبور از عرض آلمان قصد فرار به فرانسه را كرد و او براى آن كه كسى به او شك نبرد حتى اسكورت نيز با خود نبرد.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
جنگ هاى ۱۰۰ ساله
Hundred_years_war.gif


طولانى ترين جنگ هاى تاريخ پس از جنگ هاى صليبى، جنگ هاى موسوم به جنگ هاى ۱۰۰ساله بين فرانسه و انگليس بود. هدف انگليس از اين جنگ ها تسلط بر فرانسه غربى بود و به همين دليل عمليات جنگى از فلاندر در شمال غرب فرانسه آغاز گشت. آغاز اين جنگ ها سال ۱۳۳۷ ميلادى و پايان آن ۱۴۵۳ بود و اگر چه بالغ بر ۱۱۵ سال طول كشيد به نبردهاى ۱۰۰ ساله معروف شد.


نبرد كرسى
نبردهاى ۱۰۰ ساله چند جنگ معروف دارد كه اولين آن نبرد كِرِسى است. در اين نبرد فرانسوى ها با اتكا به سواره نظام خود به نيروهاى انگليس كه در شمال فرانسه پياده شده بودند حمله كردند و عليرغم برترى عددى، مغلوب هنرنمايى تيراندازان (كمانداران) انگليسى شدند.
اين شكست سبب شد تا انگليس جا پاى محكمى در داخل خاك فرانسه به دست آورد و با تصرف كاله (بندر شمال فرانسه) زمينه ورود دهها هزار سرباز انگليسى را فراهم كند. (۱۳۵۰)


نبرد پواتيه
ژان لوبون پادشاه فرانسه پس از چند سال زحمت ارتشى بزرگ فراهم كرد و در غرب فرانسه در ناحيه پواتيه به مقابله با ارتش انگليس به فرماندهى ادوارد رفت. نبرد پواتيه از نظر بسيارى از مورخان نقطه عطف استفاده از شواليه بود چرا كه شكست سنگين سواران زرهپوش فرانسوى در اين نبرد سبب شد تا اتكا به سواران در اروپا جاى خود را به پياده نظام وكمانداران بدهد.
ژان كه پيروزى خود را قطعى مى ديد (ظاهراً برترى ۳ بر يك نيروهاى فرانسوى به اضافه برخوردارى از صدها شواليه زرهپوش براى او شكى در پيروزى نگذاشته بود) به سواران خود اجازه داد كه آزادانه و متهورانه به نيروهاى انگليسى حمله برند حال آنكه انگليسى ها در پشت سپاه خود مهيب ترين كمانداران اروپا را پنهان كرده بودند. تيرهاى اين كمانداران تا ۲۰۰ متر برد داشت و تا كمتر از ۸۰ متر حتى از زره عبور مى كرد. در اين نبرد هولناك كه در جنوب رودخانه لوآر فرانسه روى داد صدها شواليه فرانسوى قبل از آنكه به صف انگليسى ها برسند با اصابت تير كشته شدند. كمانداران با چنان سرعتى تيرها را شليك كردند كه سوارى نتوانست از مهلكه بگريزد و در ضد حمله انگليسى ها نيز فرانسوى ها بشدت در هم شكستند و ژان را نيز اسير كردند.
شكست مدحش پواتيه عملاً گارد فرانسه را باز كرد و لشگر هاى انگليس در سراسر فرانسه پراكنده شدند و چون فرانسوى ها براى مقابله با كمانداران انگليسى نيرويى نداشتند عملاً از درگيرى هاى بزرگ اجتناب مى كردند.
اين نبرد منجر به كنار آمدن فرانسوى ها با شرايط انگليس شد و از ۱۳۶۰ پادشاه فرانسه نيز آزاد گشت. (يكى از نكات قابل توجه اين دوره از جنگها استفاده از توپ در جنگ براى اولين بار بود)

350px-BattleofSluys.jpeg

ضد حمله فرانسوى ها
مرگ ژان سبب روى كار آمدن شارل پنجم شد. اين فرانسوى سياستمدار توانست در ۱۳۶۹ پس از سامان دادن اوضاع داخلى فرانسه و اتحاد با اسپانيا نواحى متفرقه توسط بريتانيايى ها را از آن بازپس بگيرد. از اين پس تا ۱۴۱۵ درگيرى بين انگليس و فرانسه شدت كمترى يافت و جنگ هاى داخلى و نبردهاى دهقانى افزايش پيدا كرد.

مرحله دوم نبردهاى ۱۰۰ ساله
در ۱۴۱۵ هانرى پنجم پادشاه فرانسه نيروهاى زيادى را در فرانسه پياده كرد و پس از پيروزى در نبرد آزينكورت و فتح نرماندى، شارل ششم پسر شارل پنجم عهدنامه اى را امضا كرد كه بر اساس آن هانرى پنجم پس از وى به پادشاهى فرانسه مى رسد. اين معاهده ننگين را فرانسوى ها نپذيرفتند و در همين زمان از قضا هر دو پادشاه از دنيا رفتند. هانرى ششم خود را پادشاه انگليس و فرانسه با هم خواند و شارل هفتم پسر شارل ششم نيز خود را پادشاه فرانسه مى دانست. جنگ اجتناب ناپذير بود. انگليس ها كه داراى قدرت غالب بودند در ۱۴۲۲ پس از تسخير پاريس بسرعت به دنبال تصرف اورلئان رفتند.

نبرد اورلئان
اورلئان بر سر راه رود لوآر مسير حركت انگليسى ها به سمت جنوب و غرب فرانسه بود و فتح آن اجبارى بود. در اين زمان كه اشراف فرانسه اكثراً خود را باخته بودند، جنبش هاى مردمى در فرانسه تصميم به دفاع از اورلئان در برابر ارتش مجهز انگليس گرفتند. در اين موقع باقيمانده ارتش از هم پاشيده فرانسه نيز خود را به اورلئان رساند. محاصره اورلئان ۲۰۰ روز به طول انجاميد اما انگليسى ها نتوانستند داخل اين قلعه عظيم نفوذ كنند و حتى به توپ بستن قلعه نيز كارگر نيفتاد چرا كه مردم اورلئان با هر چيز مشتعلى كه به دستشان مى رسيد مهاجمان را به عقب مى راندند.

250px-Joan_of_arc_miniature_graded.jpg

ظهور ژاندارك
دخترى روستايى در اين زمان در مركز فرانسه ظهور كرد. نام عالمگير او ژاندارك بود. اين دختر ۱۸ ساله از جنوب رود لوآر به سمت اورلئان حركت كرد و در سر راه با خود ده ها هزار كشاورز و مردم فقير را براى فتح اورلئان همراه كرد. اورلئان كه اكنون به دليل ۷ ماه گرسنگى در آستانه سقوط بود با رسيدن قواى كمكى ژاندارك جانى تازه يافت و سپاه انگليس از ۲ سو مورد حمله قرار گرفت و طى ۹ روز عقب نشينى خود را آغاز كرد. از آن پس ورق جنگ برگشت. در ۱۴۲۹ نيروهاى همراه ژاندارك مبدل به قدرتى بسيار مهيب شدند و اشراف فرانسه به وحشت افتاده و پس از آن كه ژاندارك موفق به عقب راندن انگليسى ها از شامپانى شد وى را در بيرون قلعه كومپينى در محاصره انگليسى ها تنها گذاشتند. در ۱۴۳۱ انگليسى ها اين دشمن شجاع و بزرگ خود را به جرم جادوگرى سوزاندند.
پس از مرگ ژاندارك جنبش مردمى ضد انگليسى او زنده ماند و انگليسى ها را از نرماندى و پاريس بيرون كرد به طورى كه در ۱۴۵۳ تنها كاله بندرى در شمال فرانسه در دست انگليس باقى ماند. نبردى كه در ۱۳۳۷ آغاز شده بود پس از مرگ صدها هزار نفر و نابودى فرانسه و توان اقتصادى انگليس در ۱۴۵۳ پس از ۱۱۶ سال به پايان رسيد.
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
نتيجه نبرد

جنگ ۱۰۰ ساله بى ترديد از خونين ترين محاربات تاريخ بشر بود كه سبب فقر و فلاكت ۱۱۵ ساله در اروپاى غربى شد اما چند اثر مهم نيز داشت. ابتدا آن كه جغرافياى سياسى غرب اروپا را تقريباً مشخص كرد و اين جغرافيا هنوز پس از ۶ قرن تغيير قابل توجهى نكرده است. دوم آن كه اشتياق شديد انگليس براى دستيابى به متصرفات اروپايى را از بين برد و انگلستان پس از اين تاريخ همه جا در مبارزات قاره اروپا به عنوان نيروى كمكى ظاهر مى شود.
اثر سوم اين جنگ رشد قابل توجه فنون رزمى بين دو نيروى انگليس و فرانسه است. چنانچه گفته شد در اثر اين جنگ ها، دو كشور مزبور براى اولين بار در نبردهاى اروپايى از توپ استفاده كردند و تفنگ هاى ابتدايى نيز به كار گرفته شد. اين جنگ ها همچنين استفاده از سواره نظام زرهپوش را نيز كاهش داد حال آن كه در قرون ۱۱ و ۱۲ ميلادى شواليه ها قدرتى برابر با ۱۰ سرباز داشتند و در شكافتن سپاه دشمن پيشتاز بودند.
 
بالا