• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

هخامنشیان در اوج

kuruš

متخصص بخش تاریخ
فرمانروایی داریوش، آن‌گونه که از یک روایت بالنسبه قابل اعتماد هرودوت برمی‌آید، در دنبال پاره‌ای مذاکرات که بین او و متحدانش در باب بهترین نوع فرمانروایی برای ایران آن عصر انجام شد، به صورت یک سلطنت فردی ـ سلطنت مطلقه ـ به همان‌گونه که کوروش به وجود آورده بود و در واقع به عنوان ادامه آن، آغاز شد.آنچه هرودوت ـ که روایت او در این موضوع نباید بی‌مأخذ بوده باشد ـ در باب محتوای این مذاکرات نقل می‌کند انعکاس واقعیتهای عصر به نظر می‌رسد و همین معنی صحت احتمالی آن را تضمین می‌کند. اینکه بعضی از هموطنان هرودوت در صحت و نوع این مذاکرات تردید می‌کرده‌اند، از آن روست که دوست داشته‌اند کسانی را که «بربر» (بیگانه) می‌خوانده‌اند از آشنایی با مباحث مربوط به دموکراسی و الیگارشی و مونارشی که نزد خود آنها موضوع بحث فیلسوفان قوم بوده است بی‌بهره نشان دهند و از این راه نیز، به گونه‌ای پارسیان را که دشمن خویش می‌خوانده‌اند درخور تحقیر فرا نمایند. این هم که در کتیبه داریوش، آنجا که از واقعه گئوماته و از همدستان خویش یاد می‌کند نیز به جریان این گونه مذاکرات اشاره‌ای نیست، از آن روست که نقل مذاکرات نزد وی متضمن مصلحت‌عامه و شامل فایده‌ای برای عوام به نظر نمی‌آمده است اما محیط پرآشوبی که در آغاز سلطنت وی و در واقع در دنبال قیام گئوماته به وجود آمده بود و در کتیبه بدان اشارت هست معلوم می‌دارد که هم وقوع این مذاکرات عادی و هم تفوق نظر داریوش در ایجاد یک حکومت ثابت و مطلق، تنها راه منطقی برای حفظ وحدت امپراطوری و اجتناب از جنگهای مستمر و مجدد بوده است. مع‌هذا خود داریوش، در ضمن کتیبه خویش این سلطنت مطلقه را به مثابه عطیه‌ای از جانب خداوند (اهورا مزدا) تلقی می‌کرد و پسرش خشایارشا هم بعد از او به فرماندهی خویش به همین نظر می‌نگریست.

به هرحال در طی این مذاکرات نظر داریوش به ترجیح سلطنت مطلقه بود، و متحدانش با توجه به اوضاع عصر، خواه‌ناخواه به همین نظر تسلیم شدند. داریوش در کتیبه خود این عده از نجبای پارسی را که در توقیف و اعدام مغ و یارانش به او کمک رسانیدند و بعدها اعقاب آنها در سلطنت وی و اعقابش صاحب مزایا و معافیتهای بسیار و به حقیقت اولین دسته از آنچه در تاریخ ایران به عنوان «اهل بیوتات» خوانده می‌شدند، تلقی گردیدند، «دوستان خویش» خواند و سلطنت خود را در مفهوم بازگشت فرمانروایی از دست رفته خاندان هخامنشی تلقی نمود. با استرداد این سلطنت از دست رفته، داریوش پادشاه کشورها، پادشاه پارس، پادشاه هخامنشی، به اصلاح و ترمیم خرابیهایی که در مدت شورش گئوماته مغ‌رخ داده بود پرداخت. آنچه را در آن مدت از مردم به مصادره و الزام اخذ شده بود به آنها پس داد، ویرانیها را بازسازی کرد حتی معابد اقوام تابع ـ عیلامی، بابلی، آشوری و یهودی ـ را که در عهد کوروش به اقتضای تسامح دینی وی در سرزمین پارس و ماد ساخته شده بود و به اشارت مغ خراب شده بود، تعمیر کرد و با رفع آثار سلطنت بدفرجام غاصب، سرزمین خود و حیثیت قوم پارس را به مرتبه‌ای که قبل از دستبرد مغ‌دارا بود رسانید.

خود او ماجرای این وقایع و داستان شورشهایی را که وی بعد از دفع غائله مغ با آنها درگیری داشت در کتیبه معروف خویش ـ کتیبه بیستون ـ نقل کرد. البته بعضی محققان عصر ما گه‌گاه در صحت اقوال وی در این کتیبه اظهار تردید کرده‌اند و حتی آن کس را که وی به عنوان گئوماته مغ از میان برد همان بردیای واقعی و فرزند کوروش پنداشته‌اند، اما تردید آنها بیشتر ناشی از سوءظن و مبنی بر قیاس با روند احوال عصرماست؛ در کلام داریوش بیشتر نشانه صدق صمیمانه پیداست. به علاوه در آنچه محققان در صحت قول وی در ماجرای بردیا و گئوماته اظهار تردید کرده‌اند، ظاهراً مجرد این معنی که وی کتیبه خویش را در سرزمین ماد ـ نزدیک کرمانشاه و بین راه همدان تا بابل ـ در معرض ملاحظه عام گذاشته است احتمال کذب را از مندرجات آن نفی می‌کند و چگونه ممکن است فرمانروای یک امپراطوری عظیم پارسی، در معبر رعایای خویش و مخصوصاً در منظر کسانی که دروغ را هرگز در شأن یک پادشاه آریایی تلقی نمی‌کنند و آن را امری اهریمنی و مربوط به دیو می‌شمرند در نقل ماجرایی که اکثر این مردم از جزئیات آن آگهی درست داشته‌اند، صریحاً برخلاف واقع سخن بگوید و بی‌آنکه تحریر و نصب چنین کتیبه‌ای برایش ضرورت داشته باشد با اقدام به تحریر و نصب آن اعتماد رعایا را به صحت اقوال خویش متزلزل سازد؟

باری موافق این کتیبه که عدم توافق پاره‌ای روایاتش با جزئیات افسانه مانندی که در روایات هرودوت و کتزیاس هست به هیچ وجه نمی‌تواند صحت آن را محل تردید سازد، داریوش از آغاز سلطنت خویش با شورشهای متعدد مخالفان، و ادعاهای خلاف واقع ماجراجویان در سراسر کشور مواجه گشت. این اغتشاشات که ناظر به تجزیه امپراطوری و ایجاد دولتهای مستقل محلی بود، دامنه وسیع یافت و وحدت کشور را بشدت تهدید می‌کرد. از بخت داریوش، تمام آنها با هم مقارن نبود و داریوش برای فرو نشاندن شورشها فرصت داشت. طی یک سال (521 – 522) با این اغتشاشها درگیری داشت و با رهبران آنها که مدعی سلطنت بودند جنگید. اینکه پادشاه هخامنشی ذکر نام این شورشگران و تصریح به دفع غایله آنها را در کتیبه خویش ـ کتیبه‌ای که در بیستون کرمانشاه (بغستان) کنده است ـ لازم دید، اهمیت این شورشها را نشان می‌دهد. این شورشها در شوش عیلام، در پارس، در ماد، در ارمنستان، در رخج، و در مرو روی داد اما از همه سخت‌تر شورش بابل و پارت بود. در پارت پدرش ویشتاسپ با نیروی محلی نتوانست شورش را فرو نشاند، و داریوش ناچار شد لشکر پارس را به یاری وی گسیل دارد. در طغیان بابل، که یک مدعی محلی با انتساب خویش به شاهان گذشته قوم ولایت را بر داریوش شورانده بود، فداکاری افسانه‌آمیز یک سردار پارسی که داستان او در روایت هرودوت یادآور داستان «وزیر جهود» در مثنوی مولانا به نظر می‌آید، هرچند احتمال وقوعش بعید به نظر می‌رسد، باری از اهمیت غائله در نظر پارسیان حاکی است.

در دفع این آشوبها، داریوش گه گاه خشونت را تا حد قساوت رسانید و با این همه در بعضی موارد ولایات شورش زده بیش از یک بار سر به طغیان برداشتند و گاه خود او را به لشکرکشی به آن ولایت کشاندند. در رفع این شورشها نوزده جنگ کرد، و نُه پادشاه را که با وی به منازعه برخاستند تنبیه نمود. بعد از اعاده امنیت در تمام این ولایات شورش زده توجه به سرزمینهای دوردست غربی را ـ که در این مدت آرام مانده بودند ـ ضروری یافت. و دو ولایت لیدیه و مصر از این جمله بود، اما والیها (ساتراپها)ی آنها مورد سوءظن شاه بودند. ساتراپ لیدیه، اروئی‌تس نام، اقدامات خودسرانه‌ای در دفع مخالفان خویش در نواحی مجاور کرده بود که حاکی از بی‌اعتنایی به پادشاه جدید به نظر می‌رسید، حتی یک عامل و معتمد داریوش را که به گمان وی ممکن بود ناروایی‌های او را گزارش کند در خفیه هلاک کرده بود. داریوش قبل از آنکه او از سوءظن وی بویی ببرد او را در همان ساردیس به دست محافظان خودش هلاک کرد. آریاندس والی مصر هم که داعیه خودسری داشت و اقدام وی به ضرب کردن سکه تمام عیار ـ که از حد اختیار ساتراپهای محلی خارج بود ـ وی را مورد سوءظن شاه می‌ساخت، نارضایتی‌هایی در بین مصریها هم به وجود آورده بود و داریوش برای رفع این نارضایی‌ها که ممکن بود به شورش تمام اهل مصر برضد پارسی‌ها منجر گردد با سپاه خویش عازم دره نیل شد. در ورود به مصر با برکنارکردن آریاندس، درصدد استمالت کاهنان برآمد، در عزای گاوآپیس که تازه مرده بود شرکت کرد و چنان خود را در دل مصریها جا داد که وی را به عنوان زاده خدایان نیایش کردند. در مصر هم، برخلاف کمبوجیه مدت زیادی نماند. خبر توطئه‌ای که یک تن از یاران شش گانه‌اش، به نام ویدا فرنه، برضد وی راه انداخته بود یک عامل عجله او در بازگشت بود، اما غائله مدعی پیش از آنکه پادشاه به ایران بازآید خاتمه یافت و داریوش ناچار نشد با این دوست و متحد هم سوگند سابق خویش به اعمال خشونت دست بزند.
 
بالا