در اواخر دوران شاهنشاهی ساسانی ، ایران اوضاع آشفته و نابسامانی را طی می کرد و این اوضاع نتیجه نیرنگ و حیله ی نظامیان و موبدان بود که هرکدام برای منافع خود علیه شاه یا شاهزاده ای نیرنگ می کردند و او را از تخت به پایین می کشیدند
آن زمان ایران و رسم آیین دیرینه اش دستخوش اختلاف و تعصب روحانیون گشته بود و هر چند روزی یکی از سرداران شورشی می کرد و یا شاهزاده ای بر تخت می نشست ، در همان هنگام که اهریمن نفاق کشور ساسانیان را به ورطه مرگ و نیستی می کشانید و ایران در یکی از دشوارترین شرایط تاریخش قرار داشت حکومت کشور به زنان واگذار شد ، یعنی حکومت و مدیریت ایران را چند ماهی ملکه پوران دخت در اختیار داشت و پس از مرگ او حکومت به آزرم دخت رسید
به علت اینکه اکثر کتاب های دوران ساسانی که بیان گر تاریخ و فرهنگ آن زمان بودند در حمله اعراب به ایران سوزانیده و نابود شدند ، اطلاعات دقیقی از زمان حکومت این دو ملکه در دسترس نیست
به حکومت رسیدن پوران دخت و آزرم دخت ، نمایان گر این است که شرایط فرهنگی آن زمان در حدی بوده است که زنان نیز حاکم شوند و این برخلاف سخن افرادی است که بیان می دارند در ایران دوره ساسانی تبعیض شدیدی میان مردان و زنان برقرار بوده و زنان حق انجام دادن بسیاری از کارها را نداشته اند ، قطعا اگر چنین می بود حکومت سلسله شاهنشاهی ساسانی بدست زنان سپرده نمی شد
به جاست که پاره ای از اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی در باره ی پوران دخت و آزرم دخت را بخوانیم:
پادشاهی پوران دخت در شاهنامه:
پادشاهی پوران دخت در شاهنامه:
یکی دختری بود پوران بنام
بران تخت شاهیشبنشاندند
چنین گفت پس دخت پوران که من
کسی راکه درویش باشدز گنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند
ز کشور کنم دور بدخواهرا
...
همیداشت این زن جهان را به مهر
چو شش ماه بگذشت بر کاراوی
به یک هفته بیمار گشت و بمرد
چنین است آیین چرخ روان
چو زن شاه شد کارها گشت خام
بزرگان برو گوهرافشاندند
نخواهم پراگندن انجمن
توانگر کنم تانماند بهرنج
که از درد او بر من آید گزند
بر آیین شاهان کنم گاهرا
...
نجست از بر خاک باد سپهر
ببد ناگهان کژ پرگاراوی
ابا خویشتن نام نیکی ببرد
توانا بهرکار و ما ناتوانببد ناگهان کژ پرگاراوی
ابا خویشتن نام نیکی ببرد
پادشاهی آزرم دخت در شاهنامه:
یکی دخت دیگر بد آزرم نام
بیامد به تخت کیان برنشست
نخستین چنین گفت کای بخردان
همه کار بر داد و آیین کنیم
هر آنکس که باشد مرا دوستدار
کس کو ز پیمان من بگذرد
به خواری تنش را برآرم بدار
همیبود بر تخت بر چار ماه
از آزرم گیتی بیآزرم گشت
شد اونیز و آن تخت بیشاه ماند
ز تاج بزرگان رسیده به کام
گرفت این جهان جهان رابه دست
جهان گشته و کار کرده ردان
کزین پس همه خشت بالین کنیم
چنانم مر او را چو پروردگار
بپیچید ز آیین و راه خرد
ز دهقان و تازی و رومی شمار
به پنجم شکست اندر آمد بهگاه
پی اختر رفتنش نرم گشت
به کام دل مرد بدخواه ماند
به کام دل مرد بدخواه ماند