وقتی سلوکیها به طور کامل از بین رفتند طولانی ترین دولت تاریخ ایران شکل گرفت
اسکندر که وارد خاک ایران شد، به داریوش سوم نوشت «روزگار شما پارسیان سپری شد و دیگر نوبت ماست که آقای جهان باشیم.» اما «آقایی» اسکندر و جانشینانش که به قیمت جنگهای بسیار به دست آمد؛ فقط 84 سال طول کشید. 84 سال البته عمر یک نسل است ولی در مقیاس عمر ملتها کمترین اهمیت را دارد. کافی است بدانیم عمر حکومتی که بساط بیگانگان را از ایران برچید، 480 سال بوده است.
درباره اشکانیان اطلاعات و شواهد بسیار کمی به جا مانده است. آنها خودشان چندان اهمیتی به تاریخنگاری نمیدادند و برعکس، سلسله بعدی- یعنی ساسانیان- زیادی به تاریخ اهمیت میدادند و طبق سنت بد بودن هر سلسله با سلسله قبلی، دادند تا تمام آثار باقی مانده از اشکانیان را نابود کنند. تنها منابع موجود، نوشتههای مورخان رومی و چینی است و همین باعث شده که هویت ایشان درهاله ای از ابهام باقی بماند. حتی فردوسی که سعی کرد با «شاهنامه»اش تاریخ ایران باستان را زنده نگه دارد، در برابر 30 هزار بیت تاریخ ساسانیان فقط 23 بیت درباره اشکانیان آورده و نوشته است که من فقط میدانم آنها نوادگان آرش کمانگیر بوده اند.
با این همه، از پس تمام این غبارهای تاریخی چیزهایی هم پیداست. درست است که نمیشود جزئیات دقیقی از تاریخ اشکانیان به دست آورد اما بالاخره چیزهای کلیتری را میشود پیدا کرد؛ چیزهایی مثل این که اشکانیان ابتدا قومی کوچ نشین بوده اند و حوالی خراسان جنوبی (ایالت پارت در زمان هخامنشیها به جنوب خراسان، شمال سیستان و حول و حوش سمنان امروزی گفته میشده) میزیسته اند. این مردان بیابانگرد دلیر تسلیم حکومت بیگانگان نمیشوند و در اولین فرصتی که در درگیریهای جانشینان اسکندر به دست میآید، اعلام استقلال میکنند و اندک اندک قلمروی خود را گسترش میدهند. مردم سایر نواحی ایران هم که از ظلم سلوکیها خسته شده اند، از تشکیل دولت ایرانی جدید استقبال میکنند تا این که «مهرداد دوم» معروف به «کبیر» از راه میرسد و عظمت امپراتوری هخامنشی را دوباره احیا میکند.
اشکانیها مردمانی بوده اند پایبند به سنتهای قبیله ای خود؛ پس تمام پادشاهان اشکانی لقب «اشک» روی خودشان گذاشتند؛ یعنی اسم اولین پادشاه اشکانی را میشدهاند اشک چندم. از دیگر نشانههای این قبیله ای بودن، احترام به سایر قبایل بود و این که اجازه میدادند هر منطقه توسط فرمانروایان محلی و به شکلی خود مختار اداره شود و شاه فقط نقش امیری را داشت که تمام این فرمانروایان محلی با او متحد بودند. اشکانیان به دین، فرهنگ و روشهای حکومتی هر شهر یا ایالتی احترام میگذاشتند. اصراری برای تحمیل یک روش نداشتند و قانون امپراتوری تلفیقی بود از قوانین تمام نقاط کشور و شاید همین تساهل و تسامح بود که باعث شد دولت اشکانیان طولانیترین دوره را در تاریخ ایران داشته باشد.
اشکانیان مجلسی هم از بزرگان داشتند به اسم مجلس مهستان؛ درست مثل قبیله ای که شورای بزرگان دارد. مجلس مهستان از بزرگان قبایل مختلف تشکیل شده و در جنگ و صلح نظرش کارگر بود اما مهم ترین نقش این مجلس انتخاب پادشاه بود. یکی دیگر از ویژگیهای دولت اشکانی؛ همین است که پادشاهی در آن موروثی نبود. مجلس مهستان غالبا پادشاه را از بین شاهزادگان اشکانی انتخاب میکرد و روش انتخاب هم توجه به تواناییهایی یک فرد بوده (که با عبارت «فر ایزدی» مشخصش میکردند) اتفاقا آن وقتهایی که چند شاه پشت سر هم پدر و پسر بوده اند، ضعیفترین دورههای امپراتوری هم بوده؛ درست مثل پایان دوره.
اشکانیها تا روزی که به سادگی زندگی قبیله ای خود و ارزشهای آن پایبند بودند، در اوج اقتدار بودند و میتوانستند بر دولت بیگانه سلوکی و همسایه مهاجم روم غلبه کنند و «لژیون شکست ناپذیر» روم را به دردسر بیندازند. آنها روزگاری آقای جهان بودند و تمام سرزمینهای بین چین و روم برای آنها بود. آنها بودند که جاده تجاری راه ابریشم را ساختند؛ جاده ای که تا 15 قرن بعد، مهمترین شریان اقتصادی دنیا بود. در جنگ کارهه- که مورخان میگویند بزرگترین جنگ دنیای قدیم بوده- ارتش روم را به سادگی و ظرف سه روز شکست دادند. شکوه شرق حاصل دولتمردی ایشان بود و آن قدر مورد احترام جهانیان بودند که حتی در «انجیل» (در نامه دوم پولس قدیس) آمده که اگر مسیح به جای قلمروی روم در سرزمین پارت به دنیا میآمد، آن قدر آزار نمیدید.
اما درست از وقتی که این سادگی قبیله ای و آن تساهل عجیب از بین رفت، ضعف و انحطاط هم شروع شد. یک بار خود اشکانیها در برابر فرهاد چهارم- که رومی زده شده بود- ایستادند و انحراف را به راه راست برگرداندند. بار دوم اما این قیام مردمی بود که یک سلسله دیگر را هم به صفحات تاریخ فرستاد و رهبر قیام – اردشیر بابکان- سلسله ای جدید را بینان گذاشت؛ سلسله ای که تمام آثار اشکانیان را از بین برد.
شترمرغ هم از یادگاریهای اشکانیان است. اولین مدرک تاریخای که درباره شترمرغ به جا مانده، نوشته یک بازرگان چینی است که دارد «مرغ پارتی» را به عنوان هدیه برای خاقان چین میبرد. اشکانیها متخصص پرورش شترمرغ بوده اند.
میدانید چرا دور تا دور سکههای امروزی ما نقطههای برجسته دارد؟ جواب بر میگردد به عهد اشکانیان. پادشاههای اشکانی را انجمن مهستان انتخاب میکرده. ملاک انتخاب هم شایستگی یا به اصطلاح آن موقع «فر ایزدی» بوده. این فر ایزدی معمولا در تصاویر به شکل شعاعهای نور خورشید روی سر پادشاه است. این شعاعها امروزه تبدیل به نقاط برجسته دور تا دورسکهها شده است.
در جریان ارتباط اشکانیها با چین و روم چیزهای زیادی از ایران به این کشورها رفت و از آن جا به ایران آمد. از جمله انار از ایران به چین رفت و از آن جا هلو و زرد آلو به ایران آمد. حتی میوهای هم که میخوریم برای دوره اشکانی است.
بعد از آن که ساسانیان ذکر اشکانیان را ممنوع کردند، این تاریخ شکل داستانی به خود گرفت و شد افسانه. بسیاری از شخصیتهای «شاهنامه» به اسم شاهان و سرداران اشکانی هستند. مثلا نسخه تاریخی رستم را «سورنا» ( 84تا52ق . م.) سردار معروف اشکانی و فاتح جنگ کارهه میدانند.
خودتان صفحه گوگل را باز کنید و لغت Partisan را سرچ کنید. لغت پارتیزان از زمان جنگهای ایران و روم پیدا شد و به معنای «شیوه پارتی» است. سربازان پارتی به شکل بخصوصی میجنگیدند. آنها عقب نشینی ساختگی میکردند. دشمن را به تعقیب خودشان وا میداشتند و بین آنها و بدنه سپاهشان فاصله میانداختند. بعد نوبت رفقای کمین کرده شان بود که کار را تمام کنند.
اسکندر که وارد خاک ایران شد، به داریوش سوم نوشت «روزگار شما پارسیان سپری شد و دیگر نوبت ماست که آقای جهان باشیم.» اما «آقایی» اسکندر و جانشینانش که به قیمت جنگهای بسیار به دست آمد؛ فقط 84 سال طول کشید. 84 سال البته عمر یک نسل است ولی در مقیاس عمر ملتها کمترین اهمیت را دارد. کافی است بدانیم عمر حکومتی که بساط بیگانگان را از ایران برچید، 480 سال بوده است.
درباره اشکانیان اطلاعات و شواهد بسیار کمی به جا مانده است. آنها خودشان چندان اهمیتی به تاریخنگاری نمیدادند و برعکس، سلسله بعدی- یعنی ساسانیان- زیادی به تاریخ اهمیت میدادند و طبق سنت بد بودن هر سلسله با سلسله قبلی، دادند تا تمام آثار باقی مانده از اشکانیان را نابود کنند. تنها منابع موجود، نوشتههای مورخان رومی و چینی است و همین باعث شده که هویت ایشان درهاله ای از ابهام باقی بماند. حتی فردوسی که سعی کرد با «شاهنامه»اش تاریخ ایران باستان را زنده نگه دارد، در برابر 30 هزار بیت تاریخ ساسانیان فقط 23 بیت درباره اشکانیان آورده و نوشته است که من فقط میدانم آنها نوادگان آرش کمانگیر بوده اند.
با این همه، از پس تمام این غبارهای تاریخی چیزهایی هم پیداست. درست است که نمیشود جزئیات دقیقی از تاریخ اشکانیان به دست آورد اما بالاخره چیزهای کلیتری را میشود پیدا کرد؛ چیزهایی مثل این که اشکانیان ابتدا قومی کوچ نشین بوده اند و حوالی خراسان جنوبی (ایالت پارت در زمان هخامنشیها به جنوب خراسان، شمال سیستان و حول و حوش سمنان امروزی گفته میشده) میزیسته اند. این مردان بیابانگرد دلیر تسلیم حکومت بیگانگان نمیشوند و در اولین فرصتی که در درگیریهای جانشینان اسکندر به دست میآید، اعلام استقلال میکنند و اندک اندک قلمروی خود را گسترش میدهند. مردم سایر نواحی ایران هم که از ظلم سلوکیها خسته شده اند، از تشکیل دولت ایرانی جدید استقبال میکنند تا این که «مهرداد دوم» معروف به «کبیر» از راه میرسد و عظمت امپراتوری هخامنشی را دوباره احیا میکند.
اشکانیها مردمانی بوده اند پایبند به سنتهای قبیله ای خود؛ پس تمام پادشاهان اشکانی لقب «اشک» روی خودشان گذاشتند؛ یعنی اسم اولین پادشاه اشکانی را میشدهاند اشک چندم. از دیگر نشانههای این قبیله ای بودن، احترام به سایر قبایل بود و این که اجازه میدادند هر منطقه توسط فرمانروایان محلی و به شکلی خود مختار اداره شود و شاه فقط نقش امیری را داشت که تمام این فرمانروایان محلی با او متحد بودند. اشکانیان به دین، فرهنگ و روشهای حکومتی هر شهر یا ایالتی احترام میگذاشتند. اصراری برای تحمیل یک روش نداشتند و قانون امپراتوری تلفیقی بود از قوانین تمام نقاط کشور و شاید همین تساهل و تسامح بود که باعث شد دولت اشکانیان طولانیترین دوره را در تاریخ ایران داشته باشد.
اشکانیان مجلسی هم از بزرگان داشتند به اسم مجلس مهستان؛ درست مثل قبیله ای که شورای بزرگان دارد. مجلس مهستان از بزرگان قبایل مختلف تشکیل شده و در جنگ و صلح نظرش کارگر بود اما مهم ترین نقش این مجلس انتخاب پادشاه بود. یکی دیگر از ویژگیهای دولت اشکانی؛ همین است که پادشاهی در آن موروثی نبود. مجلس مهستان غالبا پادشاه را از بین شاهزادگان اشکانی انتخاب میکرد و روش انتخاب هم توجه به تواناییهایی یک فرد بوده (که با عبارت «فر ایزدی» مشخصش میکردند) اتفاقا آن وقتهایی که چند شاه پشت سر هم پدر و پسر بوده اند، ضعیفترین دورههای امپراتوری هم بوده؛ درست مثل پایان دوره.
اشکانیها تا روزی که به سادگی زندگی قبیله ای خود و ارزشهای آن پایبند بودند، در اوج اقتدار بودند و میتوانستند بر دولت بیگانه سلوکی و همسایه مهاجم روم غلبه کنند و «لژیون شکست ناپذیر» روم را به دردسر بیندازند. آنها روزگاری آقای جهان بودند و تمام سرزمینهای بین چین و روم برای آنها بود. آنها بودند که جاده تجاری راه ابریشم را ساختند؛ جاده ای که تا 15 قرن بعد، مهمترین شریان اقتصادی دنیا بود. در جنگ کارهه- که مورخان میگویند بزرگترین جنگ دنیای قدیم بوده- ارتش روم را به سادگی و ظرف سه روز شکست دادند. شکوه شرق حاصل دولتمردی ایشان بود و آن قدر مورد احترام جهانیان بودند که حتی در «انجیل» (در نامه دوم پولس قدیس) آمده که اگر مسیح به جای قلمروی روم در سرزمین پارت به دنیا میآمد، آن قدر آزار نمیدید.
اما درست از وقتی که این سادگی قبیله ای و آن تساهل عجیب از بین رفت، ضعف و انحطاط هم شروع شد. یک بار خود اشکانیها در برابر فرهاد چهارم- که رومی زده شده بود- ایستادند و انحراف را به راه راست برگرداندند. بار دوم اما این قیام مردمی بود که یک سلسله دیگر را هم به صفحات تاریخ فرستاد و رهبر قیام – اردشیر بابکان- سلسله ای جدید را بینان گذاشت؛ سلسله ای که تمام آثار اشکانیان را از بین برد.
شترمرغ هم از یادگاریهای اشکانیان است. اولین مدرک تاریخای که درباره شترمرغ به جا مانده، نوشته یک بازرگان چینی است که دارد «مرغ پارتی» را به عنوان هدیه برای خاقان چین میبرد. اشکانیها متخصص پرورش شترمرغ بوده اند.
میدانید چرا دور تا دور سکههای امروزی ما نقطههای برجسته دارد؟ جواب بر میگردد به عهد اشکانیان. پادشاههای اشکانی را انجمن مهستان انتخاب میکرده. ملاک انتخاب هم شایستگی یا به اصطلاح آن موقع «فر ایزدی» بوده. این فر ایزدی معمولا در تصاویر به شکل شعاعهای نور خورشید روی سر پادشاه است. این شعاعها امروزه تبدیل به نقاط برجسته دور تا دورسکهها شده است.
در جریان ارتباط اشکانیها با چین و روم چیزهای زیادی از ایران به این کشورها رفت و از آن جا به ایران آمد. از جمله انار از ایران به چین رفت و از آن جا هلو و زرد آلو به ایران آمد. حتی میوهای هم که میخوریم برای دوره اشکانی است.
بعد از آن که ساسانیان ذکر اشکانیان را ممنوع کردند، این تاریخ شکل داستانی به خود گرفت و شد افسانه. بسیاری از شخصیتهای «شاهنامه» به اسم شاهان و سرداران اشکانی هستند. مثلا نسخه تاریخی رستم را «سورنا» ( 84تا52ق . م.) سردار معروف اشکانی و فاتح جنگ کارهه میدانند.
خودتان صفحه گوگل را باز کنید و لغت Partisan را سرچ کنید. لغت پارتیزان از زمان جنگهای ایران و روم پیدا شد و به معنای «شیوه پارتی» است. سربازان پارتی به شکل بخصوصی میجنگیدند. آنها عقب نشینی ساختگی میکردند. دشمن را به تعقیب خودشان وا میداشتند و بین آنها و بدنه سپاهشان فاصله میانداختند. بعد نوبت رفقای کمین کرده شان بود که کار را تمام کنند.