• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

-_@@مشاهیر سرخ@@-_

South Boy

متخصص بخش فوتبال
امین حیایی
پولسازترین بازیگر سینمای ایران


5p2qvwd3un4bz07pqltf.jpg

امین حیایی متولد ۱۹ خرداد ۱۳۴۹ در قیطریه تهران است. او فرزند بزرگ خانواده است و برادر کوچکتر او امید نام دارد که در کار های مربوط به موسیقی فعالیت میکند. نام همسر او نیلوفر خوش خلق است و انها دارای یک پسر به نام دارا حیایی میباشند. امین مادرش را تک ستاره ی زندگیش میداند وبه او علاقه ی شدیدی دارد. مادرش معلم است وپدرش شغل آزاد دارد. رنگ مورد علاقه ی او سبز است. به بازی بازیگرانی نظیر آل پاچینو و عزت الله انتظامی علاقه دارد. والیبال و موج سواری ورزش های مورد علاقه ی او هستند.یک خواهر زاده به نام امیر علی دارد که او را بسیار دوست می دارد دایی امین نیز از نقاشان ایران محسوب میشود به قول رضا رشید پور در برنامه ی عبور شیشه ای از همان بچگی نیز پولساز بوده است به این ترتیب که بچه های همسایگان را در پارکینگ منزل جمع می کرد وبا چوب وحلب وپارچه نمایش به راه می انداخت وپانتومیم اجرا می کرد در ضمن بلیط های این نمایش به گفته ی خودش دانه ای یک قران بوده است.
امین حیایی از میان بازیگران زن سینما ی ایران با هدیه تهرانی و مهناز افشار راحت است. محمد رضا گلزار نیز یکی از دوستان صمیمی او در عرصه ی سینما است. اولین تجربه ی سینمایی او دو همسفر به کارگردانی اصغر هاشمی است که ثریا قاسمی او را کشف و بعد به این کارگردان معرفی نمود در ضمن امین حیایی زندگی هنری خود را مدیون اوست. از سال ۱۳۷۰ وارد عرصه ی هنر شده است. شروع کار طنز او با فیلم عروس خوش قدم است. ۸ یا ۹ سال است که هم گیتار می نوازد وهم میخواند.نوازندگی را بیشتر از خوانندگی دوست داردو در فیلم بوی بهشت بالاجبار نقش یک خواننده را بازی کرد. تا به حال با پرویز پرستویی همبازی نشده است اما در سال ۱۳۷۳ در فیلم اپارتمان همبازی شد. برای بازی در فیلم زن زیادی به کارگردانی تهمینه میلانی برنده ی سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.نقش مکمل عروس خوش قدم برای او کاندیداتوری جشن خانه ی سینما را برایش به ارمغان اورد وهم چنین نقش اصلی دختر ایرونی که با بازی روانش جایزه ی حافظ جشن دنیای تصویر را از ان خود کرد. از نظر او زیاد بازی کردن اشکالی ندارد زیرا دوران اوج وسرحالی یک بازیگر چندان طولانی نیست پس بهتر است از این سال های طلایی نهایت استفاده را بکنی! می گوید سعی میکنم در هر فیلمی بهترین بازی ام را ارائه دهم تا فیلم در گیشه با فروش خوبی روبرو شود وخیلی به این موضوع که امین حیایی بازیگر بفروشی است اعتقاد ندارم (که البته این هم از فروتنی وتواضع ایشان است )می گوید از پیری نمی ترسم پیری هم جزئی از زندگی است و فکر میکنم دوران شیرینی باشد وکسانی که میخواهند پیری من را ببینند به فیلم شام عروسی مراجعه کنند. امین می گوید کلاه پهلوی سریالی ماندگار خواهد شد زیرا تیم بازیگری آن حرفه ای وکارگردان توانمندی دارد.امین بیشتر اوقات وقت رفتن به سینما را ندارد ومنتظر می ماند تا سی دی انها به بازار بیاید. البته سی دی مجاز فیلم ها و بعد آن را از تلویزیون منزل تماشا میکند ابتدا قرار بود امین حیایی نقش ناصر ملک را در فیلم قرمز بازی کند وحتی فیلم قرمز تا دو هفته با بازی او فیلمبرداری شداما سرانجام امین حیایی به دلیل بیماری از این فیلم کنار کشید و حدود ده سال بعد با فریدون جیرانی کارگردان فیلم قرمز در سه فیلم جداگانه ی ستاره ها کار کرد. تابه امروز دو کاست با صدای خودش روانه ی بازار کرده است. فروش میلیاردی اخراجی ها او را به یکی از پولساز ترین بازیگران مرد سینمای ایران تبدیل کرد می گوید اگر سی دی غیر مجاز اخراجی ها وارد بازار نمی شد این فیلم به راحتی در تهران سه میلیارد تومان می فروخت .محمد رضا شریفی نیا از حضور او در بیشترفیلم های سینمایی استفاده میکندو جدیدترین همکاری مشترک انها در فیلم دایره ی زنگی به کارگردانی پریسا بخت اور است و...خیلی ها می گفتند او به درد بازیگری نمی خورد اما در حال حاضر حیایی یکی از گرانترین بازیگران سینمای ایران است که به خاطر پرکاری اش عملا به پر در آمد ترین بازیگر سینمای ایران تبدیل شده است.
f09spj.jpg


اما علاقه به فوتبال و پرسپولیسی بودن امین حیایی را غیر از اینکه خود در گوشه و کنار به آن اشاره کرده , یک سوپر استار دیگر سینمای ایران که اتفاقا استقلالی هم هست به تایید رسانده!
بله..! محمدرضا گلزار دوست صمیمی امین حیایی در مصاحبه ای که مدتها پیش باارگان هواداری باشگاه استقلال تهران داشته از پرسپولیسی بودن امین ,استقلالی بودن خودش و کریهای جالب این دو قبل از دربیها گفته و حتی تاکید کرده که دوست داشتن یک تیم حق هر کسی است.(البته خود گلزار جدیدا آبی بودن خودشون بنا به دلایل نا معلومی تکذیب میکنه!)
تمامی این سطور بهانه ای بود تا بار دیگر با یکی از پرسپولیسی های بزرگ دنیای هنر ایران آشنا شویم و یادآور شویم که آمار فروش فیلمهای امین حیایی در طی 15 سال حضورش در سينماي ايران او را به پولسازترین بازیگر سینمای ایران تبدیل کرده و او بالاتر از بازيگراني چون محمدرضا گلزار، هديه تهراني، بهرام رادان و محمدرضا شريفي‌نيا قرار مي‌گيرد كه هركدام در فيلم‌هاي پرمخاطب زيادي (برخي به شكل مشترك با حيايي) بازي كرده‌اند.
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
فرزاد فرزین
از شراره تا شوک...


grybyad717fpjwu8upy9.jpg


1-متولد سومين روز از چهارمين ماه سال شصت و بچه خبابان ستارخان تهران 2- ساكن سعادت آباد 3- دانشجوي سال آخر رشته مديريت صنعتي 4- داراي یک خواهر 5- مجرد 6- تك پسر 7- به موقع جدي است و به موقع شوخ 8- معمولاً زياد حرف نمي زند9- شلوغ كاري را هم زياد دوست ندارد 10- طبق گفته خودش بعضي وقتها عصبي هم مي شود 11- بچه دوم خانواده 12- پدرش مشاور وزير راه و ترابري است و هم اينك بازنشسته است 13- مادرش هم رئيس ثبت احوال منطقه يك بوده و الان بازنشسته است 14- خوانواده اش با خوانندگي او موافق نبودند15- زياد اهل درس خواندن نيست 16- آخرين معدل او 80/14 بوده است 17- اهل تقلب كردن نبود 18- يكي از بلند قامت ترين بچه هاي مدرسه بود19- در رشته رياضي فيزيك تحصيل كرده است 20-كار اصلي او تنظيم و آهنگسازي ترانه ها در استوديو است و بعد خوانندگي 21- همسر ايده ال خود را اول در درك متقابل مي پسندد22- رمانتيك و عاطفي 23- بيشتر از همه به خانواده و دوستان علاقه مند است 24- در هجده سالگي يك بار عاشق شد 25- حرفه اش را به صورت رسمي از سال 1378آغاز كرد 26- معتقد است كه براي ازدواج كردن خيلي زود است 27- از سال 1382 با مجيد حاجي زاده و مريم حيدرزاده همكاري اش را آغاز كرده است 28- خودش كيبورد مي زند 29- از ساز گيتار خوشش مي آيد 30- در بين هنرمندان با مهدي مقدم ، حميد اصغري ، بهزاد ابطحي و افشين سياهپوش دوست صميمي است 31- بهترين فيلم را سگ كشي مي داند 32- پنجاه درصد موفقيت آلبومش را مديون ترانه شراره مي داند 33- از بين بازيگران بازي حسام نواب صفوي را دوست دارد 34- طرفدار سر سخت پرسپوليس 35- رفيق كريم باقري است 36- از تار نوازي مهرافروز خوشش مي آيد 37- با چند خواننده در امر آهنگسازي همكاري دارد 38- در فيلم دنياي محبوب ساخته ارسلان ميرحسيني ايفاي نقش كرده است 39-در اين فيلم با مجيد حاجي زاده و عبدالعلي همايون همبازي است 40- ابتدا اسم آلبومش شهر من بود كه به شراره تغيير نام پيدا كرد 41- شبكه مهاجر را در موفقيتش موثر مي داند 42- هيچ وقت اين موفقيت را با كانال مهاجر فراموش نمي كند 43- در كيش سه شب با مجتبي كبيري كنسرت داشت 44- كنسرت كيش اولين كنسرت رسمي اش بوده 45- به همين دليل ميزان دستمزد برايش مهم نبود 46- معتقد است دوستي پسرها ناگسستني است 47- تكواندوكار است و بدنسازي را هم دوست دارد 48- شكمو 49- همه نوع غذايي دوست دارد 50- آشپزي اش هم خوب است 51- 80 كيلوگرم وزن دارد 52- از بي معرفتي و بددلي ناراحت مي شود 53- در همه حال در حال خواندن است 54- از مركز خريد ونك و ميلاد نور و تيراژه پونك خريد مي كند 55- سالي دو بار خريد مي رود البته به صورت اساسي 56- داراي 206 دودي رنگ 57- بهترين صدا از نظر او صداي درياست 58- بهترين غذا را كباب شيشليك مي داند 59- بهار را دوست دارد 60- عاشق روز پنج شنبه است 61- عدد هفت را خوش يمن مي داند 62- محبوب ترين رنگ او قرمز است 63- بهترين دوست مادرش است 64- معتقد است ترافيك و شلوغي حوصله را از آدم مي گيرد 65- با رضا صادقي رفت و آمد خانوادگي دارد 66- دوست دارد براي مسافرت به شمال برود 67- از پولدار شدن بدش نمي آيد 68- عاشق هديه دادن است 69- مشغله ذهني اش موسيقي است 70- در مواقع حساس كنار آدم بودن را بهترين دوست مي داند 71- پيانو را دوست دارد 72- دوست دارد بي ام و داشته باشد 73- در ميان حيوانات به سگ علاقه دارد 74- بهترين ميوه از نظر او آناناس است 75- عاشق لواشك است 76- از رضا صادقي دعوت كرد در كليپ هموطن بخواند 77- از شهرهاي ايران لاهيجان را دوست دارد 78- بهترين محله سعادت آباد 79- بهتريت خيابان دماوند 80- از ميان بازيگران دوستدار پرويز پرستويي است 81- صداي استاد شجريان را مي پسندد 82- از نظر او بهترين گل ، گل رز است 83- از سريال شب هاي برره به عنوان بهترين سريال ياد مي كند 84- علاقه زيادي به حسين رضازاده دارد 85- مونس و همدم پدرو مادرش است 86- بهترين دعا از نظر او سلامتي است87- در كهريزك براي سالمندان كنسرت و برنامه داشته 88- از پرندگان كاسكو را دوست دارد 89- بهترين فرد در زندگي اش مادرش است 90- معتقد است خوانندگي بهتر از آشپزي است 91- دوست ندارد فرزند زيادي داشته باشد 92- بازوبندش جنجالي ده 93- دوست دارد هنگامي كه پير شد رستوران باز كند 94- در رودربايستي گير كرد و براي جام جهاني ترانه خواند 95- اشعار ترانه هاي آلبوم شراره اغلب از خودش بود 96- مجيد قاري زاده او را از ميان هفت خواننده پاپ براي بازي در فيلم پسران آجري انتخاب كرد 97- چند قطعه از آلبوم جديدش لو رفت 98- خيلي زود با پوريا پورسرخ صميمي شد 99- اخيرا تصميم گرفته كمتر در شبكه هاي ماهواره اي ديده شود .(منبع: مجله اتفاق نو)
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
یکتا ناصر
بازیگر زیباروی سینما و تلویزیون


o1j7j16h68859ea73hbx.jpg


او فرزند دوم یک خانواده ی ۵ نفره است که یک خواهر بزرگتر به نام نیکتا دارد که عکاسی خوانده و به تازگب عضو خانواده ی سینما شده و یک برادر کوچکتر هم دارد . اسمش را مادرش برگزیده . پرسپولیسی است و آرام جعفری یکی از دوستان صمیمی اش . در برخورد اول بسیار جدی و سرسخت به نظر میرسد اما بسیار مهربان است .
معتقد است که تقدس بازیگری را حفظ می کند .از طیق دوستان خواهرش که در دانشکده هنر درس می خوانده با این کار آشنا شده و برای اوایل تنها تئاتر بازی می کرده و بعد به دفاتر سینمایی معرفی میشود .
متولد آبان ۱۳۵۷ است از سال ۷۴ فعالیت هنری خودش رو آغاز کرد در دبرستان رشته ی تجربی را گذرانده و در حال حاضر رشته ی تحصیلی اش مهندسی محیط زیست است ... به گفته ی خودش آدم تنبلیه و برای بدست آوردن هر آنچه که دوست می داشت به کمک شانس بدست اورده و به همین خاطر خیلی تلاش برای بازیگری ( تحصیل بازیگری ) نکرده .
او در سال ۷۵ در حالی که فقط ۱۸ سال داشت برای نخستین بار مقابل دوربین رفت و در کار تلویزیونی گلهای کاغذی ایفای نقش کرد .در سال ۷۶ که مسیر و سلیقه ی سینمای ایران تغییر کرد و به سمت جوانگرایی و جوان پسندی رفت یکتا ناصر که از قبل زمینه ی حضور در سینما را داشت ترجیح داد به درسهای دانشگاه بپردارد ! در این سالها موجی از جوانان به صورت فراگیر وارد سینما شدند و آنهایی که استعداد داشتند خود را نشان دادند و آنهایی هم که استعداد نداشتند این فرصت را بدست آوردند تا در چند پروژه خوب خود را مطرح کنند امی در این میان تنها کارهایی برای یکتا پیش آمد که خیلی باعث مطرح کردن این هنرمند نشد ( از جمله : پدر خوانده - شب چراغ ) این روند کار تا سال ۷۹ ادامه داشت . تا اینکه در سال ۷۹ تغییر سرنوشت یکتا به دست حمید لبخنده با کار تلویزیونی ( با من بمان) رقم خورد ...
بهرام رادان که تازه با شور عشق نادر مقدس در کنار مهناز افشار به شهرت و محبوبیت رسیده بود در فیلم ساقی به کارگردانی محمدرضا اعلامی در کنار یکتا قرار گرفت و این خود باعث مطرح شدن یکتا در سینما شد ...بعد از فیلم ساقی سیلی از پیشنهادات به سمت یکتا آمد و یکتا در اواخر سال ۷۹ یک فیلم تلویزیونی به نام ( ضربه سوم ) را کار کرد ...
در دهه ی ۸۰ او بخاطر کار کردن با کارگردانان مطرحی چون لبخنده و اعلامی بازیگری را جدی گرفت و به عنوان اولین انتخاب . پروژه ی سینمایی ( ناه پشت ابر ) را برگزبد که البته این فیلم بخاطر اینکه ستارگان نامدار در این فیلم حضور نداشتند و همچنین تبلیغات ضعیف فیلم باعث شد فیلم فروش چندانی نداشته باشد .بعد از این فیلم یکتا در کنار میترا حجار فیلم ( فراری ) را به ساخته ی رضا جعفری بازی کرد که البته فراری هم مانند ساقی توقیف شد !


t7b2b7ll5ltz32gu3mv4.jpg

سال ۸۱ را یکتا با امیدواری برای اکران دو فیلم اصلی ایش که توقیف شده بود آغاز کرد.وقتی امید او مانند سازنندگان ساقی و فراری نقش بر آب شد دوباره راه تلویزیون را پیش گرفت و با مجموعه ی ( عید آن سالها ) دوباره به تلویزیون آمد .
( پیش پرده ) نام فیلم تلویزیونی دیگر یکتا در سال ۸۱ بود و با همین اثر این سال کاری هم به پایان برد تا وقت بیشتری برای پرداختن به موسیقی و نقاشی داشته باشد .
وقتی در سال ۸۲ یکتا پیشنهاد بازی در فیلم ( عاشق مترسک ) را پذیرفت نه خود یکتا و نه هیچکدام ار اهالی سینما فکر نمی کردند که این فیلم هم به سرنوشت دو فیلم قبلی بازیگر جوان دچار شود ! اما این اتفاق افتاد و این فیلم یکتا هم توقیف شد !
دیگر همه باور کرده بودند که طلسمی در سینما برای ستاره ی سینما بوجود آمده که مشخص نیست کی خواهد شکست و بد شانسی کی دست از سر یکتا ناصر بر می دارد ! و دوباره یکتا مجبور شد به تلویزیون بیاید ...
او در سالهای ۸۲ تا ۸۴ ترجیح داد فقط به پیشنهادهای تلویزیونی پاسخ مثبت بدهد .بعد از با من بمان لبخنده - سریال ( لبه تاریکی ) ساخته سعید سلطانی را بازی کرد و در پی پخش این مجموعه از تلویزیون و درصد بالای بیننده اش محبوبیت و شهرت یکتا به چند برابر رسید .
و در سال ۸۴ که به پیشنهاد احمد امینی پاسخ مثبت داد و یکی از نقش های اصلی مجموعه (( اولین شب آرامش )) را بازی کرد. البته یک فیلم تلویزیونی دیگر از یکتا به نام ( قند ترش ) ساخته کوروش خزایی نیز از دیگر کارهای یکتا در این سالهاست .
و بالاخره در ۲۱ مردادسال ۸۳ با اکران فیلم فراری طلسم سینمایی یکتا شکست که البته قبل از آن و با فاصله ی دراز از تولید ( ساقی ) نخستین فیلم یکتا ساخته ی اعلامی اکران شده بود که با تغییر ذائقه ی سینما دوستان به موفقیت لازم نرسید. این موضوع دقیقا برای فیلم فراری هم بود که وقتی اکران شد که سینما از سوژه ی فرار دختران اشباع شده بود . ( عاشق مترسک ) هم نیز از ۲۴ فروردین ۸۴ اکران شد و دقیقا سومین کار یکتا هم دچار سرنوشت دو کار قبلی اش شد و خیلی موفق نشد .
بعد از این او کارهای بسیار دیگری کار کرد . از جمله : ( خنگ آباد ) مهدی اباسلط - ( مستند خانه ای در شن ) اردشیر افشین راد - ( ابر می بارید . باران نه ) محمدرضا آهنج - ( قتل آنلاین ) مسعود آب پرور که در حال حاضر بر پرده ی سینماهاست که این فیلم در پائیز و زمستان ۸۴ فیلمبرداری شد و به مراحل فنی رفت .(افسانه شادیها ) یا ( روزهای نازنین ) علی قوی تن که این فیلم از دی ماه ۸۴ کلید خورد و تا پایان فروردین ۸۵ ادامه داشت .( سود تولد ) علی قوی تن در بهار ۸۵ - ( باران رویا ها را نمی شوید ) اصغر یوسفی نژاد. روز بر می آید و نسکافه داغ داغ فیلمهای اخیر او می باشند که بر پرده سینما قرار گرفت.
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
هوشنگ ابتهاج
ه.الف.سایه

1zvsi5ge2hnnqp2jxq5n.jpg

امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی معروف به «ه.الف سایه»، شاعر متخلص به سایه و موسیقی پژوه ایرانی است.او در ۲۹ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد و پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود.
ابتهاج سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزل‌های او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده‌است.
ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود.
وی هم اکنون در آلمان زندگی می‌کند.
سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد. برخی از دوستداران شعرش، او را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا می‌دانند.

سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمه‌ها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره‌است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمی‌گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که می‌توان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران به شمار می‌رود.
سایه در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخ‌گوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی باارزشی پدید می‌آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود.

نمونه‎ای از اشعار او:
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت

غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه می‌گوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش‌ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است.از جمله غزلهای برجستهٔ اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.»

اشعار نو او نیز دارای درون‌مایه‌ای تازه و ابتکاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درون‌مایهٔ ابتکاری همگام شده، نتیجهٔ مطلوبی به بار آورده‌است.

در شعر پس از نیما در حوزهٔ غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشته‌اند انجام داده‌اند که در این بین نام‌هایی چون هوشنگ ابتهاج ؛ منوچهر نیستانی ؛ حسن منزوی ؛ محمد علی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم می‌خورد.که دراین بین «سایه» (اشاره به استاد ابتهاج) به عنوان رابط بین غزل کهن با غزل امروز محسوب می‌شود.
0yh45tjddpkxqkcm0g.jpg

اما علاقه به فوتبال و قرمز بودن ابتهاج رو همانطور که قبلا گفتیم مسعود بهنود ژورنالیست معروف ایرانی و از دوستان صمیمی ابتهاج تایید کرده و در وبسایت شخصیش از روزهایی گفته که وی به همراه ابتهاج و داوود رشیدی مثلث ثابت بازیهای پرسپولیس تشکیل میدادند.
به هرحال هدف معرفی یکی دیگر از مشاهیر سرخ بود و ذکر این نکته که باعث افتخار پرسپولیس که استاد ابتهاج را هم که از بزرگان تاریخ ادبیات ایران هستند در کنار هواداران و طرفداران خود می بیند.

گل زرد و گل زرد و گل زرد

بیا با هم بنالیم از سر درد

عنان تا در کف نامردمان است

ستم با مرد خواهد کرد نامرد
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
آیدین نیکخواه بهرامی
ستاره ناکام بسکتبال




36pxtb44g21gagkbbt.jpg

در تاریخ بسکتبال ایران سه قهرمان بزرگ و دلاور در عنفوان جوانی به رحمت حضرت حق پیوسته اند. یکی از این سه نفر مسعود ماه تابانی بود. نفر دوم مجید پاشامقدم و بالاخره نفر سوم آیدین نیکخواه بهرامی بودند.
آیدین قهرمان بزرگ و دلاور ایرانی مرگ بسیار تلخی داشت. او مدتی بعد از قهرمانی ایران در بسکتبال آسیا که برای اولین بار در تاریخ رخ داد در یک سانحه رانندگی جان به جان آفرین تسلیم کرد. او در یک خانواده ورزشی متولد شده بود و عموی بزرگوارش مهندس نیکخواه بهرامی از بزرگان تاریخ شاهین بزرگ محسوب میشد. آیدین پرسپولیسی بود و برادرش صمد استقلالی..! و مطمئننا کری های این دو در خانه و اردوها جالب توجه بوده.
لحظه ای که آیدین بر روی دوش یاران رفت و تور سبد قهرمانی را برای ثبت در آرشیو افتخارات بسکتبال قیچی کرد باورمان نمی شد که روزی دیگر روی دوش مردم با دنیای فانی وداع کند حال که در آستانه مسابقات المپیک هستیم و حال که ایران در عرصه این رقابتها حضور دارد یادش را گرامی می داریم و از خداوند متعال می خواهیم که برای بازماندگان صبر ابدی عطا کند و امیدواریم برادرش صمد ستاره بسکتبال المپیک باشد.
پیشنهاد می کنیم یاران تیم ملی بسکتبال در همه بازیها با عکس آیدین به میدان روند. او رفته اما اما خاطره هایش هیچ وقت از یاد اهالی ورزش ایران محو نخواهد شد. روحش شاد, یادش گرامی.....(منبع:روزنامه پرسپولیس/شماره چهل و یکم-27/3/87)
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
حمید ماهی صفت
بمب خنده ایران

wj5mt5b47pgbaopmmx0.jpg

حمیدرضا ماهی صفت متولد 20 بهمن ماه سال 1338 درشیراز است. پدری شیرازس و مادری اصفهانی دارد حال اینکه خودش اهل کجاست بماند! ولی تمام ویژگیهای یک ایرانی اصیل مومن و متعهد را دارد. دیپلم ریاضی دارد. دارای دو فرزند, پسرش گرافیست و دخترش کارشناس نرم افزار و همسرش نیز خانه دار است.
همه اینها مشخصات مردی است که به بمب خنده ایران معروف است. به غیر از خنداندن مردم که مهمترین دغدغه زندگی اوست در کارهای فرهنگی نیز فعالیت چشمگیری دارد. چاپ و نشر چندصدهزار کتاب آموزش نماز به صورت رایگان در سراسر کشور, تهیه پیامکهای قرآنی, تهیه و تنظیم احادیث و پخش در سراسر کشور و... گوشه ای از فعالیتهای فرهنگی ماهی صفت محسوب میشود.

وی اخیرا مصاحبه ای با ماهنامه راه موفقیت داشته که گوشه هایی از آن را با هم مرور می کنیم:

انتخاب نام فامیلی ماهی صفت انتخاب پدربزرگم بود شاید می کرده که این اسم نشانه و سمبل پویایی و بی آزاری است.
همه مطالب طنزی که در برنامه های خود بیان و اجرا می کنم برگرفته از مسائل اجتماعی و آمیخته ای از لطیفه های رایج در جامعه, SMSها و خاطرات و ... است که با انتخاب بهترین سوژه ها آنها را در ذهنم ویرایش می کنم.

روز 17 بهمن سال 83 صبح پدرم فوت کرد ولی همان شب چهار برنامه کنسل نشدنی داشتم ولی با این حال سر برنامه رفتم و اتفاقا خیلی انرژی هم گذاشتمو برنامه ها به خوبی اجرا شد ولی... من عاشق کارم هستم و هیچ چیزی برایم مهمتر از شاد کردن مردم نیست.

اصلا دوست ندارم مرا با مستر بین مقایسه کنند.شاید ایشان به لحاظ هنری توانایی بیشتری داشته باشند ولی من دو برتری نسبت به ایشان دارم: اصالت میهنی و ایدئولوژی غنی.

به نظرمن ارهام صدر بهترین کمدین ایران است.

زیاد اهل ورزش نیستم فقط گاهی پیاده روی..!

بچه که بودم پرسپولیسی بودم ولی الان تیم ملی!

حسین کلانی مهاجم قدیمی پرسپولیس و افشین پیروانی(چون اهل شیرازه!) بازیکنان محبوب من هستند.

بارها در برنامه های خارج از کشور توسط منافقین تهدید شدم ولی همیشه خدا کمکم کرده است.

در کار اجرا بین آقایان کار محمود شهریاری را به دلیل اجرای بانشاط و در بانوان خانم صفوی زاده به دلیل تسلط و مجرب بودن و نیز چادری بودن ایشان می پسندم.

سال 79 برای اجرای برنامه به زندان بوکان رفتم بعد از اجرای برنامه آقایی روحانی یک سکه کادو دادند که نپذیرفتم و گفتم اگر میشود و اگر امکان دارد با آن یک زندانی را آزاد کنید.سال 83 که برای اجرا به رفسنجان رفته بودم بعد از اجرا در مقابل سالن و در کنار خیابان آماده سوار شدن اتومبیلم بودم که ناگهان یک آقای رفتگر جوان مرا صدا زد و گفت: اجازه می دهید شما را ببوسم. من هم ایشان را در آغوش کشیدم که در این لحظه در گوشم گفت: من همان زندانی هستم که چهارسال پیش با سکه شما آزاد شدم...

انسان های شاد همیشه از روحیه و اعتماد به نفس بالا برخوردارند و برای همین است که در کارهایشان همیشه موفق هستند.نمونه بارز این مسئله آقای فیروز کریمی است.

خوشحالم که وسیله خندان مردم هستم.

انسانهایی که با خندیدن مشکل دارند بیمار هستند و باید به روانشناس مراجعه کنند.(منبع:ماهنامه راه موفقیت/شماره دهم/آذر ماه هشتادوهفت)
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
الناز شاکردوست
پولسازترین بازیگر زن سینمای ایران


15fjpsug469qe0r46xzw.jpg

الناز شاکردوست متولد 6/4/1363 در محله پاسداران تهران است . فرزند دوم خانواده است . یک برادر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر از خودش دارد . پدرش تاجر ابزارالات صنعتی و الکترود و مادرش خانه دار است. دموکراسی در خانواده شاکر دوست به معنی تمام اجرا می شود . در کار هنر به هیچ عنوان کسی مانع او نشد و مخالفت کاملا در خانواده اش بی معناست و همه اتفاقات براساس مشورت روی می دهد . در رشته ریاضی با معدل 23/19 دیپلم گرفته است و رتبه اش در کنکورهنر 11 بود . در حالی که اکثر دانشجوها تمام برگه انتخاب رشته را پر می کنند او فقط بازیگری تئاتر را برمی گزیند که در همان رشته هم مجوز ورود به دانشگاه ازاد را می گیرد . در کودکی بسیار شیطان و بازیگوش بوده و با حرکات و رفتارش همه را سر کار می گذاشته است . از اینکه معلم و ناظم و مدیرش در هنگام مدرسه تحت تاثیر بازی های کودکانه اش قرار می گرفته اند لذت می برده . هر زمان موفق به انجام تکالیفش نمی شده طوری نقش بازی می کرده که بهانه هایش مورد قبول می افتاده . از کودکی عاشق بازی و نواختن پیانو بوده به طوری که همه اطرافیان پی به استعداد ذاتی او برده بودند .
طوری نقش بازی می کرده که بهانه هایش مورد قبول می افتاده . از کودکی عاشق بازی و نواختن پیانو بوده به طوری که همه اطرافیان پی به استعداد ذاتی او برده بودند . قبل از انکه وارد سینما بشود در تئاترهای دانشجویی فعالیت می کرده که هیچ کدام به اجرای عمومی نرسید . زمان مدرسه هم در تئاترهای دانش اموزی به ایفای نقش می پرداخت انقدر بازیهایش جدی و زیبا بوده که در سال 1376 جایزه بهترین بازیگر جشنواره فجر دانش اموزی را از ان خود کرد .
هنگامی که کیومرث پوراحمد در حال تست گرفتن برای فیلم جدیدش گل یخ بود با او اشنا شد و او را برای بازی در گل یخ دعوت کرد . همواره شایعات فراوانی به دنبال او بوده مبنی بر اینکه به خاطر پول به سینما امده و یا به خاطر صورت زیبا و چهره رنگی اش او را برمی گزینند اما با بازی های خوب همه را بی پایه و اساس کرده . برایش سینما یا تئاتر اصلا اهمیت ندارد . علاقه شدید او به بازیگری باعث شده تنها به ایفای نقشهای ماندگار هر دو حیطه فکر کند . علاقه ای به بازی در تلویزیون ندارد و به هیچ عنوان روی پول بازیگری حساب باز نکرده است .
گل یخ " مجردها " عروس فراری " چند می گیری گریه کنی " قتل آنلاین و بی وفا از جمله تجربه های او در سینماست . علاقه فراوانی به ورزش دارد رشته تخصصی اش تنیس است . در اسکی هم تبحر دارد ولی سال پیش هنگام اسکی زمین خورد و ساق پایش شکست . به شنا هم علاقه مند است . به فوتبال نیز علاقه فراوانی دارد و از طرفداران دو آتشه سرخپوشان پایتخت است .
عاشق نقش (( ایران )) در چند می گیری گریه کنی است . شخصیتی که با تمام وجود باورش کرده بود . در فیلم گل یخ " عروس فراری " چند می گیری گریه کنی و قتل انلاین " لباس عروس پوشیده و تا به حال 4 بار عروس شده است ! اما در زندگی خصوصی اش هنوز ازدواج نکرده است .
خیلی ها گل یخ با بازی او و محمدرضا گلزار را کپی سلطان قلبها می دانند حتی خیلی ها معتقدند گل یخ سلطان قلبها را زیر سوال برده است . بعد از ورود به سینما خیلی از دوستان صمیمی اش را از دست داد . او همیشه غصه روزهای قبل از ورود به سینما را می خورد و معتقد است به هیچ عنوان تغییری نکرده و روابطش با دیگران مثل گذشته است . دوست صمیمی او گوهر خیر اندیش است كه حداقل 30 سال از او بزرگتر است.
با اینکه در خانواده او هیچ پیش زمینه هنری وجود ندارد اما او علاقه فراوانی به موسیقی دارد و از بین خوانندگان پاپ صدای رضا صادقی را می پسندد . از بین بازیگران زن به بازی گوهر خیراندیش و گلشیفته فراهانی و از بین بازیگران مرد مرحوم منوچهر نوذری و شهرام حقیقت دوست علاقه مند است . بسیار دختر خود ساخته ای است . روابط عمومی بسیار قوی دارد و به قول خودش به همه مردم و دوست دارانش علاقه مند است اما از ادم های دورو بسیار متنفر است . از دیدگاه او زیبایی زخم بزرگی است زیرا نمی توان تشخیص داد کسانی که از ادم تعریف می کنند به خاطر زیبایی ادم است یا کاری که انجام داده . علاقه ای به شهرت ندارد مجرد است و فعلا به ازدواج فکر نمی کند و خیلی دوست دارد بعد از لیسانس در رشته کارگردانی فوق لیسانس بگیرد . طبق اعلام مجله دنیای تصویر الناز شاکر دوست با سه فیلم و مجموعا حدود دومیلیاد تومان فروش در سال 85, وی در صدر پولسازترین بازیگر زن ایران قرار گرفته است. پس از وی مریلا زارعی و مهناز افشار در رتبه های بعدی قرار دارند.(متبع مجله اتفاق نو)

qdorka74zd6agbivvqpc.jpg

اما غیر از اشاره مجلات و سایتهای مختلف به علاقه الناز شاکر دوست به پرسپولیس, خود وی نیز در مصاحبه ای با رادیوی ایران صدا از علاقه خود به فوتبال و تیم پرسپولیس گفته و حتی اشاره کرده کرده که پژمان جمشیدی بازیکن مورد علاقه وی بوده است!

لینک دانلود مصاحبه الناز شاکردوست با رادیو ایران صدا

توجه:مصاحبه با فرمت RM میباشد و با آخرین ورژن آپدیت شده JetAudio قابل شنیدن میباشد.
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
نیوشا ضیغمی
پدیده سینمای ایران
nf1fbbnhiyt2kd3qh70.jpeg

نيوشا ضيغمي متولد هیجدهم تیرماه سال 1359 در تهران است.متاهل است و تحصيلات خود را در رشته روانشناسي كودك و در مقطع كارشناسي در دانشگاه شهيد بهشتي به پايان رسانده است.وی در سال 1383 از كلاس هاي بازيگري كانون سينماگران جوان فارغ التحصيل شد كه بلافاصله پس از پايان دوره آموزشي خود مشغول به كار در عرصه حرفه اي سينما و تلويزيون شد.نیوشا بواسطه استعداد و توانايي و تلاش مستمر خود توانست در مدت كوتاهي در فيلم های سينمايي بزرگی در نقش اول کار کند.در همان سال انجمن او را براي بازي در سريال «در چشم باد» (مسعود جعفري جوزاني) انتخاب كرد كه نخستين تجربه وي در عرصه بازيگري بود.
یک سال بعد با بازی در فیلم"تر دست"محمد علی سجادی و کار با این کارگردان با تجربه به او بازیگری را بیشتر آموخت تا این باعث شد که محمد علی سجادی نام اورا در کنار بازیگرهای مورد علاقه اش قرار دهد.
بعد از تجربه "تردست" محمدعلی سجادی او را برای بازی در فیلم "شوریده" در اواخر سال 1383 انتخاب کرد. نیوشا ضیغمی با بازی در فیلم "شوریده" گامی بزرگ در سینما برداشت و با حضور در جشنواره 24 فیلم فجر باعث شد نامزد دریافت تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن شود و با هدیه تهرانی رقابت کند و نام خود را به عنوان یک پدیده مطرح کند.
فیلم "مواجهه " هم که در جشنواره 24 فیلم فجر هم حضور داشت باعث شد تا داوران جشنواره تبهر جالبی روی نیوشا داشته باشند و او را جز بازیگران حرفه ایی قرار دهند.
وی در جشنواره بیست و پنجم هم با سه فیلم "پارک وی" ,"اخراجی ها" و "گناه من"حضور پر رنگی داشت.
نیوشا ضیغمی در سال 1385 بازی خود رادر "پارک وی" به اتمام رساند. "پارک وی" مطمئنا یکی از کارهای ارزشمند او خواهد بود به خاطر کار کردن با کارگردان بزرگی همچون فریدون جیرانی.اما نیوشا زیاد در بازی در این فیلم راضی نیست چون در زمان مونتاژ فیلم سکانس های خوب نیوشا را حذف کرده بودند. "اخراجی ها" نیز بدلیل حضور بازیگران مطرح, درس بزرگی برای نیوشا ضیغمی بود. حضور در پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران که با استقبال مردم روبرو شده بود باعث شد تا بیش از پیش شناخته شود. پس از اخراجیها در فیلم های "قرنطینه" ,"توفیق اجباری" "تلافی" و همچنین "اخراجیهای 2" ایفای نقش کرده است.

8aqpz90yauwz3d5pf0gl.jpg

هفته نامه چلچراغ در شماره 330 (شنبه,نوزدهم بهمن 1387) در ویژه نامه شهرآورد شصت و ششم در مطلبی تحت عنوان "رجزخوانی سرخابی از نوع سوم" سراغ دو بانوی بازیگر از چهره های سرشناس بازیگری رفته و در مورد داربی پایتخت گفت وگو کرده اما این یک گفت و گو و مصاحبه معمولی نیست و این دو به جای سوال و جوابهای روتین با هم بر سر قرمز و آبی کل کل کرده اند و حساب برای هم کری خوانده اند...!
نیوشا ضیغمی به عنوان یک پرسپولیسی و ستاره اسکندری به عنوان یک استقلالی این رجز خوانی را ترتیب دادند...!

نیوشا ضیغمی در مورد علاقه به پرسپولیس اینگونه می گوید:

از کی پرسپولیسی شدم
راستش بیشتر آدم های دور و بر من که فوتبال را دنبال می کردند پرسپولیسی بودند. مضافا این که رنگ قرمز یکی از رنگ های مورد علاقه ام بوده. فکر می کنم 16-17 سالم بود که به عنوان یک تماشاچی نیمه حرفه ای فوتبال تصمیمی گرفتم من هم یک تیم برای خودم انتخاب کنم, تا سوژه ای برای طرفداری و کل کل درباره آن با بقیه داشته باشم و از طرف دیگر دیدن بازیها برایم هیجان انگیز شوند. و این طور انتخاب اولم شد پرسپولیس. شاید یک طرفدار دوآتشه نباشم و مثل خیلی ها موقع دیدن بازیها و کریها به مرز انفجار نرسم, اما بازیهای مهم این تیم مخصوصا بازی مقابل استقلال برایم از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

بازیکنان مورد علاقه
بد نیست اینجا یادی بکنم از آقای صفر ایرانپاک که چند روز پیش فوت کردند. ایشان یکی از بازیکنان محبوب من بودند هرچند که بازیهایشان را از نزدیک ندیده بودم. زدن شش گل در داربیهای تهران افتخاریست که نصیب هر کسی نمی شود.
خب از بازیکنان قدیمی آقایان پروین و کلانی را با احترام به بقیه پیشکوست ها بیشتر از بقیه دوست دارم. کمی که جلوتر بیاییم می رسیم به فرشاد پیوس. مگر می شود پرسپولیسی بود و طرفدار فرشاد آقای گل نبود. بعدش احمدرضا عابدزاده و آقای دایی. امروز هم کریم باقری. البته بازی محسن خلیلی را هم دوست دارم. نیکبخت واحدی هم اگر خواسش جمع باشد و خوب بازی کند. علی کریمی هم که سرجای خودش. اگر حال و حوصله داشته باشد و دلش بخواهد خوب بازی کند یکهو همه چیز را منفجر میکند...
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
سعید پیردوست

tuy79hwdq4ga8fgcfv7p.jpg

سعید (علیرضا) پیردوست‌ در شانزدهم دی ماه سال‌ 1319 در خیابان ری تهران به‌دنیا آمد. دوران‌ ابتدایی‌ و راهنمایی‌ را درخیابان‌ سیروس‌ و دیپلم‌ را از مدرسه‌ ادیب‌گرفت. بازیگری‌ را با فیلم‌ خاك‌، مسعودكیمیایی‌ آغاز نمود و از سال‌ 80 با پاورچین‌ به‌گروه‌ مهران‌ مدیری‌ پیوست‌ و در ادامه‌ باسریال‌های‌ نقطه‌چین‌، جایزه‌ بزرگ‌، شب‌های‌برره‌ , مرد هزارچهره و نیز فیلمسینمایی ‌توكیو بدون‌ توقف‌ این‌ همكاری‌را ادامه‌ داد.تجربه بازیگری و کارگردانی تئاتر را نیز داراست. در سال‌ 53 كه‌ به‌ گفته‌ خودش‌ دربدترین‌ شرایط روحی‌ بود، با خانم‌ شهین‌ یوسفی‌،تشكیل‌ زندگی‌ مشترك‌ داد و حاصل‌ این‌ زندگی‌،دختری‌ به‌ نام‌ شهرزاد و پسری‌ به‌نام‌ نیماست‌. در ضمن‌ او یك‌ نوه‌ شیرین‌ دارد كه‌دختر است‌ و روژان‌ نام‌ دارد. وی قبل از بازیگری مدیر امور اداری‌ یك‌ شركت‌ درارتباط با ماشین‌های‌ بزرگ‌ بوده اما به دلیل مشغله زیاد بازیگری آن را رها میکند و در دفتر کارگاه آزاد مسعود کیمیایی مشغول به کار میشود. پیردوست تا قبل از حضور در کارهای مهران مدیری پای ثابت همه فیلمهای مسعود کیمیایی بود اما پس از حضور در نقشهای طنز ,کیمیایی ترجیح می دهداز وی کمتر استفاده کند.
وی از طرفداران قدیمی فوتبال می باشد که به قول خودش از زمان شاهین طرفدار فوتبال بوده تا حالا که همچنان متعصبانه عاشق پرسپولیس است.
قسمتی از مصاحبه سعید پیردوست با مجله خانواده سبز (این مصاحبه برای قبل از حضور تیم ملی در جام جهانی است.)
3allq0g8vpma3bb2191y.jpg


خانواده‌سبز: هنوز هم‌ پرسپولیسی‌ هستید؟
پیردوست‌: مگر می‌شود غیر از این‌ بود، از ابتداشاهین‌، بعد پرسپولیس‌ الان‌ هم‌ پیروزی‌ یا هراسم‌ دیگری‌ كه‌ روی‌ آن‌ بگذارند.

خانواده‌سبز: خانواده‌ شما هم‌ پرسپولیسی‌هستند؟
پیردوست‌: پسرم‌ نیما بله‌، اما دخترم‌ (شهرزاد)استقلالی‌ است‌.

خانواده‌سبز: اسطوره‌ فوتبال‌ چه‌ كسی‌ است‌؟
پیردوست‌: بی‌چون‌ و چرا اسطوره‌ فوتبالی‌ كه‌من‌ می‌شناسم‌، علی‌ پروین‌ همیشه‌ هم‌ دوستش‌داشته‌ و دارم‌، یك‌ شیر وقتی‌ هم‌ پیر می‌شود بازهم‌ شیر است‌.

خانواده‌سبز: پرسپولیس‌ الان‌ دارای‌ وضعیت‌خوبی‌ نیست‌؟
پیردوست‌: خوب‌، هر تیمی‌ یك‌ زمان‌ اوج‌دارد و زمانی‌ دیگر افت‌، طرفدار خوب‌ كسی‌است‌ كه‌ در هر زمان‌ تیمش‌ را دوست‌ داشته‌ وحمایت‌ كند، من‌ از سال‌ 47 طرفدار سرسخت‌این‌ تیم‌ هستم‌.

خانواده‌سبز: تیم‌ ملی‌ را چطور ارزیابی‌می‌كنید؟
پیردوست‌: به‌ قدری‌ طرفدار فوتبال‌ هستم‌ وبازی‌ها را دنبال‌ می‌كنم‌، كه‌ یك‌ كارشناس‌ تمام‌عیار شدم‌; خیلی‌ وقت‌ها از پشت‌ تلویزیون‌ تیم‌ راارنج‌ می‌كنم‌، تعویض‌ می‌كنم‌ و... جالب‌ است‌بدانید پیش‌بینی‌هایم‌ همیشه‌ درست‌ از آب‌درمی‌آید.

خانواده‌سبز: در جام‌ جهانی‌ چه‌ نتیجه‌ای‌می‌گیریم‌؟
پیردوست‌: اگر با تیم‌های‌ خوب‌ و مطرح‌ دنیا،بازی‌های‌ تداركاتی‌ انجام‌ دهیم‌، حتما نتیجه‌خوبی‌ می‌گیریم‌، حالا مهم‌ نیست‌ از گروه‌ صعودكنیم‌، مهم‌ این‌ است‌ كه‌ خوب‌ بازی‌ كرده‌ و نتیجه‌قابل‌ قبولی‌ به‌ دست‌ آوریم‌ و اگر همه‌ تیم‌ ملی‌ رایاری‌ كنند و مربی‌ نامی‌ و حرفه‌ای‌ بیاورند موفق‌خواهیم‌ بود.

خانواده‌سبز: یعنی‌ برانكو برود؟
پیردوست‌: برانكو تا این‌ مرحله‌ خوب‌ بود، ولی‌از الان‌ به‌ بعد نیاز به‌ یك‌ مربی‌ سطح‌ اول‌ داریم‌.

خانواده‌سبز: با وضعیت‌ الان‌ فكر می‌كنید ازگروه‌ خود صعود می‌كنیم‌؟
پیردوست‌: فكر نكنم‌.
خانواده‌سبز: با ارزش‌ترین‌ چیز در زندگی‌تان‌چیست‌؟
پیردوست‌: شهرزاد دخترم‌ و نیما پسرم‌.

خانواده‌سبز: و همسرتان‌؟
پیردوست‌: خود زندگی‌.

خانواده‌سبز: كم‌ترین‌ دستمزدی‌ كه‌ گرفتید؟
پیردوست‌: اولین‌ كارم‌ (فیلم‌ خاك‌) هزارتومان‌ گرفتم‌، گوزن‌ها 2500 تومان‌ و غزل‌3500 تومان‌...
خانواده‌سبز: در دنیا از چه‌ چیزی‌ می‌ترسید؟
پیردوست‌: از بیهوده‌ زیستن‌.
خانواده‌سبز: موسیقی‌؟
پیردوست‌: عاشقشم‌، به‌ خصوص‌ كلاسیك‌ وبرخی‌ اوقات‌ هم‌ سنتی‌.
خانواده‌سبز: نظرتان‌ راجع‌ به‌ مرگ‌ چیست‌؟
پیردوست‌: اگر در زندگی‌ به‌ كسی‌ بدهكاراخلاق‌ نباشی‌، مرگ‌ بسیار آسان‌ و راحت‌ خواهدبود. مرگ‌ در یك‌ قدمی‌ آدم‌هاست‌، منتها من‌انسان‌، قدم‌هایم‌ را بد برمی‌دارم‌ و از آن‌ فاصله‌می‌گیرم‌.
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
پژمان بازغی
8m44kv6t7jvobh7d4cex.jpg

پژمان بازغی یکی دیگر از پرسپولیسی های حاضر در عرصه هنر ایران است. بازغی در 19 مرداد سال 53 در تهران به دنیا آمد. او فارغ التحصیل رشته مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی امیرکبیر و عضو انجمن سینمای جوانان است. بازغی در خانواده ای 5 نفره در تهران به دنیا آمده اصالتا اهل لاهیجان است. او به خاطر شغل خاص پدرش که نظامی و در نیروی دریایی بود در شهرهای مختلف زندگی کرده است. در سال 57 به رشت رفت و تا سال 59 همراه خانواده اش در این شهر زندگی کرد. سپس در سال 1359 به بوشهر رفت وتا پایان جنگ یعنی سال 67 در این شهر اقامت داشت. وی سپس به تهران آمد. بازغی در سالیان اخیر در 12 فیلم سینمایی حضور پیدا کرده است. در سال 1375 در فیلم سینمایی "اعتراف" به ایفای نقش پرداخت.در سال 1377 در فیلم "بلوغ جوانی" بازی کرد."دختری در قفس" در سال 81 فیلم سوم او بود. سال 82 مهمترین سال در زندگی هنری پژمان بازغی بود. او در این سال به ایفای نقش در فیلمهای "تارا و تب توت فرنگی" "دوئل" و "سربازهای جمعه" پرداخت. نقش او در فیلم دوئل یکی از مهمترین نقشهایی بود که او در تاریخ حرفه ای بازیگری خود ارائه داد. در سال 83 در فیلم زیبا و سه ایپزودی "کافه ستاره" در کنار بزرگانی مثل رویا تیموریان, افسانه بایگان, ایرج نوذری, هانیه توسلی و مسعود رایگان یکی از نقشهای زیبا و دلنشین خود را بازی کرد. "راه طی شده" در سال 84 "قصه عشق" در سال 85 و "ریسمان باز" و "خواب لیلا" دو فیلم او در سال 86 بودند و بالاخره "فرود در غربت" در سال 87 آخرین کار سینمایی او به شمار میرود.
پرسپولیس خوب سینمای ما کارهای تلویزیونی زیادی هم داشته و در آنها به بازی پرداخته است. او در سریال هایی مثل"آزانس دوستی", "این یک دادگاه نیست" ,"گروه ویژه", "زیرآسمان شهر","گمگشته" ,"دریایی ها" ,"گذر عاشقی" و " مرد هزار چهره" حضور داشته است. پژمان بازغی این پرسپولیسی اصیل و عاشق فوتبال والیبالیست قهاری هم هست. با این حال فوتبال را بسیار دوست دارد و در بسیاری از صحنه ها و عرصه های فوتبالی حاضر بوده است از ان جمله می توان به جام جهانی فوتبال اشاره کرد.وی به تازگی نیز صاحب دختری به نام نفس شده است.برای پژمان بازغی عزیزو همچنین همسر هنرمندش خانوم مستانه مهاجر آرزوی سلامتی و تندرستی داریم و امیدواریم همیشه سرحال شاداب سرافراز و عاشق پرسپولیس باشند.(منبع:روزنامه پرسپولیس/شماره شماره بیست و پنجم-4/3/87)

pqx89k3z5y8dfc0ikg23.jpg


گوشه هایی از مصاحبه پژمان بازغی با مجله خانواده سبز در مورد فوتبال, تیم ملی و علاقه اش به پرسپولیس
تيم ملي عشق منه
پژمان بازغي يك ورزشكار همه فن حريف است، خيلي كم بسكتبال بازي كرده، فوتبال و واليبال را به صورت حرفه‌اي ادامه داد و مدتي هم اتومبيل‌راني... «ورزش جايگاه مهمي در زندگي افراد دارد، عشق من به ورزش، بيشتر بر مي‌گردد به تماشاي مسابقه فوتبال، همان طور كه مي‌دانيد عضو تيم‌هاي واليبال و فوتبال هنرمندان هستم، چندي پيش هم كه در حين مسابقات رالي، دنده‌ام شكست، ديگر نتوانستم در اتومبيل‌راني شركت كنم. معمولا براي ديدن بازي‌هاي ملي به ورزشگاه آزادي مي‌روم و اين عشق تا آنجا بود كه در كوران رقابت‌هاي جام‌جهاني 2006 آلمان، همراه تيم ملي فوتبال دو هفته در فرانكفورت آلمان بودم. تيم ملي فوتبال ايران عشق منه! با فوتباليست‌هاي زيادي هم دوستم، مثل عابدزاده، دايي، جمشيدي، كريمي و... اگر به ياد داشته باشيد براي افتتاح رستوران عابدزاده هم رفته بودم.» پژمان مي‌گويد: «اي كاش مسئولين آموزش و پرورش به ورزش مدارس بيشتر رسيدگي كنند.» اما شروع ورزش: «در مدرسه با فوتبال و واليبال ورزش را آغاز كردم و البته كمي هم بسكتبال...»

پرسپوليسي‌ام
من و كامبيز ديرباز، از طرفداران پـرسپوليس هستيــم، داريوش مصطفوي مديرعامل باشگاه هم لطف كرد و ما را جزو اعضاي افتخاري باشگاه پرسپوليس كرده، پيراهن شماره 53 پرسپوليس را به من و شماره 54 را به كامبيز ديرباز اهدا كرد، چند روز پيش طي مراسمي در باشگاه پرسپوليس اين اتفاق افتاد.
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]( مهدي سلوكي )
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بسيار يكدنده و لجباز .... بسيار مهربان . بعضي مواقع بد اخلاق . بي حوصله و بازيگوش . اعتماد به نفس بسيار بالايي دارد . زياد خواب آلود نيست ولي معمولا سر قرارها دير ميرسد و تاحدودي بدقول است . پيتزا رو فقط با قارچ و پنير دوست داره در ضمن نوشابه هم حتما بايد زرد باشه . از خونه زياد قهر ميكند ولي هيچوقت به فرار فكر نكرده .... اولين ماشينش يك رنوي سفيد رنگ بوده و بعد از آن يك پرايد سفيد خريد و الان هم يك 206 سبز دارد .... مادرش رو از همه بيشتر توي دنيا دوست دارد و بسيار خانواده دوسته . كشك بادمجان كرماني ها رو خيلي دوست داره . عاشق شهر شيراز است . پرسپوليسي است از نوع تعصبي . دوست صميمي فوتبالي اش رو علي انصاريان مي دونه و مي گويد كه با او تلفني صحبت مي كند و از حال هم با خبر مي شيم .
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]!!! دختر هاي ايراني رو بسيار سمج مي دونه ولي اميدواره كه اونها از اين گفته ناراحت نشن !!!
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مهدي سلوكي متولد 14 خرداد سال 1361 مي باشد . در يك خانواده ي مذهبي متولد شده يك برادر به نام محمد داره كه او هم دستي در هنر دارد و از مجريان محبوب سيماي ايران است . مهدي سلوكي در دوران كودكي مثل اكثر پسر بچه ها شيطان و پر شر و شور بود . در دوران مدرسه شاگرد زرنگي نبود و هميشه در حد قبولي درس مي خوانده . در اصفهان به دنيا آمده ولي اصلا خسيس نيست و بيش از حد هم پول خرج مي كند . مادرش اراكي و خانه دار است و پدرش تهراني و شغل آزاد دارد ولي در زمان به دنيا آمدن مهدي ساكن اصفهان بودند و بخاطر همين مهدي اصفهاني از آب درآمد . ديپلم رشته گرافيك دارد . داراي مدرك ليسانس رشته نمايش از دانشگاه آزاد اراك است . وقتي در هنرستان بوده يكي از معلمانش از او مي خواهد كه تست بازيگري دهد . مرتضي مسعودي را پل ارتباطي خودش با عالم هنر مي دوند .
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تنيس روي ميز رو مدتي به صورت حرفه اي دنبال كرده . تيم رئال مادريد رو خيلي دوست دارد .
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رنگ دلخواهش فقط قرمزه از اون پرسپوليسي هاي صد آتيشه است . او هميشه طرفداران استقلال را نصيحت مي كند كه پرسپوليسي شوند .... اصلا اهل روغ گفتن نيست . وفاداري را برترين خصوصيت اخلاقي خودش مي داند . تار و دف سازهاي مورد علاقه اش است . به شنا و اسكي علاقه ي زيادي دارد . خواننده ي مورد علاقه اش عليرضا عصاره و سبك و سياق او را خيلي دوست دارد . مدتي با حميد گودرزي دوست بوده وبا او رفت و آمد داشته . از برادرش هميشه به عنوان يك راهنما ياد ميكند . اوقات فراغتش رو به خوندن كتاب و فيلمنامه هاي جديد اختصاص ميدهد . مردم رو از خودش مي دونه و هيچ وقت خودش رو براي اونها نمي گيرد .
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
t1-soloke-5.jpg

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شايعه ها :
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مدتي بود كه شايعه شده بود كه مهدي سلوكي فوت كرده ... وقتي يكي از دوستان صميمي اش به او زنگ ميزند و صدايش را مي شنود از شدت خوشحالي بخاطر زنده بودن مهدي گريه ميكند ... با شايعه ي مرگش شهرتش دو جنداش شد البته خودش اول از شنيدن اين شايعه شوكه شده بود ولي بعدا بسيار راضي به نظر ميرسيد ...
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
soloki1162909711big.jpg
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
dirbaz-01_72216.jpg


کامبیز دیرباز هم یک پرسپولیسی است و گاهی برای دیدن بازی های پرسپولیس همراه دوست صمیمی اش پژمان بازغی به آزادی میره .

بیوگرافی کامبیز دیرباز

بیوگرافی کامبیز دیرباز:
متولد 1354 تهران
مدرک تحصیلی: ليسانس بازيگري از دانشكده هنرهاي دانشگاه آزاد اسلامي
آغاز فعاليت هنري از سال 1376 با حضور در تئاتر سياوش خواني
آغاز فعالیت سینمایی: دختران انتظار (رحمان رضایی، 1378)

مصاحبه با کامبیز دیرباز:

كامبيز ديرباز بازيگري سينما را با نقش‌هاي كوتاهي در «دختران انتظار» و «نغمه» شروع كرد.بازي در «دوئل» و دريافت سيمرغ بلورين آغاز يك جريان تازه در كارنامه حرفه‌اي اين بازيگر بود. ديرباز پس از «دوئل» در فيلم‌هاي «گرداب»، «به نام پدر»، «مقلد شيطان»، «سرگيجه» و «اخراجي‌ها» بازي كرد. اين گفت‌وگو به بهانه اكران «اخراجي‌ها» فيلمي كه ديرباز در آن نقش مجيد سوزوكي شخصيت اصلي را بازي كرده انجام شده در روزهاي پاياني سال 85 كه ديرباز مشغله‌هاي زيادي داشت. چند روز را سر صحنه مجموعه «در چشم باد» در شمال كشور مي‌گذراند و چند روز به تهران مي‌آمد تا به ضبط برنامه نوروزي‌اش در راديو برسد.


بعد از «دوئل» و گرفتن سيمرغ چه اتفاقي افتاد؟ به نظر مي‌رسد كامبيز ديرباز كاملاً حرفه‌اي با موضوع برخورد كرده، احساساتي نشده و فقط به فكر بازي در نقش اول نبوده. در عين حال كه به تنوع انتخاب‌هايش هم اهميت داده.
قطعاً اينها كه گفتيد در ذهن من بوده، البته چقدر به اين ايده‌آل نزديك شده‌ام، بحث ديگري است. بعد از «دوئل» و گرفتن سيمرغ بلورين و پخش «تب سرد» پيشنهادهاي زيادي داشتم. تا جايي كه توانستم سعي كردم به متن اهميت بدهم و به اينكه پيشنهاد در مديوم سينماست يا تلويزيون كمتر توجه كردم. سعي كردم به عنوان يك مخاطب با پيشنهادهايم برخورد كنم، خيلي حسي انتخاب كردم و پيشنهادهايي را پذيرفتم كه دوستشان داشتم. همين حساسيت‌ها باعث شد 14 ماه هيچ كاري را قبول نكنم تا «به نام پدر».
كار با حاتمي‌كيا برايتان مهم بود؟
در كنار همكاري با آقاي حاتمي‌كيا كه مهم بود، نقش و فيلمنامه را هم دوست داشتم.
نقش هم با كارهاي قبلي‌تان متفاوت بود.
بله. ميثم با پيمان در «تب سرد» ويحيي در «دوئل» خيلي تفاوت داشت. من هم تمام انرژي‌ام را گذاشتم كه اين تفاوت‌ها به چشم بيايد.
پروژه «در چشم باد» بعد از «به نام پدر» پيشنهاد شد؟
بله. «در چشم باد» يك كار ويژه و متفاوت تلويزيوني است. نقشي را كه در اين مجموعه بازي مي‌كنم خيلي دوست دارم.
در اين مدت به نظر مي‌رسد تعمداً نخواسته‌ايد كار تلويزيوني قبول كنيد؟
اگر «در چشم باد» را جزو مجموعه‌هاي مرسوم تلويزيون حساب نكنيم، 3 سال است كه در مجموعه‌اي بازي نكرده‌ام. با وجودي كه به متن فيلمنامه اهميت مي‌دهم اما در انتخاب‌هايم سعي كردم نگاهم به سينما باشد.
در اين فاصله در نمايش «يك زن، يك مرد» هم روي صحنه رفتيد. آزيتا حاجيان درباره انتخاب شما درست عمل كرد. ويژگي‌هاي چهره‌تان طوري است كه هم براي بازي در نقش مثبت مناسب هستيد، هم منفي و يكي از بازي‌هاي خوبتان را در قالب يك شخصيت كاملاً خبيث در اين نمايش ديديم.
خيلي وقت بود روي صحنه نرفته بودم و خيلي خوشحالم كه با آن نقش، دوباره به تئاتر برگشتم. بازي در نقشي با اين ميزان جذابيت يك تمرين فوق‌العاده بود. يك نكته ديگر كه در اين نمايش برايم اهميت دارد، استقبالي است كه از آن شد. كار ما بدون مخاطب بي‌معني است، دوست ندارم فقط براي دلم بازي كنم.
در «به نام پدر» با آزيتا حاجيان هم‌بازي بوديد. احتمالاً به همين دليل براي بازي در اين نمايش انتخاب شديد.
تجربه مشتركي كه در «به نام پدر» داشتيم در انتخاب من تاثير داشت. خانم حاجيان بازيگردان‌ آن فيلم بود و احتمالاً شناختي كه از جنس بازي من داشته باعث شده من را انتخاب كند.
گفتيد كه مخاطب خيلي برايتان اهميت دارد. اگر پيشنهاد بازي در فيلمي داشته باشيد كه در چند جشنواره داخلي و خارجي نمايش داده شود اما اكران عمومي گسترده نداشته باشد، رد مي‌كنيد؟
اگر يك فيلم اكران محدود داشته باشد به معني اين نيست كه مخاطب ندارد. بعضي فيلم‌ها، اصلاً مخاطب ندارند حتي اگر در تعداد زيادي سينما روي پرده بروند. فيلم‌هايي كه جنبه هنري و فرهنگي بيشتري دارند هم مخاطب دارند و بازي كردن در آنها، تجربه خوبي است. همان‌طور كه گفتم فيلمنامه و نقش براي من اهميت زيادي دارد. وقتي فيلمنامه‌اي را مي‌خوانم تقريباً مي‌توانم تشخيص بدهم كه مخاطب چگونه با آن برخورد مي‌كند. در اين مدت در يك فيلم كوتاه هم بازي كردم. اين فيلم‌ها مخاطب كمتري نسبت به فيلم‌هاي سينمايي دارد، اگر براي من فقط مخاطب انبوه مهم بود در چنين فيلمي بازي نمي‌كردم اما اين تجربه‌ها هم مخاطب خاص خودش را دارد و اين مخاطب براي من مهم است.
مسعود ده‌نمكي سوابق سياسي روشني دارد. از همكاري با او و داوري‌هايي كه ممكن بود درباره شما و فيلم «اخراجي‌ها» بشود، نترسيديد؟
ديدگاه و سوابق سياسي آقاي ده‌نمكي به خودشان مربوط است. من از زماني كه با او آشنا شدم به عنوان يك كارگردان به او نگاه كردم و او هم من را به عنوان بازيگر فيلمش پذيرفت، رابطه‌اي كاملاً‌ حرفه‌اي بين ما حاكم بود.
در اين مدت با كارگردان‌هايي كار كرده‌ايد كه اولين فيلمشان را مي‌سازند. اعتماد كردن به قابليت‌هاي اين كارگردان‌ها آسان است؟ ده‌نمكي البته دو فيلم مستند ساخته، آنها را ديده بوديد؟
در مقطعي كارگرداني به من اعتماد كرده و فرصت داده در فيلمي مثل «دوئل» براي اولين‌بار به طور جدي خود را محك بزنم. اين اعتماد را من به عنوان بازيگر به بعضي فيلمسازها داده‌ام و هيچ‌وقت فكر نكرده‌ام نبايد با يك كارگردان فيلم اولي همكاري كرد. در مورد آقاي ده‌نمكي هم دو فيلم مستند از او ديده بودم. «فقر و فحشا» به نظرم فيلم جسورانه و متفاوتي است. در همان مستندها هم مي‌توان استعداد آقاي ده‌نمكي در فيلمسازي را تشخيص داد. در كنار اينها تيمي كه قرار بود در ساخت «اخراجي‌ها» او را كمك كند، تيمي حرفه‌اي بود و من مي‌دانستم نتيجه همكاري اين گروه اگر شاهكار نشود، كار قابل دفاعي مي‌شود.
كسي توصيه نكرد با ده‌نمكي همكاري نكنيد؟
نه. اصلاً. واقعاً كسي چنين توصيه‌اي نكرد.
مجيد سوزوكي كاراكتري است كه ده‌نمكي او را ديده، يك كاراكتر واقعي كه وجود داشته. بازي در چنين نقشي جذابيت خاصي دارد؟
آقاي ده‌نمكي عكس او را به من نشان داد، خاطرات مختلفي از او برايم تعريف كرد كه شناخت من را از اين كاراكتر بيشتر مي‌كرد. مجيد، جواني است با ذهنيت مثبت، كم‌حرف و جدي. تلاش من و آقاي ده‌نمكي اين بود تا تصويري كه از مجيد سوزوكي ارائه مي‌دهيم واقعاً به او نزديك باشد.
اين شباهت‌ها در ويژگي‌هاي ظاهري هم رعايت شد؟ يعني نوع لباس پوشيدن و گريم شما قرار است مجيد سوزوكي واقعي را تداعي كند.
نوع لباس پوشيدن، شكل گريم، انگشترهايي كه در دست من است و حتي استفاده از تكيه‌كلام ما چاكريم در جهت نزديك شدن به آن شخصيت بود. شخصيتي كه مي‌خواستيم دوباره او را زنده كنيم.
جديتي كه در بازي شما مي‌بينيم دقيقاً خواسته ده‌نمكي بود؟ اين جديت كه در رفتار مجيد هست، جنس شوخي‌ها و نوع متلك‌ها او را كاملاً‌ از دوستانش متفاوت كرده.
از قبل رويش فكر كرده بوديم و خواسته آقاي ده‌نمكي بود. دوستان مجيد به جز مصطفي كه سينه‌سوخته و از همه بزرگ‌تر است، بقيه اهل فكر كردن نيستند، آنها اول عمل مي‌كنند بعد فكر مي‌كنند (مي‌خندد) اما مجيد سوزوكي با بقيه فرق دارد. در اين گروه، فقط او هدف دارد و به همين دليل، از بقيه متفاوت است.
مرگ مجيد در پايان فيلم، قابل پيش‌بيني و كليشه‌اي است. هر چند ده‌نمكي سعي كرده روي تحول مجيد خيلي تاكيد نكند.
مرگ مجيد بايد اتفاق مي‌افتاد. در دنياي واقعي هم مجيد سوزوكي در جبهه شهيد شد و اين فيلم بخشي از زندگي او را به تصوير مي‌كشد. همان بخشي كه با مرگش به پايان مي‌رسد.
در واقعيت هم مجيد سوزوكي همين مدت در جبهه بوده و در همين فاصله زماني شهيد شده؟
بله، مجيد سوزوكي مي‌آيد كه در جبهه گشتي بزند و بعد برگردد كه شهيد مي‌شود.
تحول مجيد براي شما قابل قبول است؟
به نظر من تحول باسمه‌اي در فيلم نمي‌بينيم. زماني كه فيلمنامه را مي‌خواندم آرزو مي‌كردم مجيد در پايان متحول نشود. اگر مي‌شد اين نقش را بازي نمي‌كردم. وقتي فيلمنامه به آخر رسيد خيلي خوشحال بودم كه تحول باسمه‌اي اتفاق نيفتاد و مجيد در لحظات آخر زندگي هم مرام خودش را دارد. اگر تحولي در مجيد مي‌بينيم از جنس خود اوست.
فكر مي‌كرديد براي بازي در نقش مجيد سوزوكي نامزد سيمرغ بشويد؟
موقع فيلمبرداري نمي‌شود به اين چيزها فكر كرد. موقع بازي در اين نقش اصلاً به اين بخش از ماجرا فكر نمي‌كردم.
يعني اصلاً گرفتن سيمرغ يا نامزد شدن در جشنواره اهميتي ندارد؟
مگر مي‌شود اهميت نداشته باشد. ديده شدن بازي‌ام در جشنواره و بعد از آن خيلي مهم است. درباره «اخراجي‌ها» اين اتفاق افتاد و من حس كردم كه مردم بازي من را ديده‌اند. اگر نامزد مي‌شدم يا جايزه مي‌گرفتم اين شيريني بيشتر مي‌شد ولي براي من كه يك بار سيمرغ بلورين گرفته‌ام، نظر مردم و استقبال آنها اهميت بيشتري پيدا كرده است.
اين روزها مشغول اجراي يك برنامه در راديو هستيد. اولين بار است كه در راديو فعاليت مي‌كنيد؟
اجراي يك برنامه سينمايي را برعهده دارم. با برگزيدگان سينماي ايران در سال 85 صحبت مي‌كنيم. اين روزها مشغول ضبط برنامه هستيم و از فروردين‌ماه پخش برنامه شروع مي‌شود. خوشبختانه اولين تجربه‌ام در راديو، اجراي يك برنامه سينمايي است كه در سرتاسر ايران پخش مي‌شود.
به نظر مي‌رسد به بازيگر محبوب كارگردان‌هاي سينماي جنگ تبديل شده‌ايد؟
(مي‌خندد) «به نام پدر» فيلم جنگي نبود.
حاتمي‌كيا بيشتر در حوزه سينماي جنگ فعاليت كرده.
به هر حال فيلمنامه خوب معيار انتخاب من است. اگر باز هم در اين حوزه پيشنهادهايي بشود مي‌پذيرم.
داريد؟

«اخراجي‌ها» جزو فيلم‌هايي است كه دوستش من همه فيلم‌هايي كه بازي كرده‌ام، دوست دارم. خوشحالم كه «اخراجي‌ها» فيلمي است كه هم من آن را دوست دارم، هم مردم.
به اندازه «دوئل» آن را دوست داريد؟
«دوئل» براي من يك قصه ديگر دارد و آغاز يك جريان است و با ديگر تجربه‌هايم قابل مقايسه نيست.

index.php
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
رضا رشیدپور (مجری )


گفتگو :

خودش را این‌گونه معرفی می‌كند:
هجدهم مردادماه هزار و سیصد و پنجاه و خورده‌ای در خیابان سرسبیل تهران به دنیا آمدم. با معدل 19/86 در رشته
ریاضی فیزیك دیپلم گرفتم و همزمان در دو دانشگاه، در دو رشته عمران و كارگردانی فارغ‌التحصیل شدم، تنها یك خواهر كوچك‌تر دارم كه مهندس معمار است. مادرم خانه‌دار و پدرم نیز سال گذشته فوت كرد؛ مدت سه سال است كه با (نغمه مهرپاك) مجری فعلی برنامه تصویر زندگی كه از شبكه دوم سیما پخش میشود و فوق‌لیسانس روانشناسی دارد، تشكیل زندگی مشترك دادم...
(رضا رشیدپور) هر اندازه كه در مقابل دوربین با نشاط و پرانرژی است در پشت دوربین به همان اندازه متفكر و آرام... او هنر زیادی دارد از جمله نقد فوتبال، البته به زبان طنز، خوانندگی آن هم زنده مقابل چشم صد هزار نفر! كارگردانی، اجرای برنامه‌های زنده تلویزیونی و ساختن برج‌های بلند... گفتگوی ما با این زوج هنرمند و مجری را بخوانید تا بیشتر با آنها آشنا شوید:

(رضا رشیدپور) مجری توانایی در تلویزیون است كه با كارهای او آشنا هستیم، به خصوص تمام ایرانیان كه به مدت سه سال هر روز با صبح بخیر گفتن (رشیدپور) كار روزانه خود را آغاز می‌‌كردند، اما شش ماهی است كه از او دیگر خبری نیست. نه تنها او بلكه دیگر اعضای گروه صبح بخیر ایران هم نیستند. شاید آنها كه برنامه حال حاضر صبح بخیر ایران را می‌‌بینند، محتوای جدید را دوست داشته باشند و بگویند از قبل بهتر است، اما آنچه كه جای پرسش دارد این است كه اگر مدیر یك برنامه عوض می‌‌شود، باید تمامی افراد آن گروه عوض شوند؟ از رضا رشیدپور خواستیم كه برایمان توضیح بدهد چه اتفاقی افتاد، اما او جز چند خط برایمان توضیحی نداد و گفت بگذریم و بحث را عوض كرد.‌
رشیدپور سه سال هر روز صبح به عشق این برنامه از خواب خود می‌‌زد و با مردم ایران ارتباط صمیمی برقرار می‌‌كرد و حالا باید پاسخگوی كسانی باشد كه دیگر هر روز صبح او را در صفحه جادویی نمی‌‌بینند. زمانی كه از او می‌‌پرسیم آیا با آمدن یك نفر، كلیت یك كار موفق باید دستخوش تغییرات شود، چیزی نمیگوید و سرش را پایین می‌‌اندازد و می‌‌گوید: (انتظار دارید چه پاسخی بدهم، آنهایی كه به دنبال پاسخ این پرسش هستند،‌خودشان خواه ناخواه متوجه می‌‌شوند.)
به واقع در سال‌های اخیر در زمینه مدیریتی، این‌گونه عمل كردیم. به محمد دادكان ریاست سابق فدراسیون فوتبال، نشان لیاقت مدیریت می‌‌دهیم و چند ماه بعد به بدترین نحو ممكن او را زیر سوال برده برایش پرونده مالی تشكیل میدهیم.
زمانی برای یك مدیر به‌به، چه‌چه می‌ كنیم و مدتی بعد، بدترین انتقادها را روانه او می‌‌كنیم و این به امروز و دیروز ارتباطی ندارد. اگر اجازه می‌‌دادیم (امیركبیر) به كار خود ادامه می‌‌داد، شاید اتفاقاتی دیگر در این كشور پیش می‌‌آمد، اما نگذاشتند امیركبیر به كار خود ادامه دهد،‌چون نخواستند و این خلق و خو، همیشه با ایرانیان باقی است.
از هر كدام از مجریان برنامه صبح بخیر ایران به دنبال پاسخ هستیم، چیزی نمی‌‌گویند، چرا كه نیستند،‌ اما رشیدپور را پیدا كردیم، چون هست،‌ اما باز هم به یك پاسخ صحیح نرسیدیم چرا زمانی كه یك مدیر عوض میشود،‌ باید عوامل یك كار موفق و خوب هم دستخوش تغییر شوند؟ عجیب‌ترین پاسخ برای این پرسش شاید این باشد كه (صبح بخیر ایران)، سه سال قبل كاری موفق نبود، اما مردم نظری غیر از این دارند.
خانواده سبز: دوست دارم خودتان گفتگو را آغاز كنید...
رشید‌پور: معمولا تمام مصاحبه‌ها با بیوگرافی آغاز می‌‌شود، اما به دلیل تكرار، خیلی شروع جالبی نخواهد بود... اصلا چطور است از هوا بگوییم؛ امروز چرا اینقدر هوا گرم است؟
مهرپاك: خوب جواب این سئوال كاملا مشخص است، اما من فكر می‌‌كنم از این تابستان گرم‌تر تا به حال نداشتیم.
رشید‌پور: اجازه بدهید قبل از این‌كه شما در خصوص قطع همكاری من با گروه (صبح بخیر ایران) سئوال كنید، در این خصوص صحبت كنم، چون این روزها بعد از سلام و احوالپرسی، حضوری برای همه توضیح می‌‌دهم... تنها دلیل عدم همكاری، اختلاف سلیقه با گروه بود و این‌كه تصمیم گرفتم مدتی استراحت كنم. هیچ دلیل دیگری ندارد. از این طریق تمام حرف‌هایی كه به كذب منتشر شده را تكذیب می‌‌كنم.
خانواده سبز: شما برای این‌ برنامه باید صبح زود بیدار می‌‌شدید، این وضعیت تكراری و خسته كننده نشده بود؟
رشیدپور: بر عكس برایم بسیار انرژی‌بخش هم بود و امروز كه مدت پنج ماه از این برنامه فاصله گرفتم بسیار دلتنگ هستم و هر روز عده‌ای را می‌‌بینم، از پسر هفت ساله تا پیرمرد هفتاد ساله كه به من اظهار لطف كرده و می‌‌گویند ما هر روز با صدای تو از خواب بیدار می‌‌شدیم؛ این موضوع حس دلتنگی مرا تشدید می‌‌كند، اما دنیای حرفه‌ای دارای تنگناهایی است كه برای تداوم بیشتر باید از آنها گذشت و سختی‌ها را تحمل كرد.
خانواده سبز: اصولا سحرخیز هستید؟
رشید‌پور: ...( بلند می‌‌خندد) البته اگر نخوابم، بیدار می‌‌مانم تا زمانی‌كه به كارم برسم، اما اگر بخوابم دیگه بلند شدنم با خداست.
خانواده سبز: چرا صبح بخیر ایران این روزها جذابیت گذشته را ندارد؟(البته نه صرفا زمان حضور شما)
رشید‌پور: مجموعه صبح بخیر ایران، شاید به دلیل سوءتفاهم، مهر‌ه‌های بزرگی را از دست داد. پشت دوربین مغزهای متفكری حضور داشتند كه هر هفته از هشت صبح تا هشت شب برای هر چه بهتر شدن برنامه‌ جلسات مختلفی را برگزار می‌‌كردند، آنها حتی برای سی ثانیه هم برنامه می‌‌ریختند، بحث می‌‌كردند و...
نزدیك به سه سال با هدایت دكتر (ابراهیم‌ داروغه‌زاده)، صبح بخیر ایران به یك برنامه پویا مثل مجله خانواده‌سبز تبدیل شده بود، ولی بعد از تغییر مدیریت، آن سیزده نفر كنار گذاشته شدند و علاوه بر آن یكسری از افراد جلوی دوربین نیز تغییر كردند، البته با یك دید بدبینانه. گروه جدیدی تشكیل شد كه این گروه متكی به یك نفر است، یعنی بار فكری آن سیزده نفر را تنها یك نفر به دوش می‌‌كشد. بگذریم، نمی‌خواهم حاشیه درست كنم، بحث را عوض كنیم .
خانواده سبز: این روزها كاری را برروی آنتن ندارید؟
رشید‌پور: برنامهای به نام (زنده رود) كه برای اولین‌بار در تلویزیون سراسری روی آنتن می‌‌رود، هر هفته با اجرای من در تلویزیون اصفهان پخش می‌‌شود كه بدون اغراق هشتاد درصد بیننده دارد، غیر از این مشغول ساختن یك مجموعه طنز، به سفارش سیمای اصفهان هستم با عنوان (گریه دیگه فایده نداشت) با نویسندگی خودم و لاله صبوری. در خصوص این سریال ادعای فیل هواكردن ندارم، اما فكر می‌‌كنم در جای خود حرف‌هایی برای گفتن داشته باشد. همین‌طور مدتی است به نویسندگی و كسب تجربه‌ای غیر از اجرا می‌‌پردازم.
خانواده سبز: چرا این روزها گرایش برنامه‌های سنتی خیلی بیشتر شده است؟
رشیدپور: برنامه‌سازی در تلویزیون با ركود شدیدی روبه‌روست، به این دلیل كه رابطه تهیه كننده با سازمان درست تعریف نشده، خیلی از این روابط به رابطه پیمانكار و كارفرما تبدیل شده، به دور از تفكر و جدا از اندیشه درست برنامه‌سازی. تعریف ما از برنامه ساختن، چند پلاتوی مجری و در نهایت یك گزارش جلوی پارك ملت، این آفت بزرگی برای تلویزیون ماست. اما در مورد آن بخش سنتی و پاپ حق با شماست؛ این روزها شبكه‌های مختلف تلویزیونی مردم را بمباران برنامه‌های پاپ می‌‌كنند، شاید راه درستی باشد تلویزیون داخلی كه اصالت فرهنگی بیشتری دارد و با تفكر عمیق‌تری هم اداره می‌‌شود، به ریشه‌ها و سنت‌های مردم بپردازد تا بین بخشهای سنتی و پاپ موازنه ایجاد شود.
خانواده سبز: برنامه‌های ما یا اصولا بی‌‌محتواست یا پرمحتوا، البته بی‌‌ربط به هم...
رشیدپور: ما فكر می‌‌كنیم محتوا را باید با آمپول به مردم تزریق كنیم. یعنی یك مجری از سقراط، افلاطون و ارسطو حرف بزند تا برنامه پرمحتوایی ساخته شود در صورتی كه اصلا این‌گونه نیست، به طور مثال مهران مدیری برنامه‌ای پرمحتوا به نام داربید را می‌‌سازد، كه نقد داوری و بازیكن می‌‌كند و در عین حال كسی با بیل روی مغزت نمی‌‌رود، مردم ما دارای شعور بالایی هستند كه نخواهیم مستقیم حرفی را بزنیم. در كل من فكر می‌‌كنم نوع ارائه محتوا را در برنامه‌ها گم كردهایم.
خانواده سبز: عده‌ای معتقدند كه رضا رشیدپور یك شومن واقعی است؟
رشیدپور: اشتباه می‌‌كنند... شومن واقعی یعنی كسی كه در لحظه بهترین كار را انجام می‌‌دهد، مثل فرزاد حسنی كه تا حدودی به شومن نزدیك شده اما موقعیت برنامه‌سازی و موقعیت‌كاری به ما این اجازه را نمی‌‌دهد كه شومن باشیم، بلكه در نهایت می‌‌توانیم یك مجری اجتماعی خوب را به نمایش بگذاریم.در تمام دنیا برنامه‌ها را با شومنش می‌‌شناسند. فرصتی كه تا امروز در اختیار داشتم این امكان را به من نداده است، به همین خاطر فكر می‌‌كنم بین من و شومن واقعی خیلی فاصله است.
خانواده سبز: در فكر ساختن برنامه‌ای نیستید كه حداقل این فرصت را به خودتان بدهد؟
رشیدپور: یك طرح خیلی جذاب دارم كه با مشاور ارشد شبكه دوم سیما صحبت كردیم و برای اولین‌بار در ایران عملی خواهد شد.
خانواده سبز: مدتی است دیگر شاهد مطالب شما در روزنامه گل نیستیم؟
رشیدپور: روزنامه‌نگاری همیشه جزء آرمان‌های من بوده، چون رسانه مكتوب را خیلی تاثیرگذار می‌‌دانم و این كار را به تناوب در مجله‌ها و روزنامه‌های مختلف انجام دادم، اما تداوم نوشتن در این روزنامه بیشتر بوده است. خودم نوشته‌هایم را خیلی دوست دارم، مخصوصا در اوج دعواهای فوتبالی، یك نفس راحت می‌‌كشیدم كه حرف دلم را زدم، حالا مردم چقدر راضی بودند را نمی‌‌دانم؛ اما متاسفانه مدتی است وقت نوشتنم
را صرف فیلم‌نامه سریال (گریه دیگه فایده نداشت) می‌‌كنم.
خانواده سبز: بیشتر چه ورزشی را دنبال می‌‌كنید؟
رشیدپور: با این كه خیلی زیاد طرفدار فوتبال هستم، اما حتی یك‌بار هم فوتبال بازی نكردم، بیشتر شنا و بیلیارد را دنبال می‌‌كنم.
خانواده سبز: در فوتبال طرفدار چه تیمی هستید؟
رشیدپور: با صراحت می‌‌گویم: پرسپولیس.
خانواده سبز: تاریخ ازدواج و تاریخ تولد خانمتان را به یاد دارید؟
رشیدپور: همسرم متولد پانزدهم خردادماه است و در تیرماه هم ازدواج كردیم.
مهرپاك: البته مردادماه بود...
خانواده سبز: تاكنون پیشنهاد بازی نداشتید؟
رشیدپور: چند بار پیشنهاد بازیگری به من شد، اما نغمه مخالفت كرد و من به خاطر احترام به ایشان نرفتم.
مهرپاك: مادر رضا مدام تماس می‌‌گرفت و پیغام می‌‌فرستاد كه نگذارم بازی كند.
من هم چون احترام زیادی برای مادرشوهرم قائلم، جلوی این كار را گرفتم.
خانواده سبز: از سوابقتان برایمان بگویید؟
مهرپاك: ابتدا كارم را با برنامه‌های رادیویی و اجرای برنامه‌های زنده شبكه جوان آغاز كردم و از سال
76-77 وارد سازمان شدم و از زمانی كه مجریان تلویزیون و رادیو تفكیك شدند، دیگر نتوانستم این همكاری را در رادیو دنبال كنم و امروز حسرت آن روزهای خوب در رادیو را میخورم.
خانواده سبز: چطور با رضا آشنا شدید؟
مهرپاك: در رادیو برنامه‌ای را اجرا می‌‌كردم به نام جوان ایرانی، دو نفر از همكاران آقا، دیگر نتوانستند با ما همكاری كنند، تهیه‌كننده و مدیر گروه به دنبال یك مجری بودند و من استرس داشتم كه حالا قرار است با چه كسی برنامه اجرا كنم و آیا از نظر فكری و تیپ كاری با هم تفاهم داریم و...
تا این كه خبر آوردند آقایی كه دو سال پیش برنامه شب ایرانی را اجرا می‌‌كرده انتخاب شد و چون بیننده آن برنامه بودم، به خوبی حضور ذهن داشتم.
اولین روز برخوردمان را خوب به یاد دارم؛ رضا سر تا پا خاكی بود، چون آن زمان در بخش عمرانی فرودگاه امام خمینی(ره) مشغول به كار بود، سه سال بعد از آن روز ایشان به خواستگاری من آمد.
خانواده سبز: دوران كودكی را چطور سپری كردید با شیطنت یا آرامش؟
رشید‌پور: هر وقت صحبت از كودكی می‌‌شود به یاد شش سالگی و پس از آن می‌‌افتم چون پیش از آن را به یاد ندارم، خیلی آرام و ساكت بودم تا جایی‌كه اطرافیان برخی اوقات فكر می‌‌كردند زنده نیستم... (با خنده)
مهرپاك: من معتقدم هر یك از ما به دوران كودكی خود برمی‌گردیم... رضا شاید جلوی دوربین آدم پرشور و نشاط و پرتحركی باشد، اما در واقع آدم بسیار آرام و درونگرایی است. همه به من می‌گویند با این همسر شوخ‌طبع و پر سر و صدا هیچ‌وقت حوصله‌ات سر نمی‌‌رود، در صورتی‌كه باور كنید همیشه به رضا گله می‌‌كنم كه چرا اینقدر كم حرف و ساكت است.
خانواده سبز: بزرگ‌ترین شیطنتی كه كردید؟
رشید‌پور: بر خلاف دوران كودكی از زمانی‌كه وارد دبیرستان شدم، شیطنت‌های زیادی انجام می‌‌دادم، به طور مثال در كلاس را از جا در آوردن، با پیچ‌گوشتی میزها را باز كردن یا این كه تخته را جابه‌جا كردن، ولی چون خیلی درس‌خوان بودم هیچكس حرفی نمی‌‌زد، اما جالب‌ترین شیطنت در همان دوران اتفاق افتاد؛ در مسیر مدرسه‌ یك كتاب‌فروشی بود كه در زیرزمین قرار داشت و همیشه شلوغ بود و من هر روز می‌‌رفتم كنتور برق را می‌‌زدم و در می‌‌رفتم و تمام لامپ‌های آنجا خاموش می‌‌شد، جالب این‌كه یك بار فروشنده به من گفت:
نمی‌دانم چرا هر روز سر یك ساعت برق‌های اینجا می‌‌رود! بنده خدا نفهمیده بود این شاهكار را هر روز خود من انجام می‌‌دهم.
خانواده سبز: بدترین نمره‌ای كه گرفتید؟
رشید‌پور: سال سوم ابتدایی از دیكته با دوازده غلط، هشت شدم.
مهرپاك: من سال چهارم ابتدایی تجدید آوردم، چون متولد خرداد ماه هستم، روز تولدم همیشه هم ‌زمان بود با امتحانات و آن زمان از امتحان بعد از جشن تولدم نتوانستم نمره قبولی بگیرم.
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
بیوگرافی مهران مدیری

*در دبیرستان دلگشای تهران تحصیل کرده است.
*دوران مدرسه شاگرد خوبی بود
*برادر بزرگترش در ادبیات و موسیقی فعال است و در ایران زندگی می کند.
*دو برادر دیگرش سالهاست ساکن سوئد هستند.
modiri.jpg

*دروس زیست شناسی و ادبیاتش فوق العاده خوب بودند.
*گاهی معلم ادبیاتش کلاس را در اختیار او می گذاشت و می رفت.
*سال 1340 متولد شد.
*محل تولدش میدان بروجردی واقع در تهران است.
*در خانواده ای متوسط به دنیا آمد.
*در کودکی بسیار دمدمی مزاج بود.
*یکی از آرزوهایش این بود که زیست شناس شود.
*بر عکس ساخته هایش بیشتر به آثار جدی در فیلم سازی علاقه دارد.
*شروع کار طنز وی بسیار اتفاقی بود و علی عمرانی در واقع پیشنهاد همکاری
در نوروز 72 را به او می دهد.
*سال 1362 در نمایش هملت بازی کرد.
*در یک مجموعه تلویزیونی با خانم ثریا قاسمی کار کرده است.
*چند کار مذهبی در تلویزیون انجام داده بود.
*سال 65 وارد دانشگاه می شود ولی تحصیل را نیمه کاره رها می کند.
*در دوران سربازی عازم جبهه شده و در عملیات های مرصاد و حلبچه هم جنگیده است.
*او می خواست نقاش شود ولی استعدادش را نداشت.
*از صدای خودش لذت می برد.
*معتقد است بیش از انکه شاد باشد آدم غمگینی است.
*علاقه مند به کارگردانی سینما است.
*از شلوغی به سرعت خسته می شود.
*از ویژگی های بازیگری اش مستقیم به دوربین خیره شدن است.
*دارای دو فرزند است.
*معتقد است که شهرت سرطان است.
*پرواز شب اولین جرقه کارگردانی او در کار طنز است.
*با کارگردانی و بازی در ساعت خوش معروف شد.
*متاسفانه حواشی ساعت خوش باعث شد تا سه سال ممنوع الفعالیت شود.
*قرار بود در دو فیلم مسعود کیمیایی با عناوین «ضیافت»و«سلطان»
بازی کند که به علت ممنوع الفعالیت بودن میسر نشد.
*با جنگ نوروز دوباره به تلویزیون بازگشت.
*اولین کنسرت رسمی وی در بهمن ماه 1383 در تهران اجرا شد.
*سال 83 برنده جایزه طوطی طلایی بهترین بازیگر برای نمایش «خرگوش»
شد.
*سال 84 بهترین کارگردان طنز از سوی شبکه 3 انتخاب شد.
*سال 82 برای فیلم سینمایی «همنفس»آواز خواند.
*به تازگی خواننده تیتراژ مجموعه های خودش است
*انتخاب تصنیف قدیمی مجموعه باغ مظفر را به علت علاقه اش به««شجریان»»
انجام داد که پیشتر این تصنیف را اجرا کرده بود.
جالب است بدانید که شقایق دهقان سر صحنه پاورچین با مهراب قاسم خانی
آشنا شد و با هم ازدواج کردند. در حال حاضر صاحب دختری کوچک به نام
نیروانا می باشد. مهراب قاسم خانی از جمله نویسندگان مجموعه طنز های مدیری است...

زندگی نامه مهران مدیری
مهران مدیری متولد دهه 40 در تهران است. او كه در خانواده اي هنردوست به دنيا آمده بود فعاليتهاي هنري خود را از نخستين سالهاي نوجواني شروع كرد و تا قبل از ورود به رشته تئاتر در دانشگاه،در چندين اثر نمايشي به عنوان بازيگر شركت نمود.
تحصيلات آكادميك او در رشته «تئاتر» ،به دليل حضور او در جبهه هاي جنگ، ناتمام ماند اما عشق او به هنرهاي نمايشي ،بار ديگر او را به عرصه نمايش در تئاتر و راديو كشانيد. او تا سال 1372 با نمايشهاي زيادي چون: شوخي، تلگراف، آرسنال، پانسيون، سيمرغ،
هملت، كيسه بوكس و ... روي صحنه رفت. و در اين دوران با
بسياري از بزرگان تئاتر كشور چون «قطب الدين صادقي» و «ميكائيل
شهرستاني» همكار شد.
وي همچنين در اين دوران به عنوان بازيگر در نمايشهاي راديويي «قصه هاي شب» نيزحضور يافت. مديري در سالهاي آغازين دهه 80، نخستين تجربه حضور خود را در برنامه هاي مذهبي تلويزيون تجربه كرد تا آنكه بر حسب اتفاق، وارد وادي «طنز نمايشي» در تلويزيون گرديد. او كه تا پيش از آن تنها يك اثر كمدي نمايشي بنام«پانسيون» را روي صحنه داشت، با نخستين جرقه هاي نبوغ و ابتكار خود در زمينه كمدي در مجموعه هاي تلويزيوني «نوروز72» -در سمت بازيگرـ و «پرواز57» -به عنوان بازيگر و كارگردان- كه دربهار و زمستان 1372، روي آنتن رفته بود به عنوان يك بازيگر كمدي خوش درخشيد. چنان كه يك سال بعد در مقام كارگرداني مجموعه طنز «ساعت خوش» توانست اثري ماندگار را در ژانر كمدي تلويزيوني به نام خود به ثبت برساند. «ساعت خوش» نخستين مجموعه آيتمي طنز در طول تاريخ تلويزيون ايران بود و حواشي این برنامه پربيننده چنان دست و پاگير دست اندركاران آن شد كه تا سه سال امكان فعاليت مجدد تصويري را از آنان گرفت. مهران مديري كه به سبب اين محروميت سه اله، امكان بازي در فيلمهاي مطرح «ضيافت» و «سلطان» مسعود كيميايي را از دست داده بود، در نوروز 77 همزمان با اكران فيلم سينمايي «ديدار» -كه در آن در سمت بازيگر حضور يافته بود- و نيز پخش برنامه طنز «نوروز 77» بار
ديگر به صحنه نمايش بازگشت. او چند ماه بعد با ساختن مجموعهطنز «جنگ 77» كه آغاز دوباره دوران شهرت و محبوبيت او را نويد مي داد، بار ديگر با ساختار شكني در اين ژانر از برنامه هاي تلويزيوني به نوع جديدي از سبك نمايش كمدي رسيد كه مبتني برداستان گويي بود.

كارگرداني مجموعه هاي: ببخشيد شما(1378)،پلاك 14 (1379-1378) ،نودشب (1379) و طنز 80 (نوروز80)، بازي در يك سريال تلويزيوني بنام «دردسروالدين» (1380) و بازيگري و بازيگرداني فيلم سينمايي «توكيو بدون توقف»، كه به نوعي ادامه روندتكميلي تجربه هاي هنري او محسوب مي شد، وي را به چنان پختگي و تجربه رسانيده بود تا بار ديگر اتفاق جديدي را در عرصه كمدي نمايشي ايران به ثبت برساند.
در سال 81، او به همراه همكار نويسنده اش «پيمان قاسم خاني»، قومي را خلق كردند بنام «برره»، اهل ناكجاآبادي به همين نام .
«پاورچين» با طرح معضلات فرهنگي و بيماري هاي اخلاقي ساكنان روستاي خيالي«برره»، رذايل اخلاقي اجتماع و سنتهاي غلط مردم آنرا چنان بي رحمانه به نقد كشيد كه اين مجموعه را بزرگترين اتفاق نمايشي در تاريخ تلويزيون ايران لقب داد و اين تازه آغاز ماجرا بود.
در حالي كه مجموعه تلويزيوني «نقطه چين» آنچنان كه شايسته ي مديري و همكارانش بود مطرح نشد و مجموعه داستاني «جايزه بزرگ» نيز با وجود پربيننده بودن، در حد و اندازه هاي مديري از آب در نيامد، او به گذشته ي برره سفر كرد تا داستان هايي جديد را درفضاي 50 سال قبل ايران روايت كند.

«شبهاي برره» كه در سال 84 ساخته شد و به روي آنتن رفت، جايگاهي بود تا حرفهاي در گلو مانده جامعه به زبان بيايد. از دردها،مشكلات و ناهنجاري هاي فرهنگي مردم ايران كه سالها در قالب سنت ها و آداب و رسوم غلط و بي ريشه دامنگير آنان شده بود.
مديري و گروهش در طي چند ماه سختي ها و ناهمواري هاي زيادي را تحمل كردند و از زير تيغ تيز بي مهري ها، كوته فكري ها، انتقادهاي تند و شايعات بي اساس گذشتند تا «شبهاي برره» بار خود را سالم به مقصد برساند ... و «برره» ماندگار شد...
مهران مديري در كنار علاقمندي هايش به هنر نمايش و كارگرداني و تلاشي كه براي رسيد به جايگاه كنوني اش كرده است همواره به عالم موسيقي نيز عشق و ارادت خاصي داشته است. او با انتشار نخستين آلبوم موسيقي اش در سال 79، در مقام خواننده و نيز در نخستين كنسرت رسمي خود كه در بهمن ماه 1383 در تهران اجرا كرد، با انتخاب هوشمندانه ملودي ها، تصنيف ها و صداي دلنشيني كه از سوي شنوندگان آثارش مقبول افتاده بود، ثابت كرد كه موسيقي را خوب مي شناسد و نيز سليقه مردم هنردوست ايران را !
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
رضاعطاران نیز از جمله هنرمندانی است که گرایش سرخ دارد

در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷ در مشهد به دنیا آمد. با اینکه او مشهدی است اما اصلیتش به شهر کاخک که یکی از بخشهای گناباد در استان خراسان رضوی است میرسد.او دیپلم خود را در رشته اقتصاد در مشهد گرفت و برای ادامه تحصیل در رشتهٔ طراحی صنعتی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تهران آمد. با وجود علاقه به رشتهٔ تحصیلی‌اش، به بازیگری، فیلم‌نامه‌نویسی و کارگردانی روی آورد. عطاران در سال ۱۳۷۳ ازدواج کرد.

وی کار اصلی خود رادر دهه ۱۳۶۰در تاتر مشهد با مرحوم حسن حامد شروع کرد ،در این دوران او تماما نقش‌های غیر کمیک بازی کرد این همکاری تا مرگ حسن حامد در سال ۱۳۷۱ ادامه داشت.
درسال ۱۳۷۳ با مجموعه ساعت خوش به کارگردانی مهران مدیری در کنار بازیگرانی چون رضا شفیعی جم ، نصرالله رادش ، ارژنگ امیرفضلی ، نادر سلیمانی کارهای کمدی خود رادر تلویزیون آغاز کرد . در میانهٔ سال ۱۳۷۷ به همراه مجید صالحی و یوسف تیموری در گروه کودک و نوجوان شبکه یک تلویزیون، مجموعه «مجید دلبندم» و در سال ۱۳۷۹ مجموعه «قطار ابدی» را عرضه کرد و از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲ مجموعه‌های سیب خنده ، ستاره‌ها، کوچهٔ اقاقیا را ارائه کرد. در سال ۱۳۸۳ وارد عرصهٔ تولید سریال‌های مناسبتی ماه رمضان شد و سریال «خانه به دوش» را ساخت. پس از آن در سال ۱۳۸۴ مجموعه «متهم گریخت» را به نویسندگی سعید آقاخانی، کارگردانی کرد.
او همچنین در فیلم‌های سینمایی هوو و تیغ زن (هر دو ساختهٔ علیرضا داودنژاد) بازی کرد و پس از آن در فیلم سینمایی کلاهی برای باران ساختهٔ مسعود نوابی به ایفای نقش پرداخت.
دیگر ساختهٔ وی سریالی به نام ترش و شیرین بود که در نوروز ۱۳۸۶ از شبکه سوم تلویزیون ایران پخش شد.او همچنین در ماه رمضان سال 87 با مجموعه تلوزیونی بزنگاه به خانه‌های مردم آمد و توانست طرفداران زیادی را جذب خود کند .


126372.jpg
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
71616_749.jpg

یادمان تجلی شور و شعور


اول اردیبهشت ساگرد عروج شاعر و نقاش بزرگ پرسپولیسی را گرامی می داریم


او را چه بايد نامم نقاشي كه شعر را رسم مي نمود و يا شاعري كه نقاشي مي سرود ؟

حكايت غريبي دارد اين منزوي مردي كه سهراب نام داشت و ما را چنين پند بداد و به مهمانيش فرا خواند به سراغ من اگر مي آئيد نرم و آهسته بيائيد مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهائي من ...
و لابد نمي دانست كه روزي خواهند آمد و چيني نازك تنهائي او كه هيچ بلكه سنگ مقبره اش را هم خواهند شكست و... بگذريم.
روزي است كه سهراب هجرت كرده است، سهرابي كه بهاري بود و سر انجام در ارديبهشتي زيبا برفت و مي خواهيم در اولين روز از ماه دوم بهار از مردي بگويم كه بهاري نقاشي كشيد بهاري شعر سرود و بهاري زندگي كرد و اين گونه است كه او را مي خوانم سهراب .... سهراب ... و جوابم چنين دهد كفش هايم كو چه كسي بود صدا زد سهراب ؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ مادرم در خواب است و منوچهر و پروانه و شايد همه مردم شهر ..
... آري او همه را خواب بيند مادر را,منوچهر,پروانه و همه مردم شهر را خواب آلود مي بيند خوابي به وسعت نديدن ها و نشنيدن ها و.... راستي مردم شهر چه كساني بودند ؟
سهراب خود اين گونه پاسخ داد من كه از باز ترين پنجره ها با مردم اين ناحيه صحبت كردم حرفي از جنس زمان نشنيدم و هيچ چشمي عاشقانه به زمين خيره نبود كسي از ديدن يك باغچه مجذوب نشد هيچ كس زاغچه اي را بر سر يك مزرعه جدي نگرفت ...
آري سهراب هم در ميان مردماني بود كه فروغ ياد آور آنان است همان هائي كه همچنان كه ترا مي بوسند در ذهن خويش طناب دار مي بافند حكايت بي زماني سهراب و قصه تكرار نديدن ها و نشنيدن ها و نبوسيدن ها و نخنديدن ها و لمس نكردنها و نچشيدنهاي طعم آدمي و... حكايت تكراري است قصه همان چشمهائي است كه نمي بيند نمي خواهد كه بيند و همان چشمهائي كه عاشقانمه نه به زمين كه به هيچ جا دوخته نشد همه جا تكراري گفته اند انواع شعر و سخن و ادعاهاي تو خالي اما كسي افتادن برگي درخت را نديد هيچ كس كلام ز عشق نگفت و چنين بود كه سهراب نيز چون فروغ دريافت كه هيچ صيادي در جوي حقير كه به گودالي مي ريزد مرواريدي صيد نخواهد كرد و او در دانه هاي عشق و انسانيت و مهر بي هانه بخشش ها فارغ از ادعاهاي پوچ را هيچ جا چون فروغ نيافت و چنين بود كه تنهائي را بر گزيد و اين گونه قصه تنهائي را بگفت:
تو تنها ترين \" من \" بودي تو نزديك ترين \" من \" بودي تو رسا ترين \" من \" بودي اي\" من \" سحر گاهي پنجره اي بر خير گي دنياي سحر انگيز ..............
آري پنجره اي كه خيرگي دنياي اسرار آميز را نشان دهد اين همان پنجره اي است كه فروغ گفت كه به ازدحام كوچه خوشبختي مي نگرد اما اين \" من \" كه بود ؟
اين من كه سهراب نام بداشت چه تعريفي داشت
اين \" من \" را سهراب چنين يافت من كتابي ديدن واژه هايش همه از جنس بلور كاغذي ديدن از جنس بهار موزه اي ديدم دور از سبزه مسجدي دور از آب سر بالين فقيهي نوميد كوزه اي ديدم لبرزي سوال .... و سهرا ب ديد همه چيز را بديد چون همان زاغچه سر مزرعه و يا شقايقس كه بهر آن زندگي را \" بايد \" دانست و يا غنچه اي كه حكايت كلام بداشت يا آن آبي كه نبايد گل مي كرديم ما تا اندوه سپيدار را حلال باشد و يا طعام دوريشي را گوارا سازد و يا روي زني زيبا را دو برابر سازد و يا ماهي كه بالاي تنهائي بود و رسيد به شاعري كه خود آنان را چنين گويد شاعران وارث آب و خرد و روشني اند وارث آب و خرد و روشنائي ؟
آري همان خردي كه فرق سازد شاعر را ز قاطري ديدم بارش \" انشا\" اشتري ديدم بارش سبد خالي \" پند و مثال\" ... و او چقدر ديد و ترانه خواند من قطاري ديدم فقه مي برد چه سنگين ميرفت من قطاري ديدم كه سياست يم برد و چه خالي مي رفت و...
اما همه حكايتهاي سهراب از اين گونه نبود او زندگي را مي ديد زندگي را حس مي كرد و با زندگي پر مي شد و اين بي انتهاي مملو از زندگي را كه فروغ با لحن \"آه اي زندگي با تمام پوچي باز از تو لبريزم \" را اين گونه ترسيم مي كرد زندگي خالي نيست مهرباني هست سيب هست ايمان هست آري تا شقايق هست زندگي بايد كرد در دل من چيز هائي است مثل يك بيشه نور و مثل خواب دم صبح و چنان بي تابم كه دلم مي خواهد بدوم تا ته دشت بروم تا سر كوه دور آوائي مرا مي خواند ....
آري او را دور آوائي نزديك مي خواند همان نوائي كه از اميد مي گفت از ايمان و از عشق و از دم به دم و لحظه به لحظه زيستن سخن ها مي خواند و چنين بود كه شعرهايش را نقاشي كرد و نقش هايش را سرود و نيانديشيد كه چقدر تنها ومنزوي است او به اندازه خود پر بود از همه سهراب ها ئي كه اندرون داشتو سر انجام قصه هجرت را در چنين روزي خواند و شايد بهر ياد آوري چنين روزي بود كه برايمان سرود بايد امشب چمداني را كه به اندازه پيراهن تنهائي من جا دارد بر دارم و به سمتي بروم كه در ختان جهاني پيدا است رو به آن وسعت بي واژه كه مرا مي خواند يك نفر باز صدا زد سهراب كفش هايم كو ؟ ...
و امروز او را صدا مي زنيم سهراب ... سهراب ... با تو هم نوا مي شوي به سوي چشمهائي مي رويم كه با عشق به زمين چشم دو خته اند چشمهائي كه آب را گل نكنند و سيب را بينند و مهرباني را باور كنند و ايمان به شقايق ها آورند و در دلشان بيشه نوري ز عشق و اميد و ايمان باشد و بگويند سهراب ... سهراب
-------------------------
نويسنده : تورج عاطف
منبع: ارتش سرخ

 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
heydarzadeh.jpg

تو دنیای زمین و توپ رنگی یه پرسپولیس داریم به چه قشنگی

اسم قشنگش روی تخت جمشید از اون قدیم ندیما میدرخشید

رنگ آتیش غیرت پیرهنش می یاره افتخار واسه میهنش

طرفداش سر به فلک می کشن عاشق رنگ مث آتیششن

دفاع محکمش مث یه سده هر کی از جونش نذاره ، رده

دروازباناش مث پادشاهن شاهینن و بدون اشتباهن

آقای گل همیشه از قرمزاس حساب سرخ همیشه از لیگ جداس

یه پرسپولیسه با یه دنیا عاشق یه دشت غرق گلای شقایق

قصه سرخا پر افتخاره از بس که گل زدن ، همش بهاره

هر کی که پرسپولیسو خوب شناخته واسش ترانه خونده یا ساخته

تیم بزرگمون از اون قدیما سر بوده از قوی ترین تیم ها

حرف قشنگش بشه هر زمانی می پیچه عطر خوش قهرمانی

یه سر و گردن از همه بهتره پرسپولیس از تمام تیما سره

تو تاریخش اسمای نامی داره هر جای دنیا بری حامی داره

سنگم از آسمون بیاد هوادار می یاد به عشق بردن یه دیدار

ما تیم صدر جدولیم همیشه خدا می دونه قهرمان کی می شه

هر جا که پرسپولیس می شه برنده می شکفه کلی گل سرخ خنده

به غیرت بازیکناش می نازه فردا رو با تعصبش می سازه

امسال دیگه فاتح هر دو جامه کار تمام تیم هاش تمامه

اسیر ناداوریا نمیشه باز اوله درس مث همیشه

از تیممون می خواییم که با اقتدار بره روی سکوی یک افتخار

یه پرسپولیس و یه عالم ستاره که کلی عاشقم هواشو داره

الهی قهرمان عالم بشه سایه باختن از سرش کم بشه

امسال به هیچ کس امتیاز نمی ده پرونده تساویشم سفیده

با تشویقای گرم و لطف خدا امسال می شه قهرمان آسیا

پرسپولیس امسال همه رو می بره نشون می ده که همیشه سروره

عشقش تو قلبمون همیشه زندس قرمز ما هر جا باشه برندس

تقویم لیگو هر کی می نویسه بدونه که جام مال پرسپولیسه
20050715174857maryam10.jpg

مريم حيدر زاده
یک پرسپولیسی دو اتیشه​
 

South Boy

متخصص بخش فوتبال
کدام آبی و کدام قرمز؟ با بازغی, درخشان و دیرباز

در مطالب قبل از دوستی پژمان بازغی,سام درخشانی و کامبیز دیرباز نوشتیم واین بار می خواهیم به سراغ این سه دوست برویم تا ببینیم طرفدار کدام تیم فوتبال هستند.آبی یا قرمز؟

این سه بازیگر سه دوست صمیمی هستند اما خوب در بعضی مواقع اختلاف نظر دارند که شدیدترین آنها در طرفداری تیم فوتبال می باشد.

پژمان بازغی طرفدار تیم قرمز هستش(اسم خاصی ذکر نمی کنیم تا جنجال رسانه ای نشود).پژمان در این رابطه می گوید:خیلی وقت های که بازی تیم قرمز را تماشا می کنم پیش خودم می گم کاش الان من تو زمین بودم تا یک گل حسابی به تیم آبی بزنم.ولی خوب این فقط هیجان فوتبال هستش.

کامبیز دیرباز هم اهل قرمز هستش و او هم در این مورد می گوید:من فوتبال را با تیم قرمز شناختم و یادش بخیر وقتی که بازی تیم قرمز و آبی می شد دوستانم به من می گفتند دوست داری امروز چند تا بخورید(باخنده).بعد تا آخر بازی کار ما می شد دعوا و کارشناسی داوری.

سام درخشانی برخلاف دو دوستش طرفدار سرسخت تیم آبی است.سام در مورد تیم مورد علاقه اش می گوید:فعلا که برد با تیم محبوب آبی است و قرمز فعلا کاری جذابی نکرده است(با خنده).ولی به دور از شوخی برای هر دو تیم ارزش یکسانی قائل هستم و امیدوارم که بازی های خیلی خوبی داشته باشند.

samkambizpejman01.jpg


samkambizpejman02.jpg

samkambizpejman05.jpg
samkambizpejman04.jpg
samkambizpejman03.jpg
samkambizpejman06.jpg
منبع: فارس سینما
 

ارمینا

کاربر ويژه
میان رنگهای باغ هستی / فقط قرمز جدا کردن چه زیباست

تورا ای پرسپولیس، محبوب دلها / زعمق جان دعا کردن چه زیباست

پس از هر برد وهر پیروزی تو / غم دل را رها کردن چه زیباست

ز بهر برد تو بر تیم آبی / توکل بر خدا کردن چه زیباست

تو در فوتبال ایران بهترینی / تو را سرور صدا کردن چه زیباست
 
بالا