قلب نا آرام من در سکوت فاصله ها آرام گرفته است...
آرامی پر از طوفان و نگرانی و تشویش...
پر از دلتنگی زرد....
اینجا بهار است..پاییز و یا زمستان....!
اینجا آسمان آبی هم که باشد در
چشمان من خاکستریست !
آسمان من چشمانی بارانی ندارد...چشمانی خشک..
چشمانی منتظر و تشنه دارد ..
هنوز من هستم، بوی عطرت ، خاطرت ...هستند
اما چه فایده که " تو " نیستی ؟؟!؟
خسته ام ...خسته...
تحملی که با صبر عشقت به من هدیه کرده ای
قطره قطره آب می شود .
تو عادت کردی و هنوز من مثل شب اول
از رفتنت دلگیرم ...
ای کاش هایم یکی پس از دیگری در آه هایم گم می شود.
جاده ی تاریک سفرت را پیدا نمی کنم ..
هنوز هم به یاد تو کنار پنجره ، ساعت ها
می نشینم و آسمان را نگاه می کنم !
فریادم را در بغضم می شکنم ...
باورم شده که رفته ای ..!
اما !!! هنوز هم " باور " نمی کنم ...!!