• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

« نویسندگان آمریــکــا »

rahnama

پدر ایران انجمن
ویلیام آیریش،
از نویسندگان و مؤلفین آمریکایی می باشد.
وی آثاری را خلق کرد که مایه شهرتش شد و بیشتر به ادبیات مأنوس شد.
از آثارش به کتاب کابوس می توان اشاره کرد.





.
 

rahnama

پدر ایران انجمن
ویلیام اینگ
ویلیام اینگ به سال 1913 در کانزانس آمریکا زاده شد.
برخی از آثار این نمایشنامه نویس عبارتند از:
پدر دور از بهشت
شیبای کوچک بازگرد
پیک نیک
ایستگاه اتوبوس
تاریک در بالای پلکان
شکوه علفزار.





.
 

rahnama

پدر ایران انجمن
تامس نلسون پیج، 1853 – 1922،
نویسنده برجسته محلی گرای جنوب بود که در بیشتر آثارش تصاویری عالی از جنوب پیش از جنگ های انفصال ترسیم می کند.
برخی از آثار این نویسنده آمریکایی عبارتند از:
در ویرجینیای قدیم
صخره سرخ
جنوب کهن.





.
 

rahnama

پدر ایران انجمن
ناتالیا جینز بورگ،
از نویسندگان و داستان نویسان واقعیتگرای مدرن (نئورئالیسم) می باشد. وی در سل 1916 در ایتالیا متولد گردید.
برخی از آثارش عبارتند از:
راه به شهر
دیروزهای مرده
هرگز نباید از من بپرسی
راه بسته است
مجموعه داستان های (مادر)
مادر






.
 

rahnama

پدر ایران انجمن
هاثورن - ناتانيل
ناتانيل هوتورن پس از چهار سال زندگي نسبتاً شاد در ميان دانشجويان كالج باودوني در بيست و يك سالگي به زادگاهش ،‌سيلم ماساچوست ،‌بازگشت و چون سنگي كه درون چاهي بيفكنند ناپديد شد . ناتانيل هوتورن با يادآوري آن سالها گفته است . ترديد دارم كه در آنجا بيست نفر پيدا مي شدند كه از بود و نبود من با خبر بودند . عموهاي ثروتمندش صاحب كالسكه هاي سفري بودند ؛ ناتانيل انديشيده بود كه پيش آ“ها كاري مي گيرد و در وقتهاي فراغت به نوشتن مي پردازد تا هنگامي كه آثارش به چاپ برسد و بتواند هب سرزمينهاي ديگر سفر كند . اما موفق نشد كاري دست و پا كند ؛‌كتابهايش نيز ـ به جز رمانس كوچك و بي ارزشي كه به هزينه خود او به چاپ رسيد ـ انتشار نيافت . روزهاي پياپي وقتش را در اتاقش ،‌كه آشيانه جغد بود ،‌مي گذارند و تنها هنگام غروب بيرون مي آمد. هوتورن بي اندازه كمرو و مغرور بود واز ترس اينكه جامعه او را نپذيرد ميان مردم آفتابي نمي شد . با گذشت سالها هرچه لباسهايش ژنده تر و رفتارش منضبط تر مي شد بر ترس او افزوده مي گشت . درمقدمه تصويربرف نوشته است:«من چون انساني افسون شده بر حاشيه زندگي مي نشستم و رفته رفته پيرامونم را بوته زار فرا مي گرفت .‌بوته ها پيوسته نهال و نهالها درخت مي شد تا اينكه ديگر در ميان اعماق پيچاپيچ وجود محو من راه خروجي به چشم نمي خورد . »

با گذشت سالها زندگيش برنامه روزانه ثابتي پيدا كرد كه به ندرت در زمستان و تابستان تغييري به خودمي ديد . هر روز تاهنگام ناهار به خواندن و نوشتن مي پرداخت ؛ هربعد از ظهرمي خواند يا مي نوشت يا به رويا فرو مي رفت يا صرفا به شعاع نوري كه از روزني به درون اتاقش مي تابيد خيره مي شد . هنگام غروب براي قدم زدني طولاني بيرون مي رفت و دير وقت باز مي گشت و سپس با خواهرانش ،اليزابت و لوئيزا ،‌بحث مي كرد . جز او مردي در خانه نبود؛‌پدرش ،‌ناخداي كشتي ،‌سالها بود از تب زرد در گذشته بود و مادرش ، مادام هوتورن ،‌عادت كرده بود حتي غذاي خود را تنهادر اتاق خويش صرف كند . عمه پيرش ،‌كه پيوسته لباس مشكي به تن داشت ،‌در جمع آنها به اين سو و آن سو مي رفت و در تابستانها ،‌در باغچه خانه ،‌چون روح باغباني به كار مشغول بود . تابستانها براي شناي صبحگاهي به ميان صخره ها مي رفت و اغلب تنها بر ساحل پرسه مي زد ، كاه آن قدر بي هدف بود كه بر صخره اي مي ايستاد و به سوي سايه خود سنگ پرتاب مي كرد . يك بار بر حاشيه پل طولاني بيرون سيلم ايستاد و از صبح تا شب حركت مسافران را تماشا كرد . هيچ گاه پا به كليسا نمي گذاشت ،‌اما صبحهاي يكشنبه در پشت پنجره باز اتاقش مي ايستاد و ورود مردم را به كليسا مي نگريست . همه چيز براي دورنگرايي او آماده بود ؛‌اما گهگاه تمايلي شديد او را به ميانه زندگي مي كشاند . او به اين نتيجه رسيده بود كه هيچ سرنوشتي وحشت بار تر از آن نيست كه آدمي تنها ناظر زندگي باشد و محكوم باشد در جهاني كه در شاديها و غمهايش شركت ندارد زندگي كند. با اين همه «جدا بودن از جريان اصلي زندگي » را به ضرورتي عاطفي مي دانست ؛ به دوستش ،‌لانگفلو ،‌نوشت كه من ا زخود زنداني ساخته ام و دورن سياهچالي انداخته ام وكليد آن را نيز به دور افكنده ام و حتي اگر در باز شود جرات بيرون آمدن راندارم . به گفته او سالهاي سليم ، سالهاي شاگردي او بودند ،‌سالهايي كه پيوسته به درون خود سفر مي كرد . همين سالها بودند كه استعداد او را توسع وتعمق بخشيدند ‌،‌استعدادي كه به گمان برخي منتقدان آن قدر لطيف بودكه توانايي ميوه هاي زيادي را نداشت و آفتاب آنر امي خشكاند .
هوتورن براي خواهرانش داستان مي گفت و رفته رفته اين عادت را پيدا كرد كه براي خود داستان بگويد . معمولا كودكاني كه از تخيلي قوي برخور دارنددست به چنين كاري مي زنند اما هوتورن چيزي بر آن افزود :او گفت و شنيدي دروني را با خود آغاز ميكرد كه ،‌هنگام قدم زدن ،‌ساعتها به درازا مي كشيد . اين عادت به دوران جواني وكهنسالي نيز كشيده شد . گفت و شيند دورني براي او ،‌كه آدمي كمرو بود به صورت نوعي گفت و گو در آمد . هوتورن در يادداشتهايش آورده است كه «ترديد دارم در طول زندگيم با پنج يا شش آدم ،‌چه زن چه مرد ،‌گفتگو كرده باشم .» اين گفت و شيند دروني د رواقع كارگاهي بودكه در آن طرح داستان را مي پروراند و سبك را صيقل مي داد . همچنان كه در امتداد ساحل يا در زير درختان كاج گام برمي داشت با واژه خواب مي ديد تا آن گاه كه واژه ها خود را با گمهاي هماهنگ مي كردند و بدين ترتيب زبان انگليسي قرن هجدهم او سبكي روان و طبيعي پيدا مي كرد . دهر عبارت با هر گام تناسب مي يافت و در پس آن عبارت، «كامايي»چون ردپايي در شن قرار مي گرفت .عبارتهاگاه شتابان ،‌گاه كلهلانه و گاهگويي هماهنگ با طبل باد به صورت قدم رو در مي آمد . گفت و شنيد دروني ياد شده در زندگي و آثار ناتانيل هوورن نقشي با اهميت داشت . او ظاهرا خود دوشخصيت پرداخته بود: يكي داستانگو و ديگري شنونده . داستانگو سيلاب دواژه هاي خاموش رابيان مي كردو شنونده گوش فرامي داد . سپس با نوعي شوق دروني به تحسين مي پرداخت يا با اخمي پنهاني زبان روشن تر و جزئياتي بيشتر بازگو مي كرد . اين تقسيم شخصيت هوتورن به دو بخش ،‌تناقضي را كه در شخصيت ادبي او ديده مي شود توضيح مي دهد؛ تناقض ميان نويسنده اي منزوي و سبكي كه گويي در دستهاي نويسنده اي اجتماعي درخشش يافته است . هوتورن را از نويسندگان كلاسيك امريكا به شمار مي آورند و سبك او را با نويسندگان قرن هجدهم انگلستان قياس مي كنند .او ،‌كه درنيمه نخست قرن نوزدهم زندگي كرد، صد و چند داستان كوتاه و چهار رمانس نوشته است.اين رمانسها كه در آنها ،‌به ياري تخيل و افسانه ،‌طرح يك زندگي اخلاقي ارائه شده است شاهكارهاي هوتورن محسوب مي شوند . نخستين اثر او فان شاو در1828 منتشر شد . انتشار د راستانهاي بازگوشده (1837) سبب شهرت او گرديد و در 1850 بهترين اثر خود رمانس داغ ننگ را به چاپ رساند .
ناتانيل هوتورن درباره انسان تنهانوشتهاست ،‌انسان تنهايي كه تلاش مي كند جايي در جامعه بيابد . اكنون ،‌پس از گذشت صد و چهل سال از مرگ او ،انسان همچنان تنها ست و رمان نويسان دوران ما هنوز با تنهايي انسان در گيرند . هوتورن درباره جهان دورن نيز نوشته است و اين درونمايه اي است كه رمانهاي كنوني همچنان بدان مي پردازند هر چند در آنها به ندرت از نمادها متهورانه و صداقت هنري او اثري ديده مي شود .





.
 

rahnama

پدر ایران انجمن
رینگ لاردنر
روزنامه نگار، مقاله نویس و نویسنده داستان های کوتاه و به سال 1855 در آمریکا زاده شد. بافت داستان های لاردنر از زبان ساده و عامیانه تار و پود می گیرد در سبک خاص خود لاردنر اجازه می دهد که آدم های داستان هایش به زبان خود داستان خود را بگویند. وی در سال 1933 در سن 78 سالگی درگذشت.
ال
تو که مرا می شناسی
شهر بزرگ
سلمونی.





.
 

rahnama

پدر ایران انجمن
مارك هلينگر
يكي از نويسندگان جوان امريكائي است كه آثارش به صورت داستان كوتاه در مجلات منتشر مي شودو به خاطر حوادث غيره منتظره و پيش بيني نشدهئي كه در آن ها گنجانيده شده ؛ از گيرائي خاصي برخوردار است . نامه The Letter يكي از داستان هاي برگزيده اوست كه به سال 1975 در مجله پست به چاپ رسيده است.




.


 

rahnama

پدر ایران انجمن
هنری ورد ذورث لانگفو،
نویسنده و شاعر بزرگ آمریکا در سال 1807 میلادی متولد گردید. وی اولین اثرش را در چهارده سالگی انتشار داد. این شاعر و نویسنده بزرگ و معروف آمریکایی از حیث کثرت شعر نیز مشهور است. وی در سال 1882 درگذشت.
برخی از آثارش عبارتند از:
سرود هیاوانا
نامزدی های مایلز استندیش
کوره راه پل رویر
مسافرخانه کنار جاده
هیپریون
اوانجلین
آواز شب
افسانه های مهمانخانه
سفر به آن سوی دریا
دریای دیگر
صداهای شب
هایپریون
منظومه ها و اشعار دیگر
شاگرد اسپانیایی
ایوانجلین
ساختمان کشتی
عشق ورزی مایلز ستنددیس
داستان های مهمانسرای کنار راه
مسیح یک راز





.
 

rahnama

پدر ایران انجمن
ادوارد آلبی،
از نویسندگان و مؤلفین آمریکایی است. وی در سال 1928 متولد گردید. اثر معروف وی کتابی است به نام موازنه حساس که به چندین زبان خارجی و همچنین ایرانی ترجمه شده است.
از دیگر آثار او می توان به موارد زیر اشاره نمود:
ماجرای باغ وحش
موازنه حساس
مرگ بسی اسمیت
رؤیای آمریکایی
توازنی ظریف
جعبه شن
چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد
داستان باغ وحش
رؤیای آمریکایی
جعبه شنی
آلیس کوچولو
جعبه





.
 

rahnama

پدر ایران انجمن
ایمی لارنس لوول،
بانوی شاعر، منتقد و زندگینامه نویس آمریکایی به سال 1874 در شهر بستن متولد و به سال 1925 از دنیا رفت.
برخی از آثار وی عبارتند از:
گنبدی از شیشه های رنگارنگ
تیغه های شمشیر و تخم خشخاش
مردان
زنان و اشباح
افسانه ها
با شرق
شش شاعر فرانسوی
تمایلات شعر جدید آمریکایی
تصاویری از دنیای مواج
الواح گل کاج
جان کیتز





.
 

laptapiran.com

کاربر ويژه
واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
یعنی چی که از ادبیات امریکا صحبت میکنید ولی اسمی از مارکز نمیارید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا تاسف خوردم وقتی دیدم اسمش بین نویسنده های امریکایی نیست . اصلا باید اولین نفر اسم گابریل خوزه گارسیا مارکز رو مینوشتین
ای بابا ... ای بابا...

گابریل خوزه گارسیا مارکِز (به اسپانیایی: Gabriel José García Márquez ) (زادهٔ ۶ مارس ۱۹۲۷ در در دهکدهٔ آرکاتاکا درمنطقهٔ سانتامارا در کلمبیا) رمان‌نویس، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کند.

« اگر عمر دوباره می‌یافتم، به هر کودکی دو بال می‌دادم، اما رهایش می‌کردم تا خود پرواز را بیاموزد.»


[h=2]زندگی او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور به همکاری پرداخت. در همین روزنامه بود که گزارش داستانی سرگذشت یک غریق را بصورت پاورقی چاپ شد.

در سال ۱۹۵۴ به عنوان خبرنگار ال‌اسپکتادور به رم و در سال ۱۹۵۵ پس از بسته شدن روزنامه‌اش به پاریس رفت. در سفری کوتاه به کلمبیا در سال ۱۹۵۸ با نامزدش مرسدس بارکاپاردو ازدواج کرد. در سال‌های بین ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۱ به چند کشور بلوک شرق و اروپایی سفر کرد و در سال ۱۹۶۱ برای زندگی به مکزیک رفت.
در سال ۱۹۶۵ شروع به نوشتن رمان صد سال تنهایی کرد و آن را در سال ۱۹۶۷ به پایان رساند. صد سال تنهایی در بوینس آیرس منتشر شد و به موفقیتی بزرگ و چشمگیر رسید و به عقیدهٔ اکثر منتقدان شاهکار او به شمار می‌رود. او در سال ۱۹۸۲ برای این رمان، برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بوده است.

در سال ۱۹۷۰ کتاب سرگذشت یک غریق را در بارسلون چاپ کرد و در همان سال به وی پیشنهاد سفارت(کنسولگری؟) کلمبیا در اسپانیا به وی داده شده که وی این پیشنهاد را رد کرد و یک سفر طولانی به مدت ۲ سال را در کشورهای کارائیب آغاز کرد و در طول این مدت کتاب داستان باورنکردنی و غم‌انگیز ارندیرای ساده‌دل و مادربزرگ سنگدل‌اش را نوشت که جایزه رومولوگایه ‌گوس بهترین رمان را بدست آورد. وی سپس دوباره به اسپانیا برگشت تا روی دیکتاتوری فرانکو از نزدیک مطالعه کند که حاصل این تجربه رمان پاییز پدرسالار بود.[SUP][۳][/SUP]
در اوایل دهه ۸۰ به کلمبیا برگشت ولی با تهدید ارتش کلمبیا دوباره به همراه همسر و دو فرزندش برای زندگی به مکزیک رفت.
او در سال ۱۹۹۹ رسماً مرد سال آمریکای لاتین شناخته شد و در سال ۲۰۰۰ مردم کلمبیا با ارسال طومارهایی خواستار پذیرش ریاست جمهوری کلمبیا توسط مارکز بودند که وی نپذیرفت.
مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی است، اگرچه تمام آثارش را نمی‌توان در این سبک طبقه‌بندی کرد. پزشکان در سال ۲۰۱۲ اعلام کردند که مارکز به بیماری آلزایمر مبتلا شده است[SUP][۴][/SUP][SUP][۵][/SUP] .
[h=2]آثار [h=3]رمان‌ها
  • ۱۹۶۲-ساعت شوم (به اسپانیایی: La mala hora) ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه، 1362
  • ۱۹۶۷-صد سال تنهایی، (به اسپانیایی: Cien años de soledad) ترجمه بهمن فرزانه، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۳. همچنین توسط کیومرث پارسای، نشر؟، سال؟
  • ۱۹۷۵-پاییز پدرسالار، (به اسپانیایی: El otoño del patriarca) ترجمه کیومرث پارسای، انتشارات آریابان
  • ۱۹۸۵-عشق سال‌های وبا، (به اسپانیایی: El amor en los tiempos del cólera)، ترجمه کیومرث پارسای، انتشارات آریابان
  • ۱۹۸۹-ژنرال در هزارتوی خود، (به اسپانیایی: El general en su laberinto) ترجمه هوشنگ اسدی، چاپ میهن (کتاب مهناز)، چاپ دوم:۱۳۷۰
  • ۲۰۰۴-خاطرات روسپیان غمگین من، (به اسپانیایی: Memoria de mis putas tristes)، کاوه میرعباسی، ۱۳۸۶. (این کتاب پس از انتشار در ایران توقیف شد )
[h=3]داستان‌های کوتاه
  • ۱۹۵۵-طوفان برگ
  • ۱۹۶۱-کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد، احمد گلشیری
  • ۱۹۶۲-تشییع جنازه مادربزرگ، احمد گلشیری
  • ۱۹۷۲-داستان باورنکردنی و غم‌انگیزارندیرا و مادربزرگ سنگدل‌اش
  • ۱۹۸۱-گزارش یک مرگ
  • ۱۹۹۲-زائران غریب (مجموعه داستان کوتاه، همچنین با عنوان قدیس)
  • ۱۹۹۴-از عشق و شیاطین دیگر
[h=3]غیر داستانی
  • ۱۹۷۰-زیباترین غریق جهان. ترجمه رضا قیصریه، کتاب‌های روزگار ما، تابستان ۱۳۵۹
  • ۱۹۸۲-بوی خوش گواوا
  • ۱۹۸۶-سفر پنهانی میگل لیتین به شیلی
  • ۱۹۹۶-گزارش یک آدم‌ربایی، ترجمه جاهد جهانشاهی، نشر آگه، ۱۳۷۶
  • ۲۰۰۲-زیستن برای بازگفتن، انتشارات کاروان
[h=3]مجموعه داستان‌های کوتاه در ایران چندین مجموعه داستان کوتاه از مارکز به چاپ رسیده که بیشتر آن‌ها از کتاب‌های مختلف وی جمع‌آوری شده‌اند و نسخه مشابهی در کتاب‌های اصلی نویسنده ندارند.

  • ۱۳۷۳-پرندگان مرده، احمد گلشیری، انتشارات نگاه
  • ۱۳۸۱-روزی همچون روزهای دیگر، نیکتا تیموری، انتشارات آریابان
  • ۱۳۸۱-زنی که هرروز راس ساعت ۶ صبح می آمد، نیکتا تیموری، انتشارات آریابان
  • ۱۳۸۱-قدیس، قهرمان نوری، انتشارات آریابان
  • ۱۳۸۵-بهترین داستان‌های کوتاه گابریل گارسیا مارکز، احمد گلشیری، انتشارات نگاه
[h=2]دیدگاه مارکز درباره‌ی زندگی


این بخش از مقاله فاقد منبع و مأخذ است.
شما می‌توانید با افزودن منابع برطبق اصول اثبات‌پذیری و شیوه‌نامهٔ ارجاع به منابع، به ویکی‌پدیا کمک کنید.
مطالب بی‌منبع احتمالاً در آینده حذف خواهند‌ شد.
« در ۱۵ سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند و گاهی اوقات پدران هم. در ۲۰ سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود. در ۲۵ سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می کند. در ۳۰ سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه، قدرت زن. در ۳۵ سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می سازد. در ۴۰ سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.
در ۴۵ سالگی یاد گرفتم که ۱۰ درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و ۹۰ درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند. در ۵۰ سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است. در ۵۵ سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب. در ۶۰ سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید. در ۶۵ سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد. در ۷۰ سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارت های خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت های بد است. در ۷۵ سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است، به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می شود. در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است. در ۸۵ سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست..»

کتاب هایی که من از این نویسنده خوندم : 100 سال تنهایی - ساعت شوم - بهترین داستانهای کوتا - گزارش یک قتل از پیش تعیین شده

دوستان عزیز پیشنهاد میکنم کههمه کتاب های مارکز رو بخونید ولی اگر نتونستید 100% کتاب 100 سال تنهایی رو بخونید به ترجمه بهمن فرزانه سبک داستان مجیک ریالیست هستش که میشه همون ریالیست جادویی و به تقلید از این کتاب خانم منیرو روانی پور هم از نویسنده های خوب جنوب ایران هم کتاب اهل غرق رو نوشتن که اونم به نوبه خودش شاهکاره پیشنهاد میکنم حتما هر دو کتاب رو بخونید
این هم درمورد 100 سال تنهایی :
روی جلد کتاب صد سال تنهایی به ترجمه بهمن فرزانه جمله ای از ناتالیا جینزبورگ (نویسنده واقعگرای معاصر) نوشته شده است که بخش اول آن زمانی سوالی بزرگ در ذهن من بود:
"اگر حقیقت داشته باشد که می‌گویند رمان مرده است یا در احتضار است پس همگی از جای برخیزیم و به این آخرین رمان سلام بگوییم" ...
 
بالا