واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
یعنی چی که از ادبیات امریکا صحبت میکنید ولی اسمی از مارکز نمیارید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا تاسف خوردم وقتی دیدم اسمش بین نویسنده های امریکایی نیست . اصلا باید اولین نفر اسم گابریل خوزه گارسیا مارکز رو مینوشتین
ای بابا ... ای بابا...
گابریل خوزه گارسیا مارکِز (به اسپانیایی: Gabriel José García Márquez ) (زادهٔ ۶ مارس ۱۹۲۷ در در دهکدهٔ آرکاتاکا درمنطقهٔ سانتامارا در کلمبیا) رماننویس، روزنامهنگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی میکند.
| « اگر عمر دوباره مییافتم، به هر کودکی دو بال میدادم، اما رهایش میکردم تا خود پرواز را بیاموزد.»
|
|
[h=2]زندگی او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشتههایش را در روزنامهای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه الاسپکتادور به همکاری پرداخت. در همین روزنامه بود که گزارش داستانی سرگذشت یک غریق را بصورت پاورقی چاپ شد.
در سال ۱۹۵۴ به عنوان خبرنگار الاسپکتادور به رم و در سال ۱۹۵۵ پس از بسته شدن روزنامهاش به پاریس رفت. در سفری کوتاه به کلمبیا در سال ۱۹۵۸ با نامزدش مرسدس بارکاپاردو ازدواج کرد. در سالهای بین ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۱ به چند کشور بلوک شرق و اروپایی سفر کرد و در سال ۱۹۶۱ برای زندگی به مکزیک رفت.
در سال ۱۹۶۵ شروع به نوشتن رمان صد سال تنهایی کرد و آن را در سال ۱۹۶۷ به پایان رساند. صد سال تنهایی در بوینس آیرس منتشر شد و به موفقیتی بزرگ و چشمگیر رسید و به عقیدهٔ اکثر منتقدان شاهکار او به شمار میرود. او در سال ۱۹۸۲ برای این رمان، برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بوده است.
در سال ۱۹۷۰ کتاب سرگذشت یک غریق را در بارسلون چاپ کرد و در همان سال به وی پیشنهاد سفارت(کنسولگری؟) کلمبیا در اسپانیا به وی داده شده که وی این پیشنهاد را رد کرد و یک سفر طولانی به مدت ۲ سال را در کشورهای کارائیب آغاز کرد و در طول این مدت کتاب داستان باورنکردنی و غمانگیز ارندیرای سادهدل و مادربزرگ سنگدلاش را نوشت که جایزه رومولوگایه گوس بهترین رمان را بدست آورد. وی سپس دوباره به اسپانیا برگشت تا روی دیکتاتوری فرانکو از نزدیک مطالعه کند که حاصل این تجربه رمان پاییز پدرسالار بود.[SUP][۳][/SUP]
در اوایل دهه ۸۰ به کلمبیا برگشت ولی با تهدید ارتش کلمبیا دوباره به همراه همسر و دو فرزندش برای زندگی به مکزیک رفت.
او در سال ۱۹۹۹ رسماً مرد سال آمریکای لاتین شناخته شد و در سال ۲۰۰۰ مردم کلمبیا با ارسال طومارهایی خواستار پذیرش ریاست جمهوری کلمبیا توسط مارکز بودند که وی نپذیرفت.
مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی است، اگرچه تمام آثارش را نمیتوان در این سبک طبقهبندی کرد. پزشکان در سال ۲۰۱۲ اعلام کردند که مارکز به بیماری آلزایمر مبتلا شده است[SUP][۴][/SUP][SUP][۵][/SUP] .
[h=2]آثار [h=3]رمانها
- ۱۹۶۲-ساعت شوم (به اسپانیایی: La mala hora) ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه، 1362
- ۱۹۶۷-صد سال تنهایی، (به اسپانیایی: Cien años de soledad) ترجمه بهمن فرزانه، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۳. همچنین توسط کیومرث پارسای، نشر؟، سال؟
- ۱۹۷۵-پاییز پدرسالار، (به اسپانیایی: El otoño del patriarca) ترجمه کیومرث پارسای، انتشارات آریابان
- ۱۹۸۵-عشق سالهای وبا، (به اسپانیایی: El amor en los tiempos del cólera)، ترجمه کیومرث پارسای، انتشارات آریابان
- ۱۹۸۹-ژنرال در هزارتوی خود، (به اسپانیایی: El general en su laberinto) ترجمه هوشنگ اسدی، چاپ میهن (کتاب مهناز)، چاپ دوم:۱۳۷۰
- ۲۰۰۴-خاطرات روسپیان غمگین من، (به اسپانیایی: Memoria de mis putas tristes)، کاوه میرعباسی، ۱۳۸۶. (این کتاب پس از انتشار در ایران توقیف شد )
[h=3]داستانهای کوتاه
- ۱۹۵۵-طوفان برگ
- ۱۹۶۱-کسی به سرهنگ نامه نمینویسد، احمد گلشیری
- ۱۹۶۲-تشییع جنازه مادربزرگ، احمد گلشیری
- ۱۹۷۲-داستان باورنکردنی و غمانگیزارندیرا و مادربزرگ سنگدلاش
- ۱۹۸۱-گزارش یک مرگ
- ۱۹۹۲-زائران غریب (مجموعه داستان کوتاه، همچنین با عنوان قدیس)
- ۱۹۹۴-از عشق و شیاطین دیگر
[h=3]غیر داستانی
- ۱۹۷۰-زیباترین غریق جهان. ترجمه رضا قیصریه، کتابهای روزگار ما، تابستان ۱۳۵۹
- ۱۹۸۲-بوی خوش گواوا
- ۱۹۸۶-سفر پنهانی میگل لیتین به شیلی
- ۱۹۹۶-گزارش یک آدمربایی، ترجمه جاهد جهانشاهی، نشر آگه، ۱۳۷۶
- ۲۰۰۲-زیستن برای بازگفتن، انتشارات کاروان
[h=3]مجموعه داستانهای کوتاه در ایران چندین مجموعه داستان کوتاه از مارکز به چاپ رسیده که بیشتر آنها از کتابهای مختلف وی جمعآوری شدهاند و نسخه مشابهی در کتابهای اصلی نویسنده ندارند.
- ۱۳۷۳-پرندگان مرده، احمد گلشیری، انتشارات نگاه
- ۱۳۸۱-روزی همچون روزهای دیگر، نیکتا تیموری، انتشارات آریابان
- ۱۳۸۱-زنی که هرروز راس ساعت ۶ صبح می آمد، نیکتا تیموری، انتشارات آریابان
- ۱۳۸۱-قدیس، قهرمان نوری، انتشارات آریابان
- ۱۳۸۵-بهترین داستانهای کوتاه گابریل گارسیا مارکز، احمد گلشیری، انتشارات نگاه
[h=2]دیدگاه مارکز دربارهی زندگی
| این بخش از مقاله فاقد منبع و مأخذ است.
شما میتوانید با افزودن منابع برطبق اصول اثباتپذیری و شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیپدیا کمک کنید.
مطالب بیمنبع احتمالاً در آینده حذف خواهند شد. |
| « در ۱۵ سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند و گاهی اوقات پدران هم. در ۲۰ سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود. در ۲۵ سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می کند. در ۳۰ سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه، قدرت زن. در ۳۵ سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می سازد. در ۴۰ سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.
در ۴۵ سالگی یاد گرفتم که ۱۰ درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و ۹۰ درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند. در ۵۰ سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است. در ۵۵ سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب. در ۶۰ سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید. در ۶۵ سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد. در ۷۰ سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارت های خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت های بد است. در ۷۵ سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است، به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می شود. در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است. در ۸۵ سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست..»
|
کتاب هایی که من از این نویسنده خوندم : 100 سال تنهایی - ساعت شوم - بهترین داستانهای کوتا - گزارش یک قتل از پیش تعیین شده
دوستان عزیز پیشنهاد میکنم کههمه کتاب های مارکز رو بخونید ولی اگر نتونستید 100% کتاب 100 سال تنهایی رو بخونید به ترجمه بهمن فرزانه سبک داستان مجیک ریالیست هستش که میشه همون ریالیست جادویی و به تقلید از این کتاب خانم منیرو روانی پور هم از نویسنده های خوب جنوب ایران هم کتاب اهل غرق رو نوشتن که اونم به نوبه خودش شاهکاره پیشنهاد میکنم حتما هر دو کتاب رو بخونید
این هم درمورد 100 سال تنهایی :
روی جلد کتاب صد سال تنهایی به ترجمه بهمن فرزانه جمله ای از ناتالیا جینزبورگ (نویسنده واقعگرای معاصر) نوشته شده است که بخش اول آن زمانی سوالی بزرگ در ذهن من بود:
"اگر حقیقت داشته باشد که میگویند رمان مرده است یا در احتضار است پس همگی از جای برخیزیم و به این آخرین رمان سلام بگوییم" ...