• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

آرشیو ابیات برای مشاعره با «« میم »»

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا
سایه‌ی او گشتم و او، بُرد به خورشید مرا ........هوشنگ ابتهاج
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مرو راهی که با ریگی بلغزی
مشو بیدی که با بادی بلرزی

تو را قدر و تو را قیمت گران است
مکن کاری که یک ارزن نیرزی . . .
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
من دلم می خواهد
یک سبد شعر بچینم هر شب
یک بغل مست شوم از نرگس
بوسه بر دیده باران بدهم
و برقصم با خورشید
چه کسی همسفرم خواهد شد؟
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مـیـدونـم کـه یـه وقـتـایـی دلـت مـیـگـیـره از کـارم
روزایـی کـه حـواسـم نـیـسـت بـگـم خـیـلـی دوسـت دارم . . .
 

asl_davood

متخصص بخش کتابخانه الکترونیکی
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم

اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
 

asl_davood

متخصص بخش کتابخانه الکترونیکی
مپرس از من که هیچم یاد کردی

که خود هیچم فراموش می نگردی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید
خیره بودم به تو و جرئت لبخند نبود
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




می‌شوم گل، در گریبان خار می‌افتد مرا

غنچه می‌گردم، گره در کار می‌افتد مرا
 
مکن کاری که بر پا سنگت آیو// جهان با همه فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند// ترا از نامه خواندن ننگت آیو
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مرا عشقت ز جان آذر برآره
ز پـیـکر مشت خاکستر برآره
نـهـال مـهـرت از دل گر ببرند
هـزاران شـاخـه دیـگر برآره







باباطاهر

 
آخرین ویرایش:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مایه ی پرهیزگار قوت صبرست و عقل
عقل گرفتار عشق , صبر زبون هواست
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی

که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم


سعدی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست



فاضل نظری
 

سمیه.ن

کاربر ويژه
من از روئیدن خار سر دیوار دانستم؛

که نا کس، کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها ...!
 
آخرین ویرایش:

سمیه.ن

کاربر ويژه
ما را دلی بود کـه ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگـــر است...
امـــروز میخــوری غـــم فـــردا و همچنــــان
فــــردا بــــه خاطـــرت غم فردای دیگــر است
گـــر خلـــق را بـــود ســـر ســودای مـال و جاه
آزاده مــــرد را ســـر و ســـودای دیـگـــر اســت
دیشب دلــم بــه جلــوه مستـــانه ای ربــود
امشــب پـــی ربــــودن دلهـای دیگر است
غمخانه ایست وادی کون و مکان رهی
آسودگی اگر طلبی جای دیگر است
 
بالا