آرشیو ابیات برای مشاعره با «« میم »»

[مهری]

من اگر نیکم وگربد توبرو خود راباش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت (حافظ)

 

[asl_davood]

محبت ره به دل دادن صفای سینه میخواهد

به یاد دیگران بودن دل بی کینه میخواهد

 

[مهشید]

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست

حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

«حافظ»

 

[baroon]

من ارگ بمَم خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان هر وجبَت ترمه و کاشی

در هر نفس این است دعایم همه جانا
در زیر و بم زندگی آزرده نباشی​

 

[baroon]

من نه آنم که دو صد مِصرع رنگین گویم

من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم​

 

[baroon]

مغرور مشو این همه بر سوزِ خود ای شمع

کاین سازش پروانه هم از روی حساب است​

 

[مهشید]

من بوی بی پناهی را
از دور می شناسم :
بوی پلنگ زخمی را
در متن مه گرفته ی جنگل
بوی طنین شیهه ی اسبان را
در صخره های ساکت کوهستان
بوی کتان سوخته را
در مشام ماه
بوی پر کبود کبوتر را
در چاه
این باد بی قراری
وقتی که می وزد
دلهای سر نهاده ی ما
بوی بهانه های قدیمی
می گیرد
​

 

[fatemeh]

من به صد خواهش و منّت ز خدا خواسته ام
که در این ساعت خیــــــر
مرغ آمین به سراغت آید
و دعایی که تو بر لب داری
به اجابت ببرد​

​

 

[fatemeh]

مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن
نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن

زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست
بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن
​

 

[مهری]

من سیم تنی خواهم؛من همچو منی خواهم
بیزارم ازان زشتی .کاو سیم ودرم دارد
​

حضرت مولانا
​

 

[baroon]

ما در دیار عشق و جنون سر سپرده ایم
چون جرعه ای از حافظ و خیّام خورده ایم

در بحر عشق گر همه جویای ساحل اند
ما کشتی وجود، به طوفان سپرده ایم



​

 

[baroon]

من به مرگم راضی ام امّا نمی آید اجل

بختِ بد بین از اجل هم، ناز می باید کشید!​

 

[Reza Sharifi]

مرگ من روزي فرا خواهد رسيد :

در بهاري روشن از امواج نور

در زمستاني غبارآلود و دور

يا خزاني خالي از فرياد و شور . . .
​

فروغ فرخزاد

 

[fatemeh]

من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من می گوید:
"گرچه شب تاریک است
دل قوی دار،
سحر نزدیک است"
​

​

 

[Reza Sharifi]

مرو به خانه ی ارباب بی مروت دهر


که گنج عافیتت،در سرای خویشتن است

بسوخت حافظ و در شرط عشق بازی،او

هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است

حافظ

 

[parastu]

من پاکباز عاشقم​

اين عشق ماندني
​

اين شعر بودني
​

اين لحظه هاي با تو نشستن​

سرودني ست​

اين لحظه هاي ناب​

در لحظه هاي بي خودي و مستي​

شعر بلند حافظ تو شنودني ست​

اين سر نه مست باده​

اين سر که مست مست دو چشم سياه توست​

اينک به خاک پاي تو مي سايم​

کاين سر به خاک پاي تو با شوق سودني ست​

تنها تو را ستودم​

آنسان ستودمت که بدانند مردمان​

محبوب من به سان خدايان ستودني ست​

من پاکباز عاشقم​

از عاشقان تو​

با مرگ آزماي​

با مرگ اگر که شيوه تو آزمودني ست​

اين تيره روزگار​

در پرده غبار دلم را فروگرفت​

تنها به خنده​

يا به شکر خنده هاي تو​

گرد و غبار از دل تنگم زدودني ست​

در روزگار هر که ندزديد مفت باخت​

من نيز مي ربايم​

اما چه ؟​

بوسه بوسه از آن لب ربودني ست​

تنها تويي که بود و نمودت يگانه بود​

غير از تو هر که بود هر آنچه نمود نيست​

بگشاي در به روي من و عهد عشق بند​

کاين عهد بستني اين در گشودني ست​

اين شعر خواندني​

اين شعر ماندني​

اين شور بودني​

اين لحظه هاي پرشور​

اين لحظه هاي ناب​

اين لحظه هاي با تو نشستن​

سرودني ست​

 

[baroon]

می سوزم از فراقت، روی از جفا بگردان

هجران بلای ما شد، یارب بلا بگردان​

 

[asl_davood]

مادر منم كه بر سر آرامگاه تو

باز آمدم كه شرح غمت باز گويم

باز آمدم كه با سر مژگان اشكبار

خاك مزار پاك تو را شستشو كنم

:ناراحت::ناراحت:

 

[fatemeh]

مستم ز ندای لا اله الا هو
هستم ز برای لا اله الا هو
این مستی من ز لا اله الا هو
جانم به فدای لا اله الا هو

فیض کاشانی

 

[fatemeh]

من نمیگویم درین عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی
پاک، روشن
مثل باران
مثل مروارید باش ........فریدون مشیری​