• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

آرشیو ابیات برای مشاعره با «« میم »»

baroon

متخصص بخش ادبیات



من چه گویم یک رگم هوشیار نیست

شرح آن یاری که او را یار نیست
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مردم سپند بر سرِ آتش نهند و تو
آتش زدی به عالم از آن خال چون سپند





فروغی بسطامی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

[h=5]من رستم و سهراب تو! اين جنگ چه جنگی است

گر زخم زنم حسرت و گر زخـــــــــــــــــم خورم ننگ...

[h=5]

فاضل نظری
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



ما را سری است با تو که گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

(سر برود = سر بریده شود)
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار


من تو را مانم به عینه ، تو مرا مانی درست

هر دو جانسوزیم ، اما دوستدار انجمن :نیش:


منوچهری دامغانی

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را

دفتر مساز این ورق باد برده را

 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
منتظر لحظه ی دیدار تو هستم
سهل است بگویم که گرفتار تو هستم

هر چند که دور از منی و من ز تو دورم

بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
موکب حسنت نگنجد در زمین و آسمان
در درون سینه حیرانم که چون جا کرده ای...








(جامی)
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ﻣﺮﺍ ﻋﻬﺪﯾﺴﺖ ﺑﺎ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺩﺍﺭﻡ
ﻫﻮﺍﺩﺍﺭﺍﻥ ﮐﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﭼﻮ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺩﺍﺭﻡ

ﺻﻔﺎﯼ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﻤﻊ ﭼﮕﻞ ﺟﻮﯾﻢ
ﻓﺮﻭﻍ ﭼﺸﻢ ﻭ ﻧﻮﺭ ﺩﻝ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎﻩ ﺧﺘﻦ ﺩﺍﺭﻡ
 

Narsisa

کاربر ويژه
من اول روز دانستم که این عهد که با من میکنی محکم نباشد
که دانستم که هرگز سازگاری پری را با بنی آدم نباشد
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

من يقين دارم كه برگ،
كاين چنين خود را رها كردست در آغوش باد،
فارغ است از ياد مرگ!
آدمي هم مثل برگ، مي تواند زيست بي تشويش مرگ،
گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را،
مي تواند يافت لطفِ:
«هر چه باداباد را»



فریدون مشیری
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
من نام تو را حک بکنم بر دل و هم بر دهن خویش
تا باز نخواهم که به تکرار برم نام تو را بیش
 

Narsisa

کاربر ويژه
من آن دیوانه ی بندم که دیوان را همی بندم
زبان مرغ می دانم سلیمانم به جان تو
 

Narsisa

کاربر ويژه
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حالِ هِجرانْ تو چه دانی که چه مشکل حالیست؟
 

Narsisa

کاربر ويژه
مراد ما وصال توست از دنیا و از عقبی
وگرنه بی تو ام قدری نباشد دین و دنیا را
 

Narsisa

کاربر ويژه
من چو به آخرت روم رفته به داغ دوستی
داروی دوستی بود هرچه بروید از گلم
 

Narsisa

کاربر ويژه
من اندر خود نمی یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
 
بالا