آرشیو ابیات برای مشاعره با حرف " ت "

[گل همیشه بهار]

​​

تو آن برگ درخت خورده باران بهارانی

چرا اینک چنین آلوده دامانی !!

ز تقلید تباهیها و زشتیها گریزان شو

رسالتهای انسانی به یاد آور​

​

 

[گل همیشه بهار]

تو را من چشم در راهم


به سعي ام تا ز دل يك ديده بگشايم


ببينم من فراخي را خبر گيرم من از يارم


تو را من چشم در راهم​

 

[گل همیشه بهار]

تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است


دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است


چشم جادوی تو خودعین سواد سحر است


لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است
​

 

[گل همیشه بهار]

تو كيستي كه من اينگونه بي تو بيتابم

شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم

تو كيستي كه با هر تبسم تو

مثال قايق شكسته روي گردابم ​

 

[fatemeh]

تا نشانی باشد از اسرار پنهان بهشت
آشكارا رحمتی از عالم بالاست زن

محمد حنیفه نژاد ​

 

[fatemeh]

تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان​

 

[گل همیشه بهار]

تن زار مرا هر دم رقیب آزرده می سازد

چنین باشد: بلی ، چون چشم سگ بر استخوان افتد



هلالی جغتائی​

 

[گل همیشه بهار]

تا تو ای آرام جان گشتی روان

شد روان از تن روان عاشقان




منصور حلاج​

 

[گل همیشه بهار]

تا آب رخم فراق تو ریخت

آمد دل من ز درد در جوش





ابوالمجد مجدود سنائی​

 

[baroon]

تو آن غبار غمی را که هیچ نشماری

به دوش جان ضعیفان چو کوه الوند است​

 

[fatemeh]

تــو بــه رخــسـار آفـتـابـی و مـه
مـا هـمـه ذره در هـوای تـویـیـم

تـا تـو زیـن پـرده روی بـنـمـایـی ​

مــنـتـظـر بـر در سـرای تـویـیـم


مولانا​

 

[fatemeh]

تو ای پری کجایی؟ که رخ نمی نمایی!​

از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی

هوشنگ ابتهاج​

 

[parastu]

تیرگی ها به دنبال چه می کاوم؟
پس چرا در انتظارش باز بیدارم؟
در دل مردان کدامین مهر جاوید است؟
نه دگر هرگز نمی آید به دیدارم​

 

[asl_davood]

تا خبر دارم از او بی خبر از خویشتنم

با وجودش ز من آواز نیاید که منم


:نیش:

 

[fatemeh]

تا چند مکد خال سیه قند لب یار​

زنهار که در کوزه ی شکّر مگس افتاد​

​

​

​

شهریار

 

[baroon]

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
یا رب مکناد آفت ایام خرابت​

 

[baroon]

تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد

تا بود فلک شیوه او پرده دری بود​

 

[fatemeh]

تو را یک عمر در آیینه هایم جستجو کردم
و با تو در خیال و خوابهایم گفتگو کردم

تو را می خواستم ای آذر پاک اهورایی​

اگر در خلوتم، چیزی، کسی را آرزو کردم



​

​

محمدرضا ترکی​

​

 

[fatemeh]

تویی تصویر رویایی زن در یادهای من
تو را من بارها با خاطراتم روبه رو کردم

تو پیدا می شوی در قاب دل، ای عشق، هر ساعت​

که من این شیشه را با اشکهایم شستشو کردم



​

​

محمدرضا ترکی​

​

 

[شقایق کا]

تلخ کامم که به غمخواری من بنشیند شاد از انم که به غمها بگذارید مرا

دل دیوانه عاشق نشود نپذیرد بهتر انست به خود وا بگذارید مرا