• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

آرشیو ابیات برای مشاعره با ,, شین ,,

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : ((شین))

شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه‌ عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده‌ لای کتاب

با اینا زمستونو سر می‌کنم

با اینا خستگی مو در می‌کنم


شهریار قنبری

 

parastu

متخصص بخش گالری عکس
پاسخ : ((شین))

شربتی از لب لعلش نچشیدم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : ((شین))

شادی همه جا پشت در است
در گشودن هنر است!
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : ((شین))

شب و سیاهی و ظلمت چقدر خواهد ماند؟
بیا زچشم تو روشن کنیم این حوالی را


حقیر...
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
پاسخ : ((شین))

شاد بودن هنر است
شاد کردن، هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی‌جان شب و روز،
بی‌خبر از همه خندان باشیم
بی‌غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد

شاد بودن هنر است
گر به شادی تو دل‌های دگر باشد شاد



ژاله اصفهانی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
شبی را با من ای مرغ سحرخیزان ، سحر کردی


سحر چون آفتاب از آشیان من ، سفر کردی


هنوزم از شبستان وفا بوی عبیر آید

که چون شمع عبیر آگین ، شبی با من سحر کردی




شهریار
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی


شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست

گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا

در کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکن
پروانه گو در محفل این شمع بی پروا بیا

کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون

اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا


292175_299242486817772_127803183961704_689673_624550850_n.jpg
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
شعرمن شاخه گلی است

كه من آن را امـــــــــــــــروز

به تو خواهم بخــــــشید

راســـــــــــــــــــــــــــــتی

شعر مــــــــــرا میخوانی؟
 

فرانک

کاربر ويژه
پاسخ : مشاعره آزاد !i

شب يلداي غمم را سحري پيدا نيست

گريه‌هاي سحرم را اثري پيدا نيست

هست پيدا که به خون ريختنم بسته کمر

گرچه از نازکي او را کمري پيدا نيست
 

فرانک

کاربر ويژه
شعر و شرع و عرش از هم خواستند این دو عالم زین سه حرف آراستند
 
آخرین ویرایش:

مهشید

کاربر ويژه
شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست
گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا
 

majnooneleyli

کاربر ويژه
شنیدم مصرعی شیوا که شیرین بود مضمونش
منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش


به خود گفتم تو ھم مجنون یک لیلای زیبایی
که جان داروی عمر توست در لبھای میگونش


بر آر از سینه جان شعر شورانگیز دلخواھی
مگر آن ماه را سازی بدین افسانه افسونش


نوایی تازه از ساز محبت در جھان سرکن
کزین آوا بیاسایی ز گردش ھای گردونش


به مھر آھنگ او روز و شبت را رنگ دیگر زن
که خود آگاھی از نیرنگ دوران و شبیخونش



ز عشق آغاز کن تا نقش گردون را بگردانی
که تنھا عشق سازد نقش گردون را دگرگونش


به مھر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین
ھمه شادی است فرمانش ھمه یاری است قانونش


غم عشق تو را نازم چنان در سینه رخت افکند
که غمھای دگر را کرد ازین خانه بیرونش


غرور حسنش از ره می برد ای دل صبوری کن
به خود بازآورد بار دگر شعر فریدونش






 

baroon

متخصص بخش ادبیات





شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج
نتوان به گریه شست خط سرنوشت را
 
بالا